ضحاک
مهرگان، جشن ویژه ایزد مهر است که در نوشتههای باستانی میتره یا مثیره نامیده شده است. علاوه بر دلایل آیینی، دلایل اساطیری هم برای جشن مهرگان بیان کردهاند که معروفترین آنها قیام کاوه آهنگر و پیروزی بر ضحاک و بر تخت نشستن فریدون است. اما جالب آنکه رویدادهای مهم تاریخی مانند فتح بابل توسط سپاهیان کوروش بزرگ و پیروزی داریوش بر گئومات در مهرماه رخ داده است.
درفش کاویانی به عنوان درفشی که از دل مردم آزاده و شیردل ایران زمین برخاسته تا نمادی باشد از قیام و ایستادگی مردم (به رهبری کاوه) در برابر فرمانروایان بیدادگر (ضحاک تازی) از آن پس در جایگاه درفش ملی ایران و نماد شهریاری دادگرانه و بیداد ستیز قرار گرفت. نمادهای مردمی در درفش کاویانی کم نظیر است چراکه در طول تاریخ بیشتر نمادها در درفش تمدنها، صرفا نماد پادشاهان بوده است ولی درفش کاویانی، آشکارا نمادهای مردمی را در دل خود جای داده است.
آهنگ «افعی ضحاک»، بر اساس سرودهای از مجید خالقیان و با آرایه ادبی تضمین (از خاقانی شروانی) آماده شده است. مصرع «تا که جهان افعی ضحاک شد» عینا از خاقانی گرفته شده و شعر خاقانی نقش مهمی در این سروده داشته است. این آهنگ حاصل گردآوری چند خروجی هوش مصنوعی با سبک حماسی است که نهایتا ویرایش شدند و در کنار یکدیگر قرار گرفتند. بنابراین تدوین و اصلاحات فراوان به صورت دستی انجام گرفته است. نماهنگ به پایان این جستار افزوده شد.
داستان خیزش ایرانیان در شاهنامه و رهایی از بند ضحاک یکی از نمادینترین و پرمایه ترین داستانهای اسطورهای در جهان است. داستان ضحاک درسهایی میدهد که گویی دارای گفتاری جاودان برای همه روزگاران بشر است و ذهنیت انسانِ باستانی، آنها را در قالب داستانی نمادین در یادها ماندگار کرده است.
نکته مهمی که معمولا به آن توجه نمیشود این است که بر اساس اسطورههای ایرانی اگر پادشاهی به کژی و نابخردی و ستمگری روی میآورد، فره ایزدی از او دور میشد و دیگر شایسته پادشاهی نبود. یعنی مشروعیت خود را از دست میداد. جنبه بازدارندگی فره ایزدی قابل توجه است به طوری که هراس از دور شدن فره ایزدی و از بین رفتن مشروعیت باعث میشده که دادگری برای پادشاهان ایران باستان یک ارزش به شمار آید و اگر فرمانروایانی دادگر نبودند، رقبای سیاسی آنها که خون شاهی داشتند بهانه پیدا میکردند. میتوان گفت فره ایزدی بازدارنده ستمگری در منش ایرانشهری بوده است.
گیلگَمِش، فرزند لوگَلبَندَه، برای دستیابی به راز جاودانگی بار دیگر رو به خاور و به سوی «سرزمین زندگی» و جنگلهای پر درخت اِرین میگذرد. در آن پهنه، هومبابا (Humbaba) در سرزمین پر جنگل ارین فرمانروایی میکند. حماسه «گیلگَمِش و سرزمین زندگان» بسیاری از جزئیات افسانه ایرانیان درباره اَژیدَهاک (ضحاک) و جَم[شید] را باز میتاباند.
ماردوش ضحاک مار در داستانهای اساطیری از نمادهای اهریمنی است و در ایجاد غفلت و گمراهی نقش دارد مثل آن در داستان آدم و حوا و نقش مار در آن غذای مار در این داستان مغزجوانان بیان شده است این موارد اشاره دارد به اینکه جهل و سیاهی برای بقای خود همیشه با به انحراف کشیدن خرد انسانی به خرافات و مشغول کردن تفکر به افکار واهی انسان را از انسانیت دور کرده و به سمت توحشی ویرانگر میکشاند و آسایش و آرامش را از جامعه میگیرد.