درفش کاویانی نمادی از پیروزی کاوه آهنگر و فریدون بر ضحاک تازی است و میتوان گفت این درفش نماد خیزش مردمی علیه ظلم و ستمگری است. نمادهای مردمی در درفش کاویان کم نظیر است چراکه در طول تاریخ بیشتر نمادها در درفش تمدنها، صرفا نماد پادشاهان بوده است ولی درفش کاویانی، آشکارا نمادهای مردمی را در دل خود جای داده است.
نوشتارها درباره درفش کاویانی:درفش کاویانی
از آنجایی که ایران کشوری تاریخی با پیشینه قابل توجه است، درفشها و پرچمهای گوناگونی را در طول تاریخ داشته است. با این حال درفش کاویانی مشهور ترین درفش ایران در طول تاریخ بوده و همواره در فرهنگ ایرانی جایگاه والایی داشته است. در این جستار تلاش کردهایم نگارههایی از درفشهای ایران در دورههای گوناگون آماده کنیم.
جایگاه درفش کاویانی در جهان اساطیری ایرانیان بسیار قابل توجه و حتی شگفت آور است. در شاهنامه، مهمترین و ارزشمندترین درفش ایرانیان همانا درفش کاویانی است که میتوان از آن با عنوان درفش میهنی ایران نام برد. ایرانیان برای درفش کاویانی جانفشانی میکردند و دشمنان هم نیروی ایران را در درفش کاویانی میدانستند و میخواستند آن را به چنگ آورند.
در یک مسابقه شبکه خانگی طرحهایی از آثار به جا مانده از کاخهای پارسه دیده میشود و در میانه طرح اختر کاویان به چشم میخورد. به اختر کاویان که نماد باستانی و میهنی ایران است سنگ میزنند تا ویران شود! این کار نادرست یادآور یکی از داستانهای شاهنامه است که دشمنان ایران میخواستند درفش کاویانی را به چنگ آورند. این دشمنان باور داشتند این درفش به ایرانیان نیرو میدهد و نباید در دست ایرانیان باشد.
پس از آنکه پسران کاوه توسط ضحاک به قتل رسیده بودند، این آهنگر قهرمانانه در مقابل ضحاک ایستاد و علیه او شورش کرد. کاوه از کاخ ضحاک بیرون آمد، پیشبند چرمین خویش را بر سر نیزه کرد و فریاد بر آورد: هرکه خواهان مرگ این اژیدهاک ستمگر اهریمنی و خواهان پادشاهی فریدون است به من بپیوندد...
درفش کاویانی ریشه در اسطورههای ایرانی دارد ولی پژوهشها نشان میدهند که این درفش تحت تاثیر هنرهای تمدنهای بسیار کهن در ایران است. در شهر سوخته و شوش آثاری بسیار شبیه به اختر کاویان به چشم میخورد. پس از آن در دوره هخامنشیان هم شمایلی مشابه در آثار دیده میشود. تاریخنگاران درباره جایگاه قابل توجه درفش کاویانی در دوران اشکانیان و به ویژه ساسانیان نوشتهاند.
ثعالبی در بخش مربوط به اشکانیان نوشته است پادشاهی با نام اقفور بر آنجا که درفش کاویان را پنهان کرده بودند دست یافت و از آن با احتیاط نگاهداری کرد. این روایت نشان میدهد که درفش کاویانی در نگاه آنان اهمیت ویژهای داشته است. از نظر تاریخی نیز شناخته بودنِ درفشی مربعشکل در دوره اشکانی ــ که با روایتهای شاهنامه درباره درفش کاویانی همخوانی داشته باشد ــ چندان دور از ذهن نیست.
در شاهنامه بارها از درفش کاویانی با عنوان درفش بنفش یاد شده است و در تاریخ طبری ذکر شده است که درفش کاویانی در دوران ساسانیان اندازهای بزرگ داشته است. از آنجایی که درفش کاویانی ریشه در اسطورههای ایرانی دارد، در طول تاریخ با مشخصات گوناگونی تلاش کردند درفشی شبیه به آن چیزی که در داستانها آمده به وجود بیاورند.
با توجه به آثار به جا مانده از تمدنهای هزارههای پیش از میلاد ایران میتوان گفت هنر آنها در شکل گیری درفش کاویانی نقش داشته است. به طوری که شمایل ستاره میانه درفش کاویانی ریشه در تمدنهای شهر سوخته و شوش دارد. احتمال میرود هخامنشیان به واسطه تمدنهای ماد و ایلام از تمدنهای هزارههای پیش از میلاد فلات ایران تاثیر پذیرفته بودند. حتی فرضیاتی وجود دارد که درفش های مربع با نشان اختر کاویان در دوران هخامنشیان وجود داشته است. پس از هخامنشیان در سکه فرترکهها (حاکمان محلی پارس در دوران سلوکیان و اشکانیان) درفشی دیده میشود که شباهت آشکاری به داستانهای شاهنامه درباره درفش کاویانی دارد و چنین مینماید تا دوره ساسانیان شمایل کلی درفش کاویانی شبیه به همان درفش سکههای فرترکهها بوده است.
سکههای ایونیه از نمونههای جدیدتر چنین نشانهایی است. پیش از آن در آثاری مربوط به شهر سوخته و شوش که برای هزارههای پیش از میلاد هستند چنین نشانهایی دیده میشود. معمولا این ادعاها در رسانههای ایران ستیز از جمله تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی منتشر میشود و همراه با غرض ورزی است.
یکی از داستانهای شاهنامه داستان جانفشانی پهلوان ایرانی با نام «گرامی» برای درفش کاویانی است که حتی با دندان درفش را برافراشته نگه میدارد. این داستان، عشقی شورانگیز به درفش باستانی ایرانیان را نشان میدهد. هنگامی که سردار ایرانی، درفش فروزنده کاویانی را میبیند که روی زمین افتاده است، بی احترامی به این درفش را تحمل نمیکند و بی درنگ به سوی این درفش ملی میرود و آن را بر میدارد.
سرایت مهرگان باشد / درفشت کاویان باشد / کجا رفتی سفر کرده؟! / غمت، اندوه جان باشد / خِرَد همراهِ راهت باد / هنر هر دم کنارت باد / بهنگام است باز آیی / شکوهم را تو باز آری...






