نوشتارهای اشکان دهقان
آیا کسانی که ماساگتها را تُرک میدانند، میپذیرند که در ترکهای باستانی رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و آدمخواری رایج بوده است؟! همانطور که روایت هرودوت درباره مرگ کوروش افسانهای و نادرست است، گفتار او درباره ماساگتها هم اغراق آمیز میباشد و البته ماساگتها هم هیچ ارتباطی به تُرکها ندارند. روایت هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ بیشتر شبیه به افسانه است و با شواهد تاریخی و یافتههای باستانی هماهنگی ندارد.
جایگاه درفش کاویانی در جهان اساطیری ایرانیان بسیار قابل توجه و حتی شگفت آور است. در شاهنامه، مهمترین و ارزشمندترین درفش ایرانیان همانا درفش کاویانی است که میتوان از آن با عنوان درفش میهنی ایران نام برد. ایرانیان برای درفش کاویانی جانفشانی میکردند و دشمنان هم نیروی ایران را در درفش کاویانی میدانستند و میخواستند آن را به چنگ آورند.
در شاهنامه هیچ جا از درفشی که نشان شیر و خورشید در کنار هم و در یک درفش آمده باشد، سخنی نیست. درفشهای غیر از درفش کاویانی، درفشهای سپاهیان و بزرگان بودهاند و جایگاه میهنی نداشتند و به صورت مداوم از آنها یاد نمیشود. اگر تصور کنیم درفشی با نشان شیر و خورشید، که خورشید آن با چهره انسانی ترسیم شده و شیر آن شمشیری به دست دارد، در داستانهای شاهنامه آمده است، کاملا نادرست میباشد.
به راستی در میان شخصیتهای تاریخی و جهانی چرا کوروش بزرگ خاص است؟ بیایید بررسی کنیم که آثار باستانی و منابع تاریخی درباره کدام یک از شخصیتهایی که در کتاب مقدس ستایش شدند، شرایطی مانند کوروش بزرگ دارند؟! به طوری که هم یونانیان، هم یهودیان و هم بابلیها او را ستایش کرده باشند و از زمان او نوشتههایی به دست آمده باشد که در آن رسیدگی به مردمان مورد توجه ویژه قرار گرفته است؟!
برخی میگویند اگر یورش الکساندر و خلفا باعث از بین رفتن آثار و یاد و خاطره دانشمندان ایران باستان شد چرا نام و آثار دانشمندانی مانند پورسینا (ابن سینا) پس از یورش چنگیز خان مغول از میان نرفت؟! اصلیترین تفاوت اعراب و یونانیها با مغولها، نابودی در دراز مدت و در دوران سلطه آنها بود. مغولها بیشتر نابودیها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت نابودی فراگیر نداشتند.
کشور ایران تهاجمهای بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها میتوان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفا اشاره کرد. از این بابت طبیعی است که نام بسیاری از دانشمندان از یاد برود. البته با توجه به فراگیری دانش و وجود دانشمندان زیاد، نامهای زیادی از ایران باستان به جا مانده ولی آثار آنها ناقص و اندک به دست ما رسیده است. حتی میتوان گفت یاد و خاطره بسیاری از دانشمندان ایران باستان محو شده است.
چندی پیش مهرداد ملک زاده در یک نشست خانه اندیشمندان سخنرانی کرد و علیه کوروش بزرگ سخن گفت و همانطور که از او انتظار میرود با ادبیات نامناسب سخن گفت. ادعاهای نادرست او آن هم در فضایی که هجمه سازماندهی شده در داخل ایران به تاریخ و فرهنگ ایران وارد میشود و در ترکیه اردوغانی به شهرهای ایرانی چشم طمع دارند، باعث شده که انتقادات به ملک زاده مطرح شود.
در ایران باستان دروغگویی یکی از بزرگترین رذائل اخلاقی محسوب میشد و ما نباید دروغ را بپذیریم چه به نفعمان باشد و چه به ضررمان. اینکه نخستین بار این مطالب نادرست توسط چه کسانی تولید شده است جای بررسی دارد! مشخص است که بسیاری از برگهها و کانالها صرفا مطالبی را بازنشر میکنند و خودشان تولید کننده اصلی محتوا نیستند. پس از مدتی شاهد جوسازی و واکنش وبسایتها و کانالهای ایرانستیز علیه این مطالب با هدف تخریب تاریخ و فرهنگ ایران هستیم.
هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان جیرفت، شیر و خورشید باشد. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده میشود و حتی احتمال میرود که این حاشیه از گل و گیاهان الهام گرفته شده باشد نه خورشید! در میان آثار فراوان ایران باستان فقط چند مورد شبیه به نشان شیر و خورشید (مانند آناهیتا ایستاده بر شیر) به دست آمده است که با اطمینان نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند و اصلا جنبه ملی نداشتند.
در گفتههای سلیمانی امیری تناقض وجود دارد و گویا او گفتهها و استدلالهای پیشین خود را فراموش کرده است. ایشان هنوز به ترجمهها و فرضیههای قدیمی استناد میکند که نشان دهنده کم سوادی و بهروز نبودن ایشان در حوزه تاریخ ایران باستان است. چطور این افراد که تا این حد از فضای پژوهش دوران هخامنشیان دور هستند، به خود اجازه میدهند درباره آن دوران اظهار نظر کنند؟! فیلسوفان یونانی که ایمان سلیمانی امیری دم از آنها میزند، کوروش بزرگ و هخامنشیان را ستایش کردند.
ششم فروردین که این روزها بیشتر به دلیل آنکه یادبودی از زادروز زرتشت است شناخته میشود، در متون کهن و باستانی ایرانی جایگاه ویژهای داشته است. این روز از دیر باز با عنوان نوروز بزرگ شناخته میشده است و بر اساس متون کهن بسیاری از پیروزیهای اساطیری ایرانیان از جمله پیروزیهای جمشید، کیخسرو، زرتشت و... در گذشته درباره این روز آمده است.
نوروز به خودی خود میتواند پاسخ دندان شکنی به یاوهسراییها باشد چرا که نشان دهنده علاقه و پایبندی ما به پژوهشهای دانشورانه است نه خرافات! این جشن باستانی در لحظه اعتدال بهاری گرامی داشته میشود که لحظهای اخترشناسانه است. وقتی چنین جشن دانشورانهای وجود دارد، طبیعی است که پیروان خرافات که ترویج دهنده بیدانشی و بیخِرَدی هستند، از جشن خِرَدمندانه استقبال نمیکنند و به دنبال تخریب این جشن باستانی هستند.
وجود شورش در لودیه پس از فتح این سرزمین را باید با تردید نگاه کرد چراکه فقط هرودوت چنین روایتی را گفته است و مورخان دیگر چیزی در این باره ننوشتهاند. شواهدی هم برای تایید روایت هرودوت وجود ندارند. این در حالی است که ادعاهای ایرانستیزان چندان با نوشتههای هرودوت هم راستا نیستند. آنطور که هرودوت نوشته کسانی که خود کوروش برای اموال سارد به آنها مسئولیت داده بود، اموال را دزدیدند و از سارد فرار کردند. شخصی با نام پاکتییس با کمک طلاهایی که از سارد ربوده بود، به استخدام مزدور پرداخت و سپس شورشیان توسط ایرانیان مجازات شدید شدند که شرح آن با افسانهها آمیخته شده است. تاریخ هرودوت سرشار از افسانههای غیر قابل پذیرش است و در داستان شورش لودیه هم چنین افسانههایی آمده است. برای همین درباره درستی گفتار هرودوت تردیدهای جدی وجود دارد. اگر این شورش وسیع بود و آنطور که هرودوت نوشته است، چند شهر درگیر این شورش میشدند حتما در نوشتههای دیگر مورخان مانند گزنفون و کتزیاس هم نمود پیدا میکرد ولی اصلا اینچنین نیست!
در سال ١۳۹۲ کتیبهای از زبان خشایارشا پیدا شد که این کتیبه بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید میکند. پیش از این، منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بودهاند، اما در این سند خیلی آشکار، این موضوع از زبان شاهنشاه گفته میشود. در این سند، توجه ویژه به مردم آشکار تر میشود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.
آنچه در داستان آرش کمانگیر چشمگیر است کمان ویژهای است که آرش با آن تیر را رها کرد. این کمان به فرمان سپندارمذ ساخته شد. آرش با آنکه که میدانست پس از پرتاب تیر پیکرش پاره پاره خواهد شد، بر فراز کوهی بلند رفت و به نام خدا و میهن تیر را رها کرد…
بارها شنیدهایم که ادعا میشود دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه وابسته به مسیحیان و غیر ایرانیان بود و فقط به لحاظ جغرافیایی در ایران قرار داشته است! از سوی دیگر برخی ادعا میکنند دانشگاه گندیشاپور را پناهندگان سیاسی که از روم مهاجرت کردند برای ایرانیان ساختهاند! البته هیچ کدام از این ادعاها سند و منبع دقیق ندارند. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود… در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور بارور و شکوفا گشت…
متاسفانه در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» ادعاهای نادرست مطرح شده است که اکثر آنها سند و منبع دقیق ندارند. این ادعاهای مرحوم مرتضی مطهری، منبع تغذیهای برای ایرانستیزان از جمله تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی شده است. در صورتی که افکار ایرانستیزان همراستا با مرتضی مطهری نبوده است و نیست. شاید مرتضی مطهری هنگام نگارش این کتاب، پیش بینی نمیکرد که تا این حد سواستفاده از این کتاب صورت بگیرد. ایشان اگر امروز پس از این همه سوء استفاده گروههای ایرانستیز، خودشان حضور داشتند احتمالا در نوشتههای کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران اصلاحات گستردهای انجام میدادند و گامهای اساسی برای پژوهشهای با دقت بیشتر بر میداشتند تا جلوی سوءاستفادهها گرفته شود.
در نشانهای کهن همیشه شیر و خورشید، بدون شمشیر ترسیم شده است و این نشان از دوران صفویه بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت (صفویان از شیعیان معتقد بودند) ولی تا پیش از قاجار شمشیر در دست شیر قرار نداشته است. با توجه به شواهد دقیق میتوان گفت که رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است. در سکههای دوران قاجار، نشان شیر و خورشید دیده میشود که زیر آن نوشته شده: اسد الله الغالب. این موضوع روشن میسازد که این نشان، نمادی از شیر خدا (لقب امام علی) بوده است. معمولا برای آنکه ریشه باستانی نشان شیر و خورشید را نشان دهند به چند نقش محدود به جا مانده از ایران باستان اشاره میکنند. ولی هیچ کدام از آنها را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و البته همه و همه بدون شمشیر هستند. نکته مهم آن است که همان نشانهای باستانی هم اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبه نجومی و مذهبی داشتند.
مهم ترین منابع درباره روزگار نخستین شکلگیری هویت تُرکها، رویدادنامههای امپراتوران چین است و هویت تورک، نخستین بار از آمیختگی چند گروه از جمله قبایل «آشینا» در حوالی مغولستان و چین پدید آمد. این قبیلهها در غرب ایالت «شانسی» چین میزیستند و در پیکارهای چینیان با هونها در سده چهارم میلادی شرکت داشتند. در دورههای باستانی، تورکها شبیه به ساکنین ترکستان چین کنونی بودند. این مردمان در همان عهد باستان توانستند فتوحات نسبتا زیادی را انجام دهند و خود را در سطح جهانی معرفی کنند. آنها اتحادی تشکیل دادند که از آن با نامهایی مانند خاقانات تورک و یا خانات گوکتورک یاد میشود.
جشن سده از جشنهای بزرگ ایرانی بوده است که همانند نوروز و مهرگان سخنان فراوانی درباره آن گفتهاند. مشهورترین داستانی که درباره سده گفتهاند، پیدایش آتش توسط هوشنگ است. جشن سده با آتش و برافروختن آتش همراه بوده و در ایران باستان آتش بسیار قابل ستایش بوده است. این عنصر شگفت انگیز طبیعت به عنوان یکی از عناصر چهارگانه مطرح بوده است. جشن سده را میتوان جشن پیروزی نور بر تاریکی دانست که در فرهنگ ایرانی بارها به آن توجه شده است.