آثار اشکانیان اندک نیست و هیچ نشانه قطعی وجود ندارد که ساسانیان آثار آنها را نابود کرده باشند. بر اساس منابع زرتشتی در دوران ساسانیان از اشکانیان به نیکی یاد میشده است. کوتاهی داستان اشکانیان در گفته فردوسی نشان میدهد به همه منابع دسترسی نداشته است، زیرا نوشتههای ثعالبی درباره اشکانیان، که احتمالا ریشه در خداینامهها دارد، مفصلتر از شاهنامه فردوسی است.
یکی از مواردی که همواره مورد بحث پژوهشگران بوده، موضوع نابودی آثار اشکانیان توسط ساسانیان است. برخی از پژوهشگران معتقد بودند که ساسانیان آثار زیادی از اشکانیان را نابود کردند و این موضوع باعث شد یاد و خاطره اشکانیان از تاریخ کمرنگ شود.
در این میان ایرانستیزان مانند همیشه به دنبال سو استفاده از چنین فرضیههایی هستند و شروع به دروغپراکنی و افسانهسازی میکنند.
اکثرا به بیتی از شاهنامه اشاره میکنند که فردوسی گفته است از اشکانیان جز نام نشنیده است (ازیرا جز از نام نشنیدهام … نه در نامه خسروان دیدهام).
جالب آنکه گفته ثعالبی درباره اشکانیان که به نظر میرسد آن هم ریشه در خداینامههای باستانی دارد، بسیار بیشتر از فردوسی است. پس آشکار میشود ثعالبی به منابعی دسترسی داشته است که به دست فردوسی نرسیده بود و از این روی میتوان نتیجه گرفت داستان اشکانیان در خداینامههای دوران ساسانی بیشتر از شاهنامه فردوسی بوده است.
آنچه در منابع کهن از جمله بسیاری از منابع دوران ساسانیان میبینیم این است که اشکانیان ستایش شدند چرا که به عنوان شاهنشاهی زرتشتی ایرانی که پس از یورش و سلطه بیگانگان توانستند نیروی قایل توجهی بگیرند خوشنام بودند.
البته در هر انتقال قدرتی ممکن است کشتاری صورت بگیرد تا کسانی که پیش از این قدرت داشتند، نتوانند دوباره قدرت را به دست بگیرند. قطعا چنین کارهایی در طول تاریخ ناپسند بوده و جای دفاع ندارد ولی این به معنای نابودی دستاوردهای فرهنگی و تمدنی حکومت پیشین نیست. همچنین گاهی انتقاداتی به حکومتهای پیشین میشود ولی باز هم به معنای رد و نابودی همه دستاوردهای تمدنی حکومت قلبی نیست.
از منابع به دست میآید که ساسانیان از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اشکانیان بهره بردند و حتی در راه پیشرفت همان دستاوردها گام برداشتند.
در ادامه با در نظر گرفتن شواهد و بررسی منابع این موضوع را بررسی میکنیم.
آیا آثار باستانی از اشکانیان کم باقی مانده است؟
یکی از شواهدی که درباره نابودی آثار اشکانیان مطرح میکنند این است که آثار باستانی از اشکانیان کم باقی مانده و دلیل این موضوع را نابودی آثار توسط ساسانیان بیان میکنند.
این در حالی است که آثار اشکانیان آنقدرها که تبلیغ میشود کم نیستند. آثاری در مناطقی مانند قومس، سیستان، کردستان، خوزستان، عراق و… از اشکانیان به دست آمده است.
از آثار مشهور اشکانیان میتوان به آثار نسا اشاره کرد که امروزه در کشور ترکمنستان واقع شده است.
متاسفانه پژوهشهای باستانشناسی درباره اشکانیان کمتر صورت گرفته است و اگر رویکرد جدی به باستانشناسی در ایران وجود داشته باشد قطعا آثار و منابع بیشتر از اشکانیان به دست میآید.
جدا از این موارد، احتمال میرود برخی از آثاری که به ساسانیان مربوط است، ریشه در دوران اشکانیان داشته باشد. چنان که یک بنای اولیه در دوران اشکانیان ساخته شده و توسط ساسانیان گسترش یافته است.
در دوران شوروی ادعا میشد که آثار اشکانیان توسط ساسانیان نابود شدند ولی پژوهشهای بعدی نشان دادند که چنین چیزی نبوده است. پژوهشها نشان میدهند بناهای اشکانیان تا قرون بعدی همچنان استفاده میشدند. هیچ سندی از ویرانی توسط ساسانیان دیده نشده است (Lippolis, 2010: p 44).
این نکته را باید توجه داشته باشیم که با توجه به ساختار ملوک الطوایفی اشکانیان و مقایسه این ساختار با دوران هخامنشیان و ساسانیان، نباید انتظار داشت ثروت شاهنشاهان اشکانی همانند شاهنشاهان هخامنشی و ساسانی، بسیار انبوه و فزاینده بوده باشد. به هر حال قدرت مرکزی در دوران هخامنشیان و ساسانیان بیشتر بوده است و این باعث میشده است درآمدهای شاهنشاه بسیار بیشتر باشد. بنابراین هخامنشیان و ساسانیان ثروت کافی برای ساخت و ساز کاخها و آثار بزرگ داشتند.
با توجه به اولویت بندی که در هر نظام سیاسی وجود دارد، طبیعتا شاهنشاهان اشکانی با توجه به ثروتی که داشتند ابتدا به کارهای مهم کشوری و لشگری میپرداختند و بعد به ساخت و ساز کاخ و… . این در حالی است که بسیاری از آثار اشکانیان توسط قدرتهای محلی ساخته شدهاند.
از این روی با توجه به ساختار سیاسی اشکانیان خیلی طبیعی است که کاخهای کمتری نسبت به هخامنشیان و ساسانیان ساخته باشند و حتی دوام و پایداری آثار آن دوران هم مانند آثار پر خرج و مجلل هخامنشیان و ساسانیان نباشد.
همه این موارد گفته شد تا تاکید شود با این آثاری که از اشکانیان به دست آمده، نمیتوان گفت آثار باستانی مرتبط با اشکانیان آنطور که ادعا میشود اندک و ناچیز است.
ستایش اشکانیان در آثار مربوط به ساسانیان و زرتشتیان
نکته مهم که باید توجه داشته باشیم آن است که خاندانهای اشکانی تا اواخر دوران ساسانیان، جایگاه برجستهای داشتند. این موضوع نشان میدهد آنطور که ادعا میشود اشکانیان به آن صورت اغراقآمیز قتل عام نشدند. خاندانهای پر نفوذی مانند کارن، سورن، مهران، وراز و… در دوران ساسانیان بسیار مشهور هستند و نشان میدهد همان خاندان های پرنفوذ دوران اشکانی در دوران ساسانیان هم نفوذ داشتند.
اکثرا در منابع ساسانی از اشکانیان به خوبی یاد میشود و از نظر نسبشناسی به سلسله کیانیان منسوب میشوند برخی از پادشاهان اشکانی به عنوان ترویج دهنده مذهب به تصویر کشیده شدند (Maksymiuk, 2021: p 89).
در منابعی که موبدان زرتشتی گردآوری کردند بارها اشکانیان ستایش شدند. برای نمونه در کتاب جهارم دینکرد از بلاش اشکانی در کنار گشتاسب، اردشیر پاپکان و… نام برده می شود که در راه نگهداری و پاسداری از اوستا گام برداشتند:
بلاش اشکانی اوستا و زند را همانگونه پاک که نازل شده بود و نیز آموزههای آن را که به علت گزند و خرابکاری اسکندر و غارت و ویرانی یونانیان که در ایرانشهر همه گیر شده بود ، دستور داد بنویسند تا نزد دستوران همه به همین صورت و حالت به امانت بمانند و در کشور اینگونه دستور داده شد که برای نگه داشتن (متن)، (یک نسخه) در همه شهر ها نگاه داشته شود (کتاب چهارم دینکرد، ۱۳۹۳: ص۶۳).
از منابع قابل توجه دیگر زرتشتی میتوان به بندهش اشاره کرد. در بندهش درباره اشکانیان اینچنین آمده است:
دارای دارایان چهارده سال، اسکندر رومی چهارده سال، اشکانیان (که) به شاهی پرهیزگارانه نام دارند دویست و اندی سال … (بندهشن، ۱۳۹۵: ص ۱۵۶).
اما مهم ترین منبع شاید متن پهلوی زند وهمن یسن باشد که ریشه در دوران خسرو انوشیروان دارد. از این متن چند نسخه وجود دارد که اختلافات جزئی دارند. آنچه از بخشی از این متن برداشت میشود این است که اشکانیان دنیا را از شر و بدعت خلاص کردند و از اسکندر به بدی یاد میشود (Cereti, 1995: p 152).
با این حال نوشتههایی هم از دوران ساسانیان به جا مانده که به نظام حکومتی اشکانیان انتقاداتی کردند از جمله میتوان به متن MU29 اشاره کرد. اما درباره اعتبار این متن گمانهزنیهایی وجود دارد. متنهای مرتبط با آن وجود دارند که اتفاقا دیگر آن انتقادات وجود ندارد. احتمالا در نسخههای اصلی و اولیه چنین انتقاداتی نبوده است و بعدها چنین مواردی آمده است.
دکتر تورج دریایی این متن را مرتبط با متن دیگری به نام ZWY میداند. در متن MU29 مطالبی علیه اشکانیان دیده میشود ولی وقتی آن را کنار ZWY بگذاریم، متن ZWY اعتبار بیشتری دارد. این در حالی است که در متن ZWY اشکانیان ستایش شده اند (Daryaee,2015: p 9).
با توجه به آثاری که معرفی شد و از جمله متونی مانند زند وهمن یسن میتوان گفت ستایش اشکانیان بیشتر مورد توجه بوده است.
با این حال نباید انتظار داشت که هیچ انتقادی از اشکانیان نشده باشد. به ویژه در اواخر دوران ساسانیان که که بازماندگان خاندانهای بزرگ کهن، شورشهایی کردند. برای نمونه بهرام چوبین از خاندان مهران بود و علیه هرمز چهارم ساسانی شورش کرد. احتمال دارد چنین اتفاقاتی باعث میشده، انتقادات از نظام حکمرانی اشکانیان هم پررنگتر شود.
ولی این انتقادات حتی اگر تند هم باشند به آن معنا نیست که ساسانیان همه آثار اشکانیان را نابود کرده باشند.
به طور کلی ساسانیان بسیاری از آیینهای درباری و کشورداری از اشکانیان گرفته بودند. حتی بر اساس مقاله خالقیمطلق، نام ایران ریشه در دوران اشکانیان دارد.
خالقی مطلق معتقد است اینکه نام ایران نخستین بار در زمان اردشیر پاپکان نام رسمی کشور ایران شده باشد بعید است، بلکه محتمل است که ساسانیان نام ایران و انیران را نیز مانند لقب شاهانِ شاه و بسیاری دیگر از آیینهای درباری و کشورداری از پارتها گرفته بودند.
برای اثبات این مطلب اگر چه سندی از دورهی اشکانی در دست نیست، ولی همان سنگنوشتههای ساسانی دلیل مهمی ارایه میدهند. این سنگنوشتهها نه فقط به پهلوی ساسانی یعنی پارسیگ، بلکه به پهلوی اشکانی یعنی پهلویگ (و برخی به یونانی) نیز نوشته شدهاند که خود نخست وابستگی زبان پارسیگ را به عنوان زبان رسمی اداری به زبان پهلویگ نشان میدهد.
اما صورت ایران در این سنگنوشتهها در پارسیگ Eran و در پهلویگ Aryan است (همچنین Aneran در پارسیگ و Anaryan در پهلویگ، Eransatr در پارسیگ و Aryanxstr در پهلویگ). از این اختلاف میتوان و باید نتیجه گرفت که پارتها قلمرو خود را آریان میگفتند، چون این گمان بسیار دشوار است که دبیران زمان اردشیر چنین نامی را از خود برای زبان پهلویگ ساخته باشند (ن.ک: نگاهی به نام ایران در گذر تاریخ).
داستان حماسی اشکانیان در تاریخ ثعالبی
در تاریخ ثعالبی که به غرر اخبار الفرس و سيرهم مشهور میباشد، به منبعی اشاره میشود که در متن عربی هم با عنوان شاهنامه یاد شده است. آشکار است که این شاهنامه، شاهنامه فردوسی نیست چرا که داستانهایی با رنگ و بوی حماسی از اشکانیان گفته میشود که اصلا در شاهنامه فردوسی وجود ندارد.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که منابعی به دست ثعالبی رسیده بود که ریشه در خداینامه یا خداینامههای دوران ساسانیان داشته است و از آن با عنوان شاهنامه یاد کرده است. میتوان نتیجه گرفت داستانهایی از پیروزمندی و نیک سیرتی اشکانیان در خداینامهها هم وجود داشته است.
البته ثعالبی به آشفتگی منابع درباره اشکانیان اشاره کرده و نوشته است: «من خود را از آشفتگیای که در اخبار و نامها و سالیان شاهی آنان دیدهام بر حذر داشتهام و آنچه را که به آن اعتماد یافتهام از نکتهها و داستانها مینویسم» (تاریخ ثعالبی، ۱۳۶۸: ص ۲۸۴).
برای همین احتمال میرود داستانهای ایرانی با اقوام دیگر درباره اشکانیان آمیخته شده باشد. ولی مانند فردوسی نیست که فقط نامی از آنها شنیده باشد بلکه داستانها و روایات زیادی از آنها دیده بود.
ثعالبی توضیح داده است که پس از اسکندر بیش از هفتاد پادشاه بر کشورها دست انداخته بودند و حدود فرمانروایی اشکانیان را عراق و فارس و جبال خوانده است. ثعالبی تاکید کرده است که شاهان اشکانی در نزد دیگر شاهان، بزرگ و گرامی داشته میشدند (همان: ص ۲۸۴).
او به نیک سیرتی یکی از شاهان اشکانی به نام اقفور اشاره کرده و نوشته است:
با رعایا نيک رفتاری میکرد و سبکبارشان میساخت از شاهان نکو سیرت بود.
همچنین به محبوبیت این پادشاه در نزد شاهان دیگر اشاره کرده و نوشته است:
شاهان او را شاه خطاب میکردند. برای او به نام دوستی و نه به نام خراج هدایا میفرستادند (تاریخ ثعالبی، ۱۳۶۸: ص ۲۸۶).
از چنین روایاتی میتوان فهمید که در تاریخ روایی ایرانی، همبستگی دوباره ایرانیان به دلیل محبوبیت و نیک سیرتی شاهان اشکانی بوده است. از آنجایی که در نظام ملوکالطوایف استقلال نسبی شاهان محلی وجود داشته است، در آن زمان این نظام راهکاری خوب برای همگرایی دوباره ایرانیان بوده و باعث اتحاد اقوام گوناگون میشده است.
ثعالبی در کنار شرح نیکسیرتیها، به پیروزی اقفور بر رومیان و خونخواهی دارا (پادشاه کیانی که هخامنشیان آمیختگی دارد (3)) هم اشاره کرده است (همان).
همچنین درباره خسرو شاه اشکانی نوشته است:
خسرو به پادشاهی رسید رویدادهای زمانه او را استوار کرده بود و گردش روزگار آموزگارش شد.
کشور را زیر فرمان آورد و با همگان نیکو رفتار بود و در عمران کوشیار و پند و حکمت را سخت دوستار (تاریخ ثعالبی، ۱۳۶۸: ص ۲۹۷).
اگر ساسانیان منابع اشکانیان را نابود کرده بودند و با آنها دشمنی داشتند قطعا این روایات درباره فرمانروایی خوب اشکانیان تا سده های پس از اسلام باقی نمیماند.
بررسی اشکانیان در شاهنامه فردوسی
با وجود این منابع، آنچه بیشتر از همه مورد توجه رسانهها و فعالان فضای مجازی قرار میگیرد یک بیت شاهنامه است. معمولا وقتی از نابودی آثار اشکانیان توسط ساسانیان گفته میشود، اولین چیزی که مطرح می کنند این بیت شاهنامه درباره اشکانیان است:
کزیشان جز از نام نشنیدهام
نه در نامه خسروان دیدهام
البته در تصحیح معتبر دکتر خالقی مطلق اینچنین آمده است:
چو کوتاه بد شاه و هم بیخشان
نگوید جهاندیده تاریخ شان
ازیرا جز از نام نشنیدهام
نه در نامه خسروان دیدهام
(شاهنامه تصحیح خالقی مطلق، دفتر سوم، ص ۱۳۹).
به راستی چه اتفاقی افتاده که فردوسی در آن دوران و پس از گذشت چند سده از ساسانیان، از اشکانیان خیلی کم میدانست؟ (1) برخی دلیل این موضوع را نابودی آثار اشکانیان توسط ساسانیان میدانند ولی دیدیم که شواهد و منابع چنین چیزی را نشان نمیدهند.
دلیل اصلی آن را باید در یورش خلفا نابودی و پراکندگی منابع جستجو کرد. این پراکندگی منابع باعث میشد که دسترسی به همه داستانهای ایران باستان برای فردوسی دشوار باشد. معمولا در جواب به این استدلال گفته میشود چرا داستانهای کیانیان و ساسانیان از بین نرفتند، ولی داستانهای اشکانیان از بین رفتند؟!
در پاسخ باید بگوییم همانطور که پیش از این اشاره کردیم در دیگر منابع که ریشه در خداینامهها داشتند، اشارههایی که رنگ و بوی حماسی دارند، درباره اشکانیان دیده میشود. پس نمیتوان گفت داستانهای اشکانیان به کلی نابود شده بودند.
پراکندگی و نابودی منابع پس از یورش خلفا
اینکه در شاهنامه فردوسی خبری از داستانهایی که ثعالبی درباره اشکانیان نقل کرده نیست، نشان دهنده نابودی و پراکندگی منابع در آن زمان است.
در دوران ساسانیان، سازماندهی گستردهای صورت گرفت و کتابهای زیادی از سراسر جهان گردآوری شدند.
طبق منابع کهن، اردشیر پاپکان و شاپور یکم، کتب بسیاری در زمینههای مختلف علمی و مذهبی که در سرزمینهای هند و چین و روم پراکنده بودند را گردآوری کردند (دینکرد چهارم، ص ۶۴؛ ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنطور که در دینکرد آمده است این کتابها را با اوستا تطبیق دادند و نتایج را در گنج شایگان قرار دادند (دینکرد، همان).
ولی پس از یورش خلفا مشخص نیست چه اتفاقی برای گنج شایگان افتاد و یادی از آن نیست.
در دوران خسرو انوشیروان دانشگاه گندیشاپور رونق گرفت و آنطور که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت (ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷).
حتی وزیر بزرگ انوشیروان یعنی بزرگمهر به ترجمه و تفسیر کتابهای اخترشناسی پرداخت. برای نمونه میتوان به کتاب وزیدگ (گزیده) اشاره کرد که در دوران اسلامی ترجمه شد و با عنوان البزیدج شناخته میشد. ابن ندیم فالیس (والنس) را مولف آن میداند که بزرگمهر آن را تفسیر کرده است (تفضلی، ١٣٨۹: ص ۳۱۸).
کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود.
احتمالا با از بین رفتن کتابخانهها، اصل بسیاری از منابع از بین رفتند و صرفا رونوشت منابع باقی مانده بود که برخی از آنها به دست ثعالبی رسیده بودند ولی به دست فردوسی نرسیده بودند. حتی به دست کسانی که پیش از فردوسی در همان نواحی منابع را گردآوری میکردند هم نرسیده بود.
به هر روی خوشنامی پادشاهان اشکانی در منابع باقی ماند و ثعالبی از دلاوری و نیک سیرتی آنها نوشت.
آیا سالشماری اشکانیان تحریف شده است؟
برخی از پژوهشگران این فرضیه را مطرح کردند که در دوره ساسانی یک تحریف سازماندهی شده در سالشماری رسمی ايران رخ داده است که منجر به تحریف تاریخ گذاری دوران اشکانیان شده است.
مسعودی در کتاب التنبيه و الاشراف به دستکاری عمدی اردشیر پاپکان اشاره کرده و نوشته است او زمان میان خود و اسکندر را به نیم کاهش داد تا هزاره نابودی دین و پادشاهی ایران را به تاخیر بیندازد. همین روایت باعث شد که در قرون اخیر فرضیه تحریف سازماندهی شده سالشماری توسط ساسانیان مطرح شود.
سوال آنجاست که اگر ساسانیان تا این حد اندیشه های آخرالزمانی داشتهاند، آیا با تغییر عمدی گاهشماری، واقعا از نظر آنها هزاره تغییر میکرده است؟! به نظر میرسد روایت مسعودی با افسانهها آمیخته شده است و با بررسی منابع به جا مانده از دوران ساسانیان چنین چیزی به نظر نمیآید.
پژوهشهای مستند روشنضمیر و غضنفری نشان میدهند این دستکاری در زمان ساسانیان رخ نداده است.
مقاله روشنضمیر و غضنفری با بررسی تاریخ دوران اشکانیان نکته مهمی را تذکر میدهد و اینکه بسیاری از تاریخنگاران کهن نمیدانستند اشکانیان و سلوکیان حدود ۱۸۵ سال به موازات یکدیگر قدرت داشتهاند و این همزمانی باعث اشتباهِ تاریخ نگاران درباره مدت فرمانروایی اشکانیان شده است.
یعنی سالهای فرمانروایی شاهنشاهان اشکانی در میانرودان و مناطق غربیتر جهان ایرانی، به اشتباه جایگزین کل دوره اشکانیان شده است. این اشتباه شاید ناشی از یک سوءتفاهم از تاریخهای رومی درباره پادشاهی سلوکیان بوده که سرنگونی آن را برابر با آغاز دوره اشکانی در نظر گرفتند.
همچنین چنانچه دستکاری با انگیرههای آخرالزمانی صورت گرفته باشد مربوط به دوران پس از اسلام است. آن عددی که در بندهش به عنوان سالشمار تاریخ اشکانیان آمده است تحت تاثیر اندیشههای آخرالزمانی است که در دوره اسلامی در میان ایرانیان شکل گرفته بود (برای دانش بیشتر حتما نگاه کنید به: روشن ضمین و غضنفری، تابستان ۱۴۰۴).
همانطور که پیش از این اشاره کردیم در بندهش هم از اشکانیان به نیکی یاد شده است.
شانس بیشتر ماندگاری داستانهای ساسانیان و کیانیان
در دوران ساسانیان شاهد افزایش سنت نوشتاری در ایران هستیم که به نظر میرسد تحت تاثیر تحولات جهانی بوده که در آن قرون وجود داشته است. همانطور که آثار نوشتاری از روم باستان بیشتر از قبل است و حتی از یونان باستان هم بسیار بیشتر میباشد.
برعکس تبلیغات ایرانستیزان در دوران ساسانیان سوادآموزی برای همه آزاد بوده است و پادشاهانی مانند اردشیر پاپکان، بهرام گور و خسرو انوشیروان اقداماتی در راستای افزایش سواد آموزی انجام دادند.
این بدان معنا نیست که در دوران اشکانیان هیچکس سواد نداشت یا کتابی نوشته نمیشد! ساسانیان از دستاوردهای اشکانیان برای نگارش استفاده کردند. ولی قطعا نویسا شدن در دوران ساسانیان بسیار گسترهتر شد که تحولات جهانی در این موضوع بی تاثیر نبوده است.
نویسا بودن تا حدی پیشرفت کرده بود که نامههایی از اشخاص عادی به دست آمده است (ن.ک: سواد آموزی در دوران ساسانیان) و حتی در اواخر دوران ساسانیان شاهد کتیبههای خصوصی کوچک متعددی هستیم (ن.ک: دریایی، ۱۳۸۳: ص ۱۹۳-۱۹۲). این موارد تا آن زمان اگر نگوییم بی نظیر بود، قطعا باید بگوییم کم نظیر بوده است.
این گسترش نویسا بودن همزمان با حکومت ساسانیان بوده است و در دوران ساسانیان به دلیل آنکه خود را وارثان پادشاهان کیانیِ حامی زرتشت میدانستند، روی سلسله خود و کیانیان بیشتر تبلیغ میکردند و احتمالا با استقبال بیشتری هم مواجه میشدند.
در این شرایط طبیعتا رونوشت از داستانهای پیشدادیان، کیانیان و ساسانیان در سراسر جهان ایرانی بیشتر صورت میگرفته و کتابهای مربوط به آنها در سراسر کشور پخش میشده است. ولی احتمالا کتابهایی که درباره اشکانیان نگارش یافته بودند بیشتر در کتابخانههای بزرگ یا در نزد خاندانهای بزرگ نگهداری میشدند.
آثار و داستانهای مربوط به اشکانیان در معرض آسیب بیشتری قرار داشتند. ولی درباره ساسانیان و کیانیان، هنوز رونوشتهای فراوانی که در سراسر کشور پراکنده بودند از جمله در نزد گروهی از مردم که از اشراف محسوب نمیشدند. با توجه به نکات گفته شده طبیعی بوده که این نسخهها بیشتر مربوط به ساسانیان و کیانیان بودند.
همین گستردگی باعث میشد در سنت شفاهی هم بیشتر یاد و خاطره ساسانیان، کیانیان و پیشدادیان باقی بماند.
نباید شرایط امروز را به دوران باستان فرافکنی کنیم. امروز با یک جستجو ساده بسیاری از منابع در دسترس هستند، ولی در آن روزگار اگر مثلا منبعی در خوزستان بوده، نباید انتظار داشته باشیم که در توس هم برای مردم آشنا بوده باشد. گاهی شرایط مکانی، گذار روزگار و حتی رونوشتها باعث میشد محتوای منابع هم تغییر کنند.
سخن پایانی
هیچ نشانه قطعی وجود ندارد که ساسانیان آثار اشکانیان را نابود کرده باشند. شواهد گوناگون نشان می دهند که ساسانیان از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی اشکانیان بهره بردند و حتی در راه پیشرفت همان دستاوردها گام برداشتند. با توجه به شرایط باستانشناسی درباره اشکانیان و آثاری که به دست آمده نمیتوان گفت آثار مربوط به اشکانیان آنطور که ادعا میشود اندک و ناچیز است.
منابع زیادی وجود دارند که نشان میدهند در دوران ساسانیان از اشکانیان به نیکی یاد میشده است.
با توجه به این منابع و شواهد میتوان گفت آنچه باعث شده که از اشکانیان در آثاری مانند شاهنامه کمتر یاد شود، نابودی آثار پس از یورش و سلطه خلفا بوده است نه آنکه در دوران باستان آثار اشکانیان نابود شده باشند.
کوتاهی داستان اشکانیان در گفته فردوسی نشان میدهد به همه منابع دسترسی نداشته است، زیرا نوشتههای ثعالبی درباره اشکانیان، که احتمالا ریشه در خداینامهها دارد، مفصلتر از شاهنامه فردوسی است.
۱- به نظر میرسد یاد و خاطره اشکانیان محدود به این اشاره کوتاه نیست. ذبیح الله صفا این موضوع را مطرح کرده است که عده زیادی از پهلوانان شاهنامه مانند قارن، گودرز، گیو، بیژن، زراسب، پلاشان و… یادآور ملوک الطوایف پارتها میباشند (ن.ک: اشکانیان و پهلوانان حماسی ایران).
کتابنامه:
- ابن ندیم، محمد بن اسحق (۱۳۸۲). الفهرست. ترجمه محمد رضا تجدد. تهران: اساطیر.
- Maksymiuk, Katarzyna (July 2021). "Armenia in Political and Military Activities of Ardaxšīr I". The International Journal of Ancient Iranian Studies. VOL. 1, NO. 1: pp 87-96