نوشتارهای اشکان دهقان
آثار اشکانیان اندک نیست و هیچ نشانه قطعی وجود ندارد که ساسانیان آثار آنها را نابود کرده باشند. بر اساس منابع زرتشتی در دوران ساسانیان از اشکانیان به نیکی یاد میشده است. کوتاهی داستان اشکانیان در گفته فردوسی نشان میدهد به همه منابع دسترسی نداشته است، زیرا نوشتههای ثعالبی درباره اشکانیان، که احتمالا ریشه در خداینامهها دارد، مفصلتر از شاهنامه فردوسی است.
پس از آنکه پسران کاوه توسط ضحاک به قتل رسیده بودند، این آهنگر قهرمانانه در مقابل ضحاک ایستاد و علیه او شورش کرد. کاوه از کاخ ضحاک بیرون آمد، پیشبند چرمین خویش را بر سر نیزه کرد و فریاد بر آورد: هرکه خواهان مرگ این اژیدهاک ستمگر اهریمنی و خواهان پادشاهی فریدون است به من بپیوندد...
با آنکه اصلی ترین منبع فردوسی شاهنامه ابومنصوری بوده است ولی اشعار فردوسی نشان میدهند که گاهی از منابعی غیر از شاهنامه ابومنصوری استفاده کرده است. برای مثال میتوان به داستان بیژن و منیژه اشاره کرد که همسر فردوسی از روی دفتری پهلوی برای او خوانده است. حتی احتمال میرود داستان اسکندر هم از منابع دیگر گرفته شده باشد.
درفش کاویانی ریشه در اسطورههای ایرانی دارد ولی پژوهشها نشان میدهند که این درفش تحت تاثیر هنرهای تمدنهای بسیار کهن در ایران است. در شهر سوخته و شوش آثاری بسیار شبیه به اختر کاویان به چشم میخورد. پس از آن در دوره هخامنشیان هم شمایلی مشابه در آثار دیده میشود. تاریخنگاران درباره جایگاه قابل توجه درفش کاویانی در دوران اشکانیان و به ویژه ساسانیان نوشتهاند.
نشان شیر و خورشید نخستین بار در دوران صفویان وارد پرچم ایران شد. در دوران قاجار آشکارا رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است و شمشیر به دست شیر افزوده شد. در سکهها، نوشته «اسد الله الغالب» (لقب امام علی) و «یا علی» دیده میشود. نشان شیر و شمشیر و خورشید محصول دوران قاجار است با توجه به سکهها و شواهد باید گفت که نشانی با تعابیر شیعی است.
نشان شیر و خورشید در تاریخ ایران بیش از آنکه ملی باشد، جنبههای مذهبی، نجومی و طالعبینی داشته است. نمونههایی شبیه به شیر و خورشید از ایران باستان هم دیده میشود، اما چندان جنبه ملی نداشتند. شیر و خورشید بدون شمشیر از دوره صفویه وارد پرچم ایران شد و تا دوران قاجار با تعابیر شیعی در آثار دیده میشود. رفته رفته شمشیر را در دست شیر اضافه کردند و پرچم سه رنگ با نشان شیر و خورشید پرچم رسمی و ملی ایران شد.
مازه یا مزدایه فرمانروای کیلیکیه و بعدها سوریه و بابل بوده است. با یورش اسکندر مقدونی، مازه به هخامنشیان خیانت کرد و خود را به یورشگران تسلیم نمود و در نتیجه توانست همچنان حاکم بابل بماند. روی سکههای او نقش شیر بسیار دیده میشود؛ گاهی بالای شیر ستارهای آمده، گاهی تصویر زنبور دیده میشود و گاهی نیز حروف یونانی و... نقش بسته است. این سکهها جنبه ملی نداشتند و تنها در سطح محلی رواج داشتند.
هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان جیرفت، شیر و خورشید باشد. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده میشود و برای ایجاد جلوه درخشندگی به کار میرفتهاند. موضوعی که بعدها در آثار هخامنشی هم دیده میشود. نشان شیر و خورشید در سدههای پس از اسلام فراگیر شد هرچند نشانهایی شبیه به شیر و خورشید از ایران باستان همانند بسیاری از تمدنهای دیگر وجود دارند.
بررسی بشقابهای هخامنشی و مقایسه آنها با سنتهای هنری پیشین نشان میدهد نقوش شعاعگونه در بشقابها به احتمال بسیار زیاد جنبه تزئینی داشته و برای ایجاد جلوه درخشندگی به کار میرفتهاند، نه نماد خورشید. از آنجا که شیر در این بشقابها ثابت نیست و حیوانات دیگر هم ترسیم شدند، نمیتوان آنها را نماد میهنی یا دینیِ مشابه «شیر و خورشید» دانست؛ زیرا یک نماد واقعی باید حضور و ساختاری ثابت داشته باشد.
نام بردن از این نشان با عنوان شیر و خورشید دقیق نیست چرا که در واقع یک ایزد نورانی (آناهیتا) ایستاده بر شیر است. حتی با مقایسه این نشان با نشانهای پیشین در میانرودان، میتوان گفت نقش خورشید یا ستاره از بالای ایزد حذف شده و خود ایزد نورانی شده است. مُهر هخامنشی یکی از کهنترین نمونههای نورانی بودن پیکر است که بعدها در سنت مسیحی و اسلام هم بارها دیده شده است.
یکی از شباهتهای آشکار داستانهای کیخسرو در شاهنامه به روایتهای کوروش بزرگ، داستان کودکی آنهاست. در هر دو روایت، پادشاه (افراسیاب و آستیاگ) بهسبب خوابی یا پیشگویی، از تولد کودکی بیمناک میشود که قرار است تاج و تختش را تهدید کند. هر دو داستان بر محور پیشگویی، ترس پادشاه از جانشین آینده، پنهانکردن نوزاد و نجات معجزهآسای او شکل گرفتهاند.
شهرت شهر گندیشاپور در دوران باستان به دلیل فعالیتهای گسترده دانشمندان به ویژه در حوزههای پزشکی و اخترشناسی بوده است. با این حال مانند همیشه جریان ایرانستیز دروغهایی درباره این نهاد باستانی گسترش داده است که دروغین و تحریفی هستند. واقعیت آنکه مدعیان منبع معتبری ارائه نمیدهند و گفتههای آنها با یکدیگر تناقض دارند.
وجود آرامگاه کوروش بزرگ نشان میدهد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود و کوروش بزرگ خود را چندان از مرگ دور نمیدید. از این روی روایتها درباره مرگ طبیعی کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی، قابل تأمل میشود. البته گزارشهایی درباره کشته شدن کوروش بزرگ در جنگ شده است که شاید حاصل آمیختگی با دوران کوروش یکم (پدر بزرگ کوروش بزرگ) باشد.
روایت هرودوت دربارهٔ مرگ کوروش بزرگ افسانهایترین روایت است. او خود اعتراف میکند که روایتهای مختلفی شنیده و بر اساس تمایل خودش یکی را برگزیده است. بررسی همین روایت و مقایسهاش با دیگر گفتههای هرودوت نشان میدهد که دچار تناقضهای فراوان است. مهمترین دلیل رد این روایت وجود آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد است.
مورخان و جغرافیدانانی مانند یعقوبی، خوارزمی، یاقوت حموی، حمدالله مستوفی و... درباره رواج زبان آذری کهن در آذربایجان پیش از فراگیری زبان ترکی سخن گفتهاند. زبان آذری کهن شاخهای از زبانهای ایرانی بوده است که حتی آثاری از آن زبان در منابع دیده میشود. در رسالهای از روحی انارجانی آشکارا اصطلاحات زبان آذری کهن آمده است.
بازسازی کاخهای پارسه (تخت جمشید) در نمایشگاه آنلاین موزه گتی به صورت سه بعدی انجام شده است و حتی به زبان پارسی در دسترس علاقهمندان است. ساختن چنین نمایشگاهی آن هم در قالب وب کاری بسیار جالب است که کمتر شاهد چنین پروژههایی آن هم در وبسایتها هستیم. در انتهای این نوشته، پیوند ورود به این نمایشگاه آمده است.
مفهوم انسانیت و توجه به حقوق انسان در سطح جهانی پس از ورود کوروش بزرگ به بابل بسیار بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. پس از فتح صلح جویانه بابل، تحولات زیادی در سطح جهان رخ داد. نقش کوروش بزرگ در حفظ جهان ایرانی هم قابل توجه است و اساسا فتح بابل توسط کوروش بزرگ پس آغاز جنگ توسط دشمنان بود.
همواره هنرمندان و شاعران نگاه مثبتی به کوروش بزرگ داشتهاند و این پادشاه خوشنام را در اشعار خود ستایش کردند. شاعرانی مانند استاد شهریار، هما ارژنگی، شاهین شیرازی، افسرالملوک عاملی و … شعرهایی درباره کوروش بزرگ سرودهاند و از این پادشاه باستانی به نیکی یاد کردهاند.
افسرالملوک عاملی، مثنوی بلندی با نام کورشنامه را به سبک شاهنامه آغاز کرد که آنچه به دست ما رسیده است از آغاز فرمانروایی دیائوکو (دیوکس) پادشاه ماد تا وصیت داریوش بزرگ به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا است. توانایی بانو افسرالملوک در حماسهسرایی و آگاهی او از تاریخ ایران باستان در آن زمان قابل تحسین است.
چهارم شهریور به عنوان زادروز کوروش بزرگ منبع درستی ندارد. هفتم آبان یادبودی از ورود صلح جویانه کوروش بزرگ به بابل میباشد و زادروز کوروش بزرگ نیست. چهارم شهریور همزمان با جشن شهریورگان را میتوان روز گرامیداشت پادشاهان خوشنام دانست. بنابراین یاد کردن از کوروش بزرگ در چهارم شهریور میتواند یکی از کارهای ارزشمند در این جشن باستانی باشد ولی نه آنکه چهارم شهریور را زادروز کوروش بزرگ بدانیم.















