نوشتارهای اشکان دهقان
نوروز به خودی خود میتواند پاسخ دندان شکنی به یاوهسراییها باشد چرا که نشان دهنده علاقه و پایبندی ما به پژوهشهای دانشورانه است نه خرافات! این جشن باستانی در لحظه اعتدال بهاری گرامی داشته میشود که لحظهای اخترشناسانه است. وقتی چنین جشن دانشورانهای وجود دارد، طبیعی است که پیروان خرافات که ترویج دهنده بیدانشی و بیخِرَدی هستند، از جشن خِرَدمندانه استقبال نمیکنند و به دنبال تخریب این جشن باستانی هستند.
اینکه ایمان سلیمانی امیری هنوز به ترجمهها و فرضیههای قدیمی استناد میکند، نشان دهنده کم سوادی و بهروز نبودن ایشان در حوزه تاریخ ایران باستان است. همیشه برای ما سوال بوده، چطور این افراد که تا این حد از فضای پژوهش دوران هخامنشیان دور هستند، به خود اجازه میدهند درباره آن دوران اظهار نظر کنند! فیلسوفان یونانی که ایمان سلیمانی امیری دم از آنها میزند، کوروش بزرگ و هخامنشیان را ستایش کردند، آن وقت خود سلیمانی امیری به دنبال تخریب کوروش بزرگ است! در گفتههای سلیمانی امیری تناقض وجود دارد و گویا او گفتهها و استدلالهای پیشین خود را فراموش کرده است.
وجود شورش در لودیه پس از فتح این سرزمین را باید با تردید نگاه کرد چراکه فقط هرودوت چنین روایتی را گفته است و مورخان دیگر چیزی در این باره ننوشتهاند. شواهدی هم برای تایید روایت هرودوت وجود ندارند. این در حالی است که ادعاهای ایرانستیزان چندان با نوشتههای هرودوت هم راستا نیستند. آنطور که هرودوت نوشته کسانی که خود کوروش برای اموال سارد به آنها مسئولیت داده بود، اموال را دزدیدند و از سارد فرار کردند. شخصی با نام پاکتییس با کمک طلاهایی که از سارد ربوده بود، به استخدام مزدور پرداخت و سپس شورشیان توسط ایرانیان مجازات شدید شدند که شرح آن با افسانهها آمیخته شده است. تاریخ هرودوت سرشار از افسانههای غیر قابل پذیرش است و در داستان شورش لودیه هم چنین افسانههایی آمده است. برای همین درباره درستی گفتار هرودوت تردیدهای جدی وجود دارد. اگر این شورش وسیع بود و آنطور که هرودوت نوشته است، چند شهر درگیر این شورش میشدند حتما در نوشتههای دیگر مورخان مانند گزنفون و کتزیاس هم نمود پیدا میکرد ولی اصلا اینچنین نیست!
در سال ١۳۹۲ کتیبهای از زبان خشایارشا پیدا شد که این کتیبه بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید میکند. پیش از این، منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بودهاند، اما در این سند خیلی آشکار، این موضوع از زبان شاهنشاه گفته میشود. در این سند، توجه ویژه به مردم آشکار تر میشود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.
آنچه در داستان آرش کمانگیر چشمگیر است کمان ویژهای است که آرش با آن تیر را رها کرد. این کمان به فرمان سپندارمذ ساخته شد. آرش با آنکه که میدانست پس از پرتاب تیر پیکرش پاره پاره خواهد شد، بر فراز کوهی بلند رفت و به نام خدا و میهن تیر را رها کرد…
بارها شنیدهایم که ادعا میشود دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه وابسته به مسیحیان و غیر ایرانیان بود و فقط به لحاظ جغرافیایی در ایران قرار داشته است! از سوی دیگر برخی ادعا میکنند دانشگاه گندیشاپور را پناهندگان سیاسی که از روم مهاجرت کردند برای ایرانیان ساختهاند! البته هیچ کدام از این ادعاها سند و منبع دقیق ندارند. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود… در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور بارور و شکوفا گشت…
متاسفانه در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» ادعاهای نادرست مطرح شده است که اکثر آنها سند و منبع دقیق ندارند. این ادعاهای مرحوم مرتضی مطهری، منبع تغذیهای برای ایرانستیزان از جمله تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی شده است. در صورتی که افکار ایرانستیزان همراستا با مرتضی مطهری نبوده است و نیست. شاید مرتضی مطهری هنگام نگارش این کتاب، پیش بینی نمیکرد که تا این حد سواستفاده از این کتاب صورت بگیرد. ایشان اگر امروز پس از این همه سوء استفاده گروههای ایرانستیز، خودشان حضور داشتند احتمالا در نوشتههای کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران اصلاحات گستردهای انجام میدادند و گامهای اساسی برای پژوهشهای با دقت بیشتر بر میداشتند تا جلوی سوءاستفادهها گرفته شود.
در نشانهای کهن همیشه شیر و خورشید، بدون شمشیر ترسیم شده است و این نشان از دوران صفویه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت (صفویان از شیعیان معتقد بودند) ولی تا پیش از قاجار شمشیر در دست شیر قرار نداشته است. با توجه به شواهد دقیق میتوان گفت که رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است. در سکههای دوران قاجار، نشان شیر و خورشید دیده میشود که زیر آن نوشته شده: اسد الله الغالب. این موضوع روشن میسازد که این نشان، نمادی از شیر خدا (لقب امام علی) بوده است. معمولا برای آنکه ریشه باستانی نشان شیر و خورشید را نشان دهند به چند نقش محدود به جا مانده از ایران باستان اشاره میکنند. ولی هیچ کدام از آنها را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و البته همه و همه بدون شمشیر هستند. نکته مهم آن است که همان نشانهای باستانی هم اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبه نجومی و مذهبی داشتند.
مهم ترین منابع درباره روزگار نخستین شکلگیری هویت تُرکها، رویدادنامههای امپراتوران چین است و هویت تورک، نخستین بار از آمیختگی چند گروه از جمله قبایل «آشینا» در حوالی مغولستان و چین پدید آمد. این قبیلهها در غرب ایالت «شانسی» چین میزیستند و در پیکارهای چینیان با هونها در سده چهارم میلادی شرکت داشتند. در دورههای باستانی، تورکها شبیه به ساکنین ترکستان چین کنونی بودند. این مردمان در همان عهد باستان توانستند فتوحات نسبتا زیادی را انجام دهند و خود را در سطح جهانی معرفی کنند. آنها اتحادی تشکیل دادند که از آن با نامهایی مانند خاقانات تورک و یا خانات گوکتورک یاد میشود.
جشن سده از جشنهای بزرگ ایرانی بوده است که همانند نوروز و مهرگان سخنان فراوانی درباره آن گفتهاند. مشهورترین داستانی که درباره سده گفتهاند، پیدایش آتش توسط هوشنگ است. جشن سده با آتش و برافروختن آتش همراه بوده و در ایران باستان آتش بسیار قابل ستایش بوده است. این عنصر شگفت انگیز طبیعت به عنوان یکی از عناصر چهارگانه مطرح بوده است. جشن سده را میتوان جشن پیروزی نور بر تاریکی دانست که در فرهنگ ایرانی بارها به آن توجه شده است.
در فضای مجازی از جمله شبکه X و اینستاگرام تصویری دست به دست میشود که نقشی شبیه به نقش شیر و خورشید در آن دیده میشود. با بررسی تصویر، کاملا آشکار است که این تصویر جعلی است. اصولا نشان شیر و خورشید در سدههای پس از اسلام فراگیر شد. چند نشان محدود از ایران باستان به دست آمده که شبیه به شیر و خورشید هستند ولی با قاطعیت نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند.
یکی از نشان هایی که ادعا می شود به شیر و خورشید ربط دارد، نشانی بسیار کهن در جیرفت است. در این نشان جانوری ترسیم شده است که به نظر شیر است. اما درباره اینکه خورشید در این نشان جای دارد یا خیر، نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده می شود و حتی احتمال میرود که این حاشیه از گل و گیاهان الهام گرفته شده باشد. سبک هنری و نقش این طرح هم بیشتر شبیه گیاهان است تا خورشید.
برخلاف آن چیزی که مخالفان هخامنشیان تبلیغ میکنند و میگویند که همه هنر و معماری هخامنشیان از بیگانگان گرفته شده، ولی واقعیت خلاف آن است. تردیدی نیست که اقوام ایرانی بیشترین نقش را در ساختن پارسه (تخت جمشید) داشتند هرچند از توانمندی اقوام غیر ایرانی ساکن در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی هم بهره بردهاند. ایرانیان با الهام گیری از معماریهای مختلف، معماری ویژهای را پدید آوردند که البته نمایانگر احترام به هنر اقوام گوناگون است. صنعتگران غیر ایرانی مانند همکاران آریایی خود حقوق و مزایا دریافت میکردند، بنابراین پارسه به هیچ وجه توسط بردهها ساخته نشده است. هنر ایرانی هخامنشیان در سطح جهانی تاثیرات قابل توجهی گذاشت به طوری که پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر شگرفی داشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است.
از آنجایی که درفش کاویانی ریشه در اسطورههای ایرانی دارد، در طول تاریخ با مشخصات گوناگونی تلاش کردند درفشی شبیه به آن چیزی که در داستانها آمده به وجود بیاورند. نشانهایی مانند اختر کاویان در دوران هخامنشیان بسیار مورد توجه بوده است که گویا هنر آن برگرفته از تمدنهای هزارههای پیش از میلاد، مانند تمدنهای شهر سوخته و شوش بوده است. به نظر میرسد، ایرانیان به یاد داستانهای حماسی و اسطورهها درفشی شایسته و ارزنده به وجود میآوردند. بسیار مشهور است که درفش کاویانی را با گوهرها و زیورآلات میآراستند. بنابراین درفش کاویانی دوران ساسانیان درفشی بسیار گران قیمت بوده است. در شاهنامه بارها از درفش کاویانی با عنوان درفش بنفش یاد شده است و در تاریخ طبری ذکر شده است که درفش کاویانی در دوران ساسانیان اندازهای بزرگ داشته است…
هیچ نشانه قطعی وجود ندارد که ساسانیان آثار اشکانیان را نابود کرده باشند. شواهد گوناگون نشان میدهند که ساسانیان از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اشکانیان بهره بردند و حتی در راه پیشرفت همان دستاوردها گام برداشتند. با توجه به شرایط باستانشناسی درباره اشکانیان و آثاری که به دست آمده نمیتوان گفت آثار مربوط به اشکانیان آنطور که ادعا میشود اندک و ناچیز است. منابع زیادی وجود دارند که نشان میدهند در دوران ساسانیان از اشکانیان به نیکی یاد میشده است. با این حال نباید انتظار داشت که هیچ انتقادی از اشکانیان نشده باشد…
مترجم مادیان هزاردادستان (ماتیکان هزاردادستان)، مواردی را در پرانتز قرار داده که بیان کننده اضافات مترجم است. اتفاقا بر اساس همین اضافات است که قرض دادن همسر برداشت میشود. اختلافات فراوانی در ترجمه ماتیکان هزاردادستان دیده میشود. یکی از دلایل اصلی مخالفت زرتشتیان با مزدکیان چنین ازدواجهایی بوده است. مزدکیان آن را روا میدانستند ولی زرتشتیان آن را ناروا و گناه میدانستند. در منابع گوناگون زرتشتی اشتراک زنان رد شده است برای نمونه در کتاب دینکرد سوم، کرده (فصل) پنجم و پرسش هفتم به وضوح این گونه کارها باعث فساد و تباهی دانسته شده است.
برخی این فرضیه را مطرح کردند که به دلیل آنکه یلدا طولانیترین شب سال است و شب و تاریکی نمادهای اهریمنی هستند، پس شب یلدا در ایران باستان شبی اهریمنی بوده است و ایرانیان برای آنکه با آن مقابله کنند و از اندوه رها شوند در این شب شادی میکردند! البته این فرضیه قابل توجه است و چیزی از ارزشهای آیینها، گردهماییها و شادیهای شب یلدا کم نمیکند. ولی باید توجه داشت که بیشتر یک تحلیل است و منبع معتبری که آن را ثابت کند وجود ندارد. گزارشی درباره اهریمنی بودن شب چله نشده بلکه گزارش از جشن خرم روز و شادی در شب پیش از آن شده است. با این حال در آثار هنری پسا باستان (پس از اسلام) نگاه متفاوتی به شب یلدا وجود دارد و به ویژه در اشعار پارسی گویان، غم و اندوه همراه با شب یلدا وجود دارد…
پاییز را میتوان موسم «مهر» دانست. روزهای نخستین آن همراه با جشن مهرگان است و پایان پاییز هم با «مهر» پیوند دارد. هرچند درباره شب یلدا یا شب چله گزارشهای گوناگونی گفتهاند، ولی از گفتهها بر میآید که این شب با مهر و مهربانی پیوند تنگاتنگ دارد.
آذر ماه واپسین ماه پاییز است و شب یلدا یکی از نامدارترین شبهای ایرانی در واپیسین شب این ماه برجاست. جشن آذرگان از جشنهای ارزشمند ایران باستان در ماه آذر جای دارد و روزهایی مانند روز دانشجو این ماه را برای دانشجویان و دانش پژوهان گیرا و دوستداشتنی میکند. در این نوشتار خیلی کوتاه درباره جشنها و رویدادهای این ماه سخن می گوییم. چو آتشهای آذرگان، همیشه زندگانی باد…
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است. علاوه بر نوشتههای روشن ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتابسوزی و کشتار دانشمندان، منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا و وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند… سوال آنجاست که کتابها و نوشتههای کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، دانشگاه گندیشاپور، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است.