تاریخ و فرهنگ ایران زمین

آیا ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را حذف کردند؟

نگاهی کوتاه:

برخی از فرضیه‌ها تاکید می‌کنند که ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند! ولی شواهد نشان می‌دهد که این فرضیه چندان معتبر نیست. آنچه به نظر می‌آید نابودی و کمرنگ شدن آثار هخامنشیان در دوران یونانی گرایی، باعث شده است در سالیان بعد، تاریخ و اساطیر آمیخته شوند و این موضوع سالیان سال پیش از ساسانیان رخ داده است. بر اساس منابع بسیار معتبر، ساسانیان آثار هخامنشیان را ستایش می‌کردند و گویا با میراث آنان در قالب کیانیان آشنا بودند…

آیا ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را حذف کردند؟

یکی از موضوعاتی که همواره در بین مورخان مطرح شده این است که ساسانیان چه رویکردی نسبت به هخامنشیان داشتند؟!

می‌دانیم برخی از پادشاهان کیانی در شاهنامه (به ویژه پادشاهان پایانی) به هخامنشیان شباهت آشکار دارند و از طرفی داستان‌های شاهنامه ریشه در خدای‌نامه‌های دوران ساسانیان  دارد. این موضوع نشان می‌دهد که ساسانیان، با بسیاری از یادمان‌های هخامنشیان آشنا بودند و به آنها افتخار می‌کردند.

بر اساس منابع بسیار معتبر، ساسانیان آثار هخامنشیان را ستایش می‌کردند. برای مثال شاپور سکانشاه در راه سفر از پایتخت به سیستان روزی را در پارسه (تخت جمشید) توقف می‌کند و کاتب را ماموریت می‌دهد تا شرحی از دیدار با این بنا بنویسد، کاتب ساسانی در کاخ تچر (کاخ اختصاصی داریوش) به خط پهلوی کتیبه‌ای می‌نویسد. در این کتیبه شرحی از توقف شاپور سکانشاه را می‌خوانیم که در ماه اسپند از سال دوم شاهنشاهی شاپور در حال حرکت از پایتخت ابتدا به استخر رسیده و سپس به پارسه (تخت جمشید) آمده و جشنی برپا کرده است. شاپور سکانشاه سپس ایزد را سپاس گفته و به ستایش نیا و پدر خویش می‌پردازد و در جایی می‌گوید «نیز کسی را ستایش کرد که این خانه را کرد (ساخت)» (نجف زاده اتابکی، ۱۳۹۲: ص ۱۹۸ تا ۲۰۱).

با این حال واضح است که ساسانیان، پادشاهان هخامنشی را به ترتیب نام‌هایی که ما امروز می‌شناسیم، به طور دقیق نمی‌شناختند و گویا با میراث آنان در قالب کیانیان آشنا بودند.

امروز با پیشرفت‌های فزاینده بشر و رمزگشایی کتیبه‌ها، دانش ما درباره هخامنشیان بسیار بیشتر شده است. اما در دوران ساسانیان پس از گذشت قرن‌ها از دوران هخامنشیان، تاریخ و اساطیر آمیخته شده بودند و داستان‌هایی درباره شاهنشاهان باستانی ایرانی به وجود آمده بودند.

اما اینکه چه شد که خاطرات هخامنشیان در دوران ساسانیان، در قالب کیانیان قرار گرفت، فرضیه‌هایی مطرح شده است. برخی از فرضیه‌ها تاکید می‌کنند که ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند! ولی شواهد نشان می‌دهد که این فرضیه چندان معتبر نیست. آنچه به نظر می‌آید نابودی و کمرنگ شدن آثار هخامنشیان در دوران یونانی گرایی، باعث شده است در سالیان بعد، تاریخ و اساطیر آمیخته شوند و این موضوع سالیان سال پیش از ساسانیان رخ داده است.

افتخار ساسانیان به گذشته باستانی مربوط به هخامنشیان

منابع نشان می‌دهند که اقوام گوناگون که با ساسانیان در ارتباط بودند از پادشاهان هخامنشی یاد می‌کردند. حتی گاهی اوقات پادشاهان ساسانی در مکاتبات خود هنگامی که از پادشاهان باستانی سخن می‌گفتند، برای مخاطبان غیر ایرانی آنها پادشاهان هخامنشی تداعی می‌شده است.

اشاره های گوناگونی وجود دارد که ساسانیان که به گذشته باستانی اشاره می‌کردند و آشکارا نشان می‌دهد به قلمروی هخامنشیان مربوط است. یعنی گویی ساسانیان به دنبال احیای گذشته باستانی بودند.

برای نمونه کاسیوس دیو نوشته است اردشیر تهدید می‌کرد به بازپس‌گیریِ آن‌چه را که پارسیان تا دریای یونان در دست داشتند (Shayegan, 2011: P. 293-294). اردشیر به نوعی قلمروی باستانی ایرانیان (هخامنشیان) را متعلق به ایران روزگار خودش هم می‌دانست.

یکی از مشهور ترین منابع درباره این موضوع نامه شاپور دوم به کنستانتیوس امپراتور روم است که مضمون آن بدین شرح است:

شاپور، شاه شاهان، قرین ستارگان و برادر مهر و ماه، برادر خود قیصر کنستانس را سلام می رساند و خوشوقت است از اینکه امپراطور در اثر تجربه به راه راست بازگشته است. اجداد او (شاپور) تسلط خود را تا رود استریمون و حدود مقدونیه بسط داده بودند و خود او که (بدون قصد خودستایی) از حیث جلال و کثرت فضایل بر تمام اجدادش برتری دارد، موظف است که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از کف جدا و به در کرده‌اند، بازستاند… (کریستن سن، ۱۳۶۸: ص ۳۳۰).

قلمرویی که شاپور در این نامه یاد می‌کند همانا قلمروی هخامنشیان است و یکی از دلایل مهمی است که ساسانیان با شاهنشاهی باستانی ایرانی آشنا بودند.

ساسانیان حتی از آثار به جا مانده از هخامنشیان تقلید می کردند. نقش برجسته‌های ساسانی کنار آرامگاه‌های پادشاهان هخامنشی در نقش رستم، نگارش کتیبه‌های چند زبانه و… همه و همه نشان می‌دهد، ساسانیان از آثار باقی مانده هخامنشیان بهره می‌بردند و حتی تلاش می‌کردند شبیه به هخامنشیان شوند.

شواهد گوناگون نشان می‌دهند در دوران ساسانیان به داستان‌های ایرانی که هخامنشیان و کیانیان آمیخته شده بودند، اعتماد بیشتری وجود داشته است. یعنی گویا هخامنشیان را هم بخشی از پادشاهان کیانی می‌دانستند که در داستان‌های ایرانی از آنها یاد شده است.

آیا ساسانیان تاریخ هخامنشیان را دستکاری کردند؟

با آنکه ساسانیان قرن‌ها از هخامنشیان فاصله داشتند ولی برخی از پژوهشگران تاکید دارند که ساسانیان برای ساختن یک پیشینه دینی برای خود، هخامنشیان را از تاریخ ایران حذف کردند و روایات مربوط به آنان را به پادشاهان اوستا نسبت دادند و بدین سبب سلسله کیانیان در خداینامه‌ها و شاهنامه خلق شد.

این در حالی است که این فرضیه با ابهامات اساسی روبه‌رو است. اگر شاهنامه را نمودی از خداینامه‌های ساسانی بدانیم با پادشاهانی برخورد می‌کنیم که در اوستا وجود ندارند. برای نمونه در اسامی پادشاهان پایانی کیانی، به اردشیر بر می‌خوریم که نام دیگر بهمن است و آشکارا همنام با اردشیر هخامنشی است (یا به عبارتی پادشاهانی با نام اردشیر در دوران هخامنشی). در منابع دیگر لقب بهمن اردشیر، درازدست ذکر شده و جالب که اردشیر یکم هخامنشی نیز در منابع یونانی با لقب درازدست یاد شده است!

همچنین داراب و دارا هم آشکارا آمیختگی‌هایی با پادشاهانی هخامنشی دارند که نام شاهی آنها داریوش بوده است.

پایان کیانیان در شاهنامه هم با یورش اسکندر صورت می‌گیرد و می‌دانیم پایان هخامنشیان هم با حمله الکساندر مقدونی صورت می‌گیرد. اسکندر شاهنامه قطعا آمیختگی‌هایی با الکساندر مقدونی دارد ولی همانند دیگر پادشاهان کیانی تفاوت‌های فراوانی با تاریخ دارد که یادآور همان آمیختگی روایات است.

یعنی پادشاهان پایانی کیانی در شاهنامه چه به لحاظ نام و چه به لحاظ روایات، آشکارا مشابه هخامنشیان هستند ولی نام آنها در اوستا نیامده است! سوال اینجاست که اگر ساسانیان هخامنشیان را از تاریخ ایران حذف کردند و روایات آنان را به شاهان اوستا نسبت دادند، پس داستان‌های این پادشاهان پایانی که در اوستا نامشان وجود ندارد و آمیختگی آنها با هخامنشیان آشکار است، چگونه تحلیل می‌‌شود؟! آیا ساسانیانی که طبق این فرضیه، اینگونه مرتب و سیستماتیک، هخامنشیان را از تاریخ ایران حذف کردند و روایات مربوط به دوران آنان را به شاهان اوستا نسبت دادند، حواسشان به این نبود که این شاهان پایانی کیانی ممکن است کل تحریف آنان را آشکار کند؟!

با توجه به فاصله زمانی زیاد ساسانیان و هخامنشیان، اگر نابودی و حذف هم صورت گرفته باشد منطقا قبل از ساسانیان صورت گرفته بود. نه آنکه ساسانیان پس از چند قرن به ناگه آثار هخامنشیان را حذف کنند! می‌دانیم پس از یورش الکساندر مقدونی و پس از مرگ او در دوران یونانی‌گرایی رویکرد مثبتی به هخامنشیان نبوده است! به طوری که دیگر کتیبه‌ها به خطوط باستانی میخی مورد توجه نبود و خط و زبان یونانی فراگیر شده بود. در چنین شرایطی آثار زیادی از دوران هخامنشیان از بین رفتند.

این فرضیه با ابهامات اساسی روبه‌رو است و چندان معتبر نیست و بدون در نظر گرفتن تحولات تاریخی و حتی بدون در نظر گرفتن داستان‌های کیانیان مطرح شده است.

آمیختگی روایات پیش از ساسانیان

باید پذیرفت بسیاری از داستان‌های شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است که به مرور زمان به وجود آمده‌اند.

دلیل اصلی چنین آمیختگی‌هایی را باید در دوران سلطه بیگانگان در ایران جستجو کرد و به نظر می‌رسد در آن دوره‌ها بسیاری از منابع تاریخی ایرانیان نابود شدند. نابودی‌ها فقط در هنگام یورش نبوده است بلکه دوران سلطه بیگانگان تاثیرات قابل توجهی گذاشته است.

خاطرات دوران هخامنشیان با پادشاهان اوستا و همچنین با اساطیر آمیخته شد و اینگونه بود که پادشاهان کیانی در دوران باستان مورد توجه بودند. همان پادشاهان کیانی که در خداینامه‌های ساسانی و شاهنامه فردوسی می‌شناسیم و شاید در دوران اشکانیان هم مورد توجه بوده‌اند (ن.ک: هخامنشیان در شاهنامه).

در دوران اشکانیان، سنت خنیاگری فراگیر بوده است و همین باعث می‌شد داستان‌های اساطیری و حماسی فراگیر شود. در ایران باستان گوسان‌ها بسیار مشهور بودند. گوسان‌ها هنرمندانی بودند که در کوی‌ها و برزن‌ها با زبان شعر و موسیقی داستان‌های پادشاهان و احتمالا پهلوانان را نقل می‌کردند. در قطعه‌ای از آثار مانوی پارتی می‌خوانیم:

همچون گوسانی که هنر شهریاران و کَی‌های پیشین را بیان می‌دارد… (تفضلی، ١٣٨۹: ص ۷۶).

از این گفته چنین بر می‌آید که گوسان‌ها حافظ داستان‌های حماسی ایران بوده اند و آنها را به ساسانیان منتقل کرده اند. همین داستان‌ها بعد‌ها بخشی از منابع خدای‌نامه پهلوی را تشکیل داده و نهایتاً در شاهنامه منعکس شده‌اند (همان).

در پایان باید اشاره کنیم که در دوران پس از اسلام، با توجه به نابودی دانش و کتاب‌ها، آمیختگی روایات بیشتر شد و واقعیت آنکه ما اطلاعات جامع و کاملی از منابع دوران ساسانیان در دست نداریم که بتوانیم دانش آنها از تاریخ باستانی و هخامنشیان را تشخیص دهیم.

بی اعتمادی ایرانیان به منابع یونانی و رومی

همانطور که اشاره شد ایرانیان درباره تاریخ باستانی خود به داستان‌های ایرانی درباره پادشاهان پیشدادی و کیانی، بیشتر اعتماد داشتند. با آنکه مشخص است با منابع یونانی و رومی و یهودی آشنا بودند.

اگر خودمان را به جای پژوهشگران اشکانی و ساسانی بگذاریم که پس از نابودی آثار هخامنشیان، به مطالعه درباره تاریخ باستانی ایرانی می‌پرداختند، باید بپذیریم که اعتماد کردن به منابع یونانی و رومی و حتی یهودیان برایشان آسان نبوده است. سوال آنجاست که چرا باید به آن منابع اعتماد می‌کردند؟ منابع رومی و یونانی سرشار از افسانه سرایی غرض ورزانه علیه ایرانیان بودند. از سوی دیگر افسانه‌هایی مانند افسانه استر در منابع یهودی آشکار می‌سازد‌ که افسانه سرایی در کتاب‌های یهودیان هم وجود داشته است (دانش بیشتر: رویکرد اشکانیان و ساسانیان به منابع اقوام دیگر درباره تاریخ ایران).

کتاب‌نامه:

- تفضلی، احمد (١٣٨۹). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن.

- کریستن‌سن، آرتور (۱۳۶۸). ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران: دنیای کتاب.

- نجف زاده اتابکی، ابوالحسن (۱۳۹۲). راهنمای کلاسیک و مستند تخت جمشید. تهران: انتشارات پازینه.

- Shayegan.M. Rahim (2011). Arsacids and Sasanians Political Ideology in Post-Hellenistic and Late Antique Persia, Cambridge, New York 

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش
با ما همراه باشید:
Instagram
Telegram
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
آیا ساسانیان، تاریخ هخامنشیان را حذف کردند؟