نوشتارهای ایرانمهر آریایی
در دوران ساسانیان، اخترشناسی ایران با بهره گیری از دستاوردهای ملتهای دیگر، بیش از پیش پیشرفت کرد. به عقیدهی پژوهندگان، در گندیشاپور گذشته از دانشکدهی پزشکی و بیمارستان، یک آموزشگاه برای اخترشناسی و رصدخانه وجود داشته است. اخترشناسان در دربار ساسانیان طبقهی شناخته شدهای بودند و در داستانها و گزارشهای تاریخی گوناگون دربارهی ساسانیان، همواره میتوان ردپای فعالیتهای نجومی این اخترشناسی را دید.
سوال مهم آن است که چرا امروزه بخش اعظم اوستای عهد ساسانی باقی نمانده است؟ هرچند گذار روزگار باعث نابودی منابع باستانی میشود ولی قطعا نابودی گستردهای که در یورش و سطله خلفا بر ایران رخ داد بی تاثیر نبوده است. موضوع نابودی علم و دانش توسط فاتحان، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. با توجه به منابع و مهمتر از آن، شواهدی آشکار که این موضوع را نشان میدهند.
یکی از بزرگترین فیلسوفان یونان باستان یعنی افلاطون به شیوه تربیت شاهزادگان هخامنشی اشاره میکند و تعلیم و تربیت ایرانیان را بسیار میستاید؛ حتی آن را عامل برتری ایرانیان میداند! از سخنهای افلاطون مشخص میشود که تعلیم و تربیت دوران هخامنشیان چقدر مترقی بوده است. هنگامی که تعلیم و تربیت پیشرفت کند، علم و دانش رشد هم رشد میکند. برای همین علم و دانش در ایران باستان رشد چشم گیری داشت.
مدتهاست که افراطیها با ظاهر اسلامگرا در ایران مدعی هستند که تحولات پس از اسلام در ایران باعث پیشرفت علمی و تمدنی شد! آنها ادعا میکنند ایران پیش از اسلام (ایران باستان) از نظر علمی و تمدنی سطح پایینی داشته است. به نظر میرسد علی شریعتی نقش پررنگی در بسط و گسترش چنین دیدگاههایی داشته است.
با بررسی منابع اصلا انحصاری بودن سواد آموزی برداشت نمیشود و حتی روایاتی وجود دارد که همه گروههای اجتماعی میتوانستند سواد بیاموزند. از معتبرترین اسنادی که رواج نوشتن در دوران ساسانیان را آشکار میسازد، نامههایی است که اعضای خانواده برای هم نوشتند. در منابع گوناگون باستانی مانند اندرزهای آذرباد مهراسپندان، رساله خسرو ریدگی، اندرز پوریوتکیشان و … درباره آموختن سواد به کودکان سخن گفته شده است. همچنین در شاهنامه بارها به دبستانها و فرهنگیان اشاره شده است… با این حال ایرانستیزان با تحریف داستان انوشیروان و مرد کفشگر در شاهنامه ادعا میکنند که سواد آموزی در آن دوران انحصاری بوده است. ولی در آن داستان اصلا چنین چیزی نیامده است. ایرانستیزان یک داستان جدید را ساختند و برای مردم نقل میکنند!
برخی از فرضیهها تاکید میکنند که ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند! ولی شواهد نشان میدهد که این فرضیه چندان معتبر نیست. آنچه به نظر میآید نابودی و کمرنگ شدن آثار هخامنشیان در دوران یونانی گرایی، باعث شده است در سالیان بعد، تاریخ و اساطیر آمیخته شوند و این موضوع سالیان سال پیش از ساسانیان رخ داده است. بر اساس منابع بسیار معتبر، ساسانیان آثار هخامنشیان را ستایش میکردند و گویا با میراث آنان در قالب کیانیان آشنا بودند…
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است. علاوه بر نوشتههای روشن ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتابسوزی و کشتار دانشمندان، منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا و وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند… سوال آنجاست که کتابها و نوشتههای کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، دانشگاه گندیشاپور، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است.
برخی ادعاهای نادرست درباره بزرگمهر بختگان ذکر شده است. برخی ادعا میکنند بزرگمهر افسانهای بوده است و برخی دیگر هم بزرگمهر بختگان و برزویه پزشک را یکی میدانند که میتوان گفت این ادعاها چندان معتبر نیستند. در این نوشتار کوتاه تلاش می کنیم، پاسخی کوتاه به این گفتهها ارائه دهیم تا مشخص شود این گفته ها چندان معتبر نیستند.
با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود. باید گفت کتابهای علمی و ادبی زیادی که به زبانهای باستانی ایرانی نگارش یافته بودند… در نواحی گوناگون جهان ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند…
دوران ساسانیان یکی از باشکوهترین دورههای ایران باستان است که پیشرفتهای هنری و علمی فراوان حاصل شد. این پیشرفتها در حوزه پزشکی بسیار قابل توجه بوده است. در تاریخ ایران و از جمله ایران باستان، پزشکان جایگاه والایی داشتند به طوری که سیریل الگود، پزشک و خاورشناس نامی، وضعیت آبرومند و مقام ارزشمند پزشک در دنیای امروز را تا حد زیادی مدیون ایرانیان میداند.
ایرانستیزان و مخصوصاً افراطیهای به ظاهر مذهبی ادعا میکنند که دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه مسیحی و رومی بوده است و فقط به لحاظ جغرافیایی در ناحیه ایران بوده است. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود… در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور بارور و شکوفا گشت…
ایران ستیزان ادعا میکنند که زرتشتیان پیش از اسلام نوشتن را امری پست و اهریمنی میدانستند به همین دلیل کتابهای زیادی ننوشتند و در ایران باستان خبری از کتابخانهها نبوده است!! آنچه مشخص است هیچ گاه نوشتن اهریمنی نبوده است و اتفاقا آثار نوشتاری فراوانی از ایران باستان به دست آمده است.
حکومت خوشنام ساسانیان نماد حکمرانی خوب در نزد مردمان جوامع ایرانی و اسلامی شده بود و مسلمانان تاثیرات بسیاری از فرهنگ و تمدن ایران باستان پذیرفتند. فرهیختگان پس از اسلام حتی نویسندگان عرب و مسلمان به ستایش فرهنگ و دولتهای ایران باستان پرداختند. در این نوشتار، تأثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان را در چهار حوزه کشورداری، معماری، علم و دانش و ادبیات مورد بررسی قرار میدهیم…
در این نوشتار نام چندی از برجستهترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را میآوریم که در حوزههای پزشکی، اخترشناسی، فلسفه، کیمیاگری، موسیقی، ادبیات و… تبحر داشتند. باید توجه داشته باشیم که دانشمندانی که نام آنها مانده ارزش ویژهای دارند چراکه با آن همه نابودی که توسط بیگانگان رخ داد، آنقدر جایگاه آنها رفیع بوده است که این امکان به وجود آمده که نام آنها به دست ما برسد. در واقع کارهای ارزنده دانشمندان ایرانی پس از اسلام در ادامه کارهای دانشمندان ایران باستان بوده است و همه دانشمندان ایرانی در همه زمانها ارجمند هستند.
ایرانستیزان میدانند که وقتی حرفهای مطهری و شریعتی را بازنشر کنند چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. برای همین به دنبال آن هستند تا همان حرفها را با استناد به گفتههای شخصی مانند پرویز رجبی که سوابقی در حوزه ایرانشناسی دارد بیان کنند. این گفتههای پریشان و پر از تناقض با رویکرد پیشین ایشان همراستا نبود. معلوم نیست آن مرحوم در آن زمان تحت چه فشارهای روحی و روانی بوده که اینچنین پریشان و بی اساس سخن گفته است.
موضوعی که ابن خلدون درباره آن عبارت «و هم گویند» را میآورد، مربوط به دریافت علوم یونانیان از ایران باستان بوده و نه کتابسوزی که به فرمان عمر بن خطاب انجام شده است! چرا که ابن خلدون پس از بیان روایت کتابسوزی مینویسد: «....این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت و چیزی از آنها به ما نرسید....». اگر ابن خلدون در این خصوص تردید داشت، اینچنین صریح نتیجه گیری نمیکرد.
ما نمیخواهیم درباره حوزه مطالعات اصلی جناب دکتر عبدالکریم سروش نقد کنیم. بلکه در این نوشتار به نقد سخنان او درباره ایران باستان و هخامنشیان میپردازیم. سروش میگوید: مورخان ما میگویند که از هخامنشیان و اشکانیان که قوم جنگ آوری بودند، ظاهراً تولیدات چندانی از لحاظ فرهنگی نداشتند.
مصطفی ملکیان در پاسخ به مکتب ایرانی جواد طباطبایی نظرات جنجالی در خصوص تمدن ایران روا داشت نظرات او به منبع تغذیه مناسبی برای ایرانستیزان تبدیل شد. گفته های او سرشار از تحریف و ادعاهای نادرست بود و ما معتقدیم این گونه سخن گفتن در شان جناب ملکیان نیست.