تاریخ و فرهنگ ایران زمین

درفش کاویانی، کهن ترین درفش ملی ایران

نویسنده: میثم صائبی*

تاریخ ایران همانند بسیاری از کشور های کهن دیگر با تاریخ اساطیری آغاز می‌شود. این اساطیر معمولاً نخستین نمونه های پدیده های گوناگون اجتماعی-فرهنگی را در غالب تاریخ اساطیری، به ما عرضه می‌کنند. مانند نخستین مهار آتش توسط انسان، نرم کردن فلز برای نخستین بار و استفاده از آهن در آهنگری، آموختن نخستین خط نوشتاری از دیوان، نخستین پوشاک های انسان، نخستین قیام مردم در برابر فرمانروای ستمگر و نخستین نشانی که به عنوان درفش، آن را برافراشتند و در تاریخ اساطیری ایران، این نخستین درفش، درفش کاویانی بود (ابن رسته، 1365: ص232). درفشی که نشان قیام مردم علیه بیدادگر بیگانه و برانداختن او و نماد حمایت ملّت از شاهنشاهان دادگر و ایرانی بود. درفشی که در دوره های ایران باستان از آن به عنوان پرچم و درفش ملی ایرانشهر در کنار دیگر درفش های شاهی و نظامی استفاده کرده اند.

درفش کاویانی
کاوه آهنگر. پدیدآور: علی واعظی

داستان کاوه

داستان کاوه و درفش او در روایات ملی، از گسستن فر از جمشید آغاز می‌شود (اوستا، دوستخواه، 1387: ص 490؛ شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، ص 45) که تصاحب تاج و تخت جمشید توسط ضحاک و ستمگری ها و بیدادگری های حکومت اهریمنی او را به دنبال دارد، که پس از آن دو مار اهریمنی بر شانه های او می‌رویند که از قضا خوراک آنان مغز جوانان ایران زمین است… (همان: صص 56-55) در این حین فریدون پسر آبتین (از نوادگان جمشید) در سرزمین وَرِنَ /varena/ بنا به گفته اوستا (اوستا، دوستخواه، 1387: ج 2، ص663) برابر کوه‌های پدشخوارگر (1) به گفته گزارش پهلوی زند وندیداد (Darmesteter, 2001: v. 1, p. 3,9) زاده شده و پنهانی توسط گاوی به نام برمایه، به دور از نیرنگ ضحاک برای یافتن و از میان بردن آن کودک، پرورش یافت و هنگامی که به شانزده سالگی رسید از هویت خود آگاه شد و اندیشه بر انداختن ضحاک را در سر پروراند و خود را برای این پیکار آماده می‌کرد…

یکی از جوانانی که قرار است مغزشان خوراک مارها شود، کارِن فرزند آهنگری است از شهر اصفهان (بلعمی، 1353: ج 1، صص 145-144؛ ثعالبی، 1328: صص 16-15؛ مان، 1387: ص 97) به نام کاوه که قهرمانانه در مقابل او می‌ایستد و علیه او شورش می‌کند… (شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، ص 68) کاوه از کاخ ضحاک بیرون می‌آید، پیشبند چرمین خویش را بر سر نیزه می‌کند و فریاد بر می‌آورد:

هرکه خواهان مرگ این اژی‌دهاک ستمگر اهریمنی و خواهان پادشاهی فریدون است به من بپیوندد (همان: ص69؛ ثعالبی، 1328: ص 15).

از آن رو که برای پادشاهی کسی را جز فریدون، که فره ایزدی از جمشید گسسته این بار به او رسیده (دوستخواه، 1387: صص 491-490)، شایسته نمی‌داند. فریدون نیز به یاری قیام کاوه می‌پیوندد و دستور به ساختن گرزی به نام گرز گاوسار برای فروکوفتن اژی دهاک می‌دهد… (شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، صص 71-70) فریدون با کمک کاوه آهنگر و جوانان نجات یافته (2)، در نبرد علیه ضحاک پیروز می‌شود و آن گرز را بر سر او می‌کوبد، او را به بند می‌کشد…

… فر بگسست، آن فرّ جمشید… این فر را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت… آن که اژی دهاک را فرو کوفت (3)(اوستا، دوستخواه، 1387: صص 491-490).

و به میان کوه‌ها می‌برد و هنگامی که می‌خواست او را بکشد از سروش پیامی رسید که باید او را در دماوند کوه به بند بکشی… (شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، ص 84) پس فریدون او را در بندی ابدی در دماوند زندانی کرد… و از آن پس فریدون شاهنشاه جهان و دارای فر ایزدی بود.

جشن مهرگان (مهر روز و مهر ماه) نیز به سالروز پیروزی دادِ کاوه فریدون بر بیدادِ ضحاک و اسارت او در دماوند و افراشته شدن درفش کاویانی و تاج گذاری فریدون نسبت داده می‌شود (رضی، 1381: ص 509؛ بیرونی، 1389: ص 339؛ ثعالبی، 1328: صص 17-16؛ شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، ص 89).

درباره ریشه نام کاوه و درفش کاویان نیز به دلیل کوتاهی جستار خلاصه وار باید گفت که به نظر می‌رسد، نام کاوه از ریشه /kāvaya/ اوستایی (4) است و شاید بتوان کاوه را از خاندان kavi   ب(kay) به شمار بیاوریم (یوستی، 1382: ص 160) حتی بلعمی تاریخ نگار قرن چهارم ه.ق. نیز واژه کَی را که به درفش کَیان نسبت داده از نسل همان کسی می‌داند که از اصفهان در نبرد فریدون علیه ضحاک از او حمایت می‌کند (بلعمی، 1380: صص 99-98).

درفش کاویانی، درفش ملی در ایران باستان، در کنار دیگر درفش‌ها

درفش کاویانی به عنوان درفشی که از دل مردم آزاده و شیردل ایران زمین برخاسته تا نمادی باشد از قیام و ایستادگی مردم (کاوه) در برابر فرمانروایان بیدادگر (ضحاک تازی) از آن پس در جایگاه درفش ملی ایران و نماد شهریاری دادگرانه و بیداد ستیز قرار گرفت…

قیام کاوه و درفش کاویانی – ماهنامه کاوه
قیام کاوه و درفش کاویانی – ماهنامه کاوه (تهران 1285-1291)

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه

برو انجمن گشت بازارگاه

 

همی برخروشید و فریاد خواند

جهان را سراسر سوی داد خواند

 

از آن چرم کاهنگران پشتِ پای

بپوشند هنگام زخم درای

 

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد

همانگه ز بازار برخاست گَرد

 

بدان بی بها ناسزاوار پوست

پدید آمد آوای دشمن ز دوست

سپس کاوه به جایگاه فریدون در کوه های پدشخوارگر می‌رود و فریدون پس از دیدار کاوه و درفش چرمین او بر نیزه یک گاره اختر بر روی آن چرم می‌اندازد و دیباهای سرخ و زرد و بنفش به آن می‌آویزد:

چُن آن پوست بر نیزه بر دید کَی

به نیکی یکی اختر افکند پَی

 

بیاراست آن را به دیبای روم

ز گوهر برو پیکر و زرّ و بوم

 

بزد بر سر خویش چون گِرد ماه

یکی فال فرخ، پَی افگند شاه

 

فروهشت ازو سرخ و زرد و بنفش

همی خواندش کاویانی درفش

(شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج 1، صص 70-69)

از آن پس هر کدام از شاهان ایرانی گوهری به آن آویختند (بلعمی، 1353: ج 1، ص 148) و آن را به جز در جنگ های بزرگ و در میان سپاه بیرون نمی‌آوردند (مسعودی، 1365: ص 82). جایگاه درفش کاویانی در میان درفش های ایران باستان به عنوان درفش ملی بوده و درفش‌های شاهنشاه و یگان‌ها نیز به طور جداگانه در کنار آن به کار می‌رفتند (نیرنوری، 1344: ص 19)، به طوری که فردوسی نیز در شاهنامه ضمن توصیفی از سپاه ایران، این دو درفش (درفش ملی کاویانی و درفش شهنشاه) از هم تفکیک کرده است:

میان سپه کاویانی درفش

به پیش اندرون تیغ‌های بنفش

 

درفش شهنشاه با بوق و کوس

پدید آمد و شد زمین آبنوس

 

(شاهنامه، خالقی مطلق، 1391: ج3، ص 135)

برای نمونه می‌توان به یکی از توصیف های گزنفون درباره درفش کورش یا درفش شاهنشاهی هخامنشیان اشاره کرد:

کورش مقرر داشت همه سپاهیان چشمشان را به درفش شاهی که بر بالای سرش در اهتزاز بود، بدوزند… درفش کورش عقابی بود از زر ناب که بر نیزه بلندی قرار داشت و پرهای بزرگش را از همه سو گسترده بود. این علامت هنوز درفش جنگی پادشاهان پارس است (گزنفون، 1392: صص 194-193).

همانطور که می‌بینیم گزنفون صراحتاً بیان داشته که این درفش عقاب (یا شاهین)، درفش شاهی هخامنشیان بوده نه درفشی عمومی و ملی سرزمینشان.

درفش شاهی کورش
درفش شاهی کورش بر پایه توضیحات گزنفون و تندیس مفرغی و سنگ لاجورد (بختورتاش، 1387: صص 77-81).

به دنبال نگاره درفش کاویانی در آثار باستانی

درفش ملی ایران در دوره ساسانیان به گواهی متون تاریخی، همان درفش کاویانی است. اما پرسش‌هایی که تنها با نشانه‌های غیر مستقیم قادر به پاسخ آنها هستیم این است که چگونه می‌توانیم در این فاصله زمانی میان برپایی درفش کاویانی در عصر تاریخ اساطیری و دوره متاخر تاریخ ایران باستان (ساسانیان)، نشانی از این درفش بیابیم و پرسش دیگر این که چگونه توانسته‌ایم نگاره و ظاهر درفش کاویانی را آن طور که در متون تاریخی آمده متصور شویم؟

به شوند کوتاهی جستارمان قادر به تحلیل و نتیجه‌گیری جامع و مانع نیستیم، اما به بررسی برخی مدارک می‌پردازیم… از متون اسلامی، می‌دانیم که درفش کاویانی دوره ساسانی به اختر کاویان معروف بوده و ستاره‌ای روی آن نقش بسته و با دیباهای سرخ و زرد و بنفش و گوهرها تزیین شده است. حال برای روشن‌تر کردن پیشینه این درفش، کمی قدم‌مان را از دوره ساسانی پیشتر می‌گذاریم. دودمان شاهزادگان پارسیِ پرَترَکَه که یک فرمانروایی محلی را از نیمه اول سده سوم پیش از میلاد در پارس داشتند، خود را از سلوکیان و سپس از پارتیان مستقل و گاهی نیمه مستقل کردند و به نام خود سکه نقره ضرب کردند و نام‌ها و نگاره‌هایی که بر این سکه ها نقش شده، ارتباط نزدیک با هخامنشیان بقا و تداوم فرهنگ و آیین باستانی را در میان آنان نشان می‌دهد (ویسهوفر، 1390، صص 145-146). آخرین سکه‌های این شاهزادگان پارس، مربوط به اردشیر پنجم، همان اردشیر بابکان، بنیان‌گذار شاهنشاهی ساسانیان است (امینی، 1390، ص 118). همین‌هاست که پرترکه‌ها را به حلقه اتصالی میان رسوم و فرهنگ هخامنشی و ساسانی مبدل کرده است.

در نگاره های نخستین سکه‌های دودمان پرترکه ما به نگاره درفشی در کنار یک بنای مذهبی و شاه در حال نیایش بر می‌خوریم که درفشی است که در میان آن ستاره‌ای است چهار پر که در میان هر چهار پره یک دایره کوچک نقش بسته و درفش دارای شرابه‌هایی است و در برخی موارد شاهینی بر روی درفش قرار دارد (کریستن سن، 1387، صص 58-57). این درفش در این سکه از فرمانروایانی که آخرینشان، نخستین شاهنشاه ساسانی است و این گونه بر آن در کنار بنای مذهبی و شاه و نشان معروف به فروهر، بر روی سکه تاکید شده، با توجه به نشانه‌هایی که در متون از درفش کاویانی که مهم‌ترین آن اختر کاویان است، می‌تواند درفش ملی یا همان درفش کاویانی باشد (مان، 1387: صص 102-97؛ بختورتاش، 1387: ص 122؛ Shapur Shahbazi, 1996: V. VII, pp. 312-314) (5).

 

سکه چهار درهمی هوبرز پرترکه
سکه چهار درهمی هوبرز پرترکه (امینی، 1390: ص 102)

 

 

طرح زاره از سکه های پرترکه ها
طرح زاره از سکه های پرترکه ها در تخت جمشید (کریستن سن، 1387: ص 62)

اما این تنها جایی نیست که ما به درفش مربعی شکل بر می‌خوریم، در نگاره یکی از گلدان های یونانی دوریس (460-500 پیش از میلاد) (6) (همزمان با دوره هخامنشی) در موزه لوور نیز ما سرباز ایرانی را می‌بینیم که با وجود بر زمین افتادن درفش خود را استوار نگاه داشته است. صفحه بیرق به شکل مستطیلی است که به وسیله دو وتر که از دو زاویه مقابل ترسیم شده به چهار سه گوشه مساوی تقسیم شده است و با توجه به سیاه و سفید بودن طرح جام درفش دو مثلث سفید و دو مثلث سیاه دارد. طرح این درفش یادآور همان طرح ستاره چهار پره درفش پرترکه هاست (همان: ص 82؛ کریستن‌سن، مان، 1387: صص 56 و 102-97).

نگاره جام دوریس
نگاره جام دوریس (نیر نوری، 1344: ص 33)

از طرفی سنگ نگاره بار عام هخامنشیان در خزانه تخت جمشید دارای سنگ کنده‌ای مربع شکلی است که مانند برخی دیگر نقوش تخت جمشید، رنگ و لعاب داشته ولی امروزه خالی از هر گونه طرح رنگی است و بالای سرنیزه یکی از سربازان قرار دارد که یحیی ذکاء آن را درفش کورش می‌داند (بختورتاش، 1387: صص 99-98). اما گزنفون درفش کورش را عقابی معرفی می‌کند که بر سر نیزه قرار گرفته و از نقش بستن آن بر روی صفحه مربع سخنی نمی‌گوید. هم چنین می‌دانیم درفش کاویانی با توجه به متون متاخرتر، مربع مستطیل بوده (فرخ، 1387: ص 32) و امکان این که این درفش در کنار شاه، مانند سکه‌های پرترکه، همان درفش کاویانی باشد، بیشتر است.

سنگ نگاره خزانه تخت جمشید
سنگ نگاره خزانه تخت جمشید (بختورتاش، 1387: ص 99)

تا به حال برخی سرنخ هایی از نشانه های طرح درفش کاویانی در آثار پیش از ساسانی را مرور کردیم اما رنگ آن را که در متون، سرخ و زرد و بنفش معرفی شده، شاید در اثری مشهور به موزاییک نبرد ایسوس در شهر باستانی پمپئی (7) که صحنه نبرد اسکندر با داریوش سوم را نشان می‌دهد، بتوان یافت. در پشت سر داریوش، درفشی است که شوربختانه نگاره آن آسیب دیده و تنها، اثری از حاشیه سرخ رنگ و قسمتی از رنگ ارغوانی (بنفش) درون آن دیده می‌شود که دو زایده زرد رنگ یکی در گوشه و دیگری قسمتی از دایره‌ای در میان بالای آن مشهود است (Shapur Shahbazi, 1996: V. VII, pp. 312-314). جدای گوشه سالم درفش در این موزاییک، باقی آن آسیب دیده و از میان رفته است. اما همین قسمت باقی مانده مانند گوشه‌ای از یک پازل، طرح درفش سکه‌های پرترکه را یادآور می‌شود (مان، 1387: ص 100؛ یوستی، 1382، ص 160؛ Khaleghi-Motlagh, 1996, p. 315) در زیر تصویری از این موزاییک و تصویر بازسازی شده آن آمده است.

با توجه به مشخصات یاد شده طرحی که از این درفش، به دست می‌آید، درفشی است سرخ رنگ (ابن رسته، 1365: ص 232)، که با دیباهای بنفش و ستاره‌ای چهار پره زرد رنگ (اختر)، تزیین شده و در میان هر پره آن نیز دایره‌ای کوچک زرد رنگ نقش بسته و دارای شرابه‌های تزیینی سرخ و زرد و بنفش است.

امروزه ریاست جمهوری ایران دوست تاجیکستان، پرچم سرخ و سفید و سبز ریاست جمهوری دولتش را با طرحی مشابه از درفش کاویانی مزین کرده است.

درفش کاویانی، درفش دادخواهی، درفشی جاودانه

درفش کاویانی از روزگاران بسیار کهن که تاریخ مه آلود آن را باید در اساطیر جست، پیوسته (8) تا پایان دوره تاریخی ایران باستان، درفش ملی ایران و همواره پشتوانه سپاه (فرخ، 1387: ص 46) و ملت غیور و دادخواه ایران بوده است، تا این که در جنگ نهاوند (9)، این درفش به همراه دیگر تاراج های تازیان، به دست ضرار بن خطاب می‌افتد و عُمَر دستور می‌دهد که گوهرها را برکنند و تازیان آن پوست را بسوزانند (بلعمی، 1353: ص 148؛ مسعودی، 1349: صص 83-82؛ مسکویه، 1369: ص311) همان پوستی که از خون دل دادخواهی ملت ایران، برای برانداختن بیداد ضحاک تازی بر سرنیزه افراشته شده بود.

اما این درفش پس از هر تاخت و تاز به این مرز و بوم نیز، همچنان در دل مردم ایران برافراشته بوده و در ادبیات حماسی و ملی ایرانی عشق به دادخواهیِ کاوه وارانه موج می‌زند. هنوز، با وجود سرمایه‌های ملی مانند شاهنامه و جشن مهرگان که سالروز پیروزی درفش کاویانی است، مردم ما می‌توانند شکوه این درفش را حس کنند. درفش کاویانی یعنی ایستادگی و دادخواهی در برابر بیدادگری، یعنی بیرون راندن دشمن بیگانه و غارتگر از میهن، یعنی زدودن نیروهای دروغ و اهریمنی از جامعه، این درفش با سوزاندن آن چرم آهنگری از بین نمی‌رود، اگر هنوز مردمی باشند که درفش دادخواهی کاویانی را در دل خود افراشته بدارند و آتش عشق به ایران را دل خود جاودانه، فروزان بدارند…که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست…

* برگرفته از: صائبی، میثم (مهر و آبان ١۳۹۴). «درفش کاویانی، کهن ترین درفش ملی ایران». سرزمین آزادگان. ش ۶، صص ۷-١١.

 

پانویس:

1- کوه های البرز مرکزی

2- دو آشپز ضحاک به نام ارمایل و گرمایل هر بار یک جوان را از میان آن دو جوان قربانی ضحاک نجات داده و آن ها به یاری فریدون در کوه ها می‌پیوستند (شاهنامه، خالقی مطلق: ص 57-56).

3- زامیاد یشت، بند های 37-36

4- در اوستا، داستان نبرد فریدون و اژی دهاک با روایتی کهن تر آمده است (اوستا، دوستخواه، 1387، ص 137، 491 و…) و از خاندان شاهی »کَوی« بسیار یاد شده است اما اشاره مستقیمی به شخصیت قهرمانی »کاوه« نشده؛ اشاره مستقیم به شخصیت کاوه بیشتر در متون متاخرتر دیده می شود…

5- چند تن از خاورشناسان از جمله »یوستی« و »زاره« و »لِوی« با این دیدگاه موافقند ولی »کریستن سن« آن را درست نمی داند (نفیسی، 1328، ص 9).

6- همزمان با دوره هخامنشی

7- این موزاییک یک کپی از دوره رومی است از یک نقاشی دوره هلنی (حدود 320 پیش از میلاد، Shahbazi, 1996: p. 312)

8- با توجه به اشاره به مدارک یادشده

9- یا فتح مداین

 

کتاب‌نامه:

– ابن رسته، احمد بن عمر (1365): الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، چاپ اول، تهران: مروارید.

– امینی، امین (1390): سکه های ایران قبل از اسلام (موزه میرزا محمد کاظمینی)، چاپ دوم، تهران: پازینه.

– بختورتاش، نصرت الله (1387): تاریخ پرچم ایران از باستان تا امروز، تهران: بهجت.

– بلعمی، ابو علی محمد (1353): تاریخ بلعمی، تألیف محمد بن جریر طبری، تصحیح محمد تقی بهار، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوار.

– بلعمی، ابو علی محمد (1380): تاریخ بلعمی، تألیف محمد بن جریر طبری، تصحیح محمد تقی بهار، تهران: انتشارات زوار.

– بیرونی، ابوریحان (1389): آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، چاپ ششم، تهران: امیر کبیر.

– ثعالبی، ابومنصور عبدالملک (1328): شاهنامه ثعالبی، در شرح سلاطین ایران، محمود هدایت، چاپ اول، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ.

– دوستخواه، جلیل (1387): اوستا (کهن ترین سرودهای ایرانیان)، چاپ سیزدهم، تهران: مروارید.

– رضی، هاشم (1380): گاه شماری و جشن های ایران باستان، چاپ چهارم، تهران: بهجت.

– فرخ، کاوه (1387): سواره نظام زبده ارتش ساسانی، ترجمه بهنام محمد پناه، چاپ اول، تهران: سبزان.

– فردوسی، ابوالقاسم (1393): شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، چاپ پنجم، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

– کریستن سن، آرتور (1387): کاوه آهنگر و درفش کاویانی، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، چاپ دوم، تهران: طهوری.

– گزنفون (1392): کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ هشتم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

– مان، اسکار (1387): کاوه آهنگر و درفش کاویانی، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، چاپ دوم، تهران: طهوری.

– مسعودی، ابوالحسن علی (1349): التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

– مسکویه، احمد بن محمد (1369): تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، چاپ اول، تهران: سروش.

– نفیسی، سعید (1328): درفش ایران و شیر و خورشید، چاپ اول، تهران: چاپ نگین.

– نیرنوری، حمید (1344): تاریخچه بیرق ایران و شیر و خورشید، تهران: انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی.

– ویسهوفر، یوزف (1390): ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، چاپ یازدهم، تهران: ققنوس.

– یوستی، فردیناند (1382): نامنامه ایرانی (Iranisches Namenbuch)، تهران: انتشارات اساطیر.

– Darmesteter, James (2001): The Zend-Avesta, Richmond, Surrey :Curzoon Press.

– Khaleghi-Motlagh, Djalal (1996): DERAFŠ-E KĀVĪĀN, Encyclopaedia Iranica (Edited by Ehsan Yarshater), 1st published, Costa Mesa: Mazda Publishers.

– Shahbazi, Alireza Shapur (1996): DERAFŠ, Encyclopaedia Iranica (Edited by Ehsan Yarshater), 1st published, Costa Mesa: Mazda Publishers.

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

خط میخی

نویسنده‌های پایگاه

درفش کاویانی، کهن ترین درفش ملی ایران
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان