ایران باستان
بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته، در روز سوم ماه اَرَخسمنو بابلی مصادف با ۷ آبان (29 اکتبر)، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال با شکوه مردم روبرو شد. در واقع این روز نه زادروز کوروش بزرگ است و نه روز فتح بابل، بلکه سپاهیان ایرانی در روز 20 مهر، شهر را بدون جنگ فتح کرده بودند و خود کوروش بزرگ در ۷ آبان وارد بابل شد. پس از این رویداد تحولات انساندوستانه در سطح جهان رخ داد و میتوان این روز را نقطه عطفی در تاریخ بشر دانست. هفتم آبان در زمان اعتراض به آبگیری سد سیوند مورد توجه عمومی قرار گرفت و از آن زمان تا کنون، به صورت مردمی گرامی داشته میشود. با وجود درخواستهای فراوان برای ثبت رسمی این روز، هیچگاه حکومت جمهوری اسلامی هفتم آبان را در تقویم رسمی ثبت نکرد و حتی از تجمع مردمی در کنار آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد جلوگیری کرد. برخلاف تبلیغات کوروشستیزان، مطرح شدن این روز ربطی به یهودیان نداشته است و کنشگران ایرانی که به مردم سالاری اعتقاد داشتند بیشترین نقش را در شناساندن این روز داشتند.
هفتم آبان روز ورود صلح جویانه کوروش بزرگ به شهر باستانی بابل است که در اسناد معتبر بابلی این روز به ثبت رسیده است. پس از فتح صلح جویانه بابل، تحولات زیادی در سطح جهان رخ داد به طوری که ارتباط میان شرق و غرب عالم به وجود آمد و از آن دوران به بعد میبینیم که فیلسوفان بسیار بزرگی در یونان باستان ظهور کردند که به عقیده بسیاری از پژوهشگران تحت تأثیر فرهنگ شرق از جمله بین النهرین بودند. در واقع مفهوم انسانیت و توجه به حقوق انسان در سطح جهانی پس از هفتم آبان سال ۵۳۹ پیش از میلاد بسیار بیش از پیش مورد توجه بشر قرار گرفت.
سخنان فراوانی از کوروش بزرگ در منابع تاریخی به جا مانده است که بسیار زیبا و پرمایه هستند. در این نوشتار سخنان کوروش بزرگ که از استوانه کوروش گزینش شدهاند را میتوان از سخنان معتبر کوروش بزرگ دانست. آن مواردی که در کتیبهها و اسناد بابلی هم آمدهاند، از مطالب معتبر محسوب میشوند. اما آنچیزی که بیشتر از جنبههای تاریخی ما را بر آن داشت تا این همه این سخنان را گسترش دهیم جنبههای ادبی و اخلاقی این سخنان است. به ویژه جملات گزینش شده از کوروپدیا (کوروشنامه) گزنفون که بیشتر از نظر ادبی و اخلاقی مهم هستند.
برخی از تصاویر به منظور افزایش کیفیت بازسازی شدند…
کوروش بزرگ در منابع ایرانی جایگاه قابل توجهی دارد. منابع باستانی ایرانی تاثیر مهمی در نمایان ساختن چهره واقعی کوروش بزرگ داشتند. آثار باستانی و کتیبههای به جا مانده از دوران باستان بسیار معتبرتر از منابع دیگر مانند منابع یونانی هستند. نام کوروش بزرگ در بسیاری از منابع ایرانی پس از اسلام دیده میشود و از او به نیکی یاد شده است. شواهد گوناگون نشان میدهند که اشکانیان و ساسانیان، هخامنشیان را بخشی از پادشاهان کیانی میدانستند. البته نباید غافل شد که در منابع ایرانی اشکالات تاریخی دیده میشود و این موضوع با توجه به تحولات تاریخی و همچنین نابودی دادهها در یورش الکساندر و خلفا طبیعی بوده است و بسیاری از منابع نابود شدند یا قابل خواندن نبودند همین باعث ایجاد آمیختگی در روایات شده است. ما نباید دانستههای علمی امروزی خود را که حاصل پژوهشهای مدرن و دقیق پس از پیدا شدن آثار باستانی فراوان است را به دوران کهن فرافکنی کنیم.
بسیاری از ترجمههای ناقص و دارای عیب و اشکال استوانه کوروش بزرگ که در فضای تارکده (اینترنت) و بسیاری از کتابها موجود هستند، در واقع فقط ترجمهای از برگردانهای انگلیسی یا فرانسوی این استوانه میباشند که بدون اشتباه نیستند. خوشبختانه ترجمههای خوبی به پارسی آن هم به صورت مستقیم از بابلی به پارسی انجام گرفته است. در ادامه برگردان دکتر عبدالمجید ارفعی از استوانه کوروش بزرگ ارائه میگردد که نخستین برگردان مستقیم (بابلی به پارسی) استوانه کوروش بزرگ است.
استوانه کوروش بزرگ نخستین سند به دست آمده در تاریخ بشر است که در آن از رفتار مهربانانه پادشاهی از قومی دیگر پس از پیروزی بر قومی مغلوب ذکر میشود. برخی از مفاهیم و واژههایی که در استوانه کوروش بزرگ آمده، در اسناد پیشین دیده میشود ولی همه آنها درباره قوم خود آنها است؛ بنابراین این متن را میتوان متنی انسان دوستانه فراتر از مرزهای قومی دانست.
این سند بیان کننده رواداری مذهبی هخامنشیان است به طوری که در این متن بر بازسازی و رسیدگی به پرستشگاههای اقوام گوناگون تاکید میشود.
با آنکه در این متن از مردوک (خدای بابلی) به عنوان خدای بزرگ یاد میشود، ولی آشکارا نشان دهنده آداب ایرانی کوروش بزرگ میباشند. دکتر تورج دریایی در این باره نوشته است: «مضمون درست کردن هر آنچه که خراب شده بود دیدگاهی است که با اهورهمزدا ارتباط دارد. اهورهمزدا یا خدای خردمند، نماینده نظم در جهان هستی است» (ن.ک: دین کوروش بزرگ چه بود؟).
توجه به نمادهای سایر ادیان بخشی از جهانبینی مذهبی هخامنشیان بوده است و زرتشت نقش مهمی در شکل گیری این جهانبینی داشته است. میتوان این جهانبینی را در ارتباط با «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» دانست. از این رو هخامنشیان به دنبال تحمیل نمادهای بومی خود به دیگر ملل نبودند (ن.ک: دین کوروش بزرگ چه بود؟).
سالها پیش از نگارش استوانه کوروش بزرگ، نبونئید پادشاه بابل با همراهی کشورهای دیگر از جمله لودیه و مصر یورش علیه ایرانیان را شروع کرد، این موضوع باعث آغاز جنگها شد (ن.ک: دلایل آغاز کشورگشاییهای کوروش) ولی نهایتا پیروزی با ایرانیان و کوروش بزرگ بود و کوروش بزرگ رفتار جوانمردانه با اقوام مغلوب داشت.
لازم به ذکر است که رفتار غیر محترمانه نبونئید باعث ایجاد نارضایتیهایی در بابل هم شده بود (ن.ک: نبونعید، پادشاهی متوهم و ستمگر).
به طور کلی فتح بابل نقطه عطفی در تاریخ بشر بوده است و مفهوم انسانیت و توجه به حقوق انسان در سطح جهانی پس از آن بسیار بیش از پیش مورد توجه بشر قرار گرفت (ن.ک: فتح آرام بابل توسط کوروش، نقطه عطفی در تاریخ بشر).
علاوه بر منابع یونانی و یهودی، شواهد و منابع گوناگون از جمله اسناد تجاری و اداری بابل نشان میدهند که آنچه در استوانه کوروش بزرگ درباره فتح بدون جنگ شهر بابل آمده، یک واقعیت غیر قابل انکار است (ن.ک: اسنادی که محتوای استوانه کوروش را تأیید میکنند).
ایرانیان درباره تاریخ باستانی خود به داستانهای ایرانی درباره پادشاهان پیشدادی و کیانی، بیشتر اعتماد داشتند. البته کیانیان آمیختگیهایی با هخامنشیان داشتند. اگر خودمان را به جای پژوهشگران اشکانی و ساسانی بگذاریم که پس از نابودی آثار هخامنشیان، به مطالعه درباره تاریخ باستانی ایرانی میپرداختند، باید بپذیریم که اعتماد کردن به منابع یونانی و رومی و حتی یهودیان برایشان آسان نبوده است. سوال آنجاست که چرا باید به آن منابع اعتماد میکردند؟ منابع رومی و یونانی سرشار از افسانه سرایی غرض ورزانه علیه ایرانیان بودند. از سوی دیگر افسانههایی مانند افسانه استر در منابع یهودی آشکار میسازد که افسانه سرایی در کتابهای یهودیان هم وجود داشته است…
درباره بنمایههای تاریخی شاهنامه، پژوهشهای فراوانی صورت گرفته است. باید پذیرفت بسیاری از داستانهای شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است که به مرور زمان به وجود آمدهاند. آنچه مشخص است داستانهای شبیه به هخامنشیان به ویژه در قالب داستانهای کیانیان در شاهنامه دیده میشوند. در واقع میتوان گفت کیانیان در شاهنامه آمیختگیهایی با هخامنشیان دارند.
با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود. باید گفت کتابهای علمی و ادبی زیادی که به زبانهای باستانی ایرانی نگارش یافته بودند… در نواحی گوناگون جهان ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند…
با توجه به پژوهشهای شاهنامه پژوهان و منابع تاریخی میتوان گفت کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد. هنگام بررسی موضوع کوروش بزرگ در شاهنامه نباید فراموش کنیم که فردوسی پس از تهاجمات بزرگ به ایران و سلطه آنها بر ایرانیان، شاهنامه را سرود، در شرایطی که منابع باستانی زیادی نابود شده بودند. بخشهای زیادی از شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است. با این حال داستانهای شبیه به هخامنشیان در شاهنامه دیده میشوند (به ویژه در قالب داستانهای کیانیان). این در حالی است که ابوریحان بیرونی در یک جدول از یکسانی کوروش و کیخسرو میگوید. تعجب آور است که برخی اسکندر پسر داراب در شاهنامه را بدون چون و چرا همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند!
در این نوشتار نام چندی از برجستهترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را میآوریم که در حوزههای پزشکی، اخترشناسی، فلسفه، کیمیاگری، موسیقی، ادبیات و… تبحر داشتند. باید توجه داشته باشیم که دانشمندانی که نام آنها مانده ارزش ویژهای دارند چراکه با آن همه نابودی که توسط بیگانگان رخ داد، آنقدر جایگاه آنها رفیع بوده است که این امکان به وجود آمده که نام آنها به دست ما برسد. در واقع کارهای ارزنده دانشمندان ایرانی پس از اسلام در ادامه کارهای دانشمندان ایران باستان بوده است و همه دانشمندان ایرانی در همه زمانها ارجمند هستند.
شوربختانه درباره تاریخ تولد کوروش بزرگ، اطلاعاتی نداریم... هفتم آبان زادروز کوروش بزرگ نیست و در واقع روز ورود کوروش به بابل میباشد. چهارم شهریور هم به عنوان زادروز کوروش بزرگ منبع درستی ندارد. شهریور به معنای پادشاهی آرزوشده است، با این حال یاد کردن از کوروش بزرگ در چهارم شهریور میتواند یکی از کارهای ارزشمند در این جشن باستانی باشد چرا که از دیرباز زمانی بوده برای گرامیداشت پادشاهان و فرمانروایان خوشنام
از آنجایی که ایران کشوری تاریخی با پیشینه قابل توجه است، درفشها و پرچمهای گوناگونی را در طول تاریخ داشته است. با این حال درفش کاویانی مشهور ترین درفش ایران در طول تاریخ بوده است و همواره در فرهنگ ایرانی جایگاه والایی داشته است. حتی تا به امروز برای ایرانیان و ایرانی فرهنگان نماد آزادی و آزادگی است.
چه جشن با شکوهی است این جشن بهار که پس از گذشت هزاران سال همچنان با شکوهی درخور در میان مردمان جا دارد. یکی از کهنترین جشنهای ایرانی و شاید کهنترین جشن این سرزمین که ریشه در زیست بوم ما دارد و در هر دورهای هماهنگ با اندیشهها و آیینهای همان دوره در میان مردم جای داشته است.
نظرات گوناگونی درباره دین کوروش بزرگ مطرح شده اما شواهد مهمی از زرتشتی بودن او در دسترس است. با این حال توجه به نمادهای سایر ادیان بخشی از جهانبینی مذهبی هخامنشیان بوده است و زرتشت نقش مهمی در شکل گیری این جهانبینی داشته است. میتوان این جهانبینی را در ارتباط با «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» دانست. از این رو هخامنشیان به دنبال تحمیل نمادهای بومی خود به دیگر ملل نبودند. در همان متن استوانه کوروش بزرگ که مردوک ستایش شده است، میتوان پیوند باورهای کوروش بزرگ به آیین زرتشتی را مشاهده کرد و متن استوانه کاملا یادآور اندیشههای ایرانی میباشد.
ایزد سپندارمذ در اندیشههای باستانی، نگهبان زمین و بانوان پارسا و همسر دوست بوده است و شگفت آنکه میوهای مانند سیب که ساختاری گرد دارد نمادی از سپندارمذ (نگهبان زمین) شده است. جدا از جستار زمین و سپندارمذ، شاید آنچه برای ما چشمگیر باشد، همانندی سیب به نماد دلدادگی است. سیب در فرهنگ ایرانی با سپندارمذ پیوند دارد و روز دلدادگان ایرانی برداشتی شایسته از جشن باستانی سپندارمذگان میباشد.
شادباش جشن سپندارمذگان (روز عشق ایرانی): پنجم اسفند، جشن سپندارمذگان و روز عشقهای پاک است. سپندارمذگان از جشنهای باستانی ایرانی است که در گرامیداشت عشق پاک میان زن و شوهر برگزار میشود.
جشن سپندارمذگان پیوسته با اسپند ماه (اسفند) است. این روز در ۵ اسپند ماه (سپندارمذ روز از سپندارمذ ماه) گاهشماری ایرانی جای دارد. روز گرامیداشت جشن سپندارمذگان بر اساس گاهشماری کنونی، برابر با ۵ اسپند است ولی اگر بخواهیم بر اساس گاهشماری یزدگردی جشن بگیریم، برابر با ۲۹ بهمن گاهشماری کنونی میشود. پیشنهاد ما این است که از ۲۹ بهمن تا ۵ اسپند به بهانه سپندارمذگان شاد باشیم. همانند نوروز که چند روز شاد هستیم. میتوان هفته دلداگان ایرانی را از ۲۹ بهمن تا ۵ اسفند گرامی داشت.
برخلاف آن چیزی که مخالفان هخامنشیان تبلیغ میکنند و میگویند که همه هنر و معماری هخامنشیان از بیگانگان گرفته شده، ولی واقعیت خلاف آن است. تردیدی نیست که اقوام ایرانی بیشترین نقش را در ساختن پارسه (تخت جمشید) داشتند هرچند از توانمندی اقوام غیر ایرانی ساکن در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی هم بهره بردهاند. الهام گیری از معماریهای مختلف رایج در شاهنشاهی، معماری ویژهای را پدید آورد که البته نمایانگر احترام به هنر اقوام گوناگون است. صنعتگران غیر ایرانی مانند همکاران آریایی خود حقوق و مزایا دریافت میکردند، بنابراین پارسه به هیچ وجه شبیه به برخی از بناهای تاریخی دیگر ملل، توسط بردهها ساخته نشده است. هنر ایرانی هخامنشیان در سطح جهانی تاثیرات قابل توجهی گذاشت به طوری که پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر شگرفی داشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است. در این میان عدهای بدون حداقل دانش تاریخی میگویند تخت جمشید را رومیها برای ایرانیان ساختند!!! در صورتی که مورخان که هیچ، حتی کسانی که علاقه مند به تاریخ هستند میدانند امپراتوری روم صدها سال بعد از هخامنشیان ظهور کرد و در زمان هخامنشیان اصلا امپراتوری روم وجود نداشته است.
داستان استر یکی از قصههای مشهور یهودیان است که در قلمروی یک پادشاه ایرانی به نام «اخشورش» رخ میدهد. به طور کلی در این داستان زنی به نام استر با به خطر انداختن جان خود، یهودیان را از نسل کشی نجات میدهد و نهایتا یهودیان دشمنان خود را قتل عام میکنند. این داستان از نظر تاریخی قابل اثبات نیست چرا که تقریبا با همه منابع تاریخی و آثار باستانی تضاد جدی دارد. کتاب استر حتی در طومارهای دریای مرده هم وجود ندارد و به نظر افسانهای جدیدتر است که به منابع کهنتر یهودیان اضافه شده است. از سوی دیگر در ایران، داستانهای تحریف شدهای از این قصه رواج پیدا کرده است که بر خلاف موارد درج شده در منابع یهودیان میباشد. قطعا رویکرد افراطی به داستان استر پذیرفتنی نیست؛ جه از جانب یهودیان افراطی و چه از جانب یهودستیزان ایرانی و غیر ایرانی باشد. از طرفی جشن پوریم را هم نمیتوان جشن انسانی و پاک دانست چرا که شادی، پایکوبی و شرابخواری به یاد اعدام و قتل عام هزاران تن (حتی اگر دشمنان و نظامیان باشند) چندان انسانی به حساب نمیآید…
آنچه درباره کوروش بزرگ، جالب مینماید همسخنی و اشتراک منابع تاریخی درباره نیک سیرتی وی میباشد. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند؛ آن هم منابعی که توسط اقوام و ملل گوناگون نگارش یافته اند. این در حالی است که آثار باستانی به جا مانده از دوره باستان، چهرهای مثبت از کورش ترسیم میکنند.
روزگاری اینجا سرزمین مهر بود ولی افسوس... جشن مهرگان یکی از یادگارهای ارزشمند دوران باستان است و تا حد نوروز در میان ایرانیان ارزش داشته است. جشن مهرگان مانند نوروز در هر دورهای متناسب با اندیشهها و آیینهای همان دوره در میان مردم جای داشته است. از همین رو گفتهها، داستانها و پندارهای فراوانی درباره آن وجود دارد.
پردیسها و چهارباغها از بزرگترین ابداعات ایرانیان است که ریشه در دوران هخامنشیان دارد و تاثیرات شگرفی در باغسازیهای شرق و غرب دنیا گذاشته است. چنین مینماید پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر گذاشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است. حتی با وجود حملات سهمگین سپاهیان خلفا و سپاهیان چنگیز خان مغول به ایران، نه تنها پردیسهای ایرانی از بین نرفتند بلکه حتی در دورههای تیموری و صفوی بار دیگر به شکوفایی رسیدند…
برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق داستان انوشیروان و مرد کفشگر و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند! این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است. در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد. دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد. بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود و کار کفشگر بیشتر به رشوه دادن شباهت داشت.
شاید مفهومی که ما به نام مجلس میشناسیم به صورت رسمی در دوران اشکانی وارد حکومتهای ایرانی شد. گرچه در دوران هخامنشی پادشاهان با مشاوران خود مشورت میکردند و مجمع بزرگان بسیار با اهمیت بوده است، اما به نظر میآید در دوران اشکانی نقش مجلسها بسیار پر رنگ تر شد و در بسیاری از موارد حرف آخر را مجلس میزد.
سیزدهبهدر نه نحس است و نه ربطی به یهودیان دارد. پوریم و داستان استر هم اساسا با آنچه افراطیهای ایران و اسرائیل میگویند تفاوت آشکار دارد هرچند این داستان اصلا تاریخی نیست و یک افسانه است که درون مایه ایران ستیزانه دارد. وقتی به صورت ویژه درباره سیزدهم فروردین در منابع ایرانی جستجو میکنیم، اشاره به فرخندگی این روز شده است و هیچ اشارهای به نخسی این روز نیست. یکی از فرضیههای معقول درباره جشن سیزدهبهدر این است که ایرانیان پس از دوازده روز از نوروز که به یاد دوازده ماه از سال است، روز سیزدهم که روز فرخندهای است به در و دشت و بوستان میروند و شادی میکنند و در حقیقت با این کار دوره جشنهای نوروزی را به پایان میرسانند.
چنین جشن فرخ از آن روزگار، به ما ماند از آن خسروان یادگار... در بسیاری از منابع تاریخی و ادبی ما به شکل یک پادشاه ترسیم و داستانهای دلکشی هم درباره نوروز گفته شده است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی و شاهنامه فردوسی و کتابهای دیگر، نوروز را به جمشید نسبت دادهاند.
بررسی نقش برجستههای «نبرد شیر و گاو» و پیوند آن با آغاز بهار و نوروز
نقش برجستههایی مانند نبرد شیر و گاو در مکانهای مهم پارسه (تخت جمشید) ترسیم شده، نشان دهنده آیین ایرانی آغاز بهار و نوروز است. برداشتهای اختر شناسی و پیوند این نقش با نوروز بسیار قابل توجه است چرا که یادآور پیکرهای آسمانی (صور فلکی) شیر و گاو میباشد. گزارشهای بسیاری گویای حضور مغان ایرانی در بابل است و آنچنانکه میدانیم کارهای اخترشناسی و گاهشماری در دست روحانیون بوده است. گویی نقش پیروزی شیر بر گاو از نظر گاهشماری اشاره به زمان یک رویداد اسطورهای (احتمالا پیروزی جمشید بر یخبندان اهریمنی) داشته است…
سپندارمذگان با مناسبتهای مشابه تفاوتهایی دارد به طوری که این جشن ایرانی به صورت ویژه با روابط زن و شوهر ارتباط دارد. همانطور که اشاره شد سپندارمذ نگهبان زنان همسر دوست و پارسا است. در سپندارمذگان نگاه ویژه یه زنان متاهل وجود دارد و در این روز شوهر باید توجه ویژه به همسرش داشته باشد. بنابراین سپندارمذگان را باید جشن زن و شوهری نامید.
جشن سده از جشنهای بزرگ ایرانی بوده است که همانند نوروز و مهرگان سخنان فراوانی درباره آن گفتهاند. مشهورترین داستانی که درباره سده گفتهاند، پیدایش آتش توسط هوشنگ است. جشن سده را میتوان جشن پیروزی نور بر تاریکی دانست که در فرهنگ ایرانی بارها به آن توجه شده است.
در این نوشتار نگاهی میکنیم به نشانهایی که در تاریخ و تمدن ایران ماندگاری داشتند و از دوران باستان تا کنون بسیار مشهور هستند: گردونه مهر، فَروَهَر، سرو، اختر کاویان ...
در قرون معاصر برخی با تحریف منابع تلاش کردند کوروش را بدنام کنند که البته موفق نبودند. در بررسی ریشههای این کوروشستیزیها نقش شوروی سابق و گروههای داخل ایران که وابسته به شوروی بودند بسیار پررنگ است. سردمداران شوروی از تاریخ باستانی ایران و کوروش بزرگ متنفر بودند و دستگاه تبلیغاتی گستردهای برای تخریب تاریخ باستانی ایران توسط رفقای خود در داخل ایران راه انداختند.
کوروش بزرگ در هنگامه نارضایتی عمومی از آستیاگ، یک قیام مردمی علیه آستیاگ را شروع کرد و در نهایت با پیوستن ارتش ماد به کوروش بزرگ، پادشاه ستمگر سرنگون شد. پادشاهی ایرانی ماد با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود.
در سراسر جهان یادمانهای فراوانی در بزرگداشت کوروش بزرگ وجود دارد چرا که کوروش بزرگ در منابع اقوام و مذاهب مختلف ستایش شده است. در اینجا به چند مورد از بزرگداشت کوروش بزرگ در سراسر جهان اشاره می کنیم.
شاید تصور وجود داستانها و نقاشیهای مرتبط با رستم دستان، پهلوان بزرگ ایرانی در چند سده پیش از سروده شدن شاهنامه، کمی دشوار باشد، اما سُغدیان، چنین یادگارهایی به جای گذاشتهاند. سُغد باستان یکی از مناطق ایرانی نشین آسیای مرکزی بوده و همواره فرهنگ ایرانی در آن منطقه از جایگاه قابل توجه برخوردار بوده است
در بررسی ارزشها و باورهای ایران باستان جایگاه والای آبادگری و آبادانی قابل توجه است. به طوری که گویی آبادانی صرفا یک کار زمینی و مادی برای مردمان و پادشاهان نبوده بلکه کاری مقدس و معنوی برای آنها بوده است. گویی شادی خدای بزرگ در نتیجه شادی مردم و زیبایی زمین و آسمان به دست می آمده است.
مورخان باستان صراحتا ویژگیهای آرامگاه کوروش بزرگ را در پاسارگاد ثبت کردهاند. ویژگیهایی مانند پلکانی و طبقاتی بودن که دارای یک بخش ویژه فوقانی است. مورخان باستان از وجود باغ و بوستانی یاد کرده اند که آرامگاه داخل آن قرار داشته است و یافته های باستانی ثابت میکند که بنای پاسارگاد داخل بوستان قرار داشته است. علاوه بر دادههای تاریخی، آثار باستانی به جا مانده از پاسارگاد نشان میدهد که آرامگاه مرتبط با کوروش بوده است. کتیبه مشهوری که به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و اکدی، در مجموعه پاسارگاد وجود دارد که نوشته است: «منم کوروش پادشاه هخامنشی». همچنین نقش برجستهای از یک مرد بالدار موجود است که کلاهی با دو شاخ بر سر دارد و دارای کتیبهای بوده و باز هم همان جملات «منم کوروش پادشاهی هخامنشی» در آن وجود داشته است. به نظر میرسد نحوه قرار گیری پیکر کوروش بزرگ در آرامگاه بر اساس باورهای زرتشتی بوده، به طوری که پیکر با خاک تماس نداشته است. باستانستیزان موارد گوناگون و گاهی بی ربط را مطرح میکنند و به قول خود «چالشها» را ردیف میکنند و تصور میکنند هر چه تعداد این چالشها بیشتر باشد میتوانند بیشتر بر روی مخاطب تاثیر بگذارند.
با توجه به منابع تاریخی هیچ کجا اثری از ازدواج کوروش با محارم نیست. کوروش ستیزان صرفا از برخی اختلاف منابع سوء استفاده کردهاند و نهایتا با حذف بخش های دلخواه منبع گفته خود را کتزیاس معرفی میکنند! ولی کتزیاس که دختر آستیاگ را به عنوان همسر کوروش معرفی میکند، اظهار میدارد که کوروش و آستیاگ نسبت خانوادگی نداشتهاند پس اصلا خاله کوروش بزرگ نبوده و ازدواج با محارم نبوده است. البته نوشتههای کتزیاس تناقضات زیادی دارد و در بسیاری از اوقات با آثار باستانی همخوانی ندارد…
با بررسی ادعای کسانی که با قاطعیت از جعلی بودن این اثر سخن میگویند، درمییابیم که استدلالها و دلایل آنها آنقدر قوی نیست که بتوان اصالت این اثر را به کلی و با قاطعیت نادیده گرفت. با توجه به تایید اعتبار موزه گتیویلا توسط دکتر دریایی و همچنین عدم استدلال روشن و دقیق توسط ملک زاده و همیارانش، همانطور که علی هژبری (کارشناس میراث فرهنگی) نوشته است: «تا اصالت این شیء به دلایلی نفی نشود، باید اصل را بر درست بودن آن بگذاریم».
واکنش تورج دریایی به ادعاها درباره اصالت خنجر اردشیر اول هخامنشی: «بعید است موزه گتی به سادگی گول بخورد»، «آکیناکس دیگری را که شبیه همین بود، قبلا در موزه آلمان نمایش داده بودند»، «گرداننده نمایشگاه گتی به من گفت که این شمشیر واقعا کهن است.»...
باید پذیرفت که در قضیه نامه پیامبر (ص) به خسرو پرویز، اشتراک مشخصی در منابع وجود ندارد؛ حتی در این قضیه ابهامات زیادی وجود دارد و به صورت کلی باید به موضوع نامه نوشتن پیامبر به پادشاهان تردید کرد. یکی از موارد مبهم در تاریخ اسلام، داستان نامهگاری پیامبر (ص) به فرمانرویان دیگر اقوام و ملل میباشد به طوری که برخی از پژوهشگران وجود چنین نامههایی را از نظر تاریخی صحیح نمیدانند.
به راستی در سده ۲۱ ما باید نوشتههایی درباره جاودگری را باور کنیم؟! ایرانستیزان به منابعی استناد میکنند که نویسندههای آنها به جادوگری و رمالی اعتقاد داشتهاند. از طرفی این نویسندهها گویا آشنایی چندانی با تاریخ و جغرافیای ایران نداشتهاند به طوری که یکی از آنها نوشته است پاسارگاد و آرامگاه کوروش بزرگ در شرق پارسه (تخت جمشید) قرار داشته است!!! در صورتی که می دانیم پاسارگاد در شمال غربی پارسه قرار دارد. تنقاضات در نوشته بیگانگان فراوان است. برای مثال اگر بر اساس این نوشتهها هوشتانه جادوگر بود پس باید پذیرفت خیلی از دانشمندان یونانی مانند افلاطون و فیثاغورث هم به دنبال یادگیری جادو بودند! به نظر میرسد برخی از اروپاییان وقتی سطح بالای علم و دانش ایرانیان و کارهایی مانند کیمیاگری را درک نمیکردند، آن را به جادو و جمبل و… مرتبط میساختند. همانطور که درک درستی از موقعیت جغرافیایی ایران نداشتند. با وجود آنکه هوشتانه و حتی دیگر دانشمندان ایرانی شهرت جهانی داشتند ولی دانش ما درباره آنها اندک است. دلیل این دانش اندک هم یورش و سلطه بیگانگان بوده است.
افسانهها درباره انوشیروان آنقدر زیاد است که پژوهش تاریخی درباره او را دشوار میکند و نمیتوان نتیجه درستی درباره شخصیت تاریخی او گرفت. در هر حال به نظر میرسد که این گفتهها و یادگارهای ادبی، فقط تحت تأثیر یک شخص خاص نیستند بلکه تحت تأثیر یک دوره میباشند. دورهای برجسته که فرهنگ و تمدن در دوره ساسانی به اوج خود رسید…
داستانهای فراوانی از بزرگمنشی و نیکسیرتی ایرانیان در منابع گوناگون دیده میشود. جدا از تاریخی و واقعی بودن آنها باید توجه داشت که چنین روایاتی نشان میدهند که بزرگمنشی و نیکسیرتی از دیرباز در جامعه ایرانی به عنوان ارزشهای اخلاقی مطرح بودهاند. در زمانی که شاید در نزد بسیاری از اقوام و ملل دیگر صرفا قدرت و نیروی بدنی ارزش محسوب میشده است.
از تاثیرات جالب هنر ایرانی بر روی هنر چین و ژاپن که با کوشش سغدیان به آن سرزمینها راه یافت، نقشمایهها بوده است. دایره مروارید نشان یک نقش بسیار مشهور در جهان ایرانی بود که در بسیاری از آثار هنری ایرانی دیده میشود و به هنر دیگر تمدنها راه یافت. اشراف چینی در دوران سلسله تانگ لباسهای خود را با این سبک هنری تزئین میکردند…
نکته قابل توجه، پیوند نقش برجسته مرد بالدار با کوروش بزرگ است. در یافتههای باستان شناسان در سالهای اخیر در منطقه پاسارگاد بخشی از کتیبه «منم کوروش پادشاه هخامنشی» به دست آمده است که میتوان از وجود کتیبه بالای سر تندیس انسان بالدار مطمئن شد. تا پیش از یافته اخیر برخی در فضای مجازی تلاشهایی میکردند که به کلی ارتباط نقش برجسته پاسارگاد با کوروش را رد کنند! با آنکه یافتههای جدید همه چیز را روشن کرده است، ولی باز هم پاسخ به شبهههای کوروش ستیزان را در اینجا می آوریم تا شاید آیندگان بخوانند و درک کنند که ما در چه شرایطی زندگی میکردیم و با چه تفکراتی مقابله میکردیم…
نبرد حران یا نبرد کارِه، در منطقهای در شمال میانرودان (بینالنهرین) سپاه اشکانیان (پارتها) و روم رخ داد. در ۶ می (۱۶ اردیبهشت) سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس سردار رومی، با سپاه سورنا سرداران اشکانی درگرفت و در ۱۹ خرداد (۹ ژوئن) چنین سالی پس از یک نبرد خونین، سپاه روم کاملاً شکست خورد و کراسوس کشته شد…
یکی از معانی مطرح شده برای این نام «بهترین هدیه» یا «بهترین عطا» است. چنین مینماید که صورت پارسی این نام او تَ ئو ثه بوده است. این نام یادآور Hutaosā اوستایی است که به عنوان یکی از بانوان پاکدین در آیین زتشتی شناخته میشود.
١ دی: نخستین جشن دیگان: خُرم روز (روز برادری و خواهری)
۳ دی: آغاز رسیدگی کوروش بزرگ به پرستشگاههای بابل
۵ دی: سالروز درگذشت زرتشت
٨ دی: دومین جشن دیگان
١۵ دی: سومین جشن دیگان – جشن تبیکان
١۶ دی: جشن درامزینان
١۷ دی: سالروز درگذشت بابک خردمدین
٢٣ دی: چهارمین جشن دیگان
این معاملات و موسساتی که چنین معاملاتی انجام می دادند از پیش از هخامنشیان بوده است. بررسی جزئیات چنین معاملاتی در زمان کوروش بزرگ میتواند موضوع یک پژوهش باشد که آیا تغییراتی نسب به قبل صورت گرفته است یا خیر؟! آیا به راستی دختران باید تن به فحشا می دادند یا اصلا چنین چیزی نبوده است؟ این موارد را نمی توان از این متن کوتاه متوجه شد و نمیتوان از یک متن کوچک افسانه های دلخواه را ساخت.
انتقادهایی به موضوع کوروش و کیخسرو مطرح شده است که برخی از آنها قابل تامل می باشند و برخی از آنها هم صرفا تخریب گرایانه هستند. برخی از منتقدان میگویند که کیخسرو پیش از کوروش بزرگ بوده است در صورتی که کیخسرو یک شخصیت اسطورهای است و اگر بخواهیم برای یک شخصیت اسطورهای زمان دقیق تعیین کنیم کار بیهودهای انجام دادهایم. اساسا این اشتباه است که بخواهیم شاهنامه را با دید صرفا تاریخی نگاه کنیم بلکه شاهنامه دارای داستانهای اسطورهای است که به مرور آمیختگیهایی با تاریخ داشتهاند. همچنین بر خلاف ادعای برخی از افراد، ابوریحان بیرونی به شباهت کوروش و کیخسرو تردید نداشته است و یکسان بودن کوروش و کیخسرو به هیچ وجه دیدگاه یونانیان و رومیان نبوده بلکه خود ابوریحان بیرونی توضیحاتی به جدول افزوده است. پیش از آن ابوریحان بیرونی صرفا نقل قولی از منابع مسیحی کرده که کورش عامل بهمن بوده است. اما درباره شباهت کوروش و کیخسرو خود ابوریحان توضیح خود را نوشته است نه آنکه نقل قول کند.