با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود. باید گفت کتابهای علمی و ادبی زیادی که به زبانهای باستانی ایرانی نگارش یافته بودند… در نواحی گوناگون جهان ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند…
سالهاست ایرانستیزان و تحریفکنندگان تاریخ با هزینههای فراوان تبلیغ میکنند که در ایران باستان هیچ کتابخانهای وجود نداشته است!! معمولا افراطیهای به ظاهر مذهبی و تجزیه طلبان از اینگونه تبلیغات حمایت میکنند.
ولی با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. به ویژه در دوران ساسانیان کتابخانههای بزرگی که گاهی از گردآوری کتابها از سراسر جهان به وجود آمدند.
در متون کهن، ایران باستان یکی از نمادهای رونق دانش بوده است. بارها در منابعی که نویسندههای آنها مسلمانان بودهاند، برخلاف افراطیهای به ظاهر مذهبی امروز، از جایگاه والای علم و دانش در ایران باستان نوشتهاند و حتی کتابهای زیادی از پهلوی به عربی ترجمه شدند. نویسندههایی مانند ابوالفدا و ابن خلدون تمدن ایران باستان را ستایش کردند و از رونق علم و دانش در آن دوران گفتهاند.
ابن خلدون، پژوهشگر و نویسنده برجسته عرب درباره دانش در ایران باستان اینچنین گفته است:
ایرانیان بر شیوهای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم میدادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولتهای ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود… (ابن خلدون، ۱۳۶۲: ج ۲، ص ۱۰09).
آثار فراوانی از ایران باستان به جا مانده است که نمایانگر رونق دانش در آن دوران است. در ادامه با استناد به منابع معتبر چند مورد از کتابخانهها و مراکز علمی دوران باستان را معرفی میکنیم.
کتابخانه سارویه
یکی از اتفاقات عجیب که در دوران پس از اسلام رخ داد، پیدا شدن ناگهانی کتابهای کتابخانه باستانی سارویه بود که مورخانی مانند ابوریحان بیرونی، حمزه اصفهانی، ابن ندیم و... آشکارا به آن اشاره کردند. در واقع این بنا گویی پناهگاه کتابها بوده است تا کتابها از گزند و آسیب روزگار در امان بمانند و احتمال میرود ریشه در دوران هخامنشیان داشته باشد.
پس از تخریب بخشی از یک بنای باستانی به ناگه تعدادی پوست یافتند که متن کتابهایی را بر آنها نوشته بودند. این ساختمان مشهور به سارویه بوده و در جی اصفهان جای داشته است.
در زمان ما در جی که یکی از شهرهای اصفهان است از تلهایی که شکافته شده خانههایی یافتند که عدلهای بسیاری از پوست درختی که «توز» نام دارد و با او کمان و سپر را جلد میکردند پر بود و این پوستهای درخت به کتابتهایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست (بیرونی، ۱۳۸۹: ص ۳۵).
همانطور که مشاهده میکنید ابوریحان بیرونی نوشته آنها قابل خواندن نبودند و این به ذهن میآورد که احتمالا آنها با خط و زبانی کهنتر از پهلوی نگارش شده بودند.
اما مهم ترین منبعی که این رویداد را نقل کرده کتاب تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیا) نوشته حمزه اصفهانی است. در کتاب الفهرست ابن ندیم هم تقریبا همان مواردی که حمزه اصفهانی نوشته، آمده است.
حمزه اصفهانی درباره پوستهای تازه یافت شده، اینچنین نوشته است:
به سال ۳۵۰ یک طرف از بنای موسوم به «سارویه» که در اندرون شهر جی قرار داشت ویران شد و خانهای پدید آمد که در آن ۵۰ بار پوست بود. این پوستها به خطی که کسی مانند آن را ندیده بود نوشته شده بود و معلوم نشد که این پوستها چه زمان در این بنا نهاده شده است (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۲).
حمزه اصفهانی با استناد به کتابی از ابومعشر بلخی (از منجمان مشهور پس از اسلام) درباره سرای دیگری در این بنا که سالها پیش پیدا شد و در آن هم پوستهایی بود نوشته است:
وی [ ابومعشر] یکی از سراهای این بنا را که کمابیش از هزار سال پیش فرو ریخته، ستوده و از آن به زیج شهریار تعبیر کرده است. اما سرایی که به سال ۳۵۰ هجری فروریخت سرایی دیگر بود (ن.ک: حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۴) (۱).
حمزه اصفهانی و ابن ندیم با استناد به ابومعشر منجم، از یک سنت باستانی در ایران میگویند که پادشاهان به منظور محفوظ ماندن کتابها از گزند و آسیب زمانه، کتابها را بر پوستهای محکم مینوشتند. آنها به درخت خدنگ که به آن توز میگویند اشاره میکنند (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۴. الفهرست، ص ۴۳۸). ابومعشر منجم گفته است که در آن پوستها انواع دانش گذشتگان به خط فارسی قدیم وجود داشت. مقداری از پوستها به دست کسی رسید که توانست آنها را بخواند و نامهای از یک پادشاه ایران باستان یافتند که در نامه ذکر شده بود که گردآوری این گنجینه ریشه در دوران طهمورث دارد. بر اساس این نامه در دوران طهمورث در غرب، طوفانی سهمگین رخ داده بود، احتمال میدادند این طوفان به ایران هم برسد. طهمورث دستور داد که آنچه در خزانه از علوم گوناگون موجود است بر پوست خدنگ نوشته و در ساختمان محکمی در جی اصفهان جای دهند تا آن علوم برای مردم باقی بماند (ن.ک: حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۳). در ادامه از وجود کتاب اختر شناسی در کتابخانه سارویه نقل میشود که مشهور به زیج شهریار است.
بنابراین میتوان گفت که کتابهای سارویه محدود به ۵۰ پوست نبوده است. اگر گفته حمزه اصفهانی و ابومعشر بلخی درست باشد که سرای قدیمیتر حدود هزار سال پیش پیدا شده بود و با توجه به آنکه آنها تقریبا در سده ۹ میلادی میزیستند، واقعه یافته شدن سرای قدیمیتر به دوران اشکانیان میرسد. شاید بتوان گفت بنای اصلی ریشه در دوران هخامنشیان دارد. البته اینها احتمالات هستند چرا که حمزه اصفهانی عبارت «کمابیش از هزار سال پیش فرو ریخته» آورده است. این احتمال هم وجود دارد که پوستهای قدیمیتر در دوران ساسانیان پیدا شده باشند.
نمیدانیم نگارنده نامه باستانی کدامیک از پادشاهان ایران باستان بوده است؟! شاید یکی از پادشاهان اشکانی یا هخامنشی بوده است. اما آشکار است که توضیحی درباره ریشه این گنجینه آماده کرده بودند. البته این توضیح هم مانند بسیاری از داستانهای ایرانی با اسطوره آمیخته شده بود و به پادشاهان پیشدادی ربط دادهاند.
با توجه به روایاتی که درباره این یافته شگفت انگیز در منابع آمده میتوان چند نتیجه گیری کرد:
۱- در طول تاریخ ۲ بار پوستهایی در کتابخانه سارویه پیدا شد. یکی در دوران باستان (احتمالا دوره اشکانیان) یکی هم در سال ۳۵۰ هجری. از این روی به نظر تعداد زیادی پوست در این کتابخانه نگه داری میشده است.
۲- بسیاری از اسناد این کتابخانه با خط و زبان بسیار کهن نگارش یافته بودند که در سال ۳۵۰ هجری ناشناخته بوده است. یعنی نمیتوانسته خط و زبان پهلوی ساسانی باشد که در آن زمان شناخته شده بود. همانطور که اشاره شد، در منابع آمده که با خط فارسی قدیم نوشته بودند. شاید بتوان گفت خط و زبانهای رایج در دوران هخامنشیان بوده است.
۳- این پوستها نسخه اصلی کتابها نبودند بلکه رونوشتی از نسخههای اصلی بودند تا در صورت نابودی نسخههای اصلی این رونوشتها برای مردم باقی بماند.
۴- این کتابخانه برای جلوگیری از گزند بلایای طبیعی به وجود آمده بود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که کتابخانههای وسیع دیگری وجود داشتند که احتمالا در یورش و سلطه بیگانگان نابود شده بودند ولی بخشی از این کتابخانه از گزندهای طبیعی و انسانی در امان مانده بود.
۵- در روزگار ما هیچ اثری از پوستهای سرای قدیمیتر نیست (پوستهایی که هزار سال پیش از حمزه اصفهانی یافت شده بودند). سوال آنجاست که پوستهای قدیمیتر چه شدند؟! آنطور که ابومعشر گفته است حداقل برخی از آنها در دوران باستان به زبانهای جدیدتر ترجمه شده بودند. آیا آن پوستها یا ترجمههای آنها در کتابخانههای بزرگی مانند کتابخانه استخر و مدائن یا دانشگاه گندیشاپور نگهداری میشدند؟ اگر در آن کتابخانهها بودند، با توجه به نوشتههای منابع هیچ بعید نیست در یورش اعراب از بین رفته باشند.
همچنین از آن ۵۰ پوست که در سال ۳۵۰ هجری پیدا شدند هم اثری نیست! با توجه به آنکه کسی نمیتوانست آنها را بخواند به نظر میرسد تلاشی هم برای نگهداری آنها از طرف حاکمان آن عصر (عباسیان) صورت نگرفت.
گنج شایگان
یکی از گنجینههای کتاب در دوران ساسانیان «گنج شایگان» بوده است. متاسفانه به این گنجینه کمتر پرداخته شده است و دانش ما درباره این گنجینه اندک است.
طبق منابع کهن، اردشیر پاپکان و شاهپور یکم، کتب بسیاری در زمینههای مختلف علمی و مذهبی که در سرزمینهای هند و چین و روم پراکنده بودند را گردآوری کردند (دینکرد چهارم، ص ۶۴؛ ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنطور که در دینکرد آمده است این کتابها را با اوستا تطبیق دادند و نتایج را در گنج شایگان قرار دادند (دینکرد، همان).
اهداف مذهبی برای این کار وجود داشته است و به نظر میآید بسیاری از این کتابها جنبه مذهبی و زرتشتی داشتهاند ولی در میان آنها متونی درباره نجوم، پزشکی، صنایع و مهارتها و… وجود داشته است و با اوستا مطابقت داده اند.
در دینکرد درباره گنج شایگان اینچنین آمده است:
اردشیر شاهان شاه (پسر) بابک، بنابر راستی و اطمینان بر توسر [تَنسَر یا توسر روحانی مشهور زرتشتی]، همه آموزههای پراکنده را در دربار (خود) خواست. توسر آمد و هر کدام که حالت وحدت داشت پذیرفت و هر کدام که اختلاف داشت از حکم خارج کرد که این نیز یکی از دستورات (اردشیر) به ما بود. هر گونه شرحی درباره دین چه آن که موجود باشد و چه آن که موجود نباشد همه جمع آوری شود.
شاپور شاهان شاه پسر اردشیر نیز نوشتههایی از دین درباره پزشکی، گفتارهایی درباره نجوم و بررسیهایی مربوط به زمان و مکان و جوهر (فلسفی) آفرینش، کون و فساد، تغییر و دگرگونی (و اینکه هیچ چیز در طبیعت از بین نمیرود و تنها تغییر میکند) فصاحت و بلاغت و دیگر صنایع و مهارتها که در هند و روم و دیگر سرزمینها پراکنده بود گردآوری کرد و با اوستا مطابقت داد یک نسخه از آنچه را با اوستا مطابقت داشت به گنج شایگان فرمود دادن برای دعوت کردن همه ناراستان به تفکر درباره دین مزدیسنا (دینکرد چهارم، ص ۶۴).
دانشگاه گندیشاپور
همه ما نام دانشگاه گندیشاپور را شنیدهایم. این مرکز علمی دوران ساسانیان یکی از مراکز علمی مهم در سراسر جهان بوده است.
در دوران خسرو انوشیروان دانشگاه گندیشاپور رونق گرفت و آنطور که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت (ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنچه درباره نهضت ترجمه در دوران خلفای عباسی مشهور است، در واقع تقلیدی از ساسانیان و به ویژه انوشیروان بوده است.
در تاریخ ایران و از جمله ایران باستان، پزشکان جایگاه والایی داشتند به طوری که سیریل الگود، پزشک و خاورشناس نامی، وضعیت آبرومند و مقام ارزشمند پزشک در دنیای امروز را تا حد زیادی مدیون ایرانیان میداند.
بیمارستان دانشگاه گندیشاپور از دو بخش زنان و مردان تشکیل میشد. هر بخش مجهز به تمام ابزار و آلات پزشکی و خدمتکاران زن و مرد بود. در این بیمارستان تالارهای ویژهای برای بیماران مختلف وجود داشت. به عنوان نمونه، تالاری به بیماریهای داخلی و تالاری دیگر به جراحیها اختصاص داده شده بود.
بیمارستان گندی شاپور الگویی برای ساخت سایر بیمارستانهای ممالک دیگر شد به طوری که هارون الرشید خلیفه عباسی دستور داد در بغداد بیمارستانی به سبک بیمارستان گندیشاپور ساختند (دانش بیشتر: پیشرفتهای پزشکی در دوران ساسانیان).
دیگر کتابخانهها و مراکز علمی
قطعا کتابخانههای ایران باستان محدود به چند موردی که ذکر شد نبوده است. در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون دیده میشود.
روایت مشهوری وجود دارد که کتاب زرتشت یا اوستای باستانی بر دوازده هزار پوست نوشته شده بود و در استخر نگهداری میشد. بنابراین از کتابخانه استخر به عنوان جایگاه نگهداری اوستای باستانی یاد میشود.
ابن خلدون، پژوهشگر مشهور عرب و مسلمان از کتابسوزی سپاهیان عمر بن خطاب پس از فتح ایران می گوید. اشاره ابن خلدون می تواند به کتابخانهای در پایتخت ساسانیان یعنی کتابخانه مدائن باشد. ابن خلدون در کتاب مقدمه در این باره مینویسد:
چون کشور ایران بدست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامهای نوشت تا درباره کتاب و چگونگی به غنیمت بردن آنها برای مسلمانان کسب اجازه کند لیکن عمر به وی نوشت که آنها را در آب فرو افکنید چه اگر آنها راهنمایی و راستی باشد، خداوند ما را به رهبری کننده تر از آنها هدایت کرده است. و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است، پس کتاب خدا ما را بس است از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند. این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت (ابن خلدون، ۱۳۶۲: ج ۲، ص ۱۰۱۰).
جدا از قلمروی ساسانیان، نوشتههای باستانی و آموزشگاههایی در سراسر جهان ایرانی از جمله آسیای مرکزی وجود داشته است. جاهایی که عموما زیر قلمروی ساسانیان نبودند ولی فرهنگ ایرانی در آنها پررنگ بوده است.
از سغد باستان آثار نوشتاری فراوانی به دست آمده است که درون مایههای مذهبی، هنری و حماسی دارند. ولی پس از یورش خلفا به آن نواحی این گنجینه فرهنگی بسیار کمرنگ شد. در قرون اخیر یافتههای باستان شناسان باعث شده است بیشتر با فرهنگ سغد باستان آشنا شویم.
در خوارزم باستان گویا آموزشگاههای زبان و تاریخ خوارزم وجود داشته است. ولی اعراب برخورد خشنی با این آموزشگاهها کردند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس میکردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمیشود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹: ص ۵۷).
کتابها و نوشتههای علمی و ادبی
جدا از کتابخانهها باید توجه داشت که بر عکس تبلیغات ایرانستیزان کتابها و نوشتههای فراوانی در ایران باستان وجود داشته است. وقتی از کتابهای ایران باستان سخن به میان میآید، بیشتر درباره کتابها و نوشتههایی که جنبههای دینی و اساطیری داشتند، گفته میشود. مانند گاتهای زرتشت، شایست نشایست، بندهشن، خداینامهها و… . ولی کتابها و نوشتهها محدود به این حوزه نبودهاند.
باید گفت کتابهای علمی و ادبی زیادی که به زبانهای باستانی ایرانی نگارش یافته بودند و حتی در دوران اسلامی کتابهای علمی و ادبی زیادی از پهلوی به عربی ترجمه شد. ولی متاسفانه به دلیل شرایطی که منجر به نابودی و فراموشی آنها شده است، از بسیاری از آنها یا متن کامل در دست نداریم یا فقط یک عنوان باقی مانده است.
کلیله و دمنه کتاب بسیار مشهوری است که اصل پهلوی آن به دست ما نرسیده است ولی پس از اسلام توسط ابن مقفع (روزبه پوردادویه) به عربی ترجمه شد.
از دیگر نوشتههایی که جنبه ادبی دارند میتوان به نوشتههای آهنگین و شاعرانه اشاره کرد، از جمله میتوان به اندرزهای بهزاد فرخ پیروز اشاره کرد. برخی از آثار او که در مدح خِرَد است، زبان شاعرانه دارد (ن.ک: تفضلی، ١٣٨۹: ص ۱۹۰).
متن آهنگین و شاعرانه مشهور به خیم و خرد فرخمرد به زبان پهلوی به جا مانده که نویسنده آن نامشخص است. ولی از متن مشخص است که نویسنده یا نویسندگانی ادیب داشته است. این نوشته، نوشتاری آهنگین است که به نظر میرسد شعر باشد.
نوشتههای فراوانی با درون مایه مذهبی وجود دارند ولی جنبه ادبی و تاثیرات قابل توجه آنها هم باید مورد توجه قرار گیرد. برای نمونه اندرزنامه آذرپاد مهراسپندان تاثیر قابل توجهی بر ادبیات پارسی و همچنین ادبیات عربی پس از اسلام گذاشته است.
از کتاب های اخترشناسی هم نباید غافل شد. از جمله میتوان به کتاب وزیدگ (گزیده) اشاره کرد که در دوران اسلامی ترجمه شد و با عنوان البزیدج شناخته میشد (تفضلی، ١٣٨۹: ص ۳۱۸).
کتاب موالید که اصل آن نوشته اختر شناس ایرانی یعنی اندرزگر زادانفرخ بوده است و در دوران پس از اسلام ترجمه شد و مورد استفاده منجمان آن دوره قرار میگرفته است. از اندرزگر در تاریخ الحکما ابن قفطی و کتاب احکام نجوم قطرانی یاد شده است (همان: ص ۳۱۹).
کتابهایی مانند کیان و بیان و خوره روزان از کتابهای اخترشناسی ایران باستان هستند که سید مرتضی رازی در کتاب تبصره العوام از آن یاد کرده و مطالبی را از آن آورده است (همان : ص ۳۲۰).
کتابهای حوزه منطق و فلسفه از پاول ایرانی بسیار مشهور بودند. بنابر نوشتههای ابن عبری، پاول ایرانی مقدمهای تحسینبرانگیز بر منطق ارسطو نوشته است. با توجه به نوشتههای دانشنامه ایرانیکا، این مقدمه همان رساله در باب منطق ارسطو، خطاب به شاه خسرو است که در یک نسخه خطی سریانی در موزه بریتانیا موجود است (ن.ک: PAUL THE PERSIAN – Encyclopaedia Iranica).
اگر بخواهیم همه کتابهای علمی و ادبی ایران باستان را لیست کنیم تعداد آن بسیار زیاد است که در این مجال نمیگنجد. قطعا این نویسندگان که به آنها اشاره شد، آثار دیگری هم داشتند که متاسفانه به دست ما نرسیده است و هیچ اطلاعی از آنها نداریم که یادآور نابودی کتابها در یورش و سلطه خلفا بر ایرانیان است.
پانویس:
۱- در ترجمه کتا سنی ملوک الارض و الانبیا گویا اشتباه چاپی رخ داده و نوشته شده سال ۳۰۵ هجری! در صورتی که صفحات قبل از سال ۳۵۰ هجری یاد شده است (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۲). ما همان سال ۳۵۰ هجری را نوشته ایم تا برای مخاطب ایجاد ابهام نشود.
کتابنامه:
- ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۶۲). مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
- ابن ندیم، محمد بن اسحق (۱۳۸۲). الفهرست. ترجمه محمد رضا تجدد. تهران: اساطیر.
- بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر.
- تفضلی، احمد (١٣٨۹). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن.
- حمزه اصفهانی (۱۳۴۶). تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیا). ترجمه جعفر شعار. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- کتاب چهارم دینکرد (۱۳۹۳). آذر فرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید. پژوهش: مریم رضایی، زیر نظر سعید عریان. تهران: نشر علمی.