برخی ادعا میکنند دانشگاه گندیشاپور را پناهندگان سیاسی که از روم مهاجرت کردند برای ایرانیان ساختهاند! البته این ادعا هیچ سند و منبع دقیق ندارد. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود.
بارها شنیدهایم که ادعا میشود دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه وابسته به مسیحیان و غیر ایرانیان بود و فقط به لحاظ جغرافیایی در ایران قرار داشته است! این ادعا بسیار عجیب و غیر واقعی است.
گویا بهره گیری از میراث پزشکی تمدنهای دیگر در گندیشاپور که باعث پیشرفت پزشکی در ایران شد، برخی را به اشتباه انداخته است و گندیشاپور را غیر ایرانی دانستند!
میتوان گفت علی شریعتی و مرتضی مطهری نقش پر رنگی در فراگیری این ادعا داشتند و البته هیچ کدام سند و منبع معتبری برای این ادعا ارائه ندادند. ادعای این اشخاص باعث سوءاستفاده گروههای ایرانستیز مانند تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی شده است و تبلیغات گستردهای روی این موضوع انجام دادهاند.
آنها این موضوع را در کنار ادعای دروغین انحصاری بودن سواد آموزی در دوران ساسانیان میگذارند و مطالب نادرست را گسترش میدهند. در صورتی که با بررسی منابع اصلا چنین چیزی برداشت نمیشود و حتی روایاتی وجود دارد که همه گروههای اجتماعی میتوانستند سواد بیاموزند.
علی شریعتی در ادعایی دور از ادب و اخلاق، اینچنین گفته است:
این اواخر، در زمان انوشیروان و بعد از او به اسم چند طبیب و حکیم بر میخوریم اما چه زود دماغ سوخته میخرند! اسمها همه خارجی است، بختیشوع و… آری، اینها دانشمندان روم شرقیاند که از ترس مسیحی شدن ژوستینین در رفتهاند و به اینجا آمدهاند و دانشگاه گندیشاپور را ساختهاند، پناهندگان سیاسیاند. پس اوّلین دانشگاه ما را هم در عصر طلایی باستان، یونانیها ساختند!... (1).
ادعاهای شریعی درباره دانشمندان ایرانی نه تنها توهین آمیز است بلکه نشان دهنده سطح پایین اطلاعات و بی سوادی نویسنده است.
شریعتی گویا زمان را گم کرده است و نمیدانسته که خاندان بختیشوع در دوران خلفا و پس از اسلام ریاست دانشگاه گندیشاپور را بر عهده داشتند و حداقل نامی مانند بختیشوع نمیتواند چیزی درباره سازندگان دانشگاه گندیشاپور ثابت کند.
شاید شریعتی به دلیل مطالعه اندک اصلا نامهای دانشمندانی چون اندرزگر زادانفرخ (اخترشناس)، بروزیه (پزشک)، بزرگمهر بختگان (اندیشمند، اخترشناس)، آذرباد مهراسپندان (نویسنده تاثیر گذار) و… نشنیده بود. اتفاقا همه این نامها ایرانی هستند.
مرتضی مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» دانشگاه گندیشاپور را به غیر ایرانیان ربط میدهد ولی برعکس شریعتی که ادعا میکند سازندگان گندیشاپور از ترس مسیحی شدن امپراتور روم شرقی به ایران پناه آوردند، مطهری میگوید دانشگاه گندیشاپور توسط علمای مسیحی اداره میشد! بیایید بخشهایی از ادعای او را بخوانیم:
دانشگاه جندی شاپور را علمای مسیحی که از لحاظ مذهب و نژاد به حوزهٔ روم (انطاکیه) وابستگی داشتند اداره میکردند روح این دانشگاه مسیحی رومی بود نه زردشتی ایرانی البته این دانشگاه از نظر جغرافیایی و از نظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود ولی روحی که این دانشگاه را به وجود آورده بود روح دیگری بود …
رژيم موبدی حاكم بر ايران در دوره ساسانی، رژیمی ضد علمی بوده و تا هر جا كه اين روح حاكم بوده مانع رشد علوم بوده است (2).
این روزها گاهی میشنویم که ایرانستیزان پا را فراتر می گذارند و ادعا میکنند تمام پزشکان این دانشگاه، مسیحی و رومی بودند و ایرانیان نقشی در آن نداشتند!!
به هر روی حتی ادعاهای مرتضی مطهری با هم تناقض دارند! چگونه ممکن است که در یک حکومت زرتشتی متعصب که مطهری آن را ضد علمی معرفی میکند، اجازه داده شود در قلمروی رسمی این حکومت دانشگاهی وابسته به مسیحیان برپا شود؟!
گفتههای مطهری و شریعتی منبع معتبری ندارند!
واقعیت آنکه نه شریعی، نه مطهری و نه گروههای تجزیهطلب، منبع معتبری برای این ادعا ارائه ندادند و نمیدهند و این گفتهها علاوه بر اینکه با یکدیگر تناقض دارند، معتبر هم نیستند.
بر اساس کدام منبع در کل دوران ساسانیان دانشگاه گندیشاپور را مسیحیان اداره میکردند؟! یا بر اساس کدام منبع پناهندگان سیاسی گندیشاپور را ساختهاند؟!! هیچ منبع دقیقی وجود ندارد که این ادعاها را ثابت کند.
متاسفانه به دلیل نابودی گستردهای که در دوران یورش و سلطه خلفا رخ داد اطلاعات ما درباره گذشته باستانی دانشگاه گندیشاپور و گردانندگان این دانشگاه آنقدر جامع و کامل نیست
حتی با اطمینان نمیتوان گفت دانشگاه یا بیمارستان گندیشاپور در زمان کدام شاهنشاه ساسانی احداث شده است.
برخی منابع میگویند پس از احداث شهر گندیشاپور، توسط شاپور یکم یا دوم، بیمارستان یا دانشگاه هم ساخته شد. در کتاب اخبارالطوال مطالبی درباره احداث شهر گندیشاپور و اسکان اسرای رومی در آن شهر آمده است ولی از احداث دانشگاه در آن شهر در زمان شاپور یکم چیزی نیامده است. در شاهنامه احداث این شهر در زمان شاپور دوم (شاپور ذوالاکتاف) دانسته شده که در همان زمان بیمارستان آن هم ساخته شده است (3).
ولی برخی از فرضیههای دیگر، ساخت دانشگاه گندیشاپور را مربوط به دوران خسرو انوشیروان میدانند. آنطور که ابنندیم در الفهرست نوشته است، انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت (4).
به هر روی بر اساس هیچ کدام از این منابع ادعای امثال شریعتی و مطهری ثابت نمیشود!
اگر اسرای رومی شهر گندی شاپور را ساخته باشند دلیل قطعی نیست که طرح احداث شهر، دانشگاه یا بیمارستان هم آنها داده باشند چرا که اسرا از نظامیان بودند و طبیعتا دانش پزشکی و … نداشتند. احتمالا از اسرا صرفا به عنوان کارگر استفاده کردند و سپس در همان شهر ساکن شدند.
اگر بعدها پناهندگانی به گندیشاپور آمده باشند باز هم دلیل روشنی نیست که دانشگاه گندیشاپور را احداث کرده باشند بلکه به دلیل شهرت جهانی گندیشاپور و دانش دوستی شاهنشاه ایران به این شهر کوچ کردند.
پیشوای پزشکان، ایرانی و زرتشتی بوده است
ادعای بدون سند و مدرک مسیحی و رومی بودن دانشگاه گندی شاپور در حالی مطرح میشود که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی؛ بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود.
این موضوع در یک شاهنشاهی ایرانی و زرتشتی کاملا طبیعی بوده است که مدیریت بر عهده ایرانیان و زرتشتیان باشد.
البته در دوران ساسانیان، ایرانیان زیادی مذهب مسیحی داشتند و در زمانهایی که رواداری مذهبی گسترش یافته بود حتی در دربار شاهنشاهان حضور داشتند. از مشهورترین مسیحیان ایرانی میتوان به پاول ایرانی اشاره کرد که در دربار خسرو انوشیروان جایگاه ویژهای داشته و احتمالا نقش مهمی در آشنایی انوشیروان با فلسفه داشته است.
اگر شخصی در آن دوران مسیحی بود لزوما به روم وابستگی نداشته است.
اساسا غیر منطقی به نظر میرسد که همه پزشکانِ بزرگترین مرکز پزشکی آن زمان ایران، یعنی گندیشاپور، غیر ایرانی باشند!
بهره گیری از دانش اقوام و ملل گوناگون در دانشگاه گندیشاپور
در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور در سایه پشتیبانیهای سیاسی-اقتصادی ساسانیان چنان بارور و شکوفا گشت که گهگاه، این شهر، شهر بقراط خوانده میشد (5).
پس میبینیم که دانشگاه گندیشاپور از میراث پزشکی تمدنهای گوناگون در کنار دستاوردهای پزشکی ایرانی، بهره برد و به اوج شکوفایی رسید.
برخی ادعا میکنند چون در دانشگاه گندیشاپور از میراث پزشکی تمدنهای دیگر استفاده کردند، پس این دانشگاه از لحاظ فرهنگی و تمدنی غیر ایرانی بود!!
اگر قرار باشد به این دلیل، آن را از لحاظ فرهنگی و تمدنی، غیر ایرانی بدانیم، پس باید بگوییم که بسیاری از تمدنهای جهان، چیزی از خود نداشتند چرا که در حوزههای مختلف هنری و فرهنگی و علمی تحت تاثیر دیگر تمدنها قرار گرفتند! پس باید گفت که فلسفه و پزشکی و ادبیات و ستاره شناسی و دیوانسالاری و معماری و ریاضیاتی که مسلمانان از دوره عباسیان به بعد رونق دادند، همه بیگانه هستند و تعلقی به جوامع اسلامی ندارند!!!! چرا که برگرفته از دستاوردهای تمدنهای ایرانی و یونانی و هندی و سریانی بوده است!! چنین ادعاهایی چیزی به جز سطحی نگری نیست.
لازم به ذکر است که تا پیش از این تأثیر پذیریها از دستاوردهایهای تمدنهای دیگر، خلافت اسلامی به لحاظ تمدنی بسیار سطح نازلی داشته است.
یا مثلاً فیلسوفان یونانی چون افلاطون و دموکریتوس و...از دانشهای دیگر تمدنها بهره بردند. به نظر میرسد افلاطون از زرتشت تاثیرات قابل توجهی گرفته بود (6) و دموکریتوس تحت تاثیر یک دانشمند ایرانی به نام هوشتانه یا اوستن بوده است. با استدلال این افراد پس لابد آنچه افلاطون و دموکریتوس گفتند، تعلقی به فرهنگ و تمدن یونان باستان ندارد!!!
همواره تمدنها از هم تأثیر میپذیرند و این موضوع طبیعی است و ننگی هم نیست! اتفاقا ننگ این است که عدهای ادعا کنند که هرچه خوب است را ما در سنت خود داریم و نمیخواهیم از دستاوردهای مثبت دیگران استفاده کنیم!