ساسانیان
در دوران ساسانیان، اخترشناسی ایران با بهره گیری از دستاوردهای ملتهای دیگر، بیش از پیش پیشرفت کرد. به عقیدهی پژوهندگان، در گندیشاپور گذشته از دانشکدهی پزشکی و بیمارستان، یک آموزشگاه برای اخترشناسی و رصدخانه وجود داشته است. اخترشناسان در دربار ساسانیان طبقهی شناخته شدهای بودند و در داستانها و گزارشهای تاریخی گوناگون دربارهی ساسانیان، همواره میتوان ردپای فعالیتهای نجومی این اخترشناسی را دید.
ایرانیان درباره تاریخ باستانی خود به داستانهای ایرانی درباره پادشاهان پیشدادی و کیانی، بیشتر اعتماد داشتند. البته کیانیان آمیختگیهایی با هخامنشیان داشتند. اگر خودمان را به جای پژوهشگران اشکانی و ساسانی بگذاریم که پس از نابودی آثار هخامنشیان، به مطالعه درباره تاریخ باستانی ایرانی میپرداختند، باید بپذیریم که اعتماد کردن به منابع یونانی و رومی و حتی یهودیان برایشان آسان نبوده است. سوال آنجاست که چرا باید به آن منابع اعتماد میکردند؟ منابع رومی و یونانی سرشار از افسانه سرایی غرض ورزانه علیه ایرانیان بودند. از سوی دیگر افسانههایی مانند افسانه استر در منابع یهودی آشکار میسازد که افسانه سرایی در کتابهای یهودیان هم وجود داشته است…
با بررسی منابع اصلا انحصاری بودن سواد آموزی برداشت نمیشود و حتی روایاتی وجود دارد که همه گروههای اجتماعی میتوانستند سواد بیاموزند. از معتبرترین اسنادی که رواج نوشتن در دوران ساسانیان را آشکار میسازد، نامههایی است که اعضای خانواده برای هم نوشتند. در منابع گوناگون باستانی مانند اندرزهای آذرباد مهراسپندان، رساله خسرو ریدگی، اندرز پوریوتکیشان و … درباره آموختن سواد به کودکان سخن گفته شده است. همچنین در شاهنامه بارها به دبستانها و فرهنگیان اشاره شده است… با این حال ایرانستیزان با تحریف داستان انوشیروان و مرد کفشگر در شاهنامه ادعا میکنند که سواد آموزی در آن دوران انحصاری بوده است. ولی در آن داستان اصلا چنین چیزی نیامده است. ایرانستیزان یک داستان جدید را ساختند و برای مردم نقل میکنند!
برخی از فرضیهها تاکید میکنند که ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند! ولی شواهد نشان میدهد که این فرضیه چندان معتبر نیست. آنچه به نظر میآید نابودی و کمرنگ شدن آثار هخامنشیان در دوران یونانی گرایی، باعث شده است در سالیان بعد، تاریخ و اساطیر آمیخته شوند و این موضوع سالیان سال پیش از ساسانیان رخ داده است. بر اساس منابع بسیار معتبر، ساسانیان آثار هخامنشیان را ستایش میکردند و گویا با میراث آنان در قالب کیانیان آشنا بودند…
هیچ نشانه قطعی وجود ندارد که ساسانیان آثار اشکانیان را نابود کرده باشند. شواهد گوناگون نشان می دهند که ساسانیان از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اشکانیان بهره بردند و حتی در راه پیشرفت همان دستاوردها گام برداشتند. با توجه به شرایط باستانشناسی درباره اشکانیان و آثاری که به دست آمده نمیتوان گفت آثار مربوط به اشکانیان آنطور که ادعا میشود اندک و ناچیز است. منابع زیادی وجود دارند که نشان میدهند در دوران ساسانیان از اشکانیان به نیکی یاد میشده است. با این حال نباید انتظار داشت که هیچ انتقادی از اشکانیان نشده باشد…
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است. علاوه بر نوشتههای روشن ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتابسوزی و کشتار دانشمندان، منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا و وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند… سوال آنجاست که کتابها و نوشتههای کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، دانشگاه گندیشاپور، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است.
با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود. باید گفت کتابهای علمی و ادبی زیادی که به زبانهای باستانی ایرانی نگارش یافته بودند… در نواحی گوناگون جهان ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند…
دوران ساسانیان یکی از باشکوهترین دورههای ایران باستان است که پیشرفتهای هنری و علمی فراوان حاصل شد. این پیشرفتها در حوزه پزشکی بسیار قابل توجه بوده است. در تاریخ ایران و از جمله ایران باستان، پزشکان جایگاه والایی داشتند به طوری که سیریل الگود، پزشک و خاورشناس نامی، وضعیت آبرومند و مقام ارزشمند پزشک در دنیای امروز را تا حد زیادی مدیون ایرانیان میداند.
ایرانستیزان و مخصوصاً افراطیهای به ظاهر مذهبی ادعا میکنند که دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه مسیحی و رومی بوده است و فقط به لحاظ جغرافیایی در ناحیه ایران بوده است. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود… در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور بارور و شکوفا گشت…
حکومت خوشنام ساسانیان نماد حکمرانی خوب در نزد مردمان جوامع ایرانی و اسلامی شده بود و مسلمانان تاثیرات بسیاری از فرهنگ و تمدن ایران باستان پذیرفتند. فرهیختگان پس از اسلام حتی نویسندگان عرب و مسلمان به ستایش فرهنگ و دولتهای ایران باستان پرداختند. در این نوشتار، تأثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان را در چهار حوزه کشورداری، معماری، علم و دانش و ادبیات مورد بررسی قرار میدهیم…
در این نوشتار نام چندی از برجستهترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را میآوریم که در حوزههای پزشکی، اخترشناسی، فلسفه، کیمیاگری، موسیقی، ادبیات و… تبحر داشتند. باید توجه داشته باشیم که دانشمندانی که نام آنها مانده ارزش ویژهای دارند چراکه با آن همه نابودی که توسط بیگانگان رخ داد، آنقدر جایگاه آنها رفیع بوده است که این امکان به وجود آمده که نام آنها به دست ما برسد. در واقع کارهای ارزنده دانشمندان ایرانی پس از اسلام در ادامه کارهای دانشمندان ایران باستان بوده است و همه دانشمندان ایرانی در همه زمانها ارجمند هستند.
حدود ۱۰ سال پیش یکی از مهمترین یافتههای باستانشناسی قرن در بریتانیا رخ داد و آن هم کشف بیش از ۵ کیلوگرم نقره، طلا و اشیای تاریخی بود. اخیرا در موزه ملی اسکاتلند یکی از ظروف آن گنجینه با لیزر تمیز شده است تا خوردگی سبز رنگ روی آن پاک شود. پس از این پاکسازی نقوش آن مشخص شد و شگفت آنکه نقشهای ایرانی و زرتشتی در آن آشکار شد... نماد مرکزی جام یک آتشدان است یعنی همان نقشی که در سکههای شاهنشاهی ساسانی استفاده میشد. همچنین مشخص شد این ظرف منقش به تاجی است که شعلههای آتش از آن بیرون میآید…
سالهاست تلاش میشود تا یورش اعراب به ایران را طوری جلوه دهند که گویی کل کشور ایران بدون جنگ و خونریزی فتح شده و رفتار فاتحان با مردم ایران بسیار ملایم بوده است!! ولی باید توجه داشت که منابع موثق تاریخی بارها از کشتار مردم بیگناه توسط سپاهیان خلفا در فتوحات نوشتهاند. تجاوز و بردهداری از کارهای رایج در فتوحات سپاهیان خلفا بوده است که خیلی ساده توسط مدافعان یورش خلفا نادیده گرفته میشود. منابعی مانند تاریخ طبری، آثارالباقیه، اخبار الطوال، الکامل، تاریخ بخارا، فتوح البلدان بلاذرى و... روایات فراوانی از کشتار گسترده ایرانیان توسط سپاهیان خلفا نوشتهاند… بر اساس این منابع در شهرها و مناطقی چون استخر، طمیسه، ری، شاپور، گرگان، سرخس، نهاوند، جلولا، سغد، بخارا، خوارزم، کابل و… کشتار و ستمهای فراوانی رخ داده است…
برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق داستان انوشیروان و مرد کفشگر و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند! این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است. در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد. دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد. بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود و کار کفشگر بیشتر به رشوه دادن شباهت داشت.
باید پذیرفت که در قضیه نامه پیامبر (ص) به خسرو پرویز، اشتراک مشخصی در منابع وجود ندارد؛ حتی در این قضیه ابهامات زیادی وجود دارد و به صورت کلی باید به موضوع نامه نوشتن پیامبر به پادشاهان تردید کرد. یکی از موارد مبهم در تاریخ اسلام، داستان نامهگاری پیامبر (ص) به فرمانرویان دیگر اقوام و ملل میباشد به طوری که برخی از پژوهشگران وجود چنین نامههایی را از نظر تاریخی صحیح نمیدانند.
افسانهها درباره انوشیروان آنقدر زیاد است که پژوهش تاریخی درباره او را دشوار میکند و نمیتوان نتیجه درستی درباره شخصیت تاریخی او گرفت. در هر حال به نظر میرسد که این گفتهها و یادگارهای ادبی، فقط تحت تأثیر یک شخص خاص نیستند بلکه تحت تأثیر یک دوره میباشند. دورهای برجسته که فرهنگ و تمدن در دوره ساسانی به اوج خود رسید…
داستانهای فراوانی از بزرگمنشی و نیکسیرتی ایرانیان در منابع گوناگون دیده میشود. جدا از تاریخی و واقعی بودن آنها باید توجه داشت که چنین روایاتی نشان میدهند که بزرگمنشی و نیکسیرتی از دیرباز در جامعه ایرانی به عنوان ارزشهای اخلاقی مطرح بودهاند. در زمانی که شاید در نزد بسیاری از اقوام و ملل دیگر صرفا قدرت و نیروی بدنی ارزش محسوب میشده است.
با این سامانه میتوانیم به دبیره اوستایی (خط اوستایی یا دین دبیره) نگارش کنیم و یکراست در انجمنها و پایگاههای رایاتاری (شبکههای اجتماعی و وبسایتها) در میان بگذاریم.
زمانی که ما قانون اساسی را که یک مفهوم مدرن و جدید است را به دوران باستان میبریم قطعا از جهات گوناگونی با قانون اساسی پسا قرن نوزدهمی تفاوت خواهد داشت. با این حال چندین منبع درباره شیوه حکومت داری و رای و تفکر شاهنشاهی ساسانی در اختیار داریم. فردوسی در شاهنامه از رسالهای که به «آئین اردشیر» نامور بود اشاره میکند. چندی از مواردی که درباره آیین و قانون آنها سخن رانده شده، عبارتند است: نظام جزا و پاداش در نبرد، نظام دیوانی و استخدام دانشمندان، نظارت بر فرمانداران و حفاظت از حقوق مردم، تحقیق و تفحص درباب ایالات و عملکرد حاکمان، توجه به نوگرایی، منع لشگریان شاهنشاه از تجاوز به مال و جان مردم، عملیات های عمرانی، نظام آموزش عمومی و…
ایرانستیزان در ادامه تحریفها و دروغهای خود این بار برخی ادعا کردهاند که موبدان زرتشتی از واژههای جعلی برای شاخاب همیشگی پارس استفاده کردهاند! این در حالی است که اصلا در بند 52 متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر سخنی از دریا و دریای تازیان نیست. بلکه با توجه به ترجمه های معتبر اصطلاح «دژ تازیان» به کار رفته است.
در زمان ساسانیان تحولاتی در آیین زرتشتی رخ داد و به نظر میرسد در این دوره به دنبال منظم کردن این آیین برآمدند. آثار و منابعی وجود دارد که حاکی از وجود تحولات در این چندگانگی در زمان ساسانیان است.
مانی هنرمندی که ادعای پیامبری کرد و در سال 216 میلادی در مردینوی بابل، از نژاد ایرانی زاده شد. تا 24 سالگی انزوا پیشه کرد و فعالیت های خویش را از هندوستان آغاز کرد و دست از دین پدری خودش المغتسله کشید. عقایدش تلفیقی از زرتشتی، یهودی، مسیحی و ایرانی، بودایی و آیین های باستانی بین النهرین بود که آیینش در ظاهر با باورهای عرفانی تعمیدی شکل گرفت. با این حال تأثیراتی آیین های ایرانی در دین او بسیار عمیق بود. شاید او می خواست یک آیین واحد را به وجود آورد و میان جهان دوستی همگانی را گسترش دهد. مانی به عیسی مسیح عشق می ورزید به نوعی خود را از حواریون مسیح می دانست. او برای اولین بار با شاهنشاه ایران شاهپور در تیسفون دیدار کرد و با تقدیم کتاب خود به نام شاپورگان به او توانست مجوز رسمی دینش را در ایران از شاپور بگیرد با این که دین او به ثنویت گرایش داشت اما بی شک آئین او از پرطرافدار ترین ادیان عهد ساسانی بود و به سرعت رو به گسترش نهاد. امّا به آتش خشم کسانی روبرو شد که او را با اهداف خود مغایر می دانستند. شاید به همین سبب بود که آرام آرام شعله های آن رو به خاموشی گرایید. در این پژوهش سعی بر آن داشتم تا با روش توصیفی، تحلیلی به بررسی زندگی و مبانی آیین مانی بپردازم تا شاید بتوانم علل نهفته در این مبانی را که سبب ایجاد کینه و دشمنی برای مانویت و محو شدن سریع این آیین از مجموعه اعیاد عصر ساسانی شد را بیابم.
غیاث آبادی به همراه دیگر ایرانستیزان ادعا میکنند که در ماتیکان هزاردادستان (مدیگان هزار دادستان) مواردی مانند ازدواج استقراضی آمده است!!! اما مشخص است که خودشان مستقیم به ماتیکان هزاردادستان مراجعه نکردند و فقط مواردی را نقل کردهاند چرا که اصلا چنین چیزی در ماتیکان هزاردادستان نیامده و برخی از مترجمان بیگانه از بخشی از آن برداشت اشتباه کردهاند.
در اواسط قرن سوم، شاپور یکم در کتیبۀ کعبۀ زردشت (۲۴۱-۲۷۱ میلادی) قلمروی خود را در شرق تا سغد و چاچستان میداند و این بخشها را بخشی از ایرانشهر میخواند. او مدعی میشود که همه کشورهایی که نام میبرد به او خراج میدادند و با توجه به این موضوع احتمال میرود که ساسانیان فتوحاتی در آن مناطق داشتهاند.
مانی را میتوان یکی از اشخاص تأثیر گذار جهان باستان نامید. شاید خردمندی و دانایی مانی باعث میشد که گفتار او برای دانایان مفید باشد و به واسطه نگارگری و هنرمندیاش برای عوام جذاب بود. او خیلی خوب نگارگری را میدانست و پس از اسلام با عنوان نقاشی زبردست شناخته میشد. همچنین مانی در پزشکی هم دستی بر آتش داشت.
درفشی که نشان قیام مردم علیه بیدادگر بیگانه و برانداختن او و نماد حمایت ملّت از شاهنشاهان دادگر و ایرانی بود. درفشی که در دوره های ایران باستان از آن به عنوان پرچم و درفش ملی ایرانشهر در کنار دیگر درفش های شاهی و نظامی استفاده کرده اند.
در دوران باستان در مورد کودکان چه فکری می شده و با آنها چطور رفتار می شده؟ زندگی آنها چه مقدار با کودکان امروز متفاوت بوده است؟ چطور آنها تربیت می شدند و آموزش می دیدند که چطور رفتار کنند؟ تاریخ دوران کودکی در ایران باستان زیاد مورد توجه قرار نگرفته است. این به این دلیل می باشد که اطلاعات بسیار اندکی در دست است