نوشتارهای اشکان دهقان
بسیاری از نوشتههای کتزیاس به دست ما نرسیده است. خلاصهای از نوشتههای کتزیاس به همراه اشارههای دیگر مورخان به نوشتههای وی موجود است. با توجه به همین نوشتهها، آشکارا و به راحتی و با استناد به گفتههای مورخان باستان و نیز اسناد و کتیبههای مکشوفه هخامنشی، بابلی و… میتوان گفت که کتزیاس در گفتن روایات نادرست تبحر داشته و افسانهسازی او کاملا آشکار است.
با وجود آنکه داندامایف از پژوهشگران برجسته است ولی نقدهای قابل توجهی به نوشتههای داندامایف وارد شده است. داندامایف در جایی استناد دقیقی به کوروپدیا نمیکند و نوشته است که بر اساس کوروپدیا کوروش بر ژنرالها و شاه ماد پیروز شده است!! سوال آنجاست که چرا داندامایف باید به نوشتههایی اشاره کند و استناد دقیقی ارائه ندهد؟! حتی نوشتههای کوروپدیا را طوری دیگر القا کند؟!
گفتگوی حسن شایگان با خبرگزاری مهر، هنوز توسط رسانههای جریان ایرانستیز به ویژه رسانههایی با گرایش چپ افراطی، تجزیهطلبان قومگرا و افراطیهای به ظاهر مذهبی بازنشر میشود! چندی از هم میهنان بارها از ما درخواست کردند که پاسخی آماده کنیم چراکه بازنشر گفتههای او فراوان شده است. از این روی تصمیم گرفتیم نوشتاری آماده کنیم.
نوشتههای افلاطون درباره یک دوره زمانی نیست بلکه درباره دورههای مختلف است. این در حالی است که نوشتههای افلاطون از زبان مرد آتنی درباره شیوه تربیت کوروش و کمبوجیه با حدس و گمان گفته میشود ولی آنچه از زبان سقراط درباره نظام آموزشی شاهزادگان هخامنشی درباره اردشیر و... گفته میشود با قطعیت همراه است. گفتههای مرد آتنی درباره تربیت کمبوجیه بیشتر از آنکه جنبه تاریخی داشته باشد، جنبه اخلاقی و فلسفی دارد.
مطالب مختلف درباره دانشمندان ایران باستان و در پاسخ به جریان ایرانستیز در پایگاه خِرَدگان منتشر شده است. نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم خیلی ساده میتواند پاسخهای خود را در آن نوشتهها پیدا کند. برای آنکه موضوع روشن شود، تصمیم گرفتیم یک نوشتار در پاسخ به مطلب وبلاگ مکتب رئالیسم آماده کنیم و پیوند دیگر نوشتههای مرتبط پایگاه خردگان را در این مطلب قرار دهیم.
به نظر میرسد نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم قصد جوسازی علیه پایگاه خِرَدگان دارد. وقتی پاسخ تاریخپژوهانه ندارد شروع به جوسازی علیه نویسندههای پایگاه خِرَدگان میکند و ادعاهای دروغین را مطرح میکند. در نوشتههای وبلاگ مکتب رئالیسم ضعف آشکار تاریخ پژوهی دیده میشود و نویسنده محترم گفتههای تحریفگران و ایرانستیزان را تکرار کرده است.
چندی پیش مهرداد ملکزاده در یک نشست خانه اندیشمندان، درباره کوروش بزرگ سخن گفت و فایل تقطیع شده آن در فضای مجازی دست به دست میشود و با سوء استفاده ایرانستیزان همراه بود. رویکرد کلی ملکزاده در این سخنان کاملا متفاوت از رویکردهای پیشین و پسین او بوده است. اصولا ملکزاده کسی است که همواره از هخامنشیان و کوروش بزرگ دفاع کرده است ولی در این فایل صوتی رویکرد متفاوتی دیده میشود!
در هیچ منبعی از نابودی تمدن بابل به دست کوروش بزرگ سخنی به میان نیامده است. شواهد و منابعی وجود دارند که حاکی از ادامه شکوه تمدنی در بابل میباشند. کوروش بزرگ حتی پس از فتح بابل بسیاری از مقامات اداری و حکومتی را در جایشان ابقا کرد. آبادانی و رسیدگی به پرستشگاهها در استوانه کوروش بزرگ بیان شده و با استقبال بابلیان هم همراه بوده است.
وجود آرامگاه کوروش بزرگ نشان میدهد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود و کوروش بزرگ خود را چندان از مرگ دور نمیدید. از این روی روایتها درباره مرگ طبیعی کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی، قابل تأمل میشود. یک داستان افسانهای از هرودوت درباره مرگ کوروش وجود دارد که آشکارا خلاف شواهد تاریخی است. اینکه امروز آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد وجود دارد دلیل روشنی بر رد نوشته هرودوت است.
در سالهای پیش متنهایی به صورت سازماندهی شده در فضای مجازی گسترش مییافت و مشخص بود گروهی به صورت مداوم مشغول ایجاد متنهایی با درونمایه مشترک ولی با ادبیات و جملهبندی متفاوت بودند. برای مثال متنی با عنوان «ناگفتههای کوروش پرستها» در رسانههایی با گرایشهای خاص در فضای مجازی دست به دست میشد. متاسفانه هنوز هم در گوشه و کنار چنین گفتههایی را میشنویم.
در روزگار باستان و پساباستان پادشاهی «پارس» یا «فارس» معادل شاهنشاهی هخامنشیان، شاهنشاهی ساسانیان، شاهنشاهی کیانیان و... بوده است. البته این موضوع ریشه در گفتههای رومیان و عربها (پیش از آن یونانیان) داشت و ساسانیان به کشور خود «ایران» میگفتند. برخی تلاش میکنند هرآنچه مردمان امروز را با آن پهنه کهن فرهنگی پیوند میزند از میان بردارند و شاید به دنبال زدودن یک نام و نشان فرهنگی و باستانی هستند!
داستانهای تحریف شدهای از پوریم توسط یهودستیزان ترویج میشود. این تحریفها بر کشته شدن اقوام بی گناه ایرانی توسط یهودیان تاکید دارند. چنین داستانی با این ساختار در هیچ منبع تاریخی وجود ندارد. ابتدا ایرانستیزانی مانند ناصر پورپیرار شروع به تحریف افسانه استر کردند و سپس حسن عباسی و علیاکبر رائفیپور (با ظاهری مذهبی) داستانی جدید به وجود آوردند. این سخنان توسط مشرق نیوز، خبرگزاری تسنیم و... ترویج شد.
در گفتههای سلیمانی امیری تناقض وجود دارد و گویا او گفتهها و استدلالهای پیشین خود را فراموش کرده است. سلیمانی امیری یا اصلا با منابع آشنا نبوده است یا با غرض ورزی، بخشهای دلخواه را گزینش کرده است! ایشان گاهی به ترجمهها و فرضیههای قدیمی استناد میکند که نشان دهنده کم سوادی و بهروز نبودن ایشان در حوزه تاریخ ایران باستان است. چطور این افراد که تا این حد از فضای پژوهش دوران هخامنشیان دور هستند، به خود اجازه میدهند درباره آن دوران اظهار نظر کنند؟!
نشان شیر و خورشید نخستین بار در دوران صفویان وارد پرچم ایران شد. در دوران قاجار آشکارا رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است و شمشیر به دست شیر افزوده شد. در سکهها، نوشته «اسد الله الغالب» (لقب امام علی) دیده میشود. هیچ کدام از نشانهای باستانی را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و نشانهای شبیه به شیر و خورشید، اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبه نجومی و مذهبی داشتند.
زبان پارسی یا دری زبان تمدن ایرانی است و این زبان محدود به یک قوم نبوده است. از شرق تا غرب جهان ایرانی در پیشرفت و گسترش آن نقش داشتهاند. نواحی شرقی دارای زبانهای ویژه و محلی بودند (سُغدی، بلخی، خوارزمی و...). بر اساس منابع، دری اشاره به دربار پادشاهان ساسانی داشته است و دستاوردهای پایتختها برآمده از تلاش سرتاسر یک تمدن است. البته بزرگان خراسان نقش پررنگ و شگفتآوری در پیشرفت زبان و شعر پارسی داشتند.
علاوه بر نوشتههای روشن منابع درباره کتابسوزی، روایات فراوانی از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا وجود دارد. وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند. به راستی کتابخانه سارویه، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودیها صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا نبود بلکه طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داد.
آیا کسانی که ماساگتها را تُرک میدانند، میپذیرند که در ترکهای باستانی رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و آدمخواری رایج بوده است؟! همانطور که روایت هرودوت درباره مرگ کوروش افسانهای و نادرست است، گفتار او درباره ماساگتها هم اغراق آمیز میباشد و البته ماساگتها هم هیچ ارتباطی به تُرکها ندارند. روایت هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ بیشتر شبیه به افسانه است و با شواهد تاریخی و یافتههای باستانی هماهنگی ندارد.
جایگاه درفش کاویانی در جهان اساطیری ایرانیان بسیار قابل توجه و حتی شگفت آور است. در شاهنامه، مهمترین و ارزشمندترین درفش ایرانیان همانا درفش کاویانی است که میتوان از آن با عنوان درفش میهنی ایران نام برد. ایرانیان برای درفش کاویانی جانفشانی میکردند و دشمنان هم نیروی ایران را در درفش کاویانی میدانستند و میخواستند آن را به چنگ آورند.
در شاهنامه هیچ جا از درفشی که نشان شیر و خورشید در کنار هم و در یک درفش آمده باشد، سخنی نیست. درفشهای غیر از درفش کاویانی، درفشهای سپاهیان و بزرگان بودهاند و جایگاه میهنی نداشتند و به صورت مداوم از آنها یاد نمیشود. اگر تصور کنیم درفشی با نشان شیر و خورشید، که خورشید آن با چهره انسانی ترسیم شده و شیر آن شمشیری به دست دارد، در داستانهای شاهنامه آمده است، کاملا نادرست میباشد.
به راستی در میان شخصیتهای تاریخی و جهانی چرا کوروش بزرگ خاص است؟ بیایید بررسی کنیم که آثار باستانی و منابع تاریخی درباره کدام یک از شخصیتهایی که در کتاب مقدس ستایش شدند، شرایطی مانند کوروش بزرگ دارند؟! به طوری که هم یونانیان، هم یهودیان و هم بابلیها او را ستایش کرده باشند و از زمان او نوشتههایی به دست آمده باشد که در آن رسیدگی به مردمان مورد توجه ویژه قرار گرفته است؟!