روایت هرودوت دربارهٔ مرگ کوروش بزرگ افسانهایترین روایت است. او خود اعتراف میکند که روایتهای مختلفی شنیده و بر اساس تمایل خودش یکی را برگزیده است. بررسی همین روایت و مقایسهاش با دیگر گفتههای هرودوت نشان میدهد که دچار تناقضهای فراوان است. مهمترین دلیل رد این روایت وجود آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد است.
روایات گوناگونی درباره مرگ کوروش بزرگ در منابع تاریخی آمده است اما با بررسی منابع تاریخی و یافتههای باستانشناسان میتوان احتمال داد کوروش بزرگ در قلمروی خودش دار فانی را وداع گفته است.
برخی از مورخان مانند گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی سخن گفتهاند و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از او نقل کرده است (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷).
یک داستان افسانهای هم که ریشه در گفته هرودوت دارد، درباره مرگ کوروش گفته میشود که آشکارا خلاف آثار باستانی است و متأسفانه میبینیم که این روزها برخی از آن سوءاستفاده میکنند. در ادامه به صورت مفصل به بررسی آن میپردازیم.
هرودوت چه نوشته است؟
هرودوت داستانی را درباره مرگ کوروش نقل کرده است که حاکی از جنگ او با ماساگتها میباشد. پیش از هر چیز باید اشاره کنیم که حتی خود هرودوت آشکارا نوشته است که درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده است، اما روایتی را که نقل کرده، بیش از بقیه برای خودش درخور اعتماد مینماید (هرودوت، کتاب ١، بند ٢١۴).
به عبارتی خود هرودوت اعتراف کرده که بر اساس تمایل خودش این داستان را روایت کرده است! داستانی که جنبههای افسانهای زیادی دارد و با شواهد تاریخی همخوان نیست.
به طور خلاصه این داستان بدین شرح است:
کوروش قصد داشت قلروی ملکه ماساگتها یعنی تومیریس (Tomyris) را زیر فرمان خود در بیاورد، از این رو از او درخواست ازدواج کرد. ملکه مزبور این تقاضا را نپذیرفت و حتی پاسخ تحقیر آمیزی به وی داد، کوروش کشور او را به محاصره در آورد. در نهایت سپاهیان ایران از پای در آمدند و کوروش به دست تومیریس کشته شد.
تومیریس دستور داد سر کوروش را به درون مشک خون فرو ببرند و در حالی که به جسد اهانت میکرد این کلمات را بر زبان راند: «… همانطور که به تو وعده داده بودم از خون سیرابت میکنم» (ن.ک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۲۰۵-۲۱۴).
نظر پژوهشگران درباره روایت هرودوت
مشخص است که در میان روایاتی که از مرگ کوروش نقل کرده اند، روایت هرودوت از همه افسانهایتر میباشد. بسیاری از پژوهشگران جزئیات داستانسراییهای هرودوت پیرامون مرگ کوروش بزرگ را دارای صحت تاریخی نمیدانند.
شادروان پروفسور علیرضا شاپور شهبازی مینویسد:
افتادن سر او (کوروش) به دست تومیریس بی گمان افسانه است (شهبازی، 1349: ص 371).
اگر چنین روایتی درست بود، پس چرا تاریخ نویسان بعدی از مرگ آرام و طبیعی کورش در پاسارگاد و آرامگاهش در میان باغها صحبت کردهاند؟ پیکر و تابوت او در پاسارگاد چه می کرد؟ داستان هرودوت پر اشکال ترین و بی اعتبارترین روایت از مرگ کورش است (ن.ک: خودویرانی تاریخ و فرهنگ به کمک تحریف).
بررسی ابهامات و تناقضات روایت هرودوت
در نوشتههای هرودوت افسانههای فراوان دیده میشود. به صورت قطعی نمیدانیم که هرودوت صرفا شنیدههایش را که به نظرش جذاب بوده را نوشته است یا خود او هم افسانهسرایی کرده است؟!
هرودوت تنها درباره کوروش بزرگ و پارسیان چنین افسانههایی را گزینش نکرده است و نوشتههای هرودوت درباره اقوام و ملل گوناگون با افسانهسرایی همراه است.
هرودوت نوشته است که آب نطفه هندیها مانند بقیه آدمیان سپید نیست بلکه مانند پوستشان تیره است (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۰۱)!!! همچنین در روایات او درباره مصر هم افسانههای آشکاری دیده میشود به طوری که مینویسد ادرار زنی که هرگز جز با شوهرش با مرد دیگری همبستر نشده بود، چشم نابینای پادشاه مصر را شفا داد (همان، کتاب ۲، بند ۱۱۱).
طبیعتا این روایات هرودوت هم مانند روایت او درباره مرگ کوروش بزرگ، صرفا افسانه هستند.
با تحلیل همین روایت هرودوت و سنجش آن با روایات قبلی و بعدی او در مییبایم که روایت هرودوت تا چه میزان تناقض دارد. در ادامه برخی از این تناقضات را بررسی میکنیم.
وجود آرامگاه کوروش در تضاد با نوشته هرودوت
مهمترین موضوعی که نوشتههای هرودوت را رد میکند وجود آرامگاه کوروش در پاسارگاد است.
هرودوت نوشته است پیکر کوروش به نزد ملکه ماساگتها رسیده و حتی سر او را بریده است. پس بر اساس نوشته هرودوت پیکر کوروش به قلمروی خودش بازنگشته است!
این در حالی است که بنای آرامگاه کوروش بزرگ تا به امروز در دسترس است و بر اساس منابع باستانی دوران اسکندر مقدونی، تابوت کوروش بزرگ در آرامگاه دیده شده است.
اگر پیکر کوروش بازنگشته است، پس چطور تابوت کوروش در آرامگاه دیده شده است؟!
از مشهورترین مورخانی که از آرامگاه کوروش بزرگ یاد کردهاند میتوان به «آریان»، «استرابو» و «کنت کورس» اشاره کرد. سخن نویسندهی یونانی، آریان نیکومدیایی، بسیار با اهمیت است که از قول اریستوبولوس، یکی از همراهان اسکندر گفته میشود. بر اساس این روایت حتی بقایای پیکر کوروش بزرگ دیده شده است:
آریستوبولوس مینویسد که اسکندر، شخصا به او فرمان داد تا آرامگاه را بهطور کامل بازسازی کند: آنچه از پیکر باقی مانده بود را درون تابوت بازگرداند و در آن را بگذارد… (ن.ک: Alexander and the tomb of Cyrus).
این موارد نشان میدهد که آرامگاه کوروش در جهان باستان بسیار مشهور بوده است و در روایات گوناگون از آن یاد شده و شکل و شمایل آن هم مورد توجه قرار گرفته است.
وقتی نوشتههای معتبر تاریخی داریم و آثار باستانی فراوان درباره آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد به دست آمده چرا باید افسانه هرودوت را بپذیریم؟
یکی از پرسشهایی که مطرح میشود این است که چطور امکان دارد کمبوجیه پس از شکست کوروش، اقدامی انجام نداده باشد؟! آنطور که هرودوت نوشته است، کوروش از ماساگتها شکست خورد و حتی پیکرش در نزد ملکه ماساگتها ماند اما کمبوجیه با خیال راحت به سراغ فتح مصر رفت! همان مصر که در اتحاد لودیه و بایل علیه کوروش بزرگ حضور داشت.
ولی کمبوجیه هیچ اقدامی در برابر ماساگتها انجام نداد! این یک تناقض آشکار است.
یکی از دیوانسالاران دوره قاجار که از کوروش به نیکی یاد کرده است، در این باره تحلیل خوبی دارد. میرزا حسینقلی سالور نوشته است:
محال است یک سرداری مثل سیروس [=کوروش] یا قشون رزم آزموده جنگی رشید او که تقریباً ثلث آسیا را با آن قشون به حیطه تصرف و تملک در آورده بود از قشون ملکه ماساگت که در فنون جنگ و علم ابداً بهره نداشتند شکست بخورد.
علاوه بر آن اگر مثل سیروس [=کوروش] پادشاهی که تازه این ممالک را فتح کرده بود در جنگ ماساگتها کشته میشد چطور کامبیز [=کمبوجیه] پسرش بدون منازع و بدون تزلزل پادشاه کلِ این ممالک فسیحه میشد و مملکت او چنان منظم میبود که شخصاً به خیال فتح سایر ولایات که پدرش فتح نکرده بود میافتاد مثل مصر و غیره… (بازگشت ده هزار یونانی، ۱۳۸۴: ص ۲۷۷).
به راستی سرنوشت این جنگ چه شد؟ آیا کمبوجیه پس از شکست پدرش با خیال آسوده به سراغ مصر رفت؟!
چرا کوروش باید شخصا در جنگ حاضر میشد؟!
درباره حضور شخص کوروش بزرگ در جنگهای پایانی باید بررسیهای جدی صورت گیرد. همانطور که اشاره شد وجود آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد نشان میدهد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود و کوروش بزرگ خود را چندان از مرگ دور نمیدید (شاید به دلیل بیماری یا فرسودگی).
پرسشی آنجاست، در حالی که کوروش بزرگ خود را نزدیک مرگ میدید و برای خود آرامگاه ساخته بود، چرا در دوران سالخوردگی خودش به جنگ رفت؟! آن هم جنگ با اقوم گمنام (داهه یا ماساگت) در فواصل دور!
کوروش بزرگ دو پسر (بردیا و کمبوجیه) داشته است. به طور معمول شاهان در مواقع پیری و فرسودگی پسران خویش را به جنگ با دشمنان میفرستادند تا خود بروند (ن.ک: وکیلی، 1389: صص 131-132).
این در حالی است که با توجه به اسناد و کتیبههای معتبر در مییابیم که کوروش شخصا در برخی از فتوحات مهم حضور نداشته است.
برای مثال میدانیم که کوروش شخصا برای فتح شهر بابل (مهر ترین شهر در دوران باستان) حضور نیافت و به نظر میرسد نهایتا تا اوپیس ارتش را شخصا همراهی کرد. یکی از فرماندهان ارتش کوروش بزرگ یعنی اوگبرو مامور فتح شهر بابل شد (رویدادنامه نبونئید، ستون 3 بندهای 15 و 16).
هرودوت مکالمات خصوصی را از کجا شنیده است؟!
در داستان هرودوت جنبههای افسانهای زیادی وجود دارد؛ راوی از خصوصیترین مکالمات قبل از لشگرکشی کوروش خبر داشته است و مشخص نیست چه کسانی این مکالمات را به هرودوت رسانده اند!
این موضوع در کل نوشتههای هرودوت دیده میشود. تا جایی که حتی هرودوت از گفتگوی داریوش و آتوسا در هنگام همبستری خبر میدهد! (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۳۴)
با اینکه از مکالمات خصوصی فراوان یاده شده است ولی جالب آنکه تا قبل از این داستان، هیچ صحبتی بین شاهنشاه ایران و ملکه ماساگتها نقل نمیشود و کوروش به یکباره از تومیریس درخواست ازدواج میکند!
آیا تصرف قلمروی ماساگتها برای کوروش فایدهای داشته است؟!
هرودوت اظهار میدارد که کوروش قصد داشته است با درخواست ازدواج به تومیریس، کشور تومیریس را زیر فرمان خود در بیاورد (همان، کتاب ١، بندهای ٢٠۴ و ٢٠۵).
باید بررسی کرد که قلمروی اقوام بیابانگردی مانند ماساگتها آن هم در سرزمین دوردست که بنا به گفته خود هرودوت دشتی پهناور است که تا چشم کار میکند بی پایان است (همان، بند ۲۰۴) به چه درد کوروش میخورده است؟!
به هر حال اگر هم جنگی میان اقوام بیابانگرد و کوروش رخ داده است، طبیعی است که این جنگ ناشی از مزاحمتهای اقوام بیابانگرد بوده، چرا که تصرف سرزمین آنها سودی برای کوروش نداشته است که بخواهیم چنین افسانهای را بپذیریم.
افسانههای هرودوت درباره ماساگتها (آدمخواری و فاحشگی عمومی)
جنبههای افسانهای در داستانی که هرودوت میگوید فقط درباره کوروش و هخامنشیان وجود ندارد و حتی مواردی که هرودوت درباره آداب و رسوم ماساگتها میگوید هم خالی از افسانه و اغراق نیست. برای مثال هرودوت درباره ماساگتها اینچنین نوشته است:
هر مردی یک زن به عنوان همسر میگیرد، اما زنان به همگان تعلق دارند… هر مرد ماساگت که زنی را بخواهد به جلوی کلبه او ترکش خود را میآویزد و با خیالی آسوده، با او در میآمیزد.
… هنگامی که مردی به نهایت پیری رسید همه نزدیکان او گرد می آیند و او را همزمان با چند رأس حیوان قربانی میکنند، بعد گوشتها را میپزند و با آنها یک ضیافت ترتیب میدهند… (هرودوت، کتاب ۱، بند ۲۱۶).
هرودوت آشکارا در این نوشتهها، رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و همچنین آدم خواری را به ماساگتها نسبت میدهد که به نظر افسانهای و اغراق آمیز میآیند.
تومیریس در نقاشی جوانی آنتونیو پلگیرینی (Giovanni Antonio Pellegrini) که به نظر میرسد تحت تأثیر گفتار هرودوت درباره ماساگتها ترسیم شده است
همانطور که گفته شد، هرودوت درباره دیگر اقوام و ملل هم چنین مواردی را ذکر میکند و در بسیاری از آنها موارد جنسی را مورد توجه قرار داده است. به طور کلی به نظر میرسد هرودوت برای جذابتر کردن داستانهایش از این موارد بهره میبرده است و بعید نیست یکی از دلایلی که داستان مورد بحث را برای مرگ کوروش انتخاب کرده است همین موارد باشد.
بنابراین نه میتوان به داستان کشته شدن کوروش توسط تومیریس چندان اعتماد کرد و نه می توان آداب و رسومی مانند آدمخواری و فاحشگی عمومی که هرودوت درباره ماساگتها نوشته با قاطعیت پذیرفت.
سواستفاده از روایت هرودوت
این روزها متأسفانه از روایت هرودوت سوءاستفاده هم میشود و بدون هیچ دلیل و مدرکی، ماساگتها را به ترکها یا به قول خودشان تورکها مرتبط میسازند که سخن گفتن درباره آن جایگاه خودش را میطلبد.
کوروشستیزان، نقاشیهایی را در فضای مجازی منتشر میکنند و مدعی هستند که کوروش بزرگ توسط تومیریس کشته شده و به این نقاشیها استناد میکنند!!! در صورتی که این نقاشیها در قرون وسطی توسط اروپاییهایی کشیده شده است که نزدیک به چند هزار سال با کوروش بزرگ فاصله دارد.
بنابراین چنین آثاری هرچقدر هم از نظر هنری ارزش داشته باشند اصلا سند قابل استناد تاریخی آن هم درباره مرگ کوروش بزرگ محسوب نمیشوند. هنرمندان این آثار خواستند روایات هرودوت را به تصویر بکشند.
حتی مشاهده میشود که نقاشان اروپایی در این تابلوها به دلیل نا آشنایی با پوشش ماساگتها، لباسهای رایج در اروپای آن روزگار (قرون وسطی) را بر تن ملکه ماساگتهای شرقی کردهاند.
بنمایهها و یارینامهها:
– شهبازی، علیرضا شاپور (1349). زندگی و جهانداری کوروش کبیر. شیراز : چاپخانه موسوی.
– کتزیاس (١٣٨٠). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ.
– گزنفون (۱۳۸۴). بازگشت ده هزار یونانی. ترجمه حسینقلی سالور. به کوشش مسعود سالور. تهران: اساطیر.
– گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش (تربیت کوروش) [مشهور به کوروش نامه]. ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.
– وکیلی، شروین (1389)، تاریخ کوروش هخامنشی. تهران : نشر شور آفرین.