گرچه درباره چگونگی مرگ کوروش بزرگ روایات گوناگونی در منابع آمده است اما می دانیم که او در حوالی سال ۵۳۰ پیش از میلاد از دنیا رفت و در پاسارگاد آرام گرفت. درباره کشته یا زخمی شدن کوروش در جنگ تردید جدی وجود دارد و سوال آنجاست که چرا کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی باید شخصا در جنگ با اقوم گمنام (داهه یا ماساگت) آن هم در فواصل دور حضور مییافت؟ در حالی که با توجه به کتیبههای معتبر در مییابیم که کوروش شخصا در برخی از فتوحات مهم حضور نداشته است! یک داستان افسانهای هم که ریشه در گفته هرودوت دارد، درباره مرگ کوروش وجود دارد که آشکارا خلاف شواهد تاریخی است. به راستی سرنوشت این جنگ چه شد؟ کمبوجیه پس از شکست پدرش با خیال آسوده به سراغ مصر رفت؟! اینکه امروز ثابت شده آرامگاه کوروش در پاسارگاد وجود دارد دلیل روشنی بر رد نوشته هرودوت است.
پس از پیدا شدن آثار باستانی و اسناد و مدارک گوناگون از منطقه باستانی میانرودان، سال مرگ کوروش بزرگ بر ما آشکار شده است. به طوری که میدانیم این پادشاه بزرگ نزدیک به سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته است.
با این حال از مواردی که این روزها در محافل گوناگون به آن اشاره میشود و گاهی هم سوءاستفادههایی از آن میشود، مسئله چگونگی مرگ کوروش بزرگ است. گرچه روایات گوناگونی از مرگ کوروش در منابع تاریخی آمده است اما با بررسی منابع تاریخی و شواهد باستانشناختی میتوان گفت که کوروش بزرگ در قلمروی خودش دار فانی را وداع گفته است؛ ولی نمیتوان به یقین پاسخ این سوال داد که آیا مرگ کوروش به صورت طبیعی بوده است و یا در جنگ زخم برداشته است؟!
یک داستان افسانهای هم که ریشه در گفته هرودوت دارد، درباره مرگ کوروش میگویند که آشکارا خلاف شواهد باستانشناختی و تاریخی است و متأسفانه میبینیم که این روزها برخی از آن سوءاستفاده میکنند و در این نوشتار به صورت مفصل به بررسی آن میپردازیم.
وجود آرامگاه کوروش که حتی تا به امروز باقی مانده است، نشان میدهد که بدون شک پیکر کوروش بزرگ به داخل قلمرویش آمده است (ن.ک: خالقیان، 1396؛ شهرکی، 1396).
زمان درگذشت کوروش بزرگ
پس از پیدا شدن دو لوح گلی از بابل آشکار شد که کوروش بزرگ، بین روزهای ١۲ تا ۳١ آگوست (۲۲ امرداد تا ١۰ شهریور) سال ۵۳۰ پیش از میلاد از دنیا رفته است. این الواح مربوط به زندگی روزمره مردم بابل است. یکی از این لوحها برای ۲۲ امرداد است و نهمین سال فرامانروایی کوروش بر بابل در آن ثبت شده است. دیگری هم مربوط به ١۰ شهریور میباشد که سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه بر روی آن ثبت شده است (ن.ک: هینتس، ۱۳۸۷: ص ۸۷). از این روی میتوان گفت که کوروش نزدیک به حوالی سال 530 پیش از میلاد از دنیا رفته است.
بررسی چگونگی مرگ کوروش بزرگ
برخی از مورخان مانند گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی سخن گفتهاند و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از او نقل کرده است (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷). برخی مورخان دیگر مانند کتزیاس، نوشتهاند که کوروش در جنگ زخم برداشته و پس از وصیت و اندرز، درگذشته است (کتزیاس، کتاب ۶، بندهای ۲ و ۴؛ کتاب ۸، بندهای ۱ و ۵ و ۶).
گزنفون در کتابی که در ایران مشهور به کوروشنامه است، به صورت مفصل درباره مرگ طبیعی کوروش در سالخوردگی سخن میگوید. این مورخ یونانی پس از بیان وصیت و اندرزهای کوروش به فرزندان و دوستانش اینچنین نوشته است:
… و با این سخنان دستهای خویش آنان را داد و سپس چهره با دستها پوشاند و درگذشت (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷، بند ۲۸).
گفتار گزنفون شباهتهای آشکاری به مرگ کیخسرو در داستانهای ایرانی دارد (ن.ک: خالقیان،20 امرداد 1394؛ خالقیان، 13 اردیبهشت 1394).
اما کتزیاس عقیده دارد که کوروش پس از نبرد با دربیکسها (Derbikes) زخم برداشته است که منجر به مرگ او شده است:
کوروش از اسب به زمین فرو افتاد و یک جنگ جوی هندی با زوبین به بالای ران او زد … در واقع میتوانستند کوروش را پس از آن زخم بکشند ولی در همان وقت نزدیکانش او را زنده از معرکه به در برده و به اردوگاه خود رساندند … پادشاه دربیکسها … و دو پسرش به هلاکت رسیدند. کشور آنان نیز به تسخیر درآمد… کوروش در هنگام مرگ، پسرش کمبوجیه را به پادشاهی برگزید… کوروش برای کسانی که کردار نیک را پیشه سازند آرزوی سعادت و به آنان که رفتاری زشت دارند نفرین کرد… پس از این دستورها و وصایا، سه روز بعد از زخمی شدن، درگذشت (کتزیاس، 1380: ص ۳۷-۳۹).
در روایت بروس (Berossus) مرگ کوروش را در نتیجه جنگ با قبیله داهه (Dahae) نوشته است.
در ادامه درباره روایت افسانهای هرودوت بیشتر توضیح میدهیم اما در اینجا اشاره میکنیم که هرودوت مرگ کوروش را در نتیجه جنگ با ماساگتها نوشته است.
این گفتار متفاوت و گاهی متناقض منابع درباره مرگ کوروش نشان میدهد که نباید صرفا به منابع تاریخی تکیه کنیم چرا که گویا حتی در زمان باستان هم روایات گوناگونی از مرگ کوروش نشر یافته بود. هیچ بعید نیست که در همان زمان شایعههایی درباره مرگ کوروش وجود داشته است و مورخان شایعهها را شنیدهاند و یا برخی از کسانی که صاحب قدرت بودند روایتی را پسندیدهاند و دستور به ثبت آن دادهاند.
از این رو باید یک نگاه جدی به شواهد باستانشناختی داشته باشیم؛ از جمله وجود آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد. همچنین بهتر است روایات تاریخی را با توجه به وجود آرامگاه کوروش بزرگ مورد ارزیابی قرار دهیم.
نمیتوان به یقین درباره چگونگی مرگ کوروش بزرگ نظر داد. شاید این پادشاه به صورت طبیعی از دنیا رفته است و یا شاید پس از آنکه در جنگ مجروح شده، زنده به قلمروی خود بازگشته و در قلمروی خود پس از اندرز به نزدیکان و خویشان، درگذشته است.
با توجه به وجود آرامگاه کوروش که به نظر میرسد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود، روایت گزنفون درباره مرگ کوروش بزرگ در سالمندی، قابل تأمل است. شباهت نوشتههای گرنفون با روایات ایرانی درباره کیخسرو و همچنین شباهت کیخسرو به کوروش بزرگ، موضوع را جالب توجهتر میکند (برای دانش بیشتر ن.ک: خالقیان، 13 اردیبهشت 1394).
این درحالی است که علاوه بر گزنفون روایاتی هم وجود دارند که خلاف کشته شدن کوروش بزرگ بر اثر جنگ است به طوری که استرابون جنگ کوروش بزرگ را با سکاها کاملا پیروز مندانه میداند (استرابون، ۱۳۸۱: ص۳۳).
آیا کوروش بزرگ شخصا در جنگ حضور داشته است؟!
درباره حضور شخص کوروش بزرگ در جنگ های پایانی باید بررسیهای جدی صورت گیرد. آیا این منطقی است کوروش که دو پسر رشید و جنگاور همچون بردیا و کمبوجیه را داشته و چنین مینماید که خودش در آن زمان پیر مردی بوده به جنگ برود؟ به طور معمول شاهان در مواقع پیری و فرسودگی پسران خویش را به جنگ با دشمنان میفرستادند تا خود بروند (ن.ک: وکیلی، 1389: صص 131-132).
همچنین با توجه به اسناد و کتیبههای معتبر در مییابیم که کوروش شخصا در برخی از فتوحات مهم حضور نداشته است!! برای مثال با توجه به منابع معتبر میدانیم که کوروش شخصا برای فتح شهر بابل (مهر ترین شهر در دوران باستان) حضور نیافت و به نظر می رسد نهایتا تا اوپیس ارتش را شخصا همراهی کرد. در نهایت یکی از فرماندهان ارتش کوروش بزرگ یعنی اوگبرو مامور فتح شهر بابل شد (رویدادنامه نبونئید، ستون 3 بندهای 15 و 16). سوال آنجاست که چرا کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی باید شخصا در جنگ با اقوم گمنام (داهه یا ماساگت) آن هم در فواصل دور حضور مییافت؟
بنابراین درباره کشته یا زخمی شدن کوروش در جنگ تردید جدی وجود دارد و البته تردیدی نیست برخلاف آنچه هرودوت میگوید، پیکر کوروش بزرگ به پاسارگاد رسیده است.
بررسی روایت هرودوت (جنگ کوروش با ملکه ماساگتها)
هرودوت داستانی را درباره مرگ کوروش نقل کرده است که حاکی از جنگ او با ماساگتها میباشد. پیش از هر چیز باید اشاره کنیم که حتی خود هرودوت آشکارا نوشته است که درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده است، اما روایتی را که نقل کرده، بیش از بقیه برای خودش درخور اعتماد مینماید (هرودوت، کتاب ١، بند ٢١۴). به عبارتی خود هرودوت اعتراف کرده که بر اساس تمایل خودش این داستان را روایت کرده است! داستانی که جنبههای افسانهای زیادی دارد و با شواهد تاریخی همخوان نیست. به طور خلاصه این داستان بدین شرح است:
کوروش قصد داشت قلروی ملکه ماساگتها یعنی تومیریس (Tomyris) را زیر فرمان خود در بیاورد، از این رو از او درخواست ازدواج کرد. ملکه مزبور این تقاضا را نپذیرفت و حتی پاسخ تحقیر آمیزی به وی داد، کوروش کشور او را به محاصره در آورد. در نهایت سپاهیان ایران از پای در آمدند و کوروش به دست تومیریس کشته شد.
تومیریس دستور داد سر کوروش را به درون مشک خون فرو ببرند و در حالی که به جسد اهانت میکرد این کلمات را بر زبان راند: «… همانطور که به تو وعده داده بودم از خون سیرابت میکنم» (ن.ک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۲۰۵-۲۱۴).
مشخص است که در میان روایاتی که از مرگ کوروش نقل کرده اند، روایت هرودوت از همه افسانهایتر میباشد. بسیاری از پژوهشگران جزئیات داستانسراییهای هرودوت پیرامون مرگ کوروش بزرگ را دارای صحت تاریخی نمیدانند. در اینجا به گفته چند تن از پژوهشگران اشاره میکنیم.
شادروان پروفسور علیرضا شاپور شهبازی مینویسد:
افتادن سر او (کوروش) به دست تومیریس بی گمان افسانه است (شهبازی، 1349: ص 371).
دکتر «بهرام فره وشی» در مورد روایت مرگ کوروش مینویسد:
روایت های مختلفی در مورد مرگ کوروش وجود دارد که برخی از آنان افسانه آمیز است مانند روایتی که هرودوت آورده است (فره وشی، ۱۳۷۹: ص۷۴).
دکتر «پرویز رجبی» با تاکید بر افسانه آمیز بودن روایات پیرامون مرگ کوروش بزرگ (رجبی، ۱۳۸۷: صص ۱۵۱-۱۵۶) در مورد ادعاهای هرودوت پیرامون مرگ کوروش مینویسد:
پیداست که افسانهای که هرودوت می آورد، با بافتی که دارد، با تاریخ واقعی نمیتواند هماهنگ باشد وحتی مورخ نمیتواند موضوعی درخور بخشی از تاریخ بیابد. این داستان بیشتر به کار آنانی میآید که افسانههای کهن را بررسی میکنند (رجبی، ۱۳۸۷: ص ۱۵۴).
لازم به ذکر است که هرودوت تنها درباره کوروش بزرگ و پارسیان چنین افسانههایی را گزینش نکرده است و نوشتههای هرودوت درباره اقوام و ملل گوناگون با افسانهسرایی همراه است. هرودوت نوشته است که آب نطفه هندیها مانند بقیه آدمیان سپید نیست بلکه مانند پوستشان تیره است (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۰۱)!!! همچنین در روایات او درباره مصر هم افسانههای آشکاری دیده میشود به طوری که می نویسد ادرار زنی که هرگز جز با شوهرش با مرد دیگری همبستر نشده بود، چشم نابینای پادشاه مصر را شفا داد (همان، کتاب ۲، بند ۱۱۱). طبیعتا این روایات هرودوت هم مانند روایت او درباره مرگ کوروش بزرگ، صرفا افسانه هستند.
دکتر شروین وکیلی درباره روایت هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ مینویسد:
هرودوت، طبق معمول، رنگ آمیزترین و تخیلیترین قصه را روایت کرده است… داستانهایی مانند کمینِ مبتکرانهی کوروش، کشته شدن اسپارگاپس، بریده شدن سر کوروش، محتوای گفتگوهای شخصیتهای برجسته با هم و مواردی شبیه به این هم بیشتر محصول هنر قصه پردازی هرودوت هستند تا واقعیتهایی تاریخی… (وکیلی، 1389: صص 128-130).
با تحلیل همین روایت هرودوت و سنجش آن با روایات قبلی و بعدی او در مییبایم که روایت هرودوت تا چه میزان تناقض دارد.
از جمله تناقضات این است که بر اساس گفته هرودوت کوروش در نبردهای بسیار بزرگتر پیروز شده بود اما در این نبرد شکست خورده است! اما چطور امکان دارد کمبوجیه پس از شکست کوروش، اقدامی انجام نداده باشد؟! آن طور که هرودوت نوشته است، کوروش از ماساگتها شکست خورد و حتی پیکرش در نزد ملکه ماساگتها ماند اما کمبوجیه با خیال راحت به سراغ فتح مصر رفت و هیچ اقدامی در برابر ماساگتها انجام نداد!! این یک تناقض آشکار است.
یکی از دیوانسالاران دوره قاجار که از کوروش به نیکی یاد کرده است، در این باره تحلیل خوبی دارد. میرزا حسینقلی سالور نوشته است:
محال است یک سرداری مثل سیروس [=کوروش] یا قشون رزم آزموده جنگی رشید او که تقریباً ثلث آسیا را با آن قشون به حیطه تصرف و تملک در آورده بود از قشون ملکه ماساگت که در فنون جنگ و علم ابداً بهره نداشتند شکست بخورد. علاوه بر آن اگر مثل سیروس [=کوروش] پادشاهی که تازه این ممالک را فتح کرده بود در جنگ ماساگتها کشته میشد چطور کامبیز [=کمبوجیه] پسرش بدون منازع و بدون تزلزل پادشاه کلِ این ممالک فسیحه میشد و مملکت او چنان منظم میبود که شخصاً به خیال فتح سایر ولایات که پدرش فتح نکرده بود میافتاد مثل مصر و غیره… (بازگشت ده هزار یونانی، ۱۳۸۴: ص ۲۷۷).
به راستی سرنوشت این جنگ چه شد؟ کمبوجیه پس از شکست پدرش با خیال آسوده به سراغ مصر رفت؟!
اینکه امروز ثابت شده آرامگاه کوروش در پاسارگاد وجود دارد دلیل روشنی بر رد نوشته هرودوت است. علاوه بر آن شکست کوروش با شواهد تاریخی همسان نیست.
در داستان هرودوت جنبههای افسانهای زیادی وجود دارد؛ راوی از خصوصیترین مکالمات قبل از لشگرکشی کوروش خبر داشته است و مشخص نیست چه کسانی این مکالمات را به هرودوت رسانده اند! این موضوع در کل نوشتههای هرودوت دیده میشود. تا جایی که حتی هرودوت از گفتگوی داریوش و آتوسا در هنگام همبستری خبر میدهد (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۳۴).
جالب آنکه تا قبل از این داستان، هیچ صحبتی بین شاهنشاه ایران و ملکه ماساگتها نقل نمیشود، چطور میشود یک پادشاه به کسی که نه او را دیده و نه ارتباطی با وی داشته پیشنهاد ازدواج دهد؟! هرودوت اظهار میدارد که کوروش قصد داشته است با این تدبیر کشور تومیرس را زیر فرمان خود در بیاورد (همان، کتاب ١، بندهای ٢٠۴ و ٢٠۵). اما باید بررسی کرد که قلمروی اقوام بیابانگردی مانند ماساگتها آن هم در سرزمین دوردست که بنا به گفته خود هرودوت دشتی پهناور است که تا چشم کار میکند بی پایان است (همان، بند ۲۰۴) به چه درد کوروش میخورده است؟! به هر حال اگر هم جنگی میان اقوام بیابانگرد و کوروش رخ داده است، طبیعی است که این جنگ ناشی از مزاحمتهای اقوام بیابانگرد بوده، چرا که تصرف سرزمین آنها سودی برای کوروش نداشته است (درباره دلایل کشورگشاییهای کوروش بزرگ ن.ک: خالقیان، 31 تیر 1394).
اما مهم ترین موضوعی که نوشتههای هرودوت را رد میکند وجود آرامگاه کوروش در پاسارگاد است. آنطور که هرودوت میگوید، پیکر کوروش به نزد ملکه ماساگتها رسیده و حتی سر او را بریده است. به عبارتی میتوان از گفته هرودوت برداشت کرد که پیکر کوروش به قلمروی خودش بازنگشته است. اما شکی نیست که آرامگاه کوروش در پاسارگاد قرار دارد و مورخان گوناگون، همچنین شواهد باستانشناختی این موضوع را اثبات میکند.
از مشهورترین مورخانی که از آرامگاه کوروش یاد کردهاند میتوان به «آریان»، «استرابو» و «کنت کورس» اشاره کرد که سخن آریان بسیار با اهمیت است که از قول اریستوبولوس، یکی از همراهان اسکندر گفته میشود حتی بقایای پیکر کوروش بزرگ را در تابوت دیده است (Arrian, 6.29.1-11).
این موارد نشان میدهد که آرامگاه کوروش در جهان باستان بسیار مشهور بوده است و در روایات گوناگون از آن یاد شده و شکل و شمایل آن هم مورد توجه قرار گرفته است.
اما علاوه بر دادههای تاریخی ذکر شده که اشتراک با هم دارند، آثار باستانی به جا مانده از پاسارگاد نشان میدهد که آرامگاه مرتبط با کوروش بوده است. بنابراین مشخص است که روایت هرودوت نقض میشود (ن.ک: شهرکی، ۱۳۹۶؛ همچنین ن.ک: خالقیان، 25 خرداد 1396).
این روزها متأسفانه از روایت هرودوت سوءاستفاده هم میشود و بدون هیچ دلیل و مدرکی، ماساگتها را به ترکها یا به قول خودشان تورکها مرتبط میسازند که سخن گفتن درباره آن جایگاه خودش را میطلبد. در واقع به نظر میرسد ماساگتها هیچ ربطی به ترکها نداشتهاند (دهقان، 28 مهر 1394).
جنبههای افسانهای در داستانی که هرودوت میگوید فقط درباره کوروش و هخامنشیان وجود ندارد و حتی مواردی که هرودوت درباره آداب و رسوم ماساگتها میگوید هم خالی از افسانه و اغراق نیست. برای مثال هرودوت درباره ماساگتها اینچنین نوشته است:
هر مردی یک زن به عنوان همسر میگیرد، اما زنان به همگان تعلق دارند… هر مرد ماساگت که زنی را بخواهد به جلوی کلبه او ترکش خود را میآویزد و با خیالی آسوده، با او در میآمیزد.
… هنگامی که مردی به نهایت پیری رسید همه نزدیکان او گرد می آیند و او را همزمان با چند رأس حیوان قربانی میکنند، بعد گوشتها را میپزند و با آنها یک ضیافت ترتیب میدهند… (هرودوت، کتاب ۱، بند ۲۱۶).
هرودوت آشکارا در این نوشتهها، رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و همچنین آدم خواری را به ماساگتها نسبت میدهد که به نظر افسانهای و اغراق آمیز میآیند.
تومیریس در نقاشی جوانی آنتونیو پلگیرینی (Giovanni Antonio Pellegrini) که به نظر میرسد تحت تأثیر گفتار هرودوت درباره ماساگتها ترسیم شده است
همانطور که گفته شد، هرودوت درباره دیگر اقوام و ملل هم چنین مواردی را ذکر میکند و در بسیاری از آنها موارد جنسی را مورد توجه قرار داده است. به طور کلی به نظر میرسد هرودوت برای جذابتر کردن داستانهایش از این موارد بهره میبرده است و بعید نیست یکی از دلایلی که داستان مورد بحث را برای مرگ کوروش انتخاب کرده است همین موارد باشد.
با توجه به اینکه خود هرودوت اعتراف کرده است که چند روایت شنیده و روایت دلخواه را انتخاب کرده و همچنین فقط و فقط هرودوت این داستان را نقل کرده است و از طرفی شواهد تاریخی و باستانشناختی خلاف گفتههای هرودوت میباشند، پذیرفتن روایت افسانهای هرودوت درباره مرگ کوروش و حتی درباره ماساگتها اصلا معقول نیست.
روایت هرودوت در مورد مرگ کوروش در یک نبرد شرقی شاید صحیح باشد، اما همانطور که گفته شد جزئیات گفتار هرودوت کاملا افسانه آمیز و غیر قابل پذیرش است.
متأسفانه این روزها ایرانستیزان، این نقاشیهایی را در فضای مجازی منتشر میکنند و مدعی هستند که کوروش بزرگ توسط تومیریس کشته شده و به این نقاشیها استناد میکنند!!! در صورتی که این نقاشیها در قرون وسطی توسط اروپاییهایی کشیده شده است که نزدیک به چند هزار سال با کوروش بزرگ فاصله دارد. بنابراین این آثار هرچقدر هم از نظر هنری ارزش داشته باشند اصلا سند قابل استناد تاریخی آن هم درباره مرگ کوروش بزرگ محسوب نمیشوند. هنرمندان این آثار خواستند روایات هرودوت را به تصویر بکشند. همانطور که تصویری از تومیریس را بر طبق گفته های هرودوت در مورد ماساگت ها به صورت برهنه و ناشایست کشیدهاند. حتی مشاهده میشود که نقاشان اروپایی در این تابلو ها از جهت نا آشنایی با پوشش ماساگت ها لباس های رایج در اروپای آن روزگار (قرون وسطی) را بر تن ملکه ماساگتهای شرقی کرده اند.
چندی از نقاشیهایی که در قرون وسطی بر اساس روایت افسانهای هرودوت ترسیم شدهاند. ایرانستیزان در حالی به این نقاشیها استناد میکنند که تاریخ خلق این آثار نزدیک به چند هزار سال با کوروش بزرگ فاصله دارد و اصلا سند تاریخی آن هم درباره مرگ کوروش بزرگ محسوب نمیشوند.
آشکار است که این افراد یا نسبت به کوروش کینه دارند و غرض ورزانه به چنین کاری مبادرت میورزند یا آنکه با مبانی تاریخ پژوهی نا آشنا هستند.
سخن پایانی
کوروش بزرگ در حوالی سال ۵۳۰ پیش از میلاد از دنیا رفت و در پاسارگاد آرام گرفت. گرچه درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی در منابع آمده است.
یک برداشت از منابع این است که کوروش بزرگ در جنگ با یکی از قبایل بیابانگرد در شرق و شمال شرق زخم برداشت و سپس هنگامی که به قلمرو و احتمالا پایتخت خود بازگشت، از دنیا رفت.
اما درباره حضور شخص کوروش بزرگ در جنگ پایانی تردیدهای جدی وجود دارد چراکه با توجه به کتیبههای معتبر در مییابیم که کوروش شخصا در برخی از فتوحات مهم حضور نداشته است و سوال آنجاست که چرا کوروش بزرگ در دوران سالخوردگی باید شخصا در جنگ با اقوم گمنام آن هم در فواصل دور حضور مییافت؟ این در حالی است که برخی از منابع به مرگ طبیعی او در دوران سالخوردگی اشاره کردند که این روایات قابل تامل تر هستند.
در این میان افسانهایترین روایتی که درباره مرگ کوروش بزرگ وجود دارد، روایت هرودوت میباشد. این روایت حتی با دیگر نوشتههای خود هرودوت تناقض دارد و حتی هرودوت اعتراف کرده است که چند روایت شنیده و روایت دلخواه را انتخاب کرده است. شواهد تاریخی خلاف گفتههای هرودوت میباشند و بدون شک برخلاف گفته هرودوت پیکر کوروش بزرگ به داخل قلمرویش آمده است. بنابراین گفتههای ایرانستیزان درباره مرگ کوروش بزرگ، همانند دیگر گفتههای آنان پایه و اساس درستی ندارد.