اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است. علاوه بر نوشتههای روشن ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتابسوزی و کشتار دانشمندان، منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا و وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند… سوال آنجاست که کتابها و نوشتههای کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، دانشگاه گندیشاپور، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای نویسندگان ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است.
مدتهاست که انتقاداتی توسط گروههای افراطی با ظاهری اسلامگرا به موضوع نابودی دانش و کتابسوزی توسط اعراب در ایران مطرح میشود. متاسفانه با توجه به دستگاه تبلیغاتی گسترده، برخی از پژوهشگران هم با آنها همراه شدند و گویا نادیده گرفتن این موضوع زمانی تبدیل به نماد اعتدال شده بود!
ولی موضوع نابودی علم و دانش توسط فاتحان، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. با توجه به منابع و مهمتر از آن، شواهدی آشکار که این موضوع را نشان میدهند! منابع تاریخی پر است از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا در فتوحات و وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند (ن.ک: کشتار گسترده ایرانیان توسط سپاهیان خلفا). در این میان نوشتههای ابن خلدون و ابوریحان بیرونی درباره کتابسوزی و کشتار دانشمندان بسیار مشهور هستند.
یکی از انتقاداتی که به موضوع کتابسوزی اعراب در ایران میشود این است که در ایران باستان کتابخانه و کتب وسیعی وجود نداشته است که اعراب مسلمان بخواهند آنان را نابود کنند!!! شاید راحتترین کار برای کتمان آنچه نمیپسندند، این است که بگویند از اول چیزی وجود نداشته است!! ولی اتفاقا آثاری از کتابخانههای ایران باستان به جا مانده است و در منابع از آنها یاد شده است (کتابخانه سارویه، گنج شایگان و…).
این در حالی است که پس از گذشت چند سده از یورش اعراب که رفته رفته رویکرد فرمانروایان تغییر کرد، ایران باستان یکی از نمادهای رونق دانش بوده است. بارها در منابعی که نویسندههای آنها مسلمانان بودهاند، از جایگاه والای علم و دانش در ایران باستان نوشتهاند و حتی کتابهای زیادی از پهلوی به عربی ترجمه شدند. هرچند نباید از نادیده گرفته شدن بسیاری از کتابها در همان دوران هم غافل شد.
البته نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. دلیل نابودی گسترده دانش و کتب ایرانی، دوران سلطه طولانی خلفا و فرمانرویان متعصب در ایران بود؛ نه صرفا نابودیها در هنگام یورش سپاهیان خلفا به ایران.
وجود حکومتهای افراطی پس از اسلام باعث میشده که فرصت برای حفظ کتابهایی با درون مایه غیر اسلامی دشوار باشد. برخی از متون باستانی در نظر فرمانروایان ضد اسلامی بودند. هرچند در دوران پس از اسلام شاهد فراز و نشیب هستیم. برخی حکومتها رواداری داشتند و باعث پیشرفت علم و دانش و هنر میشدند ولی رفتار آنها باعث نمیشد که همه دانش و کتابهایی که نابود شده بودند باز گردند. برخی دیگر که تعداد آنها کم نبود با تعصب فرمانروایی میکردند و دانشمندان زیادی منزوی میشدند. در چنین محیطی، مرور زمان و وقوع جنگهای فراوان هم باعث از بین رفتن آثار میشده است.
در ادامه به بررسی منابع و شواهدی که نشان میدهند کتابسوزی و نابودی علم و دانش پس از یورش خلفا به ایران رخ داده است، میپردازیم.
نگاهی به منابع
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است.
مهم ترین منبع درباره این موضوع یک منبع ارزشمند عربی است که توسط یک نویسنده و پژوهشگر عرب و مسلمان به نام ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی معروف به ابن خلدون نوشته شده است. ابن خلدون در کتاب مقدمه در این باره مینویسد:
چون کشور ایران بدست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامهای نوشت تا درباره کتب و چگونگی به غنیمت بردن آنها برای مسلمانان کسب اجازه کند لیکن عمر به وی نوشت که آنها را در آب فرو افکنید چه اگر آنها راهنمایی و راستی باشد، خداوند ما را به رهبری کننده تر از آنها هدایت کرده است. و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است، پس کتاب خدا ما را بس است از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند. این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت (ابن خلدون، ۱۳۶۲: ج ۲، ص ۱۰۱۰).
مخالفان موضوع کتاب سوزی سپاهیان خلفا در ایران خیلی ساده و بدون در نظر گرفتن شواهد دیگر، این روایت را نادیده میگیرند. آنها معتقدند منبع این روایت متاخر است و میگویند در منابع قدیمیتر این روایت نیامده است! در ادامه به شواهد مفصلتر اشاره میکنیم. برخی هم ادعا میکنند که ابن خلدون به این روایت تردید داشته که گفتاری نادرست است. ابن خلدون به هیچ وجه این روایت را با تردید نقل نمیکند (ن.ک: آیا ابن خلدون درباره کتابسوزی اعراب در ایران تردید داشته است؟!).
این در حالی است که در منابع قدیمیتر روایتی درباره کشتار دانشمندان و استادان زبان و تاریخ آمده است. البته این روایت درباره سوزاندن کتابها در پایتخت نیست بلکه درباره خوارزم است.
در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس میکردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمیشود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹:ص ۵۷).
وقتی بسیاری از استادان زبان و تاریخ خوارزم، اینگونه کشته شدند قطعا دانش زیادی در خوارزم از بین رفته است. وقتی با انسانهایی که جان داشتند اینطور برخورد میکردند خدا میداند با کتابها که بی جان بودند چطور برخورد میکردند!
وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، کتابهایش هم از بین میرفتند
وقتی درباره رفتار سپاهیان خلفا پس از فتوحات پژوهش میکنیم، بارها میبینیم که شهرها را به کلی نابود کردند و حتی بخش بیشتر ساکنان شهر را به قتل رساندند.
یکی از شهرهایی که ویران شد، شهر باستانی ری بود. طبیعتا یک شهر بزرگ مانند ری دارای دانشمندان و استادان زیادی بوده است.
در تاریخ طبری درباره فتح ری این چنین آمده است:
نعیم … شهر رى را ویران کرد و به زینبى دستور داد که شهر نوین رى را بنیان کرد. نعیم فتحى را که خدا نصیب وى کرده بوده بود همراه مضارب عجلى براى عمر نوشت… (طبری، ۱۳۷۵: ج ۵، ص ۱۹۷۵).
استخر، گرگان، سرخس و… از دیگر شهرهایی بودند که قتل عام گسترده در آنها رخ داد و هیچگاه حتی تا به امروز نتوانستند جایگاه باستانی خود را پیدا کنند (برای دیدن منابع ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خُلفا در ایران).
وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، کتابها و نوشتههای آن هم نابود میشدند. باز تاکید می کنیم این فاتحان وقتی با انسانهایی که جان داشتند اینطور برخورد میکردند خدا میداند با کتابها که بی جان بودند چطور برخورد میکردند!
نگاهی به کتابخانههای ایران باستان
با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه گندیشاپور بسیار مشهور بودند. همچنین در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود. در نواحی گوناگون جهان ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند (ن.ک: کتابخانههای ایران باستان).
اردشیر پاپکان و شاهپور یکم، کتب بسیاری در زمینههای مختلف علمی و مذهبی که در سرزمینهای هند و چین و روم پراکنده بودند را گردآوری کردند (دینکرد چهارم، ص ۶۴؛ ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنطور که در دینکرد آمده است این کتابها را با اوستا تطبیق دادند و نتایج را در گنج شایگان قرار دادند (دینکرد، همان).
همچنین در دوران خسرو انوشیروان مرکز مهم علمی مانند دانشگاه گندیشاپور رونق گرفت و آنطور که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت (ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنچه درباره نهضت ترجمه در دوران خلفای عباسی مشهور است، در واقع تقلیدی از ساسانیان و به ویژه انوشیروان بوده است.
یکی از اتفاقات عجیب که در دوران پس از اسلام رخ داد، پیدا شدن ناگهانی کتابهای کتابخانه باستانی سارویه بود (واقع در جی اصفهان). مورخانی مانند ابوریحان بیرونی، حمزه اصفهانی، ابن ندیم و... آشکارا به آن اشاره کردند (بیرونی، ۱۳۸۹: ص ۳۵؛ حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۱۸۲؛ الفهرست، ص ۴۳۸). در واقع این بنا گویی پناهگاه کتابها بوده است تا کتابها از گزند و آسیب روزگار در امان بمانند و احتمال میرود ریشه در دوران هخامنشیان داشته باشد.
در طول تاریخ ۲ بار پوستهایی در کتابخانه سارویه پیدا شد. یکی در دوران باستان (احتمالا دوره اشکانیان) که ابومعشر بلخی درباره آن گفته است و یکی هم در سال ۳۵۰ هجری که در منابع گوناگون از آن یاد شده است. از این روی تعداد زیادی پوست در این کتابخانه نگه داری میشده است (برای دانش بیشتر ن.ک: کتابخانههای ایران باستان).
نوشتههای علمی و ادبی
جدا از موضوع کتابخانهها باید گفت نام کتابهای علمی زیادی که به زبان پهلوی ساسانی نگارش یافته بودند در منابع دیده میشود و حتی در دوران اسلامی کتابهای علمی زیادی از پهلوی به عربی ترجمه شد. برای نمونه میتوان به کتاب وزیدگ (گزیده) اشاره کرد که در دوران اسلامی ترجمه شد و با عنوان البزیدج شناخته میشد (تفضلی، ١٣٨۹: ص ۳۱۸). کتاب موالید که در دوران پس از اسلام مورد استفاده منجمان آن دوره قرار میگرفته نوشته اختر شناس ایرانی یعنی اندرزگر زادانفرخ بوده است. از اندرزگر در تاریخ الحکما ابن قفطی و کتاب احکام نجوم قطرانی یاد شده است (همان: ص ۳۱۹). کتابهایی مانند کیان و بیان و خوره روزان از کتابهای اخترشناسی ایران باستان هستند که سید مرتضی رازی در کتاب تبصره العوام از آن یاد کرده و مطالبی را از آن آورده است (همان : ص ۳۲۰).
از نوشتههایی که جنبه ادبی دارند میتوان به نوشتههای آهنگین و شاعرانه اشاره کرد، از جمله میتوان به اندرزهای بهزاد فرخ پیروز اشاره کرد. برخی از آثار او که در مدح خِرَد است، زبان شاعرانه دارد (ن.ک: تفضلی، ١٣٨۹: ص ۱۹۰). متن آهنگین و شاعرانه مشهور به خیم و خرد فرخمرد به زبان پهلوی به جا مانده که نویسنده آن نامشخص است. ولی از متن مشخص است که نویسنده یا نویسندگانی ادیب داشته است. این نوشته، نوشتاری آهنگین است که به نظر میرسد شعر باشد.
اگر بخواهیم همه کتابهای علمی و ادبی ایران باستان را لیست کنیم تعداد آن بسیار زیاد است که در این مجال نمیگنجد.
بنابراین میتوان گفت کتابها در ایران باستان فراوان بودند و مراکز مهم نگهداری کتابها در ایران باستان به ویژه دوران ساسانیان وجود داشتند و حتی کتابهایی از سراسر جهان در دوران ساسانیان ترجمه شده بودند.
کتابهای گنج شایگان چه شدند؟
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، گنج شایگان یکی از کتابخانههای مهم دوران ساسانیان بوده است که کتابهای علمی و مذهبی بسیاری در آن نگهداری میشد. ولی اثری از این کتابخانه باقی نمانده است!
حتی اشارهای به ترجمه کتابهای این کتابخانه در دوران نهضت ترجمه پس از اسلام نشده است! با توجه به شواهد و منابع میتوان گفت این گنجینه باقی نمانده بود تا بتوانند مستقیما کتابی از این گنجینه ترجمه کنند.
این موارد نشان میدهند که در دوران یورش و سلطه خلفایی که متعصب بودند این گنجینه نابود شده بود.
برخی میگویند این موضوع که کتابها نابود شدند تحت تاثیر اقدامات خلفا نبوده بلکه به طور طبیعی توسط تغییر فرهنگ مردم انجام شده است!! ما وقتی روایات بسیاری از کشتار و جنایات فجیع توسط سپاهیان خلفا داریم خیلی غیر منطقی و ساده انگارانه است که بگوییم به طور طبیعی علوم نابود شدند (درباره جنایات خلفا ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خُلفا در ایران).
این موضوع میتواند درباره کتابخانه استخر و کتابخانه مدائن هم مورد بررسی قرار گیرد.
کتابهای دانشگاه گندیشاپور چه شدند؟
با آنکه دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یکی از بزرگترین مراکز علمی آن دوران بود، ولی متأسفانه اطلاعات کاملی درباره فعالیت این مرکز علمی در دوران باستان نداریم. درست نمیدانیم در آن دوران، چه دانشمندانی در این دانشگاه تربیت شدند و چه کتابهایی تألیف کردند! همین موضوع نشان میدهد نابودیهای فراوانی رخ داده که اطلاعات ما درباره گندیشاپور اندک است.
برخی ادعا میکنند که چون شهر گندیشاپور با جنگ بزرگ فتح نشد، پس آسیبی به این دانشگاه نرسید!! این در حالی است که بیشتر نابودیها را باید در دوران پس از فتح شهرها و در طول دههها سلطه خلفا جستجو کرد.
اگر در همان زمانِ یورش سپاهیان خلفا آسیبی به چنین مراکز مهمی نرسیده باشد، شواهد نشان میدهد در دوران سلطه آنقدر تنگنا وجود داشته است که باعث کمرنگ شدن فعالیت چنین مراکزی شده است. هرچند که این دانشگاه تا دوران عباسیان فعالیتهای خود را ادامه داد، ولی این بدان معنا نیست که این دانشگاه در این دوران به قوت دوران ساسانیان بوده است.
رفته رفته بیمارستان بغداد با استفاده از دستاوردهای دانشگاه گندیشاپور رونق گرفت و دانشگاه باستانی جایگاهش را از دست داد. اطلاعات اندکی هم از جزئیات دانشگاه گندیشاپور در دوران باستان به جا مانده است.
کتابهای کتابخانه سارویه چه شدند؟
همانطور که اشاره شد، در طول تاریخ ۲ بار پوستهایی در کتابخانه باستانی سارویه پیدا شد. نکته قابل توجه این است که در روزگار ما هیچ اثری از پوستهای سرای قدیمیتر نیست (پوستهایی که هزار سال پیش از حمزه اصفهانی یافت شده بودند).
سوال آنجاست که پوستهای قدیمیتر چه شدند؟! آنطور که ابومعشر گفته است حداقل برخی از آنها در دوران باستان به زبانهای جدیدتر ترجمه شده بودند. آیا آن پوستها یا ترجمههای آنها در کتابخانههای بزرگی مانند کتابخانه استخر و مدائن یا دانشگاه گندیشاپور نگهداری میشدند؟ اگر در آن کتابخانهها بودند، با توجه به نوشتههای منابع هیچ بعید نیست در یورش اعراب از بین رفته باشند.
همچنین از آن ۵۰ پوست که در سال ۳۵۰ هجری پیدا شدند هم اثری نیست! با توجه به آنکه کسی نمیتوانست آنها را بخواند به نظر میرسد تلاشی هم برای نگهداری آنها از طرف حاکمان آن عصر (عباسیان) صورت نگرفت.
کتابهایی که اصل آنها به دست ما نرسیده است!
میدانیم ترجمه برخی از کتابهای نویسندگان ایرانی به زبان های دیگر به دست ما رسیده است، در صورتی که اصل کتابها در دسترس نیستند.
برای مثال در دوران ساسانیان نویسنده و فیلسوف مشهوری با نام پاول (پولس پارسی Paul the Persian) بوده است که در منابع مسیحی بارها از او یاد شده است و کتابهایی از او به زبان سریانی به جا مانده است.
بنابر نوشتههای ابن عبری، پاول ایرانی مقدمهای تحسینبرانگیز بر منطق ارسطو نوشته است. با توجه به نوشتههای دانشنامه ایرانیکا، این مقدمه همان رساله در باب منطق ارسطو، خطاب به شاه خسرو است که در یک نسخه خطی سریانی در موزه بریتانیا موجود است (ن.ک: PAUL THE PERSIAN – Encyclopaedia Iranica).
باتوجه به اینکه پاول در دربار شاهنشاه بوده و خطاب به خسرو کتاب خود را نوشته است، نشان میدهد اصل کتاب به زبان پهلوی بوده است ولی متاسفانه اصل کتاب موجود نیست!
همچنین در دوران ساسانیان چندین مجموعه حقوقی وجود داشته در حالی که فقط یکی از آنها یعنی مادیان هزاردادستان باقی مانده است (تفضلی، ۱۳۹۲: ص ۲۸۶).
درباره اوستا هم گزارشهایی داریم که نشان میدهد بسیار وسیع تر بوده است و حاوی مطالب علمی، دینی، حقوقی و… بود. اما امروز حدود یک چهارم اوستای اصلی است که در این بخش از مطالب علمی اوستای کامل چیز چندانی باقی نمانده است. میدانیم بخشهایی از اوستا پس از یورش الکساندر مقدونی از بین رفت اما باید گفت که اوستا در دوران ساسانیان ۲۱ نسک بود اما امروزه فقط ۵ بخش است و چیزی حدود یک چهارم آن اوستا است (ن.ک: نظری فارسیانی، ۱۳۹۷: ص ۱۲).
شواهد نشان میدهند که بخش اعظم اوستای ساسانی تحت تاثیر اقدامات خلفا نابود شدهاند (ن.ک: اوستای ساسانی چه شد؟).
همه این موارد نشان میدهند نابودی گستردهای رخ داده است که این منابع به صورت ناقص به دست ما رسیده اند.
دیگر آثار نویسندگان چه شد؟
دیدیم که کتاب ها و آثار علی و ادبی زیادی در ایران باستان وجود داشته است. اما سوال آنجاست که نویسندگان آن کتابهایی که نامی از آنها در منابع مانده، فقط و فقط همین یک یا دو کتاب را نوشته اند؟!
آیا پاول ایرانی فقط دو کتاب نوشته است؟! آیا همه آثار و اشعار بهزاد فرخ پیروز همینهایی است که به دست ما رسیده است؟! یا نویسنده خیم و خرد فرخمرد که نام او را نمیدانیم،فقط همین یک تالیف را داشته است؟
همچنین از برزویه پزشک (پیشوای پزشکان در دوران خسرو انوشیروان) آثار اندکی به جا مانده است. مشهور ترین آنها ترجمه پنجه تنتره یا همان کلیه و دمنه است. بعید است که پزشک شاخصی مانند برزویه انقدر کم کتاب نوشته باشد.
نباید توقع داشت که فیلسوفان، پزشکان، شاعران و… فقط یک یا دو کتاب نوشته باشند و باید پذیرفت بسیاری از آثار آنها به دست ما نرسیده است و شواهد نشان میدهند در یورش خلفا نابود شدهاند.
این موارد میتواند برای آثار آذرپاد مهراسپندان، بزرگمهر بختگان، اندرزگر زادانفرخ و... هم مورد بررسی قرار گیرد.
چرا نام نویسندگان بسیاری از آثار به دست ما نرسیده است؟
علاوه بر آنکه از برخی از کتابهای ایران باستان فقط یک نام در منابع باقی مانده، نام نویسندههای بسیاری از آثار علمی و ادبی پهلوی به دست ما نرسیده است!
برای نمونه نویسنده آثار اخترشناسی چون زیج شهریاران و کیان و بیان و خوره روزان که پس از اسلام از آنها استفاده میشد، بر ما معلوم نیست. همچنین نویسندگان نوشتههای مشهوری چون آییننامهها هم به دست ما نرسیده است. نام نویسنده بسیاری از آثار ادبیات اندرزی پهلوی را هم نمیدانیم؛ مانند اندرز پیشینیان، اندرز دستوران به بهدینان و… .
اگر متن کامل همه منابع به دست مترجمان پس از اسلام میرسید و کتابهای بیشتری به جا مانده بود، احتمالا امروز نویسدگان چنین منابعی برای ما معلوم بود. این شواهد نشان میدهند نابودی به حدی بوده است که بعدها در دوران فرمانروایانی که رواداری داشتند و به دنبال بهره گرفتن از منابع باستانی بودند، نام نویسنده آنان فراموش شده بود.
چرا نام دیگر دانشمندان ایران باستان به جا نمانده است؟
جدا از اینکه آثار کمی از دانشمندان ایران باستان به جای مانده و نام نویسندگان برخی از آثار مشخص نیست، از بسیاری از دانشمندان ایران باستان نه نامی مانده و نه اثری!
با توجه به آثار گوناگون در مییابیم که در دوران ساسانیان پزشکان، اخترشناسان، معماران و… بسیاری فعال بودند و دانشمندان محدود به این نامها که به جا مانده نبودند.
برای نمونه نام بسیاری از پزشکانی که در گندیشاپور دانش آموختند، به دست ما نرسیده است و میدانیم پزشکان زیادی در گندیشاپور فعالیت میکردند (ن.ک: پیشرفتهای پزشکی در دوران ساسانیان).
درباره اخترشناسی هم این موضوع قابل بررسی است. اخترشناسی در آن دوران بسیار مورد توجه بوده است و پیشرفتهای زیادی داشته است. حضور اخترشناسان در ایران باستان به ویژه در دوران ساسانیان در جای جای روایتهای مربوط به آنها دیده میشود (ن.ک: پیشرفتهای اخترشناسی در دوران ساسانیان).
ولی آنچیزی که به دست ما رسیده همه آثار اخترشناسی آن دوران نیست. فقط نام چند اخترشناس مانند بزرگمهر بختگان و اندرزگر پسر زادانفرخ به دست ما رسیده است و فقط نام چند کتاب اختر شناسی مانند زیج شهریاران، موالید، کیان و بیان، خوره روزان و وزیدگ باقی مانده است!
منطقی نیست که هیچ نابودی اتفاق نیفتاده باشد ولی نام اخترشناسان، معماران، پزشکان گندیشاپور و… به جا نمانده باشند.
عدم توجه فاتحان به هنر، معماری و…
هستند کسانی که تا به امروز برای هنر، معماری، موسیقی و … ارزشی قائل نیستند و این رویکرد در ارزیابی آنها از منابع هم وجود دارد! در صورتی که امروز در جهان رشته های تخصصی درباره این موارد در دانشگاه ها وجود دارد.
این رویکرد نادرست حتی درباره تاریخ هم وجود دارد. برای مثال وقتی از کشتار استادان زبان و تاریخ خوارزم میگوییم، آنها میگویند اینها که دانشمند نبودند و ساده از آن میگذرند!
آشکار است که خلفای نخستین برخلاف حکومت ساسانیان، از آثاری با معماریهای عظیم و با شکوه، استقبال نمیکردند. ما هیچ بنایی را نمیبینیم که متعلق به خلفای نخستین باشد و از نظر هنر و معماری نکته قابل توجهی داشته باشند.
این موضوع درباره موسیقی هم وجود داشته است. طبیعتا خلفای نخستین چندان تمایلی به موسیقی نداشتند.
این موضوع باعث منزوی شدن معماران و موسیقی دانان و در نتیجه فراموش شدن بسیاری از دستاوردهای دوران باستان میشد.
بسیاری از دیگر دانشها و فنون هم شرایط مشابهی داشتند. برای همین است کتابهایی که دارای مطالبی درباره این موضوعات بودند چندان برای فاتحان جذاب نبودند.
بعد از خلفای نخستین و در دوران امویان هم شرایط چندان تغییر نکرد و در قیاس با آن استقبالی که در دوران ساسانیان از علوم و فنون میشد، در دوره امویان حمایت چندانی از علوم و فنون صورت نمیگرفت.
به علاوه اینکه حکومت امویان یک حکومت نژاد پرست بوده و غیر عربها را پست میدانستند (۱).
سخن پایانی
همان طور که شواهد نشان میدهند نابودی علم و دانش پس از یورش سپاهیان خلفا رخ داده است. این موضوع طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. در واقع بسیاری از خلفا رویکرد متعصبانه داشتند و همین موضوع باعث نابودی دانش و منزوی شدن دانشمندان و در نتیجه نابودی کتابها شد.
منابع تاریخی هم وجود دارند که از کتاب سوزی و کشتار استادان سخن به میان آوردند. بنابراین موضوع کتابسوزی و نابودی دانش در آن دوران موضوعی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
با این حال نباید کل دوران پس از اسلام ایران را مانند سدههای ابتدایی بدانیم. به مرور فرمانروایان رویکرد متفاوتی پیدا کردند. دیگر آنطور نبود که دانش و معماری و هنر بسیار محدود باشد. رفته رفته دوباره علم و تمدن پیشرفت کرد و در دوران حکومتهای مستقل ایرانی شاهد پیشرفت قابل توجهی هستیم و دانشمندان ایرانی زیادی ظهور کردند. ولی این کارها پس از قرنها نابودی، باعث بازگشت همه دانشها و کتابها نمیشد.
پانویس:
۱- در دوران امویان، سردمداران این حکومت اعتقاد داشتند که عرب به دیگر اقوام برتری دارد و حتی این اعتقاد وجود داشت که «من ابغض العرب ابغضه الله» (ابن عبد ربه، احمد بن محمد. ۱۹۸۷. العقد الفرید. بتحقیق مفید محمد قمیحه. لبنان: دار الکتب العلمیه. ج ۳/ ص ۲۷۸).
کتابنامه:
- ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۶۲). مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
- ابن ندیم، محمد بن اسحق (۱۳۸۲). الفهرست. ترجمه محمد رضا تجدد. تهران: اساطیر.
- بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر.
- تفضلی، احمد (١٣٨۹). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن.
- حمزه اصفهانی (۱۳۴۶). تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیا). ترجمه جعفر شعار. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- طبری، محمد بن جریر (١٣٧۵).تاریخ طبری، تاریخ الرسل و الملوک. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.
- کتاب چهارم دینکرد (۱۳۹۳). آذر فرنبغ پسر فرخزاد، آذرباد پسر امید. پژوهش: مریم رضایی، زیر نظر سعید عریان. تهران: نشر علمی.
- نظری فارسیانی، محسن (۱۳۹۷). کتاب هشتم دینکرد: آوانویسی، ترجمه، یادداشت و واژه نامه. تهران: فروهر.