ایرانستیزان و مخصوصاً افراطیهای به ظاهر مذهبی ادعا میکنند که دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه مسیحی و رومی بوده است و فقط به لحاظ جغرافیایی در ناحیه ایران بوده است. این در حالی است که در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود… در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور بارور و شکوفا گشت…
ایرانستیزان و مخصوصاً افراطیهای به ظاهر مذهبی ادعا میکنند که دانشگاه گندیشاپور در دوران ساسانیان، یک دانشگاه مسیحی و رومی بوده است و فقط به لحاظ جغرافیایی در ناحیه ایران بوده است.
گویا بهره گیری از میراث پزشکی تمدنهای دیگر در گندی شاپور که باعث پیشرفت پزشکی در ایران شد، باعث شده است که در تبلیغات خود، گندی شاپور را غیر ایرانی بدانند! آنها این موضوع را در کنار ادعای دروغین انحصاری بودن سواد آموزی در دوران ساسانیان میگذارند و دروغ های خود را گسترش میدهند. در صورتی که با بررسی منابع اصلا چنین چیزی برداشت نمیشود و حتی روایاتی وجود دارد که همه گروههای اجتماعی میتوانستند سواد بیاموزند (دانش بیشتر: آیا در دوران ساسانیان سواد آموزی انحصاری بود؟).
ایرانستیزان ادعا میکنند که تمام پزشکان این دانشگاه، مسیحی و رومی بودند و ایرانیان نقشی در آن نداشتند!! جدا از اینکه بسیاری از ایرانیان مسیحی بودند و نام مسیحی داشتند، باید بدانیم که اتفاقا در دوران رونق گندیشاپور یعنی دوران پادشاهی خسرو انوشیروان، پیشوای پزشکان نه یک مسیحی بود و نه یک رومی بلکه یک فرد ایرانی و زرتشتی به نام برزویه بود (ن.ک: دانشمندان ایران باستان: برزویه پزشک).
با توجه به این موضوع، اساسا غیر منطقی به نظر میرسد که همه پزشکان بزرگترین مرکز پزشکی آن زمان ایران، یعنی گندیشاپور، غیر ایرانی باشند!
در مدرسه و بیمارستان گندیشاپور، آگاهیهای پزشکی و شیوههای درمانی یونانی، هندی، سریانی، ایرانی با همدیگر آمیخته شدند و سنت پزشکی گندیشاپور در سایه پشتیبانیهای سیاسی-اقتصادی ساسانیان چنان بارور و شکوفا گشت که گهگاه، این شهر، شهر بقراط خوانده میشد (۱).
پس میبینیم که دانشگاه گندیشاهپور از میراث پزشکی تمدنهای گوناگون در کنار دستاوردهای پزشکی ایرانی، بهره برد و به اوج شکوفایی رسید.
ایرانستیزان معتقدند چون در دانشگاه گندی شاهپور از میراث پزشکی تمدنهای دیگر استفاده کردند، پس این دانشگاه از لحاظ فرهنگی و تمدنی غیر ایرانی بود!! اگر قرار باشد به این دلیل، آن را از لحاظ فرهنگی و تمدنی، غیر ایرانی بدانیم، پس باید بگوییم که بسیاری از تمدنهای جهان، چیزی از خود نداشتند چرا که در حوزه های مختلف هنری و فرهنگی و علمی تحت تاثیر دیگر تمدن ها قرار گرفتند! پس باید گفت که فلسفه و پزشکی و ادبیات و ستاره شناسی و دیوانسالاری و معماری و ریاضیاتی که مسلمانان از دوره عباسیان به بعد رونق دادند، همه بیگانه هستند و تعلقی به جوامع اسلامی ندارند!!!! چرا که برگرفته از دستاوردهای تمدن های ایرانی و یونانی و هندی و سریانی بوده است!! چنین ادعاهایی چیزی به جز سطحی نگری نیست.
لازم به ذکر است که تا پیش از این تأثیر پذیری ها از دستاوردهای های تمدن های دیگر، خلافت اسلامی به لحاظ تمدنی بسیار سطح نازلی داشته است (در این باره نگاه کنید به: تاثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان).
یا مثلاً فیلسوفان یونانی چون افلاطون و دموکریتوس و...از دانشهای دیگر تمدن ها بهره بردند. به نظر میرسد افلاطون از زرتشت تاثیرات قابل توجهی گرفته بود (۲) و دموکریتوس تحت تاثیر یک دانشمند ایرانی به نام هوشتانه یا اوستن بوده است. با استدلال این افراد پس لابد آنچه افلاطون و دموکریتوس گفتند، تعلقی به فرهنگ و تمدن یونان باستان ندارد!!!
همواره تمدنها از هم تأثیر میپذیرند و این موضوع طبیعی است و ننگی هم نیست! اتفاقا ننگ این است که عدهای ادعا کنند که هرچه خوب است را ما در سنت خود داریم و نمیخواهیم از دستاوردهای مثبت دیگران استفاده کنیم!