درباره اوستای باستانی پژوهشهای فراوان صورت گرفته است و آنچه از منابع برداشت میشود این است که اوستای باستانی بسیار وسیع تر بوده است. اوستای باستانی حاوی مطالب علمی، دینی، حقوقی و… بود. اما امروز حدود یک چهارم اوستای اصلی است که در این بخش از مطالب علمی اوستای کامل چیز چندانی باقی نمانده است.
بخشهایی از اوستا پس از یورش الکساندر مقدونی از بین رفت و این مهم ترین نابودی اوستا بوده است. ولی پس از آنکه شاهنشاهیهای بزرگ ایرانی شکل گرفتند تلاشهای فراوانی برای گردآوری اوستا شد.
از جمله این تلاشها در زمان اشکانیان صورت گرفت و بلاش اشکانی پس از پراکنده شدن اوستا و زند دستور داد آنچه از این کتاب به صورت مکتوب یا سینه به سینه وجود داشت گردآوری شود. در کتاب چهارم دینکرد نام بلاش در میان شاهانی است که از دین مزدیسنی پشتیبانی کردند (تفضلی، ١٣٨۹: ص ۱۳۳).
در دوران ساسانیان این تلاشها ادامه پیدا کرد و اردشیر پاپکان و شاپور یکم، به دنبال یافتن مطالب پراکنده اوستا بودند و کتب بسیاری در زمینههای مختلف علمی و مذهبی که در سرزمینهای هند و چین و روم پراکنده بودند را گردآوری کردند (دینکرد چهارم، ص ۶۴؛ ابن ندیم، ۱۳۸۱: ص ۳۴۷). آنطور که در دینکرد آمده است این کتابها را با اوستا تطبیق دادند و نتایج را در گنج شایگان قرار دادند (دینکرد، همان).
ولی امروز هیچ اثری از گنج شایگان در دسترس نیست و بخش زیادی از دستاوردهای اشکانیان و ساسانیان از بین رفته است. اوستا در دوران ساسانیان ۲۱ نسک بود اما امروزه فقط ۵ بخش است و چیزی حدود یک چهارم آن اوستا است (ن.ک: نظری فارسیانی، ۱۳۹۷: ص ۱۲).
سوال مهم آن است که چرا امروزه بخش اعظم اوستای عهد ساسانی باقی نمانده است؟ هرچند گذار روزگار باعث نابودی منابع باستانی میشود ولی قطعا نابودی گستردهای که در یورش و سطله خلفا بر ایران رخ داد بی تاثیر نبوده است.
موضوع نابودی کتابها توسط فاتحان، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. با توجه به منابع و مهمتر از آن، شواهدی آشکار که این موضوع را نشان میدهند (ن.ک: کتابسوزی اعراب در ایران).
با این حال کسانی هستند که با دفاع از یورش خلفا، نابودی اوستا در یورش سپاهیان خلفا به ایران را مردود میدانند. یکی از کتابهایی که برای اثبات ادعای خود مطرح میکنند بخشی از کتاب ایران در زمان ساسانیان پرفسور آرتور کریستینسن است که صرفا یک تحلیل از ایشان است. البته معمولا به صورت گزینشی به کریستینسن استناد میکنند و مطالب بسیار ارزنده ایشان را در نظر نمیگیرند!
جایگاه کریستینسن در ایرانشناسی بسیار قابل توجه است و نمیتوان پژوهشهای ارزنده ایشان را نادیده گرفت. هنوز کتاب کریستینسن از مهم ترین کتابها درباره ساسانیان است. ولی نظرات و استدلالهای هر پژوهشگر، هر چقدر هم که آن پژوهشگر برجسته باشد، باید بررسی دقیق شود.
نظر آرتور کریستینسن در این خصوص بدین شرح است:
گاهی شخص به فکر میافتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلامی نابود شدهاست. میدانیم که مسلمانان، زردشتیان را اهل کتاب میشمردهاند بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمیتوان به تعصب اسلامیان منسوب کرد چنانکه دیدیم قسمتهای بیشتر اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی هنوز موجود بوده لااقل با ترجمه پهلوی آنها انضمام به تفسیر معروف به زند را در دست داشتهاند. مسلماً صعوبت زندگانی مادی که در آن تاریخ گریبانگیر زردشتیان شده بود مجال نمیداد که نسلا بعد نسل این مجموعه بزرگ مقدس را رونویسی کنند و از اینجا پیمیبریم که چرا نظایر حقوقی و آن در طاق نسیان مانده است. زیرا که در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسکهای حقوقی بیفایده و خالی از اهمیت و اعتبار مینمود. اما چرا نسکهایی که شامل علم مبداً و معاد و تکوین و سایر علوم اساسی بود حفظ نکردند؟ قرائنی در دست داریم که از روی آن میتوان گفت شریعت زردشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زردشتیان خود مایل بودهاند که بعضی از افسانهها و اساطیر عامی و بعضی از اعتقاداتی که در فصول اوستا ثبت شدهبود حذف کنند (کریستنسن، ۱۳۸۵: ص ۱۰۱).
در همین تحلیل کریستینسن اشاره آشکاری به شرایط سخت زندگی زرتشتیان شده است. اینکه از نابودی در دوران خلفا میگوییم صرفا منظور کتابسوزی کتابخانههای بزرگ در هنگام فتح نیست و اتفاقا شرایطی که خلفا به وجود آورند و اقوام تحت فشار قرار گرفتند هم شامل میشود.
سوال این است که چه چیز باعث شد که شرایط زندگی زرتشتیان تا حدی سخت شود که نتوانند بیشتر کتاب مقدس خود را حفظ کنند؟! قاعدتا تعصب فاتحان بی تاثیر نبوده است. پس در این صورت هم از فاتحان رفع تقصیر در این نابودی کتب نمیشوند.
همچنین گفته میشود بیشتر بخشهای اوستای ساسانی، تا قرن نهم میلادی (تقریبا قرن دوم هجری) وجود داشت. عجیب است که پژوهشگر برجستهای مانند کریستینسن برای این ادعا سند و مدرکی ارائه نمیدهد و اینکه دقیقا چه بخشهایی باقی مانده بودند و چه بخشهایی حتی آن زمان هم وجود نداشتند. از طرفی اینکه تفاسیر برخی نسکهای گم شده را داشتند، دلیل بر داشتن اصل آن نسکها نیست و از سویی! امروزه نوشتههای کتزیاس را به نقل از نویسندگان دیگر میشناسیم ولی خود نوشتههای کتزیاس در دست نیست.
همانطور که اشاره شد امروز اثری از گنج شایگان نیست و باید پرسید سرنوشت این گنجینه مذهبی و علمی چه شد؟ پس از اسلام دیگر اثری از این کتابخانه نیست و شواهد نشان میدهد که به دلیل اقدامات خلفا، این کتابخانه نابود شده است (ن.ک: کتابخانه های ایران باستان).
اگر این گنجینه باقی میماند، طبیعتا اوستای ساسانی از بین نمیرفت. پس از نابودی این کتابخانهها، فاتحان شرایط زندگی سختی را برای زرتشتیان رقم زدند و زرتشتیان نیز نمیتوانستند اوستا و دیگر کتابهایشان را به طور کامل حفظ کنند و انتقال دهند.
عامل اصلی اینکه زرتشتیان نتوانستند بخش اعظم اوستا و دیگر کتاب هایشان را حفظ کنند، اقدامات خلفای متعصب چه هنگام یورش و چه هنگام سلطه بوده است. خلفایی که حتی به هنر و معماری و دانش هم اهمیتی نمیدادند و باعث رکود آن شدند.
هر چند با گذر زمان رفتار خلفا هم تغییر کرد به طوری که از دوران عباسیان به بعد و دوران حکومتهای مستقل به علم و هنر بها دادند و شاهد پیشرفت فرهنگ و تمدن هستیم. ولی این موضوع نتوانست همه کتابها و علوم نابود شده را باز گرداند (دانش بیشتر: تاثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان).