به راستی در سده ۲۱ ما باید نوشتههایی درباره جاودگری را باور کنیم؟! ایرانستیزان به منابعی استناد میکنند که نویسندههای آنها به جادوگری و رمالی اعتقاد داشتهاند. از طرفی این نویسندهها گویا آشنایی چندانی با تاریخ و جغرافیای ایران نداشتهاند به طوری که یکی از آنها نوشته است پاسارگاد و آرامگاه کوروش بزرگ در شرق پارسه (تخت جمشید) قرار داشته است!!! در صورتی که می دانیم پاسارگاد در شمال غربی پارسه قرار دارد. تنقاضات در نوشته بیگانگان فراوان است. برای مثال اگر بر اساس این نوشتهها هوشتانه جادوگر بود پس باید پذیرفت خیلی از دانشمندان یونانی مانند افلاطون و فیثاغورث هم به دنبال یادگیری جادو بودند! به نظر میرسد برخی از اروپاییان وقتی سطح بالای علم و دانش ایرانیان و کارهایی مانند کیمیاگری را درک نمیکردند، آن را به جادو و جمبل و… مرتبط میساختند. همانطور که درک درستی از موقعیت جغرافیایی ایران نداشتند. با وجود آنکه هوشتانه و حتی دیگر دانشمندان ایرانی شهرت جهانی داشتند ولی دانش ما درباره آنها اندک است. دلیل این دانش اندک هم یورش و سلطه بیگانگان بوده است.
سالهاست که ایرانستیزان در تبلیغات مافیایی خود اظهار میکنند که در ایران باستان دانشمند وجود نداشته است! آنها میگویند عربها ما را از ظلم و ستم پادشاهان ایران باستان نجات دادند و به همین دلیل پس از یورش اعراب بود که دانشمندان زیادی در ایران ظهور کردند. اما پاسخ این پرسش را نمیدهند که چرا خود عربها این همه دانشمندان نداشتند؟
واقعیت آن است که اگر علم و دانش در ایران باستان گسترش نداشت طبیعتا دانشمندان زیادی پس از اسلام هم به وجود نمیآمدند و رونق دانش در ایران پس از اسلام به دلیل زمینههایی بود که در ایران باستان به وجود آمده بود.
نام دانشمندان زیادی از دوران هخامنشیان تا ساسانیان به دست ما رسیده است. این روزها ایراندوستان در پاسخ به ایرانستیزان نام این دانشمندان مانند هوشتانه، برزویه پزشک، بزرگمهر بختگان، آذرباد مهراسپندان و… یاد آوری میکنند (ن.ک: دانشمندان ایران باستان). ایرانستیزان که دیگر نمیتوانند بگویند در ایران باستان اصلا دانشمند نبوده، سعی در تخریب شخصیت دانشمندان ایران باستان میکنند. همانطور که زمانی افراطیهای مذهبی به تخریب شخصیت بزرگانی مانند زکریای رازی روی آوردند و مهاجمان بیگانه سعی کردند یاد و خاطره دانشمندان ایران باستان را از بین ببرند.
البته این نکته را یادآوری میکنیم شوربختانه به دلیل نابودی علم و دانش که توسط مقدونیها، یونانیها و عربها رخ داد یافتن اطلاعات دقیق درباره این دانشمندان دشوار است که در ادامه به این موضوع میپردازیم.
یکی از بزرگانی که نام او در منابع آمده است هوشتانه یا اوستن است که در دوران هخامنشیان شهرت جهانی داشته است. در برخی از منابع نوشتند که دانشمندان بزرگ یونانی پیش او آموزش دیدند. البته یونانیان و رومیان او را با افسانه و داستان آمیختند و از آنجایی که رویکرد ضد ایرانی و ضد هخامنشی در آن آثار هویداست برخی از منابع سعی کردند چهرهای وحشتناک از او ارائه دهند و او را جادوگر معرفی کنند.
منابع نخستین به جادوگری هوشتانه اشارهای نمیکنند
پیش از هر چیز باید توجه داشته باشیم که در منابع اولیه که نام هوشتانه آمده خبری از جادوگری نیست. نخستین اشارهها به هوشتانه در کتاب حکمت بیگانه هرمودورس (از شاگردان افلاطون) است. او هوشتانه یا اوستن را نامی رایج در سلسله مغان میداند و از هوشتانه به عنوان نخستین افراد آن سلسله یاد میکند (Smith, 2002).
نکته قابل توجه آنکه در این منبع هیچ خبری از جادوگری نیست و این خود نشان میدهد که بعدها درباره هوشتانه افسانه سرایی شده است.
تناقض در منابعی که هوشتانه را جادوگر خواندهاند
یکی از اشخاصی که هوشتانه را جادوگر معرفی میکند و بسیار درباره او بدگویی کرده است، پلینی مهتر (پلینیوس) نویسنده رومی است که البته سالهای خیلی زیادی از هخامنشیان و هوشتانه فاصله داشته است. این در حالی است که در نوشتههای او تناقضات آشکار دیده میشود!
پلینی به جادوگری و رمالی اعتقاد داشت و جالب آنکه همین منبع مورد استناد ایرانستیزان قرار میگیرد! از طرفی این نویسنده گویا آشنایی چندانی با تاریخ و جغرافیای ایران نداشته است به طوری که نوشته پاسارگاد و آرامگاه کوروش بزرگ در شرق پارسه (تخت جمشید) قرار داشته است!!! (تاریخ طبیعی، کتاب ۶، بخش ۲۹). در صورتی که میدانیم پاسارگاد در شمال غربی پارسه قرار دارد. چطور میتوان نوشتههای چنین نویسندهای که تا این حد اشتباه دارد را معیار قرار دهیم؟!
سوال آنجاست اگر هوشتانه جادوگر بود چرا دموکریت که شاگرد او بوده است جادو نکرد؟ بلکه دموکریت با دانشی که داشت نظریه اتم را مطرح کرد؟! پلینی خود نوشته است دموکریت شاگرد هوشتانه بوده است!
ویژگی شخصیت دموکریت یادآور آموزههای ایرانی و زرتشتی است. دموکریت را فیلسوف خندان میخواندند چرا که به شادمانی انسان بهای زیادی میداد و میدانیم شادی و شادمانی برای ایرانیان چه جایگاه بزرگی داشته است به طوری که در کتیبههای هخامنشی پس از اهورامزدا از شادی مردمان یاد میشود:
اهورهمزدا خدای بزرگ است که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید… (کتیبه داریوش بزرگ در نقش رستم با شناسه DNa، بند ١، ترجمه لوکوک).
اگر هوشتانه جادوگر بود پس خیلی از دانشمندان یونانی مانند افلاطون و فیثاغورث هم به دنبال یادگیری جادو بودند که بنا به نظر پلینی برای یادگیری جادو سفرهایی کردند. آنطور که پلینی در کتاب تاریخ طبیعی نوشته است هوشتانه جنون یادگیری جادوگری را در میان یونانیان به وجود آورد (Smith, 2002).
به راستی در سده ۲۱ ما باید همه نوشتههای رومیان درباره جاودگری را باور کنیم؟! البته متاسفانه هستند اشخاصی که در همین سده ۲۱ باور دارند روغن بنفشه را باید به مقعد زد و ادرار شتر نوشید تا بیماری کرونا درمان شود! شاید همان افراد نوشتههای درباره جادو و جمبل هوشتانه را باور میکنند!
همین نوشتههای متناقض پلینی مهتر باعث شد که افسانه سرایی درباره هوشتانه افزایش یابد و حتی تا قرون وسطی این افسانه سراییها ادامه داشت.
به نظر میرسد برخی از اروپاییان وقتی سطح بالای علم و دانش ایرانیان و کارهایی مانند کیمیا گری را درک نمیکردند، آن را به جادو و جمبل و… مرتبط میساختند. هنوز هم هستند کسانی که وقتی درکی از کارهای علمی ندارند آن را به همکاری جن و انس ربط میدهند.
نابودی علم و دانش در یورش و سلطه مقدونیها، یونانیها و اعراب
با وجود آنکه هوشتانه و حتی دیگر دانشمندان ایرانی شهرت جهانی داشتند ولی دانش ما درباره آنها اندک است. البته این باعث نمیشود که ما از تلاش دست بر داریم بلکه باید انگیزه به ما دهد تا بیشتر به کارهای باستانشناسی بها دهیم تا دانش بیشتر درباره آنها به دست بیاوریم.
دلیل این دانش اندک هم یورش و سلطه بیگانگان بوده است. کشور ایران تهاجمهای بزرگی را به خود دیده است، از جمله آنها میتوان به تهاجم بزرگ الکساندر مقدونی و تهاجم خلفای نخستین عرب اشاره کرد.
اما این پایان ماجرا نبود و در دورههای بعدی که حکومتهای یونانی (دوره هلنیستی) در ایران شکل گرفتند آثار بسیار بیشتری نابود شدند. این موضوع آن قدر ملموس است که دیگر آن تعداد از کتیبههایی به خط میخی که در دوره هخامنشیان رواج داشت را نمیبینیم و این نشان میدهد که تا چه میزان انزوای کاتبان و دانشمندانی که پیش از آن وجود داشتند رخ داده است. پس از آن تا مدتها کتیبههایی به خط یونانی یافت شده است و خیلی اندک کتیبهها به خطهای دیگر هستند که نشان دهنده تحول بزرگی است که یونانیان به سود خود ایجاد کردند.
در هنگام سلطه اعراب بر ایران به ویژه در دوره اموی تردیدی نداریم که نابودیهای فراوانی رخ داده است. حکومت اموی یک حکومت نژادپرست بود و غیر عربها را پست میدانست درباره نابودی علم و دانش در این دوره روایات معتبر از کشتار دانشمندان داریم.
یکی از منابع معتبر در این باره آثارالباقیه ابوریحان بیرونی است. در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم توسط عربها فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار عرب] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹: ص ۵۷).
از این بابت طبیعی است که نام بسیاری از دانشمندان و اندیشمندان از یاد برود و تنها نام آنهایی که شهرت جهانی داشتند باقی بماند ولی یافتن دانش دقیق درباره آنها هم دشوار است که شاید با یافت شدن آثار باستانی جدید دانش ما بیشتر شود.
تفاوت مغولها با مقدونیها و اعراب
در این میان برخی میگویند اگر یورش الکساندر و اعراب باعث از بین رفتن آثار و یاد و خاطره دانشمندان ایران باستان شد چرا نام و آثار دانشمندانی مانند پورسینا (ابن سینا) پس از یورش مغولها از میان نرفت.
اصلیترین تفاوت اعراب و یونانیها با مغولها، نابودی در دراز مدت و در دوران سلطه آنها بود. بر عکس آنچه خیلیها تصور میکنند نابودیها فقط در کشورگشاییهای الکساندر یا عمر بن خطاب رخ نداد بلکه دههها این نابودی توسط جانشینان آنها ادامه پیدا کرد. ولی مغولها بیشتر نابودیها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت نابودی فراگیر نداشتند.بلکه حتی به دست وزرای کاردان ایرانی اصلاح شدند، به همین دلیل اقدامات عربها و یونانیان بسیار تاثیر گذار تر بود.
یونانیان و اعراب پس از تهاجم، زبان خود را فراگیر کردند و اقدامات دراز مدت برای سلطه فرهنگی انجام دادند به طوری که خیلی از مردم نگارشهای باستانی را نمیتوانستند بخوانند. اما پس از حمله مغول زبان مغولی اصلا فراگیر نشد و همان زبانها باقی ماندند.
اتفاقا بیشتر نابودیهای یونانیان و اعراب را باید در دوران سلطه آنها جستوجو کرد و نه دوره حمله آنها که بخواهیم با حمله مغول ها مقایسه کنیم.
دیگر تفاوت مغولها با اعراب و یونانیها این بود که آنها کتابهای پیشین را خطری برای خود نمیدانستند در حالی که یونانیها و اعراب برخی از این آثار را خطری برای ایدئولوژی خود میدانستند. حمله و سلطه مغولها به هیچ عنوان جنبه ایدئولوژیک یا دینی نداشت که کسی را به خاطر دینی که دارد منزوی کنند یا جزیه از او بگیرند و… . هرچند کشتاری که مغولها انجام دادند به ویژه از تودههای مردم بسیار زیاد و جنایت آمیز بود و نباید از جنایات مغول ها در دوران سلطه هم غافل شد ولی شرایط متفاوتی با یونانیها و اعراب داشت.
اگر مغولها هم راه یونانیها و عربها را ادامه می دانند چه بسی امروز از پورسینا و زکریای رازی هم فقط یک نام باقی مانده بود.
سخن پایانی
مشخص نیست دلیل این کینهای که برخی از ایران باستان دارند چیست؟ شاید منافع آنها به خطر می افتد که مردم ایران خودباوری پیدا کنند و هویت خود را بازیابند. برای همین به صورت گسترده تبلیغ میکنند که ایران باستان تمدن چندانی نداشته است. سریع به دنبال نوشتههایی می روند که ضد ایرانیان نوشته شده است و آنها را نشر و گسترش میدهند.
بسیاری از این افراد به دنبال ایجاد تفرقه میان ادیان و فرق مذاهب و همچنین اقوام ایرانی هستند و گویا با سانسور و تحریف منابع و گزینش مطالب دلخواه از منابع، میخواهند به اهداف خود برسند.
وقتی مردم ایران در سالهای اخیر بیشتر با هوشتانه آشنا شدند بلافاصله شروع به تخریب شخصیت او کردند و به منابعی که تناقضات آشکار دارند استناد میکنند. همانطور که دیدیم این منابع فاصله زیادی با هخامنشیان دارند و تناقاضات در آنها آشکار است.
ایرانستیزانی که نوشتههای بیگانگان درباره هوشتانه را میپذیرند پس حتما باید بپذیرند که افلاطون، فیثاغورث، دموکریت و… هم آنطور که همان نویسندهها نوشتند جنون یادگیری جادوگری را داشتند. پس بسیاری از فیلسوفان دنیا گرایشهای جادوگری و رمالی داشتند!!!
باید خرافات را کنار بگذاریم و به دانشمندان بزرگ دنیا احترام بگذاریم.