تاریخ و فرهنگ ایران زمین

دانشمندان ایران باستان

چندی از برجسته‌ترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان

چندی است که برخی در اظهاراتی نادرست می‌گویند در ایران باستان یا به قول خودشان ایران پیش از اسلام اصلا دانشمند نبوده است!!! این اظهارات عجیب است چرا که اگر به منابع پس از اسلام نگاه کنیم، دانشمندان ایران باستان، نماد خردورزی و دانشمندی بوده‌اند؛ از جمله بزرگمهر و برزویه که فراوان از آنها یاد شده است.

ابن خلدون، پژوهشگر و نویسنده برجسته عرب درباره دانش در ایران باستان اینچنین گفته است:

ایرانیان بر شیوه‌ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می‌دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولت‌های ایشان در منتهای پهناوری و عظمت بود… (ابن خلدون، ۱۳۶۲. مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی: ج ۲، ص ۱۰09).

دانشمندان ایران باستان

این در حالی است که در طول تاریخ ایران از جمله پس از تهاجم الکساندر مقدونی و  پس از تهاجم خلفا، اسناد و مدارک فراوانی نابود شدند و شوربختانه با آنکه آثار فراوان هنری و علمی از ایران باستان به جا مانده، اما نام پدیدآورندگان و گروه‌هایی که در ساختن آنها نقش داشته‌اند به دست ما نرسیده است.

در واقع کارهای ارزنده دانشمندان ایرانی پس از اسلام در ادامه کارهای دانشمندان ایران باستان بوده است و همه دانشمندان ایرانی در همه زمان‌ها ارجمند هستند.

در اینجا نام چندی از برجسته‌ترین دانشمندان و اندیشمندان ایران باستان را می‌آوریم و امید است که خواننده گرامی خود برای دانش بیشتر گام بردارد.

بروزیه پزشک

برزویه

از بزرگ ترین پزشکان ایران در دوره زرین روزگار ساسانی که جایگاه پیشوای پزشکان را در آن دوران داشته است.

بُرزویه در کنار پزشکی کار‌های ارزنده‌ای مانند برگردان (ترجمه) انجام داده است. «کلیله و دمنه» از برجسته ترین برگردان‌هایش است که نشانگر دانش بالای وی و آگاهی او از دیگر زبان ها می باشد.

در باب برزویه طبیب کتاب کلیه و دمنه که به ظاهر نگاشته بزرگمهر حکیم از زبان برزویه است با اشاره به دوران کودکی برزویه شروع می‌شود که پس از آموزش مقدماتی، علم پزشکی را می‌آموزد و از این راه به اموال بسیار دست می‌یابد. او در انتخاب شیوه زندگی بین انتخاب چهار چیز دچار تردید می‌شود:

لذت، پول، شهرت و یا ثواب اخروی. این فرزانه ایرانی پس از چالش‌های فکری بسیار، در نهایت، راه آخرت و زهد را بر می‌گزیند و برای کسب رضایت حق به معالجه بیماران می‌پردازد ولی پس از مدتی، دردهای روحی مردم را مهم‌تر می‌بیند و به همین سبب دست از طبابت کشیده به تفحص و تحقیق در ادیان می‌پردازد. نتیجه تحقیق او حاکی از خودخواهی ارباب مذاهب برای محکوم کردن دیگران و تأیید خود است.

برزویه می‌فهمد که از این راه نمی‌تواند به حقیقت برسد، بنابراین قدر مشترک همه ادیان یعنی خودداری از رذایل اخلاقی و اقدام به اعمال صالح را بر می‌گزیند و اموری چون توکل به حق، رعایت تقوی، رضایت به خواست خداوند و امید به او را سرلوحه اعمال خود قرار می‌دهد و در شرح و بیان آن از تشبیه‌های تمثیل و پند‌های حکیمانه برای نشان دادن بی‌ارزشی دنیا و اعتبار آخرت استفاده فراوان می‌کند (سبزیان پور، وحید؛ حسن زاده، امیر اصلان، زمستان ۱۳۹۲. «مقدمه کلیله و دمنه و باب برزویه طبیب دریچه ای بر فرهنگ و تربیت در ایران باستان». پژوهشنامه ادبیات تعلیمی. ش ۲۰. صص ۱۰۷-۱۰۸).

آذرباد مهراسپندان

آذرباد مهراسپندان

تصویر نمایشی است

آذرباد مهراسپندان یکی از خردمندان بزرگ دوره ساسانی که سال‌های سال جایگاه موبد موبدان را داشته است.

از وی چندین نوشتار به جای مانده است. وی در نوشتارهایش درباره نیک اندیشی و دوری از گناه اندرزهایی دارد و همچنین درباره کارهای ویژه روزهای ماه پیشنهادهایی دارد که می‌توان گفت نزدیکی با بهداشت و روانشناسی امروزین دارد.

به صورت کلی اندرزهای حکیمانه جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ و تمدن ایرانی داشتند و اندرزهای آذرباد یکی از کهن ترین اندرزنامه هایی است که به جا مانده است.

با مقایسه سخنان حکیمانه بزرگان ایرانی و عرب در دوران پس از اسلام با اندرزهای آذرباد مهراسپندان، آشکار می‌شود که اندرزهای ایران باستان تأثیر قابل توجهی در سخنان حکیمانه بعد از اسلام داشته‌اند به ویژه در دوره عباسیان که عناصر فرهنگ و تمدن ایرانی بیش از پیش در سطح جامعه هویدا شد (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: سبزیان پور، وحید، پاییز ۱۳۸۴. «جستاری در کشف ریشه‌های ایرانی مفاهیم مشترک حکمی متنبی و فردوسی». فرهنگ. ش ۵۵. صص ۸۳-۱۰۶).

بزرگمهر بختگان

بزرگمهر

شاید مشهور ترین دانشمند ایران باستان بزرگمهر بختگان باشد. اندیشمند و وزیر خسرو انوشیروان در دوره ساسانیان که نماد خردمندی و کاردانی در ادبیات پارسی است. 

او در دوران پس از اسلام بسیار مورد توجه بوده است و داستان‌ها و افسانه‌های فراوانی درباره او پدید آمد که بیشتر نامش به صورت بوزرجمهر آمده است.

داستان‌های بزرگمهر و انوشیروان در شاهنامه فردوسی جایگاه قابل توجهی دارند و بعدها در آثاری مانند گلستان سعدی هم اشارات فراوانی می‌شود.

در گلستان سعدی ما شاهد تداوم موضوعی مقوله «فیلسوف، پادشاه» در فرهنگ سیاسی ایران هستیم. ابیاتی که در خاتمه حکایات مربوط به انوشیروان، بوزرجمهر آمده، در واقع تداوم صدای این دو عنصر توامان در صدای دانای شیراز است. بدین ترتیب اندیشه دیرپای فیلسوف، پادشاه که به طور قطع یکی از رموز اصلی دریافت دقیق فرهنگی سیاسی ایران است، از قرن هفتم به بعد هم چنان به صور دیگر در ادوار دیگر، پایگاه برجسته ای را در روند تاریخی اقوام ایرانی برای خود تثبیت می‌کند (دباشی، حمید. اردیبهشت ۱۳۷۹. «انوشیروان و بوزرجمهر در گلستان سعدی». مجله سعدی شناسی، دفتر سوم. صص ۲۲۱-۲۲۲).

هوشتانه

هوشتانه

تصویر نمایشی است

یکی از بزرگانی که نام او در منابع آمده است هوشتانه یا اوستن است که در دوران هخامنشیان شهرت جهانی داشته است. در برخی از منابع نوشتند که دانشمندان بزرگ یونانی پیش او آموزش دیدند. برای مثال مشهور است که دموکریت (مبتکر نظریه اتم) از شاگردان او بوده است.

با وجود آنکه هوشتانه و حتی دیگر دانشمندان ایرانی شهرت جهانی داشتند ولی دانش ما درباره آنها اندک است. البته این باعث نمی‌شود که ما از تلاش دست بر داریم بلکه باید انگیزه به ما دهد تا بیشتر به کارهای باستان‌شناسی بها دهیم تا دانش بیشتر درباره آنها به دست بیاوریم. دلیل این دانش اندک هم یورش و سلطه بیگانگان بوده است. کشور ایران تهاجم‌های بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها می‌توان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفای نخستین عرب اشاره کرد.

البته یونانیان و رومیان او را با افسانه و داستان آمیختند و از آنجایی که رویکرد ضد ایرانی و ضد هخامنشی در آن آثار هویداست برخی از منابع سعی کردند چهره‌ای وحشتناک از او ارائه دهند و او را جادوگر معرفی کنند. ولی در منابع اولیه که نام هوشتانه آمده خبری از جادوگری نیست. نخستین اشاره‌ها به هوشتانه در کتاب حکمت بیگانه هرمودورس (از شاگردان افلاطون) است. او هوشتانه یا اوستن را نامی رایج در سلسله مغان می‌داند و از هوشتانه به عنوان نخستین افراد آن سلسله یاد می‌کند (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: نگاهی به تناقضات منابعی که هوشتانه را جادوگر خوانده‌اند).

به نظر می‌رسد برخی از اروپاییان وقتی سطح بالای علم و دانش ایرانیان و کارهایی مانند کیمیا گری را درک نمی‌کردند، آن را به جادو و جمبل و… مرتبط می‌ساختند. هنوز هم هستند کسانی که وقتی درکی از کارهای علمی ندارند آن را به همکاری جن و انس ربط می‌دهند.

«آرتاخه» و «ﺑﻮﺑﺮﺍﻧﺪﺍ»

تصویر نمایشی است

آنطور که در منابع یونانی آمده است اشخاصی با نام های «آرتاخه» و «بوبارس/ ﺑﻮﺑﺮﺍﻧﺪﺍ» از مدیران ساخت آبراهه آتوس در دوران هخامنشیان بودند (نگاه کنید به: سامی، علی، ۱۳۹۲. تمدن هخامنشی. جلد ١ و ۲. تهران: انتشارات سمت. ص ۱۸۶).

قطعا سرپرستان ساخت اینگونه آبراهه‌ها خودشان به مهندسی سازه آشنایی داشتند و البته باید توجه داشته باشیم که ما درباره چند هزار سال پیش سخن می‌گوییم و تا ۵۰۰ سال پیش سد و ابراهه با سادگی ساخته نمی‌شدند!

به نظر نمی‌آید که آبراهه آتوس کاربرد نظامی داشته باشد و بیشتر جنبه‌های تجاری و شاید با توجه به نیازهای مردمان آنجا ساخته شد، چرا که اندازه آن برای عبور کشتی‌های بزرگ نظامی مناسب نیست.

این موضوع یادآور آبادانی پس از فتوحات می‌باشد که در اندیشه شاهنشاهی هخامنشی جایگاه قابل توجهی داشته است (نگاه کنید به: آبادانی، خویشکاری مقدس در ایران باستان).

«باربد» و «نکیسا»

باربد

در دوران ساسانیان، موسیقی بسیار مورد توجه بوده است و موسیقی‌دانان برجسته‌ای مانند باربد، نکیسا و… ظهور کردند. در واقع تاثیر معنوی موسیقی که باعث بهبود سلامت روان می‌شود از دیربار مورد توجه ایرانیان بوده است. طبیعتا بیشتر این کارها در دربار شاهنشاهان و توسط موسیقی دانان برجسته و مشهور انجام می‌گرفته است.

باربد و نکیسا از موسیقی دانانی هستند که شهرت جهانی داشتند و به نظر می‌رسد کارهایی فراتر از زمان خود انجام داده بودند.

در آثار به جا مانده از دوران ساسانی، به تصویر بسیار جالبی بر می خوریم که به نوعی یک سازگان (ارکستر) را به ما نشان می‌دهد. در یکی از حجاری‌های طاق بستان کرمانشاه، یک گروه موسیقی ترسیم شده است که بانوان نوازنده مشغول نواختن هستند و به نظر می‌آید چند نفر هم سرپرستی این گروه را بر عهده دارند. این آثار نشان دهنده جایگاه والای موسیقی در دوران ساسانی است.

زرتشت

زرتشت یکی از بزرگترین فیلسوفان و اندیشمندان جهان بود که نقش بسیار مهمی در تحول بشر و هدایت بشر به سوی اخلاق ایفا کرده است. سخن درباره این شخصیت برجسته فراوان است که در این مجال نمی‌گنجد.

زرتشت

دیگر دانشمندان

همچنین می‌توان از این اشخاص نام برد که گاه در منابع اسطوره ای که جنبه تاریخی داشتند نام آنها آمده است:

مانی

فیلسوف و هنرمندی که ادعای پیامبری کرد (نگاه کنید به: نگاهی به باورهای مانی).

مهرنرسی

وزیر بهرام گور.

ثرتیه

از نخستین پزشکان که در اوستا از او یاد شده است.

ویونگهان

پدر جمشید، نخستین کسی که آشنا به فشردن گیاه هوم شد.

جاماسپ

فیلسوف و وزیر گشتاسب.

ﺟﻬﻦ ﺑﺮﺯﯾﻦ

ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺗﺎﻗﺪﯾﺲ.

و…

دانشگاه گندی‌شاپور

در دوران ساسانی در شهر باستان گندی‌شاپور دانشگاه بسیار مشهوری وجود داشته و به نظر می‌رسد توجه ویژه‌ای به پزشکی در این دانشگاه می‌شده است.

این در حالی است که ایران‌ستیزان ادعا می‌کنند همه دانشمندان در این دانشگاه خارجی بودند و ایرانیان حق تحصیل نداشتند! این ادعا بسیار عجیب است! مگر می‌شود در یک کشور دانشگاهی وجود داشته باشد و مردم همان کشور در آن دانشگاه دانش اندوزی نکنند؟!

هرچند به نظر می‌رسد از سراسر جهان برای دانش اندوزی به دانشگاه گندی‌شاپور می‌آمدند و البته ایرانیان مسیحی زیادی هم وجود داشتند که از دانشمندان و دانشجویان بودند ولی اینها دلیل نمی‌شود که فقط خارجی‌ها در این دانشگاه تحصیل می‌کردند و خلاف عقل و منطق است. به ویژه وقتی می‌بینیم پزشکان بزرگی مانند برزویه وجود داشتند.

ایران‌ستیزان یکی از داستان‌های شاهنامه از زمان انوشیروان را تحریف می‌کنند و به نتایج دلخواه می‌رسند! اصل داستان آن است که یک کفشگر ثروتمند قصد داشته است پس از پرداخت هزینه سپاهیان پادشاه، پسرش وارد دبیران دربار پادشاهی شود ولی انوشیروان چنین اجازه‌ای به او نمی‌دهد. این داستان هیچ نکته ای درباره انحصاری بودن سواد آموزی در دوران ساسانیان ندارد و از بخش‌های دیگر شاهنامه می‌توان دریافت که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است (برای دانش بیشتر نگاه کنید: داستان انوشیروان دادگر و مرد کفشگر).

تهاجم بیگانگان و نابودی یاد و خاطره دانشمندان

به جز دانشمندانی که نام آنها به دست ما رسیده است باید به اشخاصی که نام آنها باقی نمانده اما آثار آنها به جا مانده است، توجه داشته باشیم.

می دانیم آثار فراوانی از ایران باستان به جا مانده و قطعا آن آثار پدیدآورندگانی داشته‌اند که شوربختانه نام بسیاری از آن پدیدآورندگان به دست ما نرسیده است. از جمله آثار معماری، آثار ستاره‌شناسی و… که از دوره هخامنشیان تا دوره ساسانیان باقی مانده است. بنابراین می‌توانیم بگوییم که دانشمندان فراوانی وجود داشته‌اند.

این آثار علاوه بر آنکه از نظر محاسبات دقیق و… قابل توجه هستند، از نظر حکمت و اندیشه هم قابل توجه می‌باشند به طوری که اندیشه‌های خردمندانه‌ای پشت معماری و هنر این آثار قرار دارد.

این در حالی است که کشور ایران تهاجم‌های بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها می‌توان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفا اشاره کرد.

الکساندر مقدونی کاخ‌های پارسه (تخت جمشید) را آتش زد (۱) که طبیعتا باعث نابودی آثار زیادی شده است. در دوره‌های بعدی که حکومت‌های یونانی (دوره هلنیستی) در ایران شکل گرفتند آثار زیادی نابود شدند این موضوع آن قدر ملموس است که دیگر کتیبه‌هایی به خط میخی که در دوره هخامنشیان در پارسه و بابل رواج داشت را نمی‌بینیم و این نشان می‌دهد که تا چه میزان انزوای کاتبان و دانشمندانی که پیش از آن وجود داشتند رخ داده است. پس از آن تا مدت‌ها کتیبه‌‌هایی به خط یونانی یافت شده است و خیلی اندک کتیبه‌ها به خط‌های دیگر هستند، تا این که دوباره حکومت‌های ایرانی شکل می‌گیرند.

در هنگام سلطه خلفا بر ایران به ویژه در دوره اموی تردیدی نداریم که نابودی‌های فراوانی رخ داده است. حکومت اموی یک حکومت نژاد‌پرست بود و غیر عرب‌ها را پست می‌دانست (۲) درباره نابودی علم و دانش در این دوره روایات معتبر داریم و هچنین شواهد نشان می‌دهد که نابودی‌ها و کتاب‌سوزی‌ها رخ داده است (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: شواهدی از نابودی دانش و کتاب سوزی توسط خلفا در ایران).

از این بابت طبیعی است که نام بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان از یاد برود.

تفاوت حمله چنگیز خان مغول با الکساندر و خلفا

در این میان برخی می‌گویند اگر یورش الکساندر و خلفا باعث از بین رفتن آثار و یاد و خاطره دانشمندان ایران باستان شد چرا نام و آثار دانشمندانی مانند پورسینا (ابن سینا) پس از یورش چنگیز خان مغول از میان نرفت.

اصلی‌ترین تفاوت اعراب و یونانی‌ها با مغول‌‌ها، نابودی در دراز مدت و در دوران سلطه آنها بود. بر عکس آنچه خیلی‌ها تصور می‌کنند نابودی‌ها فقط در کشورگشایی‌های الکساندر یا عمر بن خطاب رخ نداد بلکه دهه‌ها این نابودی توسط جانشینان آنها ادامه پیدا کرد. ولی مغول‌ها بیشتر نابودی‌ها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت نابودی فراگیر نداشتند؛ بلکه حتی اوضاع با توجه به نفوذ وزرای کاردان ایرانی تغییر کرد. به همین دلیل اقدامات عرب‌ها و یونانیان بسیار تاثیر گذار تر بود.

فرمانروایان یونانی و خلفا پس از تهاجم، زبان خود را فراگیر کردند و اقدامات دراز مدت برای سلطه فرهنگی انجام دادند به طوری که خیلی از مردم نگارش‌های باستانی را نمی‌توانستند بخوانند. اما پس از حمله چنگیزخان زبان مغولی اصلا فراگیر نشد و همان زبان‌ها باقی ماندند.

اتفاقا بیشتر نابودی‌های فرمانروایان یونانی و خلفا را باید در دوران سلطه آنها جست‌و‌جو کرد و نه دوره حمله آنها که بخواهیم با حمله چنگیزخان مغول مقایسه کنیم.

دیگر تفاوت مغول‌ها با اعراب و یونانی‌ها این بود که آنها کتاب‌های پیشین را خطری برای خود نمی‌دانستند در حالی که فرمانروایان یونانی و خلفا برخی از این آثار را خطری برای ایدئولوژی خود می‌دانستند. حمله و سلطه مغول‌ها به هیچ عنوان جنبه ایدئولوژیک یا دینی نداشت که کسی را به خاطر دینی که دارد منزوی کنند یا جزیه از او بگیرند و… . هرچند کشتاری که سپاهیان مغول انجام دادند به ویژه از توده‌های مردم بسیار زیاد و جنایت آمیز بود و نباید از جنایات آنها در دوران سلطه هم غافل شد ولی شرایط متفاوتی با فرمانروایان یونانی و خلفا داشتند.

اگر مغول‌ها هم راه فرمانروایان یونانی و خلفا را ادامه می‌دانند چه بسی امروز از پورسینا و زکریای رازی هم فقط یک نام باقی مانده بود.

ارزش دانشمندانی که نام آنها مانده است

باید توجه داشته باشیم که دانشمندانی که نام آنها مانده ارزش ویژه‌‌ای دارند چراکه با آن همه نابودی که توسط بیگانگان رخ داد، آن‌قدر جایگاه آنها رفیع بوده است که این امکان به وجود آمده که نام آن‌ها به دست ما برسد.

اگر امروز یک اتفاقی عظیم برای بشر بیفتد که کل دنیا را تحت تأثیر خودش قرار دهد و خیلی از داده‌ها و کتاب‌ها نابود شوند، ممکن است هیچ‌کس نام «دورکیم» در ذهنش نماند با این که شخص بزرگی بوده است، اما مطمئن باشید همه نام «اینشتین» و «نیتون» در ذهنشان خواهد ماند. اشخاص برجسته‌ای مانند دانشمندان ایران باستان که حتی تا امروز نام آن‌ها مانده است، جایگاه رفیعی داشته‌اند و با توجه به شهرت بین‌المللی آنها، نامشان به دست ما رسیده است.

پانویس:

۱- آتش سوزی پارسه هم در نوشته مورخان آمده است و هم آثار آتش سوزی در پارسه کاملا هویدا است. برای دانش بیشتر ن.ک: اسناد، مدارک و شواهد گوناگون درباره به آتش کشیده شدن پارسه توسط اسکندر

۲- در دوران امویان، سردمداران این حکومت اعتقاد داشتند که عرب به دیگر اقوام برتری دارد و حتی این اعتقاد وجود داشت که «من ابغض العرب ابغضه الله» (ابن عبد ربه، احمد بن محمد. ۱۹۸۷. العقد الفرید. بتحقیق مفید محمد قمیحه. لبنان: دار الکتب العلمیه. ج ۳/ ص ۲۷۸).

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را از راه رایانامه با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود درباره این نوشتار را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

خط میخی

نویسنده‌های پایگاه

دانشمندان ایران باستان
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان