مطالب مختلف درباره دانشمندان ایران باستان و در پاسخ به جریان ایرانستیز در پایگاه خِرَدگان منتشر شده است. نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم خیلی ساده میتواند پاسخهای خود را در آن نوشتهها پیدا کند. برای آنکه موضوع روشن شود، تصمیم گرفتیم یک نوشتار در پاسخ به مطلب وبلاگ مکتب رئالیسم آماده کنیم و پیوند دیگر نوشتههای مرتبط پایگاه خردگان را در این مطلب قرار دهیم.
چندی پیش ما در پایگاه خِرَدگان مطلبی با عنوان وضعیت وبلاگ مکتب رئالیسم: سرگردانی و ضعف تاریخ پژوهی منتشر کردیم. نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم هم در پاسخ به آن نوشتار ما، مطلبی منتشر کرد. ولی با کمال احترام باید گفت که مطلب نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم بیشتر لفاظی بود تا پاسخ درست و حسابی!
نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم نوشته است:
من از ابتدا تا انتهای متن این بنده خدا را نگاه کردم یک مورد را نقل و نقد نکرده بود صرفاً چند لینک به صف کرده بود که آری به این ادعاها پاسخ داده ایم!
سپس چند لینک به نوشتههایش در همان وبلاگ را درج کرده است.
اولا مشخص نیست که نویسنده محترم این وبلاگ، مطالبی که پیوند آنها آمده است را مطالعه کرده باشد! حداقل از نوشته او میتوان برداشت که به صورت دقیق مطالعه نکرده است. اتفاقا اصل اسناد و منابع در همان لینکها آمده است و موضوعات به صورت مفصل باز شدند.
ثانیا زمان انتشار یا به روزرسانی آن مطالب پایگاه خِرَدگان پس از مطالب ضعیف و سطح پایین وبلاگ مکتب رئالیسم است. نوشتههای وبلاگ مکتب رئالیسم که ادعا کرده پاسخ ما را داده است و گاه به نوشتههای مرتضی مطهری استناد کرده است، برای سال ۱۳۹۹ است. ولی ما در بهمن ۱۴۰۳ مطلبی مفصل در نقد مرتضی مطهری نوشتهایم! پس آشکار است که نوشتههای قدیمی و ضعیف وبلاگ مکتب رئالیسم اصلا نمیتواند در جایگاهی باشد که آنها را پاسخی به نوشتههای جدیدتر پایگاه خردگان بدانیم!
همچنین کم دقتی نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم درباره نوشتههای پایگاه خردگان آشکار است. برای مثال ما نوشته بودیم، بیشتر پاسخهای نویسنده این وبلاگ به خِرَدگان مربوط به بخش دیدگاهها در زیر مطالب و همچنین پرسش و پاسخ بود. ولی ایشان در جواب نوشت برخی از این پاسخها مربوط به ایمیلها هم میشد!! (بگذریم از آنکه ایمیلها به صورت خصوصی بوده است و از نظر اخلاقی نباید عمومی میشد).
به نظر میرسد نویسنده این سایت فرق «بیشتر» و «همه» را نمیداند که خیال کرده ما تاکید کردیم تمام پاسخها مربوط به دیدگاهها و پرسش و پاسخ بود!!
چنانچه مخاطبان گرامی مطالب پایگاه خِرَدگان و وبلاگ مکتب رئالیسم درباره کتاب سوزی اعراب، علی شریعتی، مرتضی مطهری و … را دنبال کنند خودشان میتوانند قضاوت کنند.
با وجود این همه اسناد درباره کشتار و جنایت که بسیاری از آنها در زمان خلفای نخستین روی داده است، نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم در این نوشته هم به نوعی از خلفای نخستین حمایت کرده است و در این میان موضوع کوروش بزرگ و نبرد اوپیس را وسط کشیده است. این کار شبیه به سفسطه است! یعنی ما در حال نقد خلفای نخستین هستیم و به یکباره یکی از طرفین بگوید کوروش هم در اوپیس جنایت کرد! این چه ربطی به جنایات خلفا دارد؟! اگر در نبرد اوپیس چیزی رخ داده باشد، جنایات سپاهیان خلفا را نفی نمیکند.
بگذریم از آنکه در هیچ منبعی از جنایت کوروش در اوپیس نیامده است و یک متن توسط برخی از مترجمان به صورت دقیق ترجمه نشده بود و سپس توسط مترجمان دیگر اصلاح شد. در چند نوشته، به صورت مفصل به نبرد اوپیس پرداختهایم. اگر نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم به جای آنکه بگوید لینکها را به صف کردیم و شاید از خواندن آنها صرف نظر کند، وقت بگذارد و مطالب را بخواند خیلی بهتر است.
اما این موارد که گفته شد موضوع اصلی نوشتار پیش رو نیست. بلکه موضوع اصلی ادعای نویسنده این وبلاگ درباره دانشمندان ایران باستان است. او در مطلب اخیر لینک یکی از مطالب قدیمی خودش با عنوان «ایران باستان و دانشمندان نداشته اش» قرار داده است (بگذریم از اینکه در نهایت به این نتیجه رسید که برزویه طبیب را میتوان تنها دانشمند دانست!) و ادعا کرده است که پایگاه خِرَدگان این قدر هراس دارد که حتی سمت نقدش هم نرفته است!
واقعیت آنکه ادعاهای نویسنده این وبلاگ در این مطلب چندان جدید نبودند و ما به آنها در مطالب مختلف پاسخ دادهایم. ما فکر نمیکردیم که هر مطلبی مینویسیم باید نام وبلاگ مکتب رئالیسم هم ذکر کنیم! به هر حال مطالب مختلف درباره دانشمندان ایران باستان و در پاسخ به جریان ایرانستیز در پایگاه خردگان منتشر شده است. نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم خیلی ساده میتواند پاسخهای خود را در آن نوشتهها پیدا کند.
آشکار است که موضوع هراس و… نیست بلکه ما قصد تکرار مکررات نداشتیم. ولی به هر حال برای آنکه موضوع روشن شود، تصمیم گرفتیم یک نوشتار در پاسخ به مطلب وبلاگ مکتب رئالیسم آماده کنیم و پیوند دیگر نوشتههای مرتبط پایگاه خِرَدگان را در این مطلب قرار دهیم.
ادعاهای سست درباره باربد
نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم ادعا کرده است که باربد فقط یک نوازنده درباری بوده و نه یک موسیقیدان برجسته!! این تحلیل با توجه به آوازه جهانی باربد قابل پذیرش نیست!
اگر فعالیت یک هنرمند در درگاه پادشاهان، نشانه این است که شخص خاصی نیست، پس درباره بسیاری از هنرمندان و شعرای پس از اسلام ایران هم میتوان گفت چون در دربار فعالیت میکردند، شخص خاصی در حوزه شعر و شاعری نبودند!
گویا نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم نمیداند که اتفاقا در دوران کهن وقتی هنرمندانی توانایی قابل توجه داشتند میتوانستند به درگاه پادشاهان راه یابند و اینکه باربد توانسته بوده به درگاه یکی از بزرگترین شاهنشاهیهای جهان باستان راه یابد، خود نشان دهنده توانایی بالای او بوده است.
استدلال دیگر نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم در رد برجستگی باربد در حوزه موسیقی این است که دانشنامه ایرانیکا و دیگر منابع مانند ایران در زمان ساسانیان کریستنسن برخی روایات درباره باربد را افسانهای میدانند! این درحالی است که دانشنامه ایرانیکا به هیچ وجه باربد را به کلی افسانه ندانسته است و اصل برجستگی باربد در موسیقی را رد نکرده است (ن.ک: BĀRBAD - Encyclopaedia Iranica).
خود ایرانیکا تأیید میکند منابع اسلامی سرشار از داستانهایی درباره مهارت و استعداد موسیقایی باربد هستند. باربد اشعار مختلفی را هم به صورت مدیحه، هم مرثیه میسرود و به مناسبتهای مختلف و با موسیقی اجرا میکرد. آیا همین داستانها نشانه برجستگی باربد نیست؟
ولی واقعیتی وجود دارد که به دلیل نابودی آثار ایران باستان، برخی از روایات مربوط به باربد مانند بسیاری از اشخاص برجسته ایران باستان با افسانه آمیخته شدهاند. پس چنانچه افسانهای هم درباره باربد ساخته شده باشد، به دلیل فقدان منابع بوده است. دلیل فقدان منابع هم باید در یورش سپاهیان خلفا و دوران سلطه خلفای متعصب جستجو کرد.
اینکه یک هنرمند آنقدر مشهور بوده که حتی پس از نابودیهای گسترده منابع، هنوز نام او زنده بوده و داستانها درباره او میگفتند، بدون تردید به دلیل توانمندی قابل توجه او بوده است.
ادعاها درباره آرتاخه، بوبراندا و هوشتانه
نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم همچنین ادعاهایی در مورد مهندس نبودن آرتاخه و بوبراندا و جادوگر بودن هوشتانه هم مطرح کرده است. ما پیشتر به اینها پاسخ دادیم و اینجا تکرار مکررات نمی کنیم.
آیا ادعای وبلاگ مکتب رئالیسم درباره آذرباد مهرسپندان درست است؟
با بررسی متون ادبی در مییابیم، اندرزنامههای آذرباد مهرسپندان بر ادیبان عرب و ایرانی پس از اسلام تاثیر گذار بوده است (ن.ک: دانشمندان ایران باستان: آذرباد مهرسپندان).
ولی وبلاگ مکتب رئالیسم اصلا به این موضوع نپرداخته بلکه ادعاها کرده که آذرباد مهرسپندان کتابی به نام خرده اوستا نوشته است و در آن دروغهایی را به اهورامزدا چسبانده است!!!
این در حالی است که درباره زمان دقیق تدوین خرده اوستا نمیتوان اظهارنظر کرد و صرفا به آذرپاد نسبت داده شده است (تفضلی، ۱۳۸۹: ص ۴۲).
این نقد وبلاگ مکتب رئالیسم مربوط به درونمایه نوشتههای دیگر آذرپاد نیست و نمیتواند تاثیرات نوشتههای او بر ادبیات پسا اسلام را رد کند. گویا تعصب مذهبی نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم باعث شده است انتقاداتی در حوزه دین و مذهب مطرح کند.
اگر ما از نظر مذهبی (درست یا نادرست) با شخصی موافق نیستیم نباید ارزش ادبی نوشتههای او را نادیده بگیریم.
این موضوع درباره بسیاری از دانشمندان پس از اسلام و دیدگاههای مذهبی آنها قابل بررسی است.
پس اساسا ادعای نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم چندان مستند و دقیق نیست که بخواهد ارزش ادبی نوشتههای آذرپاد و جایگاه او را زیر سوال ببرد.
دیگر ادعاهای دروغین
وبلاگ مکتب رئالیسم همچنین ادعاهایی درباره «یکی بودن برزویه و بزرگمهر»، «ساختن تخت جمشید توسط غیر ایرانیان»، «انحصاری بودن سواد آموزی در ایران باستان»، «اهریمنی بودن نوشتن در ایران باستان» و «غیر ایرانی بودن دانشگاه گندیشاپور» هم مطرح کرده است که ما به تمام این ادعاها در مطالب مستقل پاسخ دادیم.
باز هم تاکید میکنیم که اگر نویسنده محترم وبلاگ مکتب رئالیسم، وقت بگذارد و مطالب را بخواند خیلی بهتر است تا آنکه به کلی مطالب مستند را نادیده بگیرد.
نویسنده وبلاگ مکتب رئالیسم به دانشمندان یونانی اشاره میکند در حالی که خود افلاطون تعلیم تربیت ایرانیان را میستاید و از حضور دانشمندان و اساتیدی در زمینه سیاست، اخلاق و حکمت زرتشتی در دربار هخامنشی سخن میگوید.
در پایان باید اشاره کنیم که دانشمند در ایران باستان بیشتر از این افرادی بودند که وبلاگ مکتب رئالیسم به ادعای خودش دانشمند بودن آنها را رد میکند!! این وبلاگ فقط به آنهایی اشاره کرد که به خیال خودش میتوانست آنها را نقد کند!!