یکی از بزرگترین فیلسوفان یونان باستان یعنی افلاطون به شیوه تربیت شاهزادگان هخامنشی اشاره میکند و تعلیم و تربیت ایرانیان را بسیار میستاید؛ حتی آن را عامل برتری ایرانیان میداند! از سخنهای افلاطون مشخص میشود که تعلیم و تربیت دوران هخامنشیان چقدر مترقی بوده است. هنگامی که تعلیم و تربیت پیشرفت کند، علم و دانش رشد هم رشد میکند. برای همین علم و دانش در ایران باستان رشد چشم گیری داشت.
یکی از بزرگترین فیلسوفان یونان باستان یعنی افلاطون به شیوه تربیت شاهزادگان هخامنشی اشاره میکند و تعلیم و تربیت ایرانیان را بسیار میستاید؛ حتی آن را عامل برتری ایرانیان میداند!
در رساله آلکیبیادس اول، افلاطون به زبان سقراط با آلکیبیادس به گفتوگو مینشیند و در این گفتوگو آیین حکومت داری و تربیت شاهزاده ایرانیان را با یونان مقایسه می کند:
«اگر تو اجداد خود و سالامیس، وطن اریساکس یا اگینا وطن نیای بزرگ آیاکوس را در برابر اردشیر، پسر خشایارشا نمایش دهی بی گمان بر تو خواهند خندید، پس نیک بنگر تا ببینی که ما از حیث تبار و تربیت تا چه پایه از آنان کمتریم…
فرزند شاه را به خدمههای نالایق نمیسپارند بلکه بهترین خواجه سرایان دربار را بر او میگمارند و اینان موظفند که علاوه بر تربیت کودک، مراقب باشند تا اعظای تن او نیک رشد کنند و راست به بار آیند…
همین که فرزند شاه به هفت سالگی رسید او را به سوارکاران می سپارند تا راه و رسم شکار را فرا گیرد و چون چهارده ساله شد چهارتن که مربیان شاهانه خوانده میشوند، عهدهدار تربیت او می گردند. یکی از آنان که در دانایی بر همگان برتری دارد اسرار حکمت زرتشت پسر هرمز، دین داری و آیین کشورداری را به او می آموزد. دومی که عادل ترین مردمان است، او را بر آن می دارد که در همه عمر جز راست نگوید. سومین مربی که از خویشتن داری بهره ای به کمال داری بهره ای به کمال دارد به او می آموزد که تن به اسارت هوی و هوس در ندهد بلکه به آزادی و آزادگی خوی گیرد و بیش از همه مردمان بر شهوات و آرزوهای خود تسلط یابد، نه آنکه به بندگی آنها گردن بنهد. مربی چهارم که دلاورترین مردمان است او را دلاور و بی باک، ببار میآورد و به او میفهماند که اگر ترس در دل خود راه دهد، برده خواهد بود نه آزاد» (۱).
از سخنهای افلاطون مشخص می شود که تعلیم و تربیت دوران هخامنشیان چقدر مترقی بوده است. هنگامی که تعلیم و تربیت پیشرفت کند، علم و دانش رشد هم رشد میکند. برای همین علم و دانش در ایران باستان رشد چشم گیری داشت.
ایرانستیزان و افراطیهای به ظاهر مذهبی در دوران معاصر بسیار تأکید دارند که در ایران باستان علم و دانش آنچنانی رواج نداشته است. ریشه چنین اعتقاداتی برگرفته از نوشتههای علی شریعتی و مرتضی مطهری است. این در حالی است که شواهد بسیاری وجود دارد که در ایران باستان علم و دانش بسیار مورد توجه بوده است و کتابخانههای بزرگ و مراکز علمی در ایران باستان وجود داشتهاند (ن.ک: دانشمندان ایران باستان همچنین: کتابخانههای ایران باستان).
شهرت جهانی رونق علم و دانش در ایران باستان تا سدههای پس از اسلام هم وجود داشت. نویسندگان مسلمانی که هیچ دلیلی برای تعریف بیاساس از ایران باستان نداشتند هم از رواج علم و دانش در ایران باستان سخن گفتند به طوری که ایران باستان نماد رواج فرهنگ و دانش در نوشتارهای آنان بوده است (ن.ک: تاثیر گذاری فرهنگ و تمدن ایران باستان بر مسلمانان).
یعنی از یونان باستان تا دانشمندان بزرگ پس از اسلام فرهنگ و تمدن ایرانیان را ستودند و واقعیت خلاف تصورات پوچ افراطیها است.
با توجه به این همه منابع و شواهد، اینکه از ایران باستان به اندازه یونان و روم، آثار علمی باقی نمانده، به معنای ضعیف بودن علم و دانش نبوده است. دلیل آن چیز دیگری است که در نوشتار دیگر بدان پرداختیم (ن.ک: کتابسوزی اعراب در ایران).
پانویس:
۱- افلاطون، دوره آثار،ترجمه محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی ج۲: ۶۵۷- ۶۶۰