اسناد، مدارک و شواهد گوناگون درباره به آتش کشیده شدن پارسه (تخت جمشید) توسط اسکندر

برخی از پژوهشگران درباره به آتش کشیده شدن پارسه (تخت جمشید) توسط اسکندر تردید کردهاند. گرچه این پژوهشگران نقدهای محترمانهای در این باره مطرح کردند که قابل توجه است اما با نگاهی دقیقتر متوجه میشویم، شواهد و منابعی که نشان میدهند تخت جمشید آتش گرفته است بسیار فراوان میباشد و استدلالهای قویتری در این باره مطرح میشود؛ به طوری که با توجه به آثار به جا مانده در پارسه و نوشتههای باستان شناسانی که کار حفاری را انجام دادهاند، دیگر تردیدی باقی نمیماند که این اثر شکوهمند تخریب شده و آتش گرفته است.
متأسفانه در این میان برخی هم به دنبال ماهی گرفتن از آب گل آلود هستند و برای اهداف خاصی ادعا میکنند که آتش سوزی تخت جمشید دروغ است! تفکر این افراد که حسابشان از افرادی که نقدهای محترمانه را مطرح کردند، جدا میباشد، بر پایه نظریات جناب آقای پورپیرار است. پورپیرار بیان میداشت که تخت جمشید یک سازه نیمه کاره بوده و هرگز مورد استفاده قرار نگرفته است، و آتش سوزی تخت جمشید را دروغ میدانست.
جناب پورپیرار مورد مخالفتهای بسیاری واقع شد. به عنوان مثال کتاب هایی مانند «اعتبار باستانشناختی آریا و پارس»، «دوازده قرن شکوه»، «هزاره های پر شکوه»، «کوروش و بابل» و بسیاری از کتابهای دیگر در نقد و بررسی علمی گفتههای پورپیرار نوشته شد.
در این مقاله به طور خلاصه به موضوع آتش سوزی تخت جمشید میپردازیم و سپس نادرستی نظر کسانی که آتش گرفتن تخت جمشید را رد می کنند را بررسی میکنیم و در این راه اسناد و مدارک آتش سوزی پارسه را چه از نظر یافته های باستان شناسی انجام گرفته و چه از نظر روایات مورخین قدیم را مورد مطالعه قرار میدهیم.
ساختار پارسه
نکته ای که باید پیش از هر سخن دیگری بدان پرداخت ساختار ساختمانی پارسه (تخت جمشید) است. پندار غلطی که متاسفانه وجود دارد اینست که برخی از مردم به غلط فکر میکنند پارسه بنایی سنگی است. درواقع چون امروزه فقط بخش های سنگی آن باقی مانده است این تفکر نادرست در میان برخی رشد کرده است، این در حالی است که پارسه یک معماری ایرانی با الهام گیری از هنر های گوناگون داشته است،دکتر هرتسفلد در کتاب ارزشمند «ایران در شرق باستان» معماری ایران باستان را از نظر مصالح ساختمانی بر پنج پایه ی «۱- حجاری کوه و صخره ۲- ساختمان سازی با مکعب های عظیم سنگی ۳-سقف های چوبی متکی بر ستون های چوبی ۴ -کاربرد فراوان فلز ۵- دیوار های خشتی» استوار میداند.(هرتسفلد.1381:ص227) . تخت جمشید نیز دارای این شاخص ها میباشد.
در پارسه ستون های کاخ های بزرگی چون آپادانا، کاخ صد ستون و دروازه ملل از سنگ ساخته شده و ستون های کاخ هایی مانند خزانه ، حرم سرا،کاخ تچر و… از چوب ساخته شده است و سقف همه تالار ها و کاخ ها را با چوب پوشش میدادند که عنصری سبک و در عین حال اشتعال پذیر بود. دیوار ها نیز از خشت ساخته میشدند که گاهی به تناسب ارتفاع آن ها قطرشان به بیش از 5 متر میرسید. گاهی دروازه ها را برای شکوه و جلال بیشتر از سنگ میساختند که میتوان به دروازه های کاخ صد ستون و دروازه ملل اشاره کرد. پس تا اینجا که با ساختار ساختمانی پارسه آشنا شدیم میبینیم که پارسه به علت استفاده زیاد از چوب در کنار سنگ و خشت کاملا نسبت به آتش سوزی آسیب پذیر بود
در مورد چوب های سقف و ستون های پارسه اطلاعات جالبی با تحقیقات دکتر سامی بدست آمده و آن نوع خاصی از چوب در پارسه است. چنانکه دکتر سامی مینویسد:
«سقف تالار ها ایوان ها و اتاق ها و راهرو ها را چوب های قطور کوهستان ها و جنگل های فارس و بختیاری و قسمتی نیز چوب های سدر لبنان تشکیل میداده است. قطعه ای از چوب پیدا شده در کاوش ها که توسط آزمایشگاه دانشکده کشاورزی کرج مورد آزمایش قرار گرفت از نوع سدر لبنان بود» (سامی، 1389:ص89)
پیدا شدن چوب سدر لبنان بسیار عجیب و جالب است ولی در عین حال غیر منتظره نبود. چراکه داریوش بزرگ در کتیبه ای که در آن چگونگی ساخت و مصالح ساخت کاخ های شوش را تشریح میکند ،در کتیبه با کد علمی DSf در مورد چوب ها می آورد:
«چوب سدر که در اینجا کار گذاشته شده است از کوهی به نام لبنان آورده شد،مردم آشور آن را اوردند تا بابل ، از بابل کاری ها و یونانیان آن را تا شوش آوردند،چوب یکا از گنداره و کرمان آورده شد» (کتیبهDSf ، بند 9، ن.ک: لوکوک،1389: صص 282-283).

همانطور که در کتیبه داریوش بزرگ و گزارش های دکتر علی سامی پیداست چوب سدر فقط بخشی از چوب های پارسه را تشکیل میداده و چوب هایی نظیر سرو نیز در کاخ به کار رفته، دکتر اشمیت از آزمایش خاکستر هایی خبر داده است که مشخص شده از چوب سرو بودند .(اشمیت، 1342:ص 131).
داستان بر افروختن آتش در پارسه به روایت مورخین
مورخین بسیاری به موضوع آتش سوزی پرداختهاند که چند مورد از آن را میآوریم. مورخانی مانند رادت، پلوتارک، آریان، دیودور سیسیلی و… از این موضوع یاد کردند.
رادت یکی از بهترین مورخین اسکندر شرح حادثه را مشروحا و چنانکه خود به چشم آن را دیده باشد نقل میکند و میگوید:
«شهر شاهی که در زمان هخامنشیان مرکز تجلی فر و شکوه درباری بود بهترین جایی بود که مقدونی ها برای برگزاری جشن تجلیل پیروزی های محیرالعقول جنگی خود در نظر گرفته بودند… محققا در آنجا که او (اسکندر) از خدایان و مردان خود سپاسگزاری کرد به خدایان قربانی تقدیم نمود و به مردهای خود بزمهای مجلل. این ضیافتها مکرر بودند یکی که محققاً آخرین همه بود به جنون می گساری و عیاشی گرایید… در این هنگام وضع صحنه تغییر کرد. تا آنجا جریان وقایع زیر جماعت روحانی زئوس بود ولی به تدریج که جامها خالی میشد و سرها را به دوار میانداخت باکوس خدای شراب خود را نشان داد و به حضار جنون مستی و شهوت بخشید و همه را دستخوش اختلال و گمراهی کرد. مجلس جشن بدل به جمع دیوانگان شد و همگی تسلیم گمراهی شدند… تائیس اسکندر را دعوت کرد که مراسم کموس را با دیگران افتتاح کند خود او نیز با التهاب میخواست در آن شرکت کند اسکندر موافقت کرد و به دنبال او تائیس دسته رامشگران را حرکت داد و نقش رهبری آنها را بر عهده گرفت و کوموس با صدای آواز و فلوت از تالار جشن خارج شد. دیگران هم از آنها پیروی کرده و تعدادی مشعل بدست اوردند و کاخ را که میخواستهاند طعمه حریق کنند احاطه نمودند نخست اسکندر و سپس تائیس مشعلهای افروخته را روی ساختمانی که چوبکاری آن از چوب سدر بود انداختند. همه از آنها پیروی کردند و آتش همه جا را فرا گرفت» (سامی، 1389: ص 366 و 365).
پلوتارک مورخ مشهور در کتاب «حیات مردان نامی» در خلال شرح زندگی و جنگ های اسکندر به آتش افروزی او در پارسه اشاره میکند. بر اساس روایت پلوتارک تائیس معشوقه بطلمیوس ، در جشنی که اسکندر به مناسبت پیروزی بر ایرانیان ترتیب داده بودند بر سر میز شام سخنرانی میکند ، پلوتارک سخنان آن زن و اتفاقات بعد آن را چنین روایت میکند:
« زن زمزمه کنان میگفت:در چنین روزی بسیار بیشتر از آنچه تصور میکرد محظوظ و خشنود است. بخصوص پس از تحمل آنهمه رنج و مشقت که مدتها سرگردان و حیران همراه سپاهیان در ممالک آسیا میگشت. ولی حالا چقدر مشعوف و سرفراز است که باتفاق سپاهیان غرق در مسرت ، در پیشگاه پر عظمت پادشاهان بزرگ ایران قرار دارد. اما رضایتش آنوقت به سر حد کمال خواهد رسید که به عنوان تفریح و شادی در همین قصر آتشی بر افروزند و این بارگاه خشایارشا را که شهر آتن بسوخت،بدست خودم، در حضور شاهی چون اسکندر بسوزانم تا در آتیه بگویند که زنانی که همراه سپاه اسکندر بودند ،بهتر از کلیه سرکردگان و سرداران نیرو های بحری و بری یونانی انتقام خویش را از اعمال ایرانیانی که در گذشته به سرما آوردند، گرفتند.هنوز این کلمات از زبان آن زن خارج نشده بود که درباریان اسکندر شادی کنان و کف زنان فریاد برآوردند که چه خوب مطلب تقریر شده و شاه را تهبیج کردند که بدین کار اجازه دهد.
اسکندر رفته رفته اغوا شد تا اینکه ناگاه برپاساخت و تاجی از گل بر فرق خویش نهاد و مشعلی بر دست گرفت و قبل از همه به راه افتاد.درباریان نیز جملگی در اطراف قصر به فریاد و رقص پرداختند. سایر مقدونیان نیز که چنین دیدند عموما با مشعل های فروزان ،شادی کنان به سوی قصر دویدند و پیش خود می گفتند که آتش زدن قصر شاهی از طرف اسکندر نشانه اینست که خیال دارد به سوی مملکت خویش عزیمت کند و از اقامت بیشتر در بین خارجیان منصرف شده است. اینست کیفیت سوختن قصر سلطنتی پادشاهان ایران» (پلوتارک،1346:ص386 و 387).
پلوتارک در ادامه میگوید که بعد از آتش افروزی اسکندر از کرده خویش پشیمان شد و دستور داد تا آتش را خاموش کنند.(پلوتارک،1346:ص387)
آریان میگوید:
«اسکندر در جواب یکی از سرداران (پارمن ین) که عقیده داشت غارت و حریق تخت جمشید فتوحات او را لکه دار خواهد ساخت گفت: لشکری از پارس به یونان آمد آتن را خراب کرد و معابد آن را آتش زد من باید انتقام این کردار را بکشم» (سامی، 1389: ص 374).
طبق اسناد فوق از مورخین تخت جمشید (پارسه) به دست اسکندر آتش زده شده است و این خود میتواند نادرستی عقیده آتش نگرفتن پارسه را نشان دهد.
آثار آتش سوزی در تخت جمشید
اما ما در بررسی چنین وقایعی تنها به گفتار مورخین اکتفا نمیکنیم بلکه باید گفتار مورخ با یافتههای باستانشناسان نیز مطابقت کند. از این رو در ادامه نوشتار به بررسی کاوشهای باستانشناختی در تخت جمشید و اینکه آیا اثری از آتش سوزی ذکر شده توسط مورخان در آن دیده میشود یا خیر میپردازیم.
شاید از اولین کسانی که در گزارشهای خود به آثار آتش در تخت جمشید اشاره کرده است، استولزه (Stolze) باشد.
دکتر سامی در کتاب خود در مورد تالار صد ستون مینویسد:
«استولزه که حدود نود سال پیش از این (پیش از کاوشهای علمی تخت جمشید) کاخ را پس از کند و کوب حاج معتمدالدوله فرهاد میرزا (سال 1295هجری قمری برابر 1877میلادی) دیده مینویسد که کف تالار از یک طبقه زغال و خاکستر سوخته اشیا و چوبهای پوسیده بوده ضمن خاک برداریهای ما هم در کف این تالار علایم و آثار سوختگی شدید نمودار بود» (سامی، 1389: ص 184).
بعد از کاوشهای گروههایی مانند دانشگاه شرق شناسی شیکاگو که اکثراً به دنبال جمع آوری آثار عتیقه و خروج قانونی و غیر قانونی آنان از ایران بودند و هیچگاه آنطور که به آنان وظیفه سپرده شده بود به مطالعه و بازسازی و مرمت این آثار گرانقدر نپرداختند، دکتر سامی و پس از آن گروه ایتالیایی تیلیا و سپس دکتر شهبازی به بررسی و مرمت و کاوش دقیق علمی در این آثار دست زدند. دکتر سامی در زمینه تخت جمشید کتابهای بسیار نوشت و قصد شناساندن این اثر به جهانیان را داشت دکتر شهبازی نیز بعدها که کاوش را در تخت جمشید به دست گرفت مقالات و کتابهای بسیاری در مورد تخت جمشید نوشت و آثار بسیاری مورد مرمت قرار گرفت. قطعا ما تخت جمشید امروزی را مدیون زحمات بی دریغ بزرگانی چون دکتر سامی دکتر شهبازی و دکتر جوزپه تیلیا هستیم.
دکتر سامی خود موسس بنگاه علمی تخت جمشید بود و مدیریت این بنگاه را در دست داشت حفاریها و کاوشهای باستانشناسی را بعد از گروه علمی دانشگاه شیکاگو ادامه داد (طالبیان، 1393: ص 126). وی در مورد آتش سوزی تخت جمشید و آثار آتش پیدا شده مینویسد:
«آتش سوزی کاخهای تخت جمشید بدست اسکندر مقدونی حتمی و در خلال کاوش های سی ساله آنجا کاملا ثابت و مسلم گردیده است. همانطور که نویسندگان هم زمان اسکندر و سایر تاریخ نویسان یونانی و رومی نوشتهاند، این کاخ عظیم سوخته و تاراج گردیده و الا گذشت زمان و گردش روزگار نمیبایست بنایی بدین استواری و زیبایی را اینطور ویران و از هم گسیخته سازد. در کاخها راهروها و ایوانها کناره دیوارها و کف تالارها هر جا با خاک انباشته شده آثار سوختگی و دود زدگی و زغال و چوبهای نیم سوخته و پارچههای سوخته نمایان بود که جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد.
نه تنها در آثار روی صفه بلکه ضمن ساختمانهای مکشوفه در خارج از صفه که شرح آنها گذشت همه جا اثر سوختگی و آتش سوزی دیده شد و هم اکنون مقداری از سوختههای پردهها و فرشها و چوبها که در کاوشها بدست آمده در موزه تخت جمشید موجود میباشد» (سامی، 1389: ص 354).
آثار زغال و خاکستر زیادی که در تالار مرکزی و ایوان شمالی کاخ صد ستون مشاهده گردید نشان داد که این کاخ بیش از سایر کاخ ها مورد اتش سوزی مهیب اسکندر قرار گرفته است (سامی، 1348: ص 209).
دکتر هرتسفلد باستان شناس آلمانی او که اولین کسی بود که در سال 1931 حفاری و پژوهش علمی را در تخت جمشید آغاز کرد (طالبیان.1393:ص75) در مورد کاخ صد ستون مینویسد:
«امروزه،داخل تالار تصویر وحشتناکی از خرابی ناشی از آتش سوزی است.ژرفای خاکستری که کف تالار را پوشانده در حدود 30 و گاهی 60 سانتیمتر میشود.ستون های سنگی سیاه شده از شدت حرارت آتش سوزی به انبوه بی شمار سنگ ریزه تبدیل شده و اغلب به صورت آهک سوخته در آمده اند…اسکندر حریقی،که به نابودی تخت جمشید انجامید،از این اتاق شروع کرد» (هرتسفلد،1381:ص235)
دکتر اشمیت که در سال 1314 پس از دکتر هرتسفلد حفاری و کاوش ها را در پارسه رهبری کرد(طالبیان.1393:ص 103) نیز به کرات به آثار آتش و ذغال و خاکستر در پارسه اشاره میکند.که چند مورد را به عنوان نمونه می آوریم:
آثار آتش در یکی از انبار های جنوبی کاخ آپادانا:
« این قطعه دیوار پیش از آنکه روی کف دودزده اتاق بی افتد سوخته بوده است. بر دیوار های دیگر نیز اثر آتش دیده میشود و مقدار زیادی ذغال نیز در قسمت شرقی اتاق بدست آمد، در میان این انبوه چوب های ذغال شده که عرض آن ها تقریبا 1.5 متر و طول آن ها در حدود هشت متر بود و نزدیک به شصت سانتی متر قطر آن میشد و همین اندازه از کف اتاق بالا آمده بود مقدار زیادی اشیای مفرغی کشف گردید» (اشمیت، 1342:ص74 و75)
تالار اصلی آپادانا:
«ضمن خاک برداری گوشه جنوب شرقی تالار اصلی آپادانا شواهد تازه ای بدست آمد که نشان میداد کاخ آپادانا در اثر حریق شدیدی منهدم گردیده است تاثیر آتش در اینجا از اتاق های انبار و برج جنوب شرقی بیشتر مشهود است و حرارت آتش در تالار به قدری زیاد بوده که خشت های زیر گچ کاری سبز خاکستری رنگ دیوار تا حدودی پخته و رنگ آن به قرمز کم رنگ تغییر یافته است و نیز قسمت عمده پوشش سبز خاکستری رنگ کف اتاق به عمق پنج میلیمتر تا یک سانتی متر سوخته و سیاه گردیده است»(اشمیت، 1342:ص78)
دکتر شهبازی که خود موسس بنیاد تحقیقات هخامنشی بود و به وسیله این بنیاد از آبان 1353 به گونهای گسترده کارهای اجرایی و پژوهشی و مرمتی را در تخت جمشید دنبال میکرد (طالبیان، 1393: ص185 تا 187) در مورد آتش سوزی مینویسد:
«در سر تا سر ایوان و تالار اثار سوختگی شدید و مهیبی که هدیه اسکندر به ایرانیان بود به چشم میخورد. گذشتگان بقایای اشیا سوخته و خاکستر چوب سدر متعلق به سقف را یافتهاند و بدین ترتیب شکی نمانده است که کاخهای تخت جمشید را آتش ویران کرده است» (شهبازی، 1389: ص 211).
بر خلاف تصور اکثر مردم که میپندارند تخت جمشید فقط شامل همان کاخ های بالای صفه سنگی است. پارسه تنها به آن کاخ ها محدود نمیشود پارسه در زمان هخامنشیان شهری بوده است که در آن کاخ های اشراف و خانه های مردم عادی نیز وجود داشته اند. و این کاخ ها همه در پایین صفه سنگی و بر سطح دشت ساخته شده بودند.
جناب آقای حسین بصیری در کتابی که در سال 1325 تحت عنوان «راهنمای تخت جمشید» چاپ میکند در مورد شهر پارسه مینویسد:
«وسعت شهر نامبرده نزدیک به ده برابر وسعت تخت بوده است…. بقایای خرابه های شهر پارس تا چند قرن پیش مانده بود.در سال 436 هجری امیر ابو کالنجار پسر ابو شجاع سلطان الدوله دیلمی فرمان داد خرابه های آن را هموار نموده و در جای آن کشت و کار نمایند» (تجویدی.1355:ص 38 و 39)

بدین ترتیب بخش بزرگی از ویرانه های شهر پارسه برای همیشه نابود میشود . در جنوب صفه پارسه کاخ هایی پیدا شد که دکتر اکبر تجویدی بر روی آن ها کاوش نموده است . او از شواهد بسیار آتش سوزی در کاخ های پایین صفه و در شهر پارسه سخن میگوید.که چند نمونه را برای مثال می آوریم:

«پیدا شدن مقادیر زیادی سوخته های چوب بویژه در تالار های ستون دار حکایت از یک آتش سوزی عمومی در این ساختمان همچون دیگر تاسیسات برزن جنوبی می نماید.»
«هنوز کاوش در مناطق شرقی و جنوبی حیاط C انجام نگرفته است.ولی بررسی های مقدماتی ما در گوشه شمال شرقی این محوطه روشن ساخت که در این بخش ها آتش سوزی مهیبی رخ داده است و اتاق های این قسمت آکنده از ذغال و خاکستر میباشد» (تجویدی.1355: ص 126)
«به طور یقین آثار برزن جنوبی به همان ترتیب که آثار روی صفه طعمه آتش شده است بوسیله مقدونیان و مزدوران و همدستان یونانی ایشان و دیگر هم پیمانانشان ابتدا به صورت کامل غارت شده و تمامی نفائس آن به یغما رفته و سپس با یک نقشه قبلی به آتش کشیده شده است» (تجویدی.1355:ص185)
دکتر تجویدی ضمن کاوش های خود به یک نمونه از ستون چوبی نیم سوخته ای برخورد که هنوز بر روی پایه ستون خود ایستاده بود و سندی ارزشمند بود که ساختار ستون های چوبی پارسه را نشان میداد. دکتر تجویدی و همکارانش از آن تالار و ستون و الوار های ذغال شده به دقت عکس برداری کردند و نقشه ای تهیه کردند.

دکتر هاید ماری کخ در کتابشان از ذوب شدن سلاح های هخامنشی مینویسد:
«ناوک های زیادی از نیزه و تیر از عمارت خزانه تخت جمشید به دست آمده است.برخی از این ها در اثر آتش سوزی ذوب شده و به صورت انباشته کوچکی از آهن در آمده است» (کخ،1377:ص301)
بقایای پردههای هخامنشی آویزان در کاخهای تخت جمشید نیز در زمان دکتر هرتسفلد پیدا شدند:
در حدود سال 1310 هنگامی که پروفسور ارنست هرتسفلد باستان شناس مشهور و کاوشگر اصلی تخت جمشید در لابه لای آثار به جای مانده از کاخهای داریوش و خشایارشا جستجو میکرد، در بین دیوارهای کاخ آپادانا تکههای سوخته پارچهای را یافت. پارچهای که بعدها مهر اثبات بر افسانه مشهور آتش سوزی تخت جمشید زد.
آزمایشهای بعدی روی این تکههای سوخته نشان داد آنها باقی مانده پردههای سوخته یکی از کاخها بوده است. این تکه پارچه در حال حاضر در موزه تخت جمشید به نمایش در آمده است. «عباس علی بردبار» مسئول و راهنمای موزه تخت جمشید می گوید: «پروفسور هرتسفلد و همکارانش در بخشهای مختلف تخت جمشید تکههایی از این پارچهها را به دست آوردند که تعدادی از آنها را به اروپا بردند و در حال حاضر در موزه های بزرگی چون لوور و موزه بریتانیا و بخش دیگری از آنها نیز در خزانه موزه ملی و تخت جمشید نگهداری می شود».
بسیاری از مورخان و پژوهشگران معتقدند این تکهها بقایای پردههای تخت جمشید است که در هنگام آتش سوزی بزرگ تخت جمشید به جای مانده است. کارشناسان بر این واقعه اتفاق نظر دارند اما اینکه آتش سوزی در چه زمانی روی داده است مشخص نیست (ابراهیم زاده، خبرگزاری میراث فرهنگی، 1383).

پاسخ به پرسش درباره پارچهها
نکته ای که باید در اینجا برای رفع شبهات مطرح کنیم آن است که پیدا شدن مقداری پارچه در پارسه اصلا جای شگفتی ندارد. گاهی گفته میشود مگر یک پارچه چقدر در طبیعت دوام خواهد آورد!؟
در پاسخ باید گفت پارچه در شرایط مناسب گاهی هزاران سال دوام خواهد آورد. به عنوان نمونه باستان شناسان ایران در سال 1393 در حفاری هایی که در شهر سوخته انجام داده اند موفق به کشف یک انبار پارچه گردیده اند، چنین گزارش میکنند:
در دو گمانه در شمال دیوار اصلی مقادیر بسیار زیادی پارچه بهدست آمد. گفته میشود، بزرگترین قطعه پارچه یافت شده در شهر سوخته به طول ۶۰ سانتیمتر و با عرض ۴۰ سانتی متر است. این قطعه پارچه دارای سه طیف مختلف رنگ قهوهای است.(جلیلوند،خبرگزاری میراث فرهنگی.1393)
حال انکه فرهنگ شهر سوخته واقع در استان سیستان و بلوچستان دارای لایه های مختلف تاریخی است که قدیمی ترین لایه مربوط به 3200 قبل از میلاد و جدید ترین لایه مربوط به 1800 قبل از میلاد است.(عطایی و وحدتی،1382:ص 26) با در نظر گرفتن آنکه هخامنشیان در 550 قبل از میلاد به دست کوروش پایه گذاری شدند پس پارچه های انبار شهر سوخته حداقل 1200 و حداکثر 2600 سال قدیمی تر و کهنه تر از پارچه یافت شده در پارسه اند و اگر بخواهیم قدمت پارچه های شهر سوخته را نسبت به زمان حال بسنجیم ،به قدمتی حدود 3800 تا 5200 سال پیش میرسیم. حال سوال از شبهه پردازان این است که چطور پارچه ای از 5200 سال پیش باقی میماند اما از 2500 سال پیش خیر؟

بررسی نظرات منتقدین آتش سوزی پارسه
نقدهایی نیز به مسئله آتش سوزی پارسه وارد آمده است. کاش منتقدین دقت بیشتری میکردند و گزارشهای باستان شناسان را میخواندند.
با این حال از میان نقد های گوناگون نقد دکتر احمد حامی پدر علم بتن ایران بسیار متمایز و محترم و برخواسته از عقل و نه تعصب است. دکتر حامی با توجه به نوع سنگ های به کار رفته در پارسه مینویسد:
«من گفته و نوشتهام که تخت جمشید نسوخته است، و اینرا از دید شیمیایی بررسی کردهام. تخت جمشید روی سنگ آهک، و با سنگ آهک ساخته شده است. … اگر تخت جمشید در آتش سوخته بود، باید سنگهای بالا تنهٔ آن در شعلههای آتش و سنگهای پایین تنهٔ و کف آن، زیر جسم های سوزان فرو ریخته، هم پخته باشند. آب باران و برف، با پوستهٔ سنگ آهکِ پخته، ترکیب آهک شکفته داده باشد و آنرا شسته باشد. سنگهایی را که تازگی از زیر خاک بیرون آوردهاند، به ویژه سنگهای ازاره و کف، همگی سالماند و آجِ تیشهٔ سنگتراشان زمان هخامنشی، روی آنها هنوز بجا مانده است. این نیز میرساند که تخت جمشید نسوخته است» (حامی،1354:ص26)
دکتر حامی به نکته بسیار خوبی اشاره کردند و آن نوع سنگ در پارسه است ، پارسه از دو نوع سنگ آهکی سخت و نرم تر ساخته شده است که واکنش سنگ آهک به حرارت را دکتر اشمیت دومین محقق در مجموعه پارسه چنین در کتاب خود ذکر میکند:
«کربنات کلسیم یعنی همان ماده معدنی که آهک از آن تهیه میگردد به صورت سنگ آهک در اغلب نواحی که سنگ گچ پیدا میشود وجود دارد. وقتی کربنات کلسیم در حرارت بیش از ۸۰۰ درجه سانتی گراد مکلس گردد تجزیه میشود و به صورت آهک سوخته در میآید. مادهای را که بدین حالت بدست میآید ممکن است با آب مخلوط نمود» (اشمیت،1342:ص281)
بر این اساس سنگ آهک با درجه حرارت بسیار بالا آسیب پذیر و ترد و شکننده میشود و حتی ممکن است پودر شود. اما نظر دکتر حامی را باید از دو جهت بررسی کرد نخستین نکته آنست که ما نمیدانیم واقعا چوب های سقف و ستون ها چقدر بوده و این مقدار چوب تا چه زمانی میتوانسته بسوزد. از این نظر باید سنگ آهک پارسه را از آن سنگ آهکی که در کوره حرارت داده میشود تا کاملا پودر شود متمایز ساخت.
دومین نکته آنست که بر طبق نظر دکتر حامی و دکتر اشمیت آتش نتایج ویرانگری را بر سنگ ها و ستون ها میگذارد ولی باید بررسی کرد که واقعا همانگونه که دکتر حامی میفرمایند سنگ های پارسه کاملا بی گزند از آتش و حرارت بوده اند؟ با بررسی این موضوع در گزارش های باستان شناسان محقق در پارسه به نتایج چشم گیری میرسیم باستان شناسان مجموعه پارسه بار ها و بار ها از تخریب سنگ ها در اثر آتش گفته اند که بعضی را نقل میکنیم:
«-کاخ صد ستون-ستون های سنگی سیاه شده از شدت حرارت آتش سوزی به انبوه بی شمار سنگ ریزه تبدیل شده و اغلب به صورت آهک سوخته در آمده اند…اسکندر حریقی،که به نابودی تخت جمشید انجامید،از این اتاق شروع کرد» (هرتسفلد،1381:ص235)
«در خلال این تعمیرات مسلم گشت که ستون ها و زیر ستون ها در اثر آتش سوزی هدیش،سوخته و پوسیده و سنگ ها صلابت و استحکام اولیه خود را از دست داده و متلاشی گردیده است، و از ان پس نیز در نتیجه یخ بندان ها و گرما های شدید پیوسته مقداری از آن ها ریزش کرده و اغلب آن ها را از صورت پسندیده و زیبای اولیه خود خارج ساخته است»(سامی،1389:ص141)
«-پله های ایوان شرقی کاخ آپادانا- از زیر خروار ها خاک بدر آمد و هنوز روی یک دستگاه آن آثار چوب سوخته سقف که افتاده و چند ردیف پله را به آهک تبدیل کرده دیده میشود»(سامی،1389:ص143)
«-کاخ هدیش- سنگ های این بنا از لحاظ جنس تراش و شفافیت همانند کاخ تچر بوده است ولی در اثر آتش سوزی آسیب زیاد تری دیده و خرد شده است و حدس زده میشود که آتش سوزی با شدت هرچه تمام تر در نابودی این کاخ ظریف موثر و سنگ ها را به کلی گداخته و از هم متلاشی ساخته است بطوری که اکثر سنگهای درگاه ها ریخته و آن هایی نیز که برپا مانده پوسیده و ریختگی زیادی پیدا کرده و نقش هایش هم محو گردیده است»(سامی،1389:ص266)
«آتش ستون های سترگ تالار صد ستون را به هزار پاره شکسته و خرد کرده و سنگ های تراش جسیم،در ها را مکلس ساخته و خشت های بسیاری از دیوار ها را به آجر تبدیل نموده است»(سامی،1389:ص374)
«-خزانه-اشیای قابل احتراق موجود در اتاق ها بیش از پوشش سقف و ستون های چوبی باعث سرایت آتش و سوختگی دیوار ها و ترک برداشتن پایه ستون های بعضی از اتاق های خزانه گردیده است»(اشمیت،1342:ص177)
«قسمتی از نمونه تخت سنگ دیگر یعنی چهارمین تخته سنگبر روی پایه ستون 1D که شال ستون و ته ستون آن در اثر آتش شکسته بود قرار داشت»(اشمیت،1342:ص192)
«-کاخ صد ستون- این تالار بسیار باشکوه جایگاه اتش افروزی مهیب اسکندر بودو آثار سوختگی همه جا و حتی سنگ های ستون های فروریخته به خوبی مشخص است تابدانجا که این آثار باقی مانده به علت پخته شدن تاب باز سازی و باز برپا گشتن را ندارند»(شهبازی،1389:ص205)
«-کاخ هدیش-سنگ های این کاخ زیاد استوار نبوده و اتش سوزی شدید اسکندری،شیرازه جرز ها در و پنجره ها را از هم گسیخته و خیلی به آن گزند رسانیده به طوری که محافظت همین مقدار سنگ پوسیده ای که مانده نیز بسیار دشوار است»(شهبازی،1389:ص166)
با توجه به این گزارش های فراوان از اثر آتش بر سنگ ها میتوان گفت که دکتر حامی در مورد تاثیرات آتش بر روی سنگ ها دچار اشتباه شده و بنیان نظر خویش را صرفا بر روی مشاهده سنگ هایی قرار داده که کمتر در معرض حرارت بوده اند. بی شک به همان دلیل که الوار و چوب در سراسر پارسه به یک نسبت استفاده نشده اند همه پارسه نیز به یک نسبت آتش نگرفته و نابود نشده است، این طبیعی است که سنگ های کاخ هایی همچون صد ستون ویا هدیش که بر طبق نظر باستان شناسان در مبدا شروع آتش افروزی بوده اند بیش از سایر نقاط پارسه آتش گرفته اند و آسیب دیده اند.
بر اساس مطالعات باستان شناسان سنگ های پارسه هم از حریق در امان نبوده و بسیار آسیب دیده اند.
کتیبه های ساسانی در کاخ تچر تخت جمشید
از دیگر نقد های وارد آمده بر مسئله آتش سوزی پارسه، وجود کتیبه هایی متعلق به دوران ساسانی است، منتقدین بیان میکنند که کتیبههای پهلوی نشان از سکونت شاپورساسانی در پارسه دارد و قطعا پارسه تا زمان نوشته شدن این کتیبهها بنایی آباد بوده چراکه شاه در مکانی ویران جلوس نمیکند!!! بنابراین آنها نتیجه میگیرند که پارسه در یورش اسکندر آتش نگرفته است.
این نقد نیز همانند نقد شادروان استاد بزرگوار دکتر احمد حامی نقدی جالب است که قطعا ذهن کنجکاوان مسائل تاریخی را به خود مشغول میکند، البته وجود این نقدها بسیار ارزشمند است چراکه به ما کمک میکند ابعاد و زوایای مختلف مسئله آتش سوزی در پارسه را از نظر مخالفین هم بررسی کنیم و هرچه بیشتر به حقیقت نزدیک شویم.

همانطور که منتقدین بیان میکنند، دو کتیبه به خط پهلوی بر جرزهای کاخ تچر (کاخ داریوش) در مجموعه پارسه دیده میشوند نخستین آن مربوط به سال دوم پادشاهی شاپور دوم ساسانی است یعنی سال 311 میلادی (دریایی،1380: ص111) و همچنین میدانیم که شاپور از سال 309 تا سال 379 پادشاهی کرد (همان: ص107). و دومین کتیبه شانزده سال پس از کتیبه اولی نگارش یافته است (شهبازی، 1389:ص153). نخستین کتیبه به دستور شاپورسکانشاه نقر میگردد و دومین کتیبه توسط دو نفر از نزدیکان شاپور «سلوکوس پسر راست شاپور و کاور قاضی» نوشته شده است.
متن کتیبه شاپوردوم (شاپورسکانشاه) به شرح زیر است:
«در ماه اسفند، در سال دوم (پادشاهی) مزدا پرست، خدایگان شاپور، شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان (دارد). در آنزمان بود که شاپور سکانشاه (فرمانروای مناطق) سند، سیستان و توران تا کنار دریا (است)،فرزند مزداپرست خدایگان هرمز،شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان (دارد)، در دربار ایشان خدایگان نماز برد و به این جادهی بین استخر و سیستان شد و با کرفگی (اخلاص، انجام کارثواب) به طرف اینجا به صد ستون آمد. او در این مکان نان خورد (و) با او بهرام فرزند نٌخ هرمز، اندرزبد سیستان، و نرسی مغ، ازخاندان وراز، وین ریو مهرانشهربان زرنگ و نرسی دبیر، و دیگر آزادگان پارس و آزادگان سیستان و زرنگیان و فرستادگان از کوستها و سرداران همراه او بودند و او شادی بسیار کرد و او (مراسم) ایزدان کردگان فرمود و او به پدر و نیاکان خود آفرین کرد. او به شاپور شاهنشاه آفرین کرد، او به روان خویش آفرین کرد و به آن کسی نیز آفرین کرد که این سرای را ساخت. باشد که ایزدان (آنها) را یاد کنند» (دریایی،1380:ص110 و 111).
همانطور که از متن کتیبه متعلق به شاپورسکانشاه است مشخص میگردد شاپور ساسانی قصد داشته از راه استخر (شهر استخر شهری باستانی است که در فاصله کمی با پارسه قرار دارد) به منطقه سیستان برود در مکان کاخهای پارسه میایستد و غذا میخورد و مراسم شادی و نیایش برگزار میکند و این کتیبه را به مناسبت توقف خویش در مکان پارسه که او بنیان گذاران آن را دعا میکند. بر بدنه یک جرز از کاخ تچر نقر میکند، نکتهای که شایسته توجه میباشد، آن است که متن کتیبه بیشتر نشان از یک سکونت بین راهی دارد و این امکان وجود دارد که شاپور ساسانی که در این راه به سمت سیستان میرود تحت تاثیر عظمت بقایای پارسه قرار گرفته و تصمیم را بر آن میگذارد که اندکی در آنجا توقف کند. سپس شرح توقف خویش را بر سنگی مینگارد تا سندی بر بازدید او از این کاخها شود یا به صورت عامیانهتر یادگاری از خود بر این کاخها به جای گذاشته باشد.
همچنان که بسیاری از امیران و شاهان دوره اسلامی از کاخهای پارسه بازدید کردهاند و نام و شعری از خود بر بقایای کاخ تچر به جای گذاردهاند و مدتی در آن اقامت کردند. از این کتیبهها میتوان به این موارد اشاره کرد:
- کتیبه امیر عضد الدوله دیلمی (338 تا 372 هجری قمری) که پس از فتح اصفهان در راه بازگشت به شیراز آن را در سر راه خویش در تخت جمشید کنده است. بر طبق کتیبه او دستور داده است تا افرادی کتیبه پهلوی را برایش بخوانند و ترجمه کنند (شهبازی، 1389: ص 154).
- کتیبه از ابونصر پسرعضدالدوله مربوط به سال 392 هجری قمری در کنار کتیبه پدرش (سامی، 1389: ص248).
- کتیبه از عماد الدوله ابو کالیجار که عازم کرمان بوده است و نام و خطی از خویش در سال 438 هجری قمری بر کاخ تچر مینگارد، در این کتیبه یاد شده که عماد الدوله در سال 438 پس از فتح فاروق از این محل بازدید کرده است (سامی، 1353: ص4).
- سه کتیبه از سلطان بایزید که در سالهای 757 تا 792 هجری قمری حکومت میکند و شعرهایی از خود در کاخ تچر به یادگار گذاشته است (سامی، 1389: ص248).
- چهارکتیبه از سلطان ابراهیم شاهرخ تیموری در سال 826 هجری قمری که حاوی بیت شعر زیبای «کرا دانی از خسروان عجم …» سعدی است (سامی، 1389: ص250).
- دو کتیبه از سلطان علی پسر سلطان خلیل آق قیونلو یکی به سال 881 هجری قمری و دیگری به سال 899 هجری قمری است (سامی، 1389: ص251).
و دیگر کتیبههای دوران اسلامی در کاخ تچر میتوان اشاره کرد (البته به جز یادگار نویسیهای سیاحان اروپایی). پس بنابراین صرف وجود کتیبه بر سنگهای یک کاخ نمیتواند نشانگر آبادی آن کاخ در زمان نقر کتیبه باشد.

نکته قابل توجه این است که تقریبا تمام این کتیبهها در جرزهای کاخ تچر کنده شدهاند و این موضوع علت خاصی دارد. بر اساس گفته باستانشناسان کاخ تچر آسیب بسیار اندکی از آتشسوزی پارسه دیده است و حتی اگر امروزه هم به پارسه بروید این موضوع را در قیاس با دیگر کاخها به خوبی خواهید دید، بنا بر بررسیهای انجام شده در مجموعه تخت جمشید به خصوص کاخ داریوش اول حدود 70 کتیبه و یادگاری از قرن چهارم تا قرن چهاردهم به جای مانده (مخلصی، 1383: ص92) که علت این تراکم کتیبهها در کاخ کوچک تچر را نیز دکتر سامی به خوبی بررسی کردهاند. دکتر سامی در این موضوع چنین مینویسد:
«سنگهای این کاخ برخلاف کاخ هدیش و سایر قصور نسبتاً سالم مانده و میرساند که آتش سوزی در آن کمتر اثر کرده و آسیب رسانیده است و اگر نه مانند سنگهای کاخ هدیش متلاشی شده بود. همین امر سبب گردیده است که از زمان ساسانیان تا دورههای پس از اسلام شاهان و شاهزادگان و امرا و خوشنویسان که به دیدار تخت جمشید آمده اند، بر دیوار و طاقچهها و دیوار نیمدرها یادگاری بکنند» (سامی، 1389: صص 234 و 236).
توضیح دکتر سامی میرساند که در زمان ساسانیان نیز سایر کاخها بر اثر آتش ویران شده بودند و سنگهای آنان در اثر حرارت آسیب دیده بود (همچنان که پیشتر اثر آتش را بر کاخها و سنگها بیان نمودیم) از این بین سنگهای کاخ تچر از وضعیت مطلوبتری برخوردار بودهاند و از این روست که کاخ تچر تبدیل به محلی شد برای نقر کتیبههای ساسانی تا دورههای اسلامی و اکثر کتیبهها در این کاخ نقر شدهاند.
اما موضوع توقف شاه ساسانی و صرف غذا توسط او در تخت جمشید بر طبق کتیبه پهلوی حتما نباید در یک کاخ سالم صورت گرفته باشد این امکان وجود دارد که شاپور در چادر و خیمههای شاهنشاهی اقامت کرده باشد.
چنانکه در کتیبهای از شاهنشاه بهاءالدوله دیلمی که در سال 392 هجری قمری بر کاخ تچر نقر گردیده است. ذکر میشود که شاه دیلمی با سپاهی کلان به (مرودشت) برای شکار آمده و در تخت جمشید اقامتی داشته است ( شهبازی، 1389: ص155) و این اقدام شاه دیلمی و اقامت او در تخت جمشید درست زمانی است که این کاخ همانند وضع کنونی آن کاملا ویران بوده است.
باید توجه کرد که در متن کتیبه دوم که در حدود شانزده سال با فاصله از کتیبه اول نقر شده سلوکوس پسر شاپور و کاور قاضی را میبینیم که بیان میکنند که ما این کتیبه از شاپور را خواندیم و شاپور را ستایش میکنیم.(سامی،1389:ص247) و این کتیبه درست در زیر کتیبه شاپور ساسانی و بر یک جرز سنگ نوشته میشود. نکته جالب آن است که بر طبق متن کتیبه دوم میتوان اینطور نتیجه گرفت که کتیبه شاپور تا زمان ورود سلوکوس پسر او در این مکان خوانده نشده است و اینان از اولین کسانی هستند که چنین کتیبهای را میخوانند. یا به عبارت دیگر این مکان و کتیبهها در محل مسکونی و مورد اقامت و محلی که مورد استفاده و رفت و آمد قرار داشته باشد نبودهاست. اگر کتیبه در محلی که مورد رفت و آمد و بازدید قرار میداشت نیازی احساس نمیشد که پسر شاپور 16 سال بعد کتیبه ای بنگارد و بگوید ما کتیبه شاپور سکانشاه را خوانده ایم.
در واقع به نظر میآید که کتیبه شاپور ساسانی و پسرش در کاخ تچر همانند کتیبه امیر عضدالدوله دیلمی و کتیبه عمادالدوله ابوکالیجار است که عازم سفر به مکانی دیگر بوده اند اما درمیان راه در پارسه یادگاری هایی (شرح حال یا شعر پند اموز همراه با نام و ستایش شاه) از خود به جای گذاشته اند و شاپور ساسانی همانند شاهنشاه بهاء الدوله دیلمی مدتی در ویرانههای کاخهای پارسه مدتی اقامت کرده است (به احتمال زیاد در چادر سلطنتی مخصوص شاه).
با توجه به شواهد آتش سوزی میتوان دریافت که حرف مورخین درباره آتش افروزی اسکندر در پارسه درست است اما تاریخ دانان و باستان شناسان معاصر امروزه جزئیات افسانهای حرف مورخین را باور ندارد.
دلیل آتش سوزی تخت جمشید بدست اسکندر چه بود؟
یکی از جزئیاتی که برخی از مورخان آوردهاند و پژوهشگران امروزی درباره آن تردید میکنند، دلیل آتش افروزی اسکندر در پارسه است.
علت نادرست بودن گفتار این مورخان در مورد علت آتش افروزی اسکندر در پارسه را دکتر شهبازی در کتاب گران قدر خود «راهنمای مستند تخت جمشید» به خوبی ریشه یابی و بررسی کرده است. که ما گوشهای از آن را عینا نقل میکنیم:
«علت این کار نه مستی و از خود بی خودی بود چنان که برخی نویسندگان متاخر برای تبرئه او ادعا کردهاند و نه لذت انتقام کشی از خشایارشا که آتن را آتش زده بود آنگونه که بسیاری از مورخان پنداشتند. زیرا اسکندر هنوز برده می و زنان خود فروش نشده بود تا به خاطر تائیس روسپی آتنی ارگ با شکوهی را که اکنون دیگر به خودش متعلق بود تباه کند. فرهیختگی یونانی او هم به اندازهای نبود که بشود وی را «قهرمان آتن» خواند. بر عکس یونانیان روشن فکر به رهبری دمونستنس خطیب دشمن وی بودند. به گفته ژوستن مورخ رومی معاصر قیصر آگوست وقتی یونانیان در جنگ خایرونیا (338ق.م) از او و پدرش شکست خودند دوره حکومت افتخارآمیز و آزادی کهن خود را سر آمده یافتند. بسیاری از آنان به خصوص مردم ثیب که جرئت یافتند با او درآویزند سرانجام به بردگی و نابودی در آمدند. هیچ متنی نشان نمیدهد که اسکندر آرزو داشته انتقام سوختن آتن به دست ایرانیان را بگیرد و جای این پرسش باقی است که آیا میتوان آن مرد که با تعدادی از بزرگ ترین شهرهای یونان آن اندازه وحشیانه و تحقیرآمیز رفتار کرده بود خواهان انتشار یونانی گری و رهبری این جریان دانست؟… علت حقیقی آتش زدن پارسه این بود که میدید ایرانیان پایتختی باشکوه و مذهبی در اینجا ساختهاند که تا باقی است امید آنان به زنده ماندن دولت هخامنشی و نگاه داری آیینهای ملی ایرانی به جای خواهد ماند و هرگز آن مقدونی را جانشین پادشاه خویش نخواهند دانست، این بود که از عمد و از روی شوق آن را آتش زد تا به همه بفهماند که دولت هخامنشی و مرکز و زادگاه آنان نابود شده و از آن پس تنها او را باید آقای آسیا دانست. اما این خیالی باطل بود فرمانروایی وی هفت سال بیشتر نپایید و آمال وی نیز با خود وی بر باد رفت (شهبازی، 1389: ص 201).
بسیاری از پژوهشگران نیز با دکتر شهبازی در این مورد موافقند:
نلد میگوید: «بر خلاف عقیده عامه من عقیده دارم که سوزانیدن ارگ پرسپلیس عمدی بوده و اسکندر خواست به آسیاییها بفهماند که شاهنشاهی آنان به کلی خراب شده و از این به بعد اسکندر یگانه آقای آنان است» (سامی، 1389: ص 372).
دکتر سامی نیز می گوید:
«اسکندر مقدونی با سوزاندن کاخ عظیم شاهنشاهی هخامنشی خواست به مردم بفهماند که این دودمان دیگر برچیده شد و خاطره آن نیز فراموش نمایند. او میخواست که دیگر کاخ و اثری از حکومت دویست ساله هخامنشیان باقی نمانده باشد که دیدار آن غرور ملی و افتخارات گذشته ایرانی را تقویت و تشدید نماید و برای او تولید مزاحمت و شورش گردد» (سامی، 1389: ص 362).
یوکا یوکیلهتو نیز در کتاب «تاریخ حفاظت معماری» مینویسد:
«سر دودمان هخامنشی ،کوروش بزرگ و جانشینان او، داریوش و خشایار شا (سده های 6تا4 پیش از میلاد) ، «سرزمین آریاییان» را در منطقه اعتلا بخشیدند و تخت جمشید به نماد عظمت ایران بدل شد . اما در سال 330 قبل از میلاد کاخ های آن به فرمان اسکندر سوزانده شدند تا [از دید او] هویت ایرانی نابود گردد» (یوکیلهتو،1387:ص296 و 297).
موارد فوق هر یک دلیلی محکم برای اثبات آتش سوزی تخت جمشید این میراث گذشتگان بود بی شک مطابق گفته مورخان باستان و شواهد فراوان باستان شناسی پارسه توسط اسکندر سوخته و غارت شده است. کسانی همچون پورپیرار که با دروغ و تحریف به دنبال انکار این آتش سوزی و غارت بودند به واقع پا جای پای اسکندری گذاشتند که گمان میکرد با نابودی پارسه شور ملی و ایرانی نابود خواهد شد و ایران برای همیشه مسخر تجاوزگران مقدونی میشود.
همچنین بنگرید به مقاله: