تاریخ و فرهنگ ایران زمین

نقدی بر ادعاهای مرتضی مطهری درباره دانش در ایران باستان و نادیده گرفتن کتابسوزی خلفا

نگاهی کوتاه:

متاسفانه در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» ادعاهای نادرست مطرح شده است که اکثر آنها سند و منبع دقیق ندارند. این ادعاهای مرحوم مرتضی مطهری، منبع تغذیه‌ای برای ایران‌ستیزان از جمله تجزیه‌طلبان و افراطی‌های به ظاهر مذهبی شده است. در صورتی که افکار ایران‌ستیزان همراستا با مرتضی مطهری نبوده است و نیست. شاید مرتضی مطهری هنگام نگارش این کتاب، پیش بینی نمی‌کرد که تا این حد سواستفاده از این کتاب صورت بگیرد. ایشان اگر امروز پس از این همه سوء استفاده گروه‌های ایران‌ستیز، خودشان حضور داشتند احتمالا در نوشته‌های کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران اصلاحات گسترده‌ای انجام می‌دادند و گام‌های اساسی برای پژوهش‌های با دقت بیشتر بر می‌داشتند تا جلوی سوءاستفاده‌ها گرفته شود.

مدت‌هاست که ایران‌ستیزان از جمله تجزیه‌طلبان و افراطی‌های به ظاهر مذهبی، ادعاهای دروغین و تحریف شده‌ای درباره جایگاه علم و دانش در ایران باستان مطرح می کنند. آنها حتی کتاب سوزی و نابودی علم و دانش در یورش و سلطه خلفا در ایران را کاملا نادیده می‌گیرند.

متاسفانه ادعاهای مرحوم مرتضی مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»، منبع تغذیه‌ای برای این افراد شده است. در صورتی که افکار ایران‌ستیزان همراستا با مرتضی مطهری نبوده است و نیست.

با آنکه مطهری هدف خود از نگارش کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را خدمت به ایران و اسلام دانسته، ولی این روزها گروه‌های تجزیه‌طلب و افراطی‌های به ظاهر مذهبی از این کتاب بسیار سواستفاده می‌کنند.

بسیاری از نوشته‌های مرحوم مرتضی مطهری درباره دانش در ایران باستان را نمی‌توان پذیرفت و برداشت‌های تحریف شده و دلخواه ایران‌ستیزان از این کتاب هم کاملا نادرست است.

در نوشتارهای دیگر پایگاه خِرَدگان پاسخ مفصل به چنین ادعاهایی داده شده است. در این نوشتار به صورت خلاصه به نوشته‌های مطهری می‌پردازیم و پیوند نوشتارهای مفصل قرار داده می‌شود تا خوانندگان گرامی برای مشاهده منابع و اسناد کامل به آن نوشته‌ها مراجعه کنند.

استدلال‌های سست مطهری برای رد کتاب‌سوزی سپاهیان خلفا در ایران

مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، کتاب‌سوزی اعراب در ایران را رد می‌کند. این در حالی است که منابع و شواهد، بازگوکننده کتاب‌سوزی و نابودی علم و دانش در یورش و سلطه خلفا می‌باشند.

علاوه بر نوشته‌های روشن ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتاب‌سوزی و کشتار دانشمندان، منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا و وقتی یک شهر به کلی ویران می‌شد،‌ کتاب‌هایش هم از بین می‌رفتند (ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خلفا در ایران).

 سوال آنجاست که کتاب‌ها و نوشته‌های کتابخانه‌ها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، دانشگاه گندی‌شاپور، گنج شایگان و… چه شدند؟!

نکته قابل توجه آن است که ترجمه کتاب‌های نویسندگان ایرانی به زبان‌های دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده است ولی اصل پهلوی کتاب‌ها به دست ما نرسیده است. نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتاب‌ها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دهه‌ها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است.

برای مشاهده منابع حتما نگاه کنید به:

منابع و شواهد درباره کتاب سوزی خلفا در ایران

 

با وجود این همه منابع و شواهد، می‌توان گفت دلایل مطهری برای این رد این موضوع چندان معتبر نیستند‌. به طور خلاصه برخی از دلایل مطهری این موارد هستند:

  • در ایران باستان نوشتن رواج نداشته و کتابخانه نبوده است.
  • ابن خلدون در موضوع کتاب‌سوزی عمر شک داشته است.
  • ابوریحان بیرونی که خود در کتاب آثارالباقیه از کشتار استادان و نابودی کتب خوارزمی در دوران امویان گفته است، می‌نویسد زبان خوارزمی برای نوشتن کتاب‌های علمی مناسب نیست و زبان عربی مناسب است. 
  • چرا در حمله مغول کتاب‌ها به طور وسیع نابود نشدند؟
  • شعوبیان که بسیار ضد عرب بودند، ذکری از کتابسوزی نکرده‌اند.

در ادامه این دلایل را بررسی می‌کنیم تا نشان دهیم این دلایل را نمی‌توان پذیرفت.

رواج فراوان نوشتن در ایران باستان

بر خلاف نظر مرتضی مطهری نگارش در ایران باستان رواج فراوانی داشت. از معتبرترین اسنادی که رواج نوشتن در دوران ساسانیان را آشکار می‌سازد، نامه‌هایی است که اعضای خانواده برای هم نوشتند.

نامه‌ای که به شماره Berk. 245 در کتابخانه بنکرافت
نامه‌ای که به شماره Berk. 245 در کتابخانه بنکرافت در برکلی کالیفرنیا در ایالات متحده نگهداری می‌شود

در منابع گوناگون باستانی مانند اندرزهای آذرباد مهراسپندان، رساله خسرو ریدگی، اندرز پوریوتکیشان و … درباره آموختن سواد به کودکان سخن گفته شده است. همچنین در شاهنامه بارها به دبستان‌ها و فرهنگیان اشاره شده است.

از اواخر دوران ساسانیان، کتیبه‌های فراوانی به دست آمده که توسط مردم عادی نوشته می‌شدند. آشکار است که از اواخر دوره ساسانی مردم عادی می‌توانسته‌اند همانند درباریان و روحانیون زرتشتی کتیبه‌هایی از خود به یادگار بگذارند.

برای دانش بیشتر و مشاهده منابع نگاه کنید به:

سواد آموزی و نوشتن در ایران باستان

پاسخ به ادعای نادرست اهریمنی بودن نوشتن در ایران باستان

کتابخانه‌ها و مراکز علمی بزرگ در ایران باستان

با وجود پژوهش‌های فراوان، هنوز برخی ادعا می‌کنند در ایران باستان اصلا کتابخانه نبوده است!! این ادعا کاملا نادرست است. با بررسی منابع و آثار باستانی در می‌یابیم که کتابخانه‌های قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است.

مرتضی مطهری در جمله ای عجیب نوشته است:

اساسا تاریخ وجود کتابخانه‌ای را در ایران ضبط نکرده است (۱).

قطعا این ادعا نشان دهنده مطالعه ناکافی مرحوم مطهری درباره ایران باستان بوده است. 

کتابخانه‌ها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندی‌شاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشان‌هایی از وجود کتاب‌ها و کتابخانه‌ها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن‌ دیده می‌شود.

دانش بیشتر به همراه اسناد و منابع:

کتابخانه‌های ایران باستان

بنابراین نمی‌توان با ادعای عدم وجود کتابخانه در ایران باستان، به کلی کتاب‌سوزی و نابودی علم و دانش توسط خلفا را نادیده گرفت.

بررسی منابع درباره کتابسوزی اعراب در ایران

مخالفان موضوع کتاب‌سوزی سپاهیان خلفا در ایران خیلی ساده و بدون در نظر گرفتن شواهد دیگر، روایات منابع را نادیده می‌گیرند (ن.ک: منابع و شواهد درباره کتاب سوزی خلفا در ایران).

با این حال نکته مثبت در نوشته‌های مرتضی مطهری این است که برای رد این منابع استدلال‌هایی را مطرح کرده است. ولی باید گفت که برخی از گفته‌های مطهری از اساس نادرست هستند و موارد دیگر سست و غیر قابل پذیرش هستند.

آیا این خلدون در مورد کتاب‌سوزی شک داشته است؟

شاید بتوان گفت مشهورترین منبعی که موضوع کتاب‌سوزی اعراب در ایران را ذکر کرده، کتاب «مقدمه» نوشته دانشمند برجسته عرب و مسلمان یعنی ابن خلدون است. او صراحتا به نابودی کتاب‌های ایرانی به فرمان عمر بن خطاب اشاره کرده است. ابن خلدون اینچنین نوشته است:

چون کشور ایران بدست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامه‌ای نوشت تا درباره کتب و چگونگی به غنیمت بردن آنها برای مسلمانان کسب اجازه کند لیکن عمر به وی نوشت که آنها را در آب فرو افکنید چه اگر آنها راهنمایی و راستی باشد، خداوند ما را به رهبری کننده تر از آنها هدایت کرده است. و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است، پس کتاب خدا ما را بس است از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند (ابن خلدون، ۱۳۶۲: ج ۲، ص ۱۰۱۰).

از مواردی که دقت کم مرحوم مطهری در پژوهش را نشان می‌دهد این است که مطهری ادعا کرده ابن خلدون درباره کتابسوزی اعراب شک داشته است. این ادعا کاملا نادرست است. ابن خلدون پس از بیان روایت کتاب‌سوزی می‌نویسد: 

....این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت و چیزی از آنها به ما نرسید.... (همان).

اگر ابن خلدون در این خصوص تردید داشت، اینچنین صریح نتیجه گیری نمی‌کرد.

در یک نوشنار دیگر به بررسی چنین ادعاهایی پرداخته‌ایم:

آیا ابن خلدون درباره کتاب‌سوزی اعراب در ایران تردید داشته است؟!

آیا اینکه ابوریحان بیرونی به زبان خوارزمی کتاب‌ها را ننوشت دلیلی برای عدم نابودی توسط خلفا است؟

دلیل دیگر مطهری برای رد کتاب‌سوزی اعراب این است که ابوریحان بیرونی (که خود در کتاب آثارالباقیه از کشتار استادان و نابودی کتب خوارزمی در دوران امویان می‌گوید) در جای دیگر نوشته است زبان خوارزمی برای نوشتن کتاب‌های علمی مناسب نیست و زبان عربی مناسب است.

یکی از معتبر ترین نوشته‌ها که نابودی علم و دانش توسط خلفا را آشکار می‌سازد نوشته ابوریحان بیرونی است. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در این باره نوشته است:

قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی می‌دانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می‌کردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی‌شود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹:‌ص ۵۷).

وقتی بسیاری از استادان زبان و تاریخ خوارزم، اینگونه کشته شدند قطعا دانش زیادی در خوارزم از بین رفته است. وقتی با انسان‌هایی که جان داشتند اینطور برخورد می‌کردند خدا می‌داند با کتاب‌ها که بی جان بودند چطور برخورد می‌کردند!

قطعا خط خوارزمی و اخبار خوارزمیان اهمیت دانشی فراوان داشته است و نمی‌توان گفت این مواردی که نابود شدند ارزش دانشی نداشتند.

ابوریحان بیرونی در یک کتاب دیگر نوشته است اگر مطالب علمی را به خوارزمی بنویسد بیگانه می‌نماید و برای همین به زبان عربی نوشته است. دلیل او این بود که زبان عربی بسیار فراگیر بود و کتاب‌های علمی به زبان عربی نگارش یافته‌اند. 

حتی بیرونی، در آنجا زبان خوارزمی را مطلوب طبع خود دانسته است ولی زبان عربی را مناسب تر از فارسی و خوارزمی در آن دوران برای متون علمی دانسته است. توجه داشته باشیم که این موضوع چند سده پس از یورش خلفای نخستین بوده است و زبان عربی و فرهنگ اسلامی فراگیر شده بود.

این صحبت ابوریحان بیرونی به معنای عدم وجود کتاب‌های علمی به زبان خوارزمی در پیش از اسلام نیست که بتوان گفت علوم در خوارزم نابود نشده‌اند! بلکه ابوریحان بیرونی، زبان عربی را برای کتاب‌های علمی مناسب‌تر می‌دانست.

امروز زبان انگلیسی برای متون علمی مناسب‌تر است ولی گسترش زبان انگلیسی به دلیل استعمار بوده است. زبان عربی هم پس از چند سده که از یورش خلفا گذشته بود، بسیار فراگیر شد.

بنابراین نمی‌توان با این استدلال روایت بیرونی درباره کشتار دانشمندان خوارزم را نادیده گرفت.

تفاوت حمله چنگیز خان مغول با خلفا

مرتضی مطهری این پرسش را مطرح کرده است که چرا در حمله مغول کتاب‌ها به طور وسیع نابود نشدند؟ این در حالی است که شرایط دوران سلطه مغول‌ها تفاوت فراوانی با سلطه خلفا داشته است.

اصلی‌ترین تفاوت اعراب با مغول‌‌ها، نابودی در دراز مدت و در دوران سلطه آنها بود. بر عکس آنچه خیلی‌ها تصور می‌کنند نابودی‌ها فقط در کشورگشایی‌های عمر بن خطاب رخ نداد بلکه دهه‌ها این نابودی توسط جانشینان آنها ادامه پیدا کرد. ولی مغول‌ها بیشتر نابودی‌ها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت، نابودی فراگیر نداشتند؛ بلکه حتی اوضاع با توجه به نفوذ وزرای کاردان ایرانی تغییر کرد. به همین دلیل اقدامات عرب‌ها در نابودی کتاب ها بسیار تاثیر گذار تر بود.

خلفا پس از تهاجم، زبان عربی را فراگیر کردند و اقدامات دراز مدت برای سلطه فرهنگی انجام دادند به طوری که خیلی از مردم نگارش‌های باستانی را نمی‌توانستند بخوانند. اما پس از حمله چنگیزخان زبان مغولی اصلا فراگیر نشد و همان زبان‌ها باقی ماندند.

توضیحات بیشتر:

تفاوت حمله چنگیز خان مغول با الکساندر و خلفا

بررسی آثار شعوبیان

دیگر دلیل مرتضی مطهری برای رد کتاب‌سوزی اعراب این است که شعوبیه که بسیار ضد عرب بودند ذکری از کتاب‌سوزی اعراب نکرده‌اند! 

چنین ادعایی را زمانی می‌توان مطرح کرد که مطمئن باشیم همه آثار شعوبیان بدون کم و کاست و به صورت جامع و کامل به دست ما رسیده باشد. آن زمان می‌‌توانیم چنین استدلالی را مطرح کنیم. ولی شواهد گوناگون نشان می‌دهند که اینطور نبوده است. برای نمونه می‌توان به مدائنی اشاره کرد و مورخی بزرگ بود ولی تنها دو اثر از او به جا مانده است و بقیه از دیگران نقل شده است!

بر اساس مقاله‌ای در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی آثار بسیاری از بَشّار بن‌ بُرْد از بین رفتند. وی‌ قصاید و اشعار فراوانی‌ در مدح‌ ایرانیان‌ و برتری‌ ایرانیان بر اعراب داشته‌ كه‌ اغلب‌ آنها همچون‌ دیگر روایت‌های‌ شعوبی‌ از بین‌ رفته‌ و تنها ابیاتی‌ از آنها در منابع‌ كهن‌ آمده‌ است‌ (ن.ک: بشار بن برد صفحه 2 | مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی).

بنابراین نمی‌توانیم ادعا کنیم که آنها اصلا از واقعه کتاب‌سوزی یاد نکردند. اگر بخواهیم هر جنایتی را که سپاهیان خلفا در ایران انجام دادند رد کنیم آن هم به این دلیل که در این بخش کوچک باقی مانده از نوشته‌های شعوبیان نیامده، پس بدین سبب بسیاری از وقایع تاریخ اسلام مردود می‌شوند (ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خلفا در ایران).

پس این دلیل هم نمی‌تواند معتبر باشد.

پیشرفت‌های علمی در ایران باستان و تاثیر گذاری بر مسلمانان

این یک واقعیت تاریخی است که مسلمانان به مرور تاثیرات فراوانی از ایران باستان پذیرفتند. حکومت خوشنام ساسانیان نماد حکمرانی خوب در نزد مردمان جوامع ایرانی و اسلامی شده بود. فرهیختگان پس از اسلام حتی نویسندگان عرب و مسلمان به ستایش فرهنگ و دولت‌های ایران باستان پرداختند.

تأثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان در مواردی مانند کشورداری، معماری، علم و دانش، ادبیات و… بسیار قابل توجه است.

از این روی بزرگترین دانشمندان مسلمان، ایرانی بودند چرا که علم و دانش در ایران ریشه دار بود. در ایران باستان، دانشمندان بسیار زیادی شکوفا شدند که مشهورترین آنها مربوط به دوران ساسانیان هستند.

نگاه کنید به:

دانشمندان ایران باستان

 

این موضوع آنقدر آشکار است که حتی مرتضی مطهری هم نتوانسته آن را به کلی رد کند و اینچنین نوشته است:

بدون شک در ایران ساسانی آثار علمی و ادبی کمابیش بوده است. بسیاری از آنها در دوره اسلامی به عربی ترجمه شد (۲).

ولی مطهری به دنبال آن است که رژیم ساسانی را مخالف علم و دانش معرفی کند و به طور کلی برداشتی که می‌توان از نوشته‌های مطهری کرد این است که علم و دانش آنقدرها هم در ایران باستان فراگیر نبوده است! مرتضی مطهری درباره علم و دانش در ایران باستان اینچنین نوشته است: 

البته روح ملت ايران یک روح علمی بوده است. ولی رژيم موبدی حاكم بر ايران در دوره ساسانی، رژیمی ضد علمی بوده و تا هر جا كه اين روح حاكم بوده مانع رشد علوم بوده است. به همين دليل در جنوب غربی و شمال شرقی ايران كه از نفوذ روح مذهبی موبدی به دور بوده، مدرسه و انواع علوم وجود داشته است و در ساير جاها كه اين روح حاكم بوده درخت علم رشدی نداشته است (۳).

مطهری برای هیچ کدام از این ادعاها سندی ذکر نکرده است!! کاش ایشان حداقل یک سند ذکر می‌کرد تا مشخص شود چنین ادعایی از کجا می‌آید؟!

چگونه ممکن است که یک حکومت مذهبی به قول مطهری، ضد علمی قدرت داشته باشد و اجازه دهد در قلمروی خودش دانشگاه و دبستان برپا شود؟! چطور ممکن است در آن شاهنشاهی با تشکیلات گسترده، مکان‌هایی وجود داشته باشند که از روح مذهبی موبدی دور باشند و بتوانند دانشمندان را از سراسر جهان دعوت کنند؟! این ادعای مطهری نه تنها قابل قبول نیستند بلکه به نوعی تناقض هم دارند.

اما اینکه گفته شود حکومت ساسانی حکومت ضد علمی بوده است را هم نمی‌توان پذیرفت. اتفاقا علم و دانش در آن دوران پیشرفت قابل توجهی داشت. 

در متون زرتشتی به فراگیری علم و دانش بارها اشاره شده است و پادشاهان ساسانی توجه به دانش داشته‌اند. اردشیر پاپکان و شاهپور یکم، کتب بسیاری در زمینه‌های مختلف علمی و مذهبی که در سرزمین‌های هند و چین و روم پراکنده بودند را گردآوری کردند (دینکرد چهارم، ص ۶۴؛ ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنطور که در دینکرد آمده است این کتاب‌ها را با اوستا تطبیق دادند و نتایج را در گنج شایگان قرار دادند (دینکرد، همان).

همچنین در دوران خسرو انوشیروان مرکز مهم علمی مانند دانشگاه گندی‌شاپور رونق گرفت و آنطور که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتاب‌ها پرداخت (ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنچه درباره نهضت ترجمه در دوران خلفای عباسی مشهور است، در واقع تقلیدی از ساسانیان و به ویژه انوشیروان بوده است.

حتی پیروی حکومت‌های مستقل ایرانی که بعدتر شکل گرفتند از سیاست‌های ساسانیان، یکی از عوامل مهم رشد علمی در دوران ایران پساباستان (پس از اسلام) بوده است (ن.ک: تاثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان).

درباره پیشرفت‌های علمی در ایران باستان، پیش از این نوشتارهای مفصلی آماده کرده‌ایم:

پیشرفت‌های پزشکی در دوران ساسانیان

پیشرفت‌های ستاره‌شناسی در دوران ساسانیان

دانشمندان ایران باستان

ادعای مطهری درباره دانشگاه گندی‌شاپور

ادعای کمرنگ بودن علم و دانش در ایران باستان در حالی مطرح می‌شود که در ایران دوران ساسانیان دانشگاه گندی‌شاپور در سطح جهانی بسیار مشهور بوده است.

ولی متاسفانه مطهری در اظهاراتی نقش ایرانیان در این دانشگاه را کمرنگ جلوه می‌دهد! متاسفانه مرحوم مطهری برای ادعاهای خود منبع و سند معتبری ارائه نمی‌دهد. بیایید بخش‌هایی از ادعای او را بخوانیم:

دانشگاه جندی شاپور را علمای مسیحی که از لحاظ مذهب و نژاد به حوزهٔ روم (انطاکیه) وابستگی داشتند اداره می‌کردند روح این دانشگاه مسیحی رومی بود نه زردشتی ایرانی البته این دانشگاه از نظر جغرافیایی و از نظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود ولی روحی که این دانشگاه را به وجود آورده بود روح دیگری بود … (۳)

باز هم این ابهام مطرح می‌شود که چگونه ممکن است که یک حکومت زرتشتی متعصب به قول مطهری، ضد علمی، قدرت داشته باشد و اجازه دهد در قلمروی خودش دانشگاهی وابسته به مسیحیان برپا شود؟! آیا نوعی تناقض در گفته‌های مطهری وجود ندارد؟!

سوال دیگر آن است که بر اساس کدام منبع در کل دوران ساسانیان دانشگاه گندی‌شاپور را مسیحیان اداره می کردند؟! هیچ منبع دقیقی وجود ندارد که این را ثابت کند.

البته باید توجه داشته باشیم که ایرانیان زیادی مذهب مسیحی داشتند و حتی در دربار شاهنشاهان حضور داشتند. از مشهور ترین مسیحیان ایرانی می‌توان به پاول ایرانی اشاره کرد که در دربار خسرو انوشیروان جایگاه ویژه‌ای داشته و احتمالا نقش مهمی در آشنایی انوشیروان با فلسفه داشته است (دانش بیشتر: دانشمندان ایران باستان: پاول ایرانی).

اگر شخصی در آن دوران مسیحی بود لزوما به روم وابستگی نداشته است. شواهد نشان می‌دهند اگر شخص یا اشخاصی در حوزه پزشکی و نجوم توانمند بودند، می‌توانستند جایگاه قابل توجهی در گندی‌شاپور داشته باشند و دین و مذهب و نژاد آنها مانع نبوده است. 

با همه اینها متاسفانه به دلیل نابودی گسترده‌ای که در دوران یورش و سلطه خلفا رخ داد اطلاعات ما درباره گذشته باستانی گندی‌شاپور و گردانندگان آنقدر جامع و کامل نیست. مشخص نیست که مطهری از کجا متوجه شده که «روح این دانشگاه مسیحی رومی بود»!

این در حالی است که در دوران رونق گندی‌شاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود (دانش بیشتر: دانشمندان ایران باستان: برزویه پزشک).

دانشگاه گندی‌شاپور از میراث پزشکی تمدن‌های گوناگون در کنار دستاوردهای پزشکی ایرانی، بهره برد و به اوج شکوفایی رسید.

دانش بیشتر:

آیا دانشگاه گندی‌شاپور، از اساس غیر ایرانی بود؟

سخن پایانی

متاسفانه در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ادعاهای نادرست مطرح شده است که اکثر آنها سند و منبع دقیق ندارند. اگر بخواهیم همه ادعاهای نادرست را بررسی کنیم نوشتار بسیار مفصل می‌شود بنابراین در این نوشتار صرفا به برخی از این ادعاها اشاره کردیم.

ایران‌ستیزان از جمله گروه‌های تجزیه‌طلب و افراطی‌های به ظاهر مذهبی، سوء استفاده‌های فراوان از این نوشته‌ها کردند. 

شاید مرتضی مطهری هنگام نگارش این کتاب، پیش بینی نمی‌کرد که تا این حد سواستفاده از این کتاب صورت بگیرد. ایشان اگر امروز پس از این همه سوء استفاده گروه‌های ایران‌ستیز، خودشان حضور داشتند احتمالا در نوشته‌های کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران اصلاحات گسترده‌ای انجام می‌دادند و گام‌های اساسی برای پژوهش‌های با دقت بیشتر بر می‌داشتند تا جلوی سوء استفاده گرفته شود.

پانویس:

۱- مطهری، مرتضی. خدمات متقابل اسلام و ایران. نسخه دیجیتال: بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری. motahari.ir. ص ۳۰۱

۲- همان: ص ۲۷۱

۳- همان: ص ۲۶۹

 

کتاب‌نامه:

- ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۶۲). مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

- ابن ندیم، محمد بن اسحق (۱۳۸۲). الفهرست. ترجمه محمد رضا تجدد. تهران: اساطیر.

- بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹).  آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر.

- کتاب چهارم دینکرد (۱۳۹۳). آذر فرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید. پژوهش: مریم رضایی، زیر نظر سعید عریان. تهران: نشر علمی.

به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
نقدی بر ادعاهای مرتضی مطهری درباره دانش در ایران باستان و نادیده گرفتن کتابسوزی خلفا