برخلاف آن چیزی که مخالفان هخامنشیان تبلیغ میکنند و میگویند که همه هنر و معماری هخامنشیان از بیگانگان گرفته شده، ولی واقعیت خلاف آن است. تردیدی نیست که اقوام ایرانی بیشترین نقش را در ساختن پارسه (تخت جمشید) داشتند هرچند از توانمندی اقوام غیر ایرانی ساکن در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی هم بهره بردهاند. ایرانیان با الهام گیری از معماریهای مختلف، معماری ویژهای را پدید آوردند که البته نمایانگر احترام به هنر اقوام گوناگون است. صنعتگران غیر ایرانی مانند همکاران آریایی خود حقوق و مزایا دریافت میکردند، بنابراین پارسه به هیچ وجه توسط بردهها ساخته نشده است. هنر ایرانی هخامنشیان در سطح جهانی تاثیرات قابل توجهی گذاشت به طوری که پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر شگرفی داشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است.
ساخت کاخهای پاسارگاد را به زمان کوروش بزرگ نسبت میدارند که دارای بوستانهای زیبا بود که امروز به چهارباغ مشهور است.
پارسه (تخت جمشید) در کوهپایه کوه مهر روزگاری نگین شاهنشاهی هخامنشی به شمار میرفتهاند. ساخت تمامی کاخهای مجموعه پارسه به یکباره آغاز نشده است، هنگامی که داریوش بزرگ برای اولین بار کلنگ اجرای کاخهایش را بر روی این صخره سنگی زد شاید قابل پیش بینی نبود که ۱۵۰ سال بعد، ابعاد این مجموعه کاخها به ۱۲۵ هزار متر مربع برسد. در هنگام شروع ساختمان سازی هیچ نقشه کاملی وجود نداشته تا جانمایی کامل این کاخها را نشان دهد. بلکه مهندسین هخامنشی بارها و بارها برای تهیه زیر بنای کافی به سمت دشت و کوه مهر پیشروی کرده و با دیوار زدن و یا تراش سنگ کوه فضای کافی را ایجاد کردند.
عمده کارهای ساختمانی در زمان داریوش و پسرش خشایارشا و نیز اردشیر اول انجام شده و در نتیجه آن کاخهایی همچون آپادانا، کاخ تچر، هدیش، صد ستون، خزانه، کاخ بانوان و شماری از فضا سازیها به انجام رسیده است.
جالب است دانسته شود در تخت جمشید بر روی ساختمانها و مقابر شاهنشاهان هخامنشی بیش از ۳ هزار نقش برجسته بر روی سنگ کنده شده است (رف، ۱۳۸۱: ص ۱۷). این نقشبرجستهها توسط چه کسانی کنده شده است؟ هنگامی که به دیوارها و کاخهای تخت جمشید مینگریم دست رنج و تلاش خلاقانه چه کسانی را خواهیم دید؟
چه کسانی در ساخت تخت جمشید نقش داشتند؟
حکومت هخامنشیان یکی از وسیعترین حکومتهای ایرانی در طول تاریخ ایران به شمار میرود که از هند تا مصر همگی به زیر فرمان شاه هخامنشی بودند. هخامنشیان برای ساخت کاخهای پارسه از هنر بسیاری از اقوام باستانی بهره گرفتهاند، اما برای آنکه دانسته شود کارگرانی که سنگ به سنگ پارسه را بر آوردهاند از چه ملتهایی بودند و نقش آنان در ساخت و سازهای این مجموعه چقدر است منابع ما محدود اند. عمده دادههای تاریخی که میتوان بر اساس آن اظهار نظر کرد بر دو دسته هستند:
● کتیبههای دیوانی یافت شده در خزانه پارسه
● تحلیل معماری
اطلاعات کتیبههای اداری تخت جمشید
از این میان بدون شک دسته اول یعنی مراجعه به کتیبههای دیوانی یافت شده در محوطه خزانه پارسه از همه اهمیت بیشتری دارد.
الواح اداری یافت شده در تخت جمشید، حاوی فهرست پرداخت دستمزدها به کارگران هخامنشی (شهبازی، 1389: ص 197).
در خلال کاوشهای باستانشناسی دکتر اشمیت در تخت جمشید نزدیک به 30 هزار کتیبه و مُهر گلی در باروی پارسه و همچنین 750 لوحه نیز از خزانه بدست آمده است، این مُهرها که در اثر حرارت آتش سوزی تخت جمشید پُخته و به صورت سفال در آمدهاند (شهبازی، 1389: ص 196 و 197؛ وامقی، مرداد و شهریور 1375: ص 56) حاوی رسیدهای پرداخت خزانه تخت جمشید به کارگرانی بوده است که در خدمت دولت به ساخت پارسه مشغول بودند.
بیشتر کارگران بومی همان منطقه تخت جمشید بودند دکتر ایرج وامقی در این مورد مینویسد:
نگفته پیداست که بیشترین کارگران محلی بودهاند و از همان اطراف تخت جمشید به آنجا برای کار میرفته اند- حتی از شیراز (وامقی، خرداد و تیر 1385: ص 16).
با توجه به اینکه در کتیبههای خزانه تخت جمشید واژهی سنگتراش به لهجه مادی ضبط شده است به نظر میرسد سنگتراشان مجموعه نیز عمدتا از اهالی ماد بوده اند (هرتسفلد، 1381: ص 243).
در کنار این گروهها همان کتیبههای اداری تخت جمشید نشان میدهند که گاهی از کارگران خارجی برای برخی ساختوسازهای ویژه دعوت به عمل آمده است.
به عنوان مثال در کتیبهها پرداخت دستمزد یک سرکارگر نجار مصری و یا گروهی از کارگران مصری یا سوریهای که کارشان ساختن ستونهای سنگی بوده را شاهد هستیم.
همچنین کارگران هیتی (قومی هندواروپایی که از شمال سوریه تا جنوب غربی ترکیه کنونی ساکن بودند) و نیز ایونی (ایونیه کشوری در ساحل غربی آسیای صغیر) نیز در فهرست پرداختها به چشم میخورند، لوح دیگری از طلاکارانی از اهالی «کاریه» با حقوق ماهانه 4 و یک ششم شِکِل در ماه نام برده، سرکارگری نیز با تخصص تزئینات از شوش فرا خوانده شده بود (وامقی، خرداد و تیر 1385: صص 16-17).
دکتر کاوه فرخ درباره صنعتگران سراسر شاهنشاهی هخامنشی مینویسد:
به یقین صنعتگران، مصری، یونانی، بابلی و آشوری در بنای تخت جمشید به کار گرفته میشدند، اما با این افراد قرارداد بسته میشد تا موتیفهای هنری و طرحهای معماری را که مهندسان و معماران مادی و پارسی از قبل تهیه کرده بودند به اجرا در آورند (فرخ، 1390: ص 108).
باید اعتراف کرد که تراش دقیق سنگها و حجاری جزئیاتی بسیار کوچک و ظریف بر روی سنگهای پارسه جز با جمع آوری بهترینها از سراسر امپراتوری هخامنشی امکان پذیر نبوده است.
معماری تخت جمشید
تخت جمشید گامی فراتر از گذشته بود و با هخامنشیان ترکیب عناصر هنری از مصر، بابل، عیلام، ماد، اوراتو و ایونیا/لیدیا، سبک درباری منحصر به فردی ایجاد کردند. این نوآوری که از آنِ داریوش اول بود و جانشینانش نیز تا پایان دوران هخامنشی به آن پایبند ماندند، نه تنها در تخت جمشید به اوج هنر درباری هخامنشی رسید، بلکه این سبک جدید در معماری اقامتگاههای شاهی در شوش، هگمتانه و بابل نیز به کار برده شد (بروسیوس،1390: ص 98).
اگر در تخت جمشید گردش کنیم عناصر معماری را خواهیم دید که الهام گرفته شده از تمدنهای دیگر هستند مثلا میتوان به برخی تزئینات سنگی پارسه اشاره کرد که شبیه تزئینات مصری هستند (هرتسفلد، 1381: ص 239). اما نکته اساسی این است که الهام گیری از معماریهای مختلف رایج در امپراتوری هخامنشی معماری ویژه هخامنشیان را پدید آورده، دکتر کاوه فرخ معتقد است ترکیب سبکهای هنری گوناگون در تخت جمشید «سبک پرسپولیسی» را پدید آورده است (فرخ، 1390: ص 107).
این سبک ایرانی دامنه نفوذ بسیاری داشته و حتی به رومانی نیز رفته و در آثار سلتها به چشم میخورد (فرخ، 1390: ص110).
آیا رومیها یا یونانیان تخت جمشید را ساختند؟
در این میان نقش یونانیان در ساخت و ساز پارسه موضوع جنجال بر انگیزی بوده است. نکته قابل توجه آنجاست که علائم سنگتراشان که در تخت جمشید یافت شده است با علائم معمول یونانی در تقابل است (آستروناخ، 1379: ص 38). دکتر علیرضا شاپور شهبازی فرضیهها درباره نظارت یونانیان در ساختن تخت جمشید را بی پایه دانسته است (شهبازی، 1389: ص 198).
گرچه حضور محدود کارگرانی با تبار و فرهنگ یونانی مانند ایونیها در الواح به جا مانده دیده میشود ولی باید توجه داشت که این مناطق زیر نفوذ هخامنشیان بودند. ولی اگر مثلا بگوییم آتنیها یا اسپارتیها از خارج از حوزه نفوذ هخامنشیان آمدهاند و کار نظارت و مهندسی پارسه را بر عهده گرفتند، اصلا پذیرفتنی نیست.
متاسفانه گفتههایی شبیه به این فرضیه نادرست، گاهی توسط ایرانیان که تخصص کافی در حوزه تاریخ و باستانشناسی ندارند هم ذکر شده است. گویا آنها حتی تفاوت روم و یونان را نمیدانستند. جناب آقای مصطفی ملکیان یکی از این افراد است در اظهاراتی عجیب گفت:
یکی از بزرگترین دروغهایی که ما به تاریخ گفتهایم این است که ما فرهنگ و تمدن عظیمی داشتهایم … غیر از تعدادی بنا که آنها را نیز همه مورخان گفتهاند که رومیها برای ما ساختهاند مانند تخت جمشید که مورخان گفتهاند هخامنشیان تعدادی مهندسان و معماران رومی را آوردند و برای ما اینها را ساختند (شفاف نیوز، 6 مهر 1394).
مصطفی ملکیان با آنکه گویا نمیدانست امپراتوری روم در چه زمان به وجود آمده است، تخت جمشید را کار رومیها خواند!!! بهتر بود ایشان با ذکر منبع ادعای خود را مطرح میکردند. دقیقا کدام مورخ گفته است که رومیان تخت جمشید را ساختند؟
آگوستوس اولین امپراتور روم در سال 27 قبل از میلاد تاج بر سر گذاشت در حالی که ساخت و ساز پارسه در سال 518 قبل از میلاد توسط داریوش بزرگ آغاز شد (شهبازی، 1350: ص 67). هنگامی که هخامنشیان از شرق تا غرب حکومت میکردند حدود 500 سال قبل از شروع امپراتوری روم است، بنابراین، زمانی که ستونهای 20 متری آپادانا یکی پس از دیگری بالا میرفتهاند اصلا امپراتوری روم وجود نداشته است. پیش از آن و به ویژه در دوران هخامنشیان، روم ناحیه کوچکی بود که اصلا در سطح جهانی مطرح نبود که رومیان بخواهند تخت جمشید را برای ما بسازند.
احتمالا منظور آقای ملکیان همان یونانیان بوده است که یا اشتباه لفظی صورت گرفته و یا با تفاوت روم و یونان آشنا نبودند که چنین مواردی را ذکر کردند. در هر حال این گفته ملکیان باعث سواستفاده ایرانستیزان شد و خیلی از ایرانستیزان گفته ملکیان را بازنشر کردند. درباره نقش یونانیان در ساخت پارسه هم پیش از توضیح داده شد.
آیا سازندگان پارسه «برده» بودند؟
یکی گروههای تندروی ضد ایرانی در مورد سازندگان تخت جمشید نوشته است: «تخت جمشید قبل از آنکه بوی فرهنگ و تمدن بدهد، بوی شلاق و حرف زور میدهد. تخت جمشید، هنر پنجهی معماران بابِلی و آشوری و عیلامی است (که اینها هم تبار عربها بودند) و بیشتر این معماران و هنرمندان، در جنگها به بردگی گرفته شده بودند و توسط شاهان زورگوی هخامنشی مجبور به کار میشدند»
اگر تا پیش از کاوشهای باستانشناسی مورخین درباره نیروی کار تخت جمشید تردید داشتند، پس از یافت شدن الواح خشت و گلی خرانه تخت جمشید تمامی ابهامات پیرامون شیوه به کارگیری کارگران روشن شده است. کاتبان خزانه تخت جمشید پرداخت دستمزد کارگران پارسه را بر روی لوحهای کوچک گلی ثبت کردند که فهرستی بلند بالا از پرداخت حقوق کارگران به صورت نقدی یا جنسی میباشد.
شادروان شهبازی با توجه به همین الواح مینویسد:
ثابت گردیده که هخامنشیان مردم را به بیگاری نمیگرفتهاند و هر فردی- چه مرد چه بچه – را که به کار وا میداشتند، به اندازه و عادلانه بطور نقدی و یا جنسی به وی مُزد میپرداختهاند (شهبازی، 1389: ص 198).
روشن است که نیروی کاری که دستمزد دریافت کند نمیتواند برده باشد، حتی صراحتا قید «آزاد» در لوحها خطاب به نیروی کار استفاده شده است (کُخ، 1377: ص 135).
دکتر ایرج وامقی نیز در مقاله ارزشمند «کارو کارگر در ایران باستان» میافزایند: سازندگان تخت جمشید چه کسانی بودند؟
در اسناد منتشر شده از الواح خزانه تخت جمشید، از بیگار گرفتن جماعت، مطلقا اثری دیده نمیشود (وامقی، خرداد و تیر 1385: ص 5).
در ادامه نیز یادآور میشود که کارگران عصر هخامنشی از تمامی حقوق اجتماعی نیز برخوردار بودهاند (همان).
مشخص است که ایرانستیزان تا چه میزان دروغ پراکنی کردند؛ نه خبری از شلاق بوده و نه خبری از حرف زور و برده گرفتن در جنگها!!! بلکه صنعتگران از نقاط گوناگون شاهنشاهی وسیع، استخدام میشدند تا از توانمندی آنها استفاده شود.
نکته دیگر در متن ایرانستیزانه که اشاره شد، آوردن نام عربها است به طوری که میخواهند عربها را با بابلیها و آشوریها و ایلامیها پیوند بزنند!! این ادعا گرچه مضحک است اما توسط برخی از کشورهای ثروتمند عرب حمایت میشود. درباره ایلامیها که واضح است هیچ ارتباطی با عربها نداشتند.
درباره اقوام سامی مانند بابلیها و آشوریها باید توجه داشته باشیم که اگر زبان دو قوم در یک خانواده زبانی قرار گیرد دلیلی بر یکسان بودن هویت و تاریخ و حتی تبار آنها نیست! اگر زبانهای عربی و بابلی و آشوری و عبری در خانواده زبانی وسیع سامی قرار گیرند نمیتوان تاریخ و هویت آنها را یکسان دانست. اگر اینچنین است پس باید رومیها و یونانیها و… را ایرانی بدانیم و لابد تمام افتخارات تاریخ آنها را از آن ایران بدانیم!!! الان هم زبان بسیاری از کشور های اروپایی با زبان ایرانیان هم خانواده است که هندواروپایی میگویند. پس بیاییم و بگوییم آلمان و فرانسه و ایتالیا همه و همه ایرانی هستند!!! اصلا چرا راه دور برویم اگر اینچنین است پس یهودیان و عربها را یکسان بدانیم چرا که زبانهایشان در خانواده زبانی سامی جای میگیرد!! پیوند دادن عربها به بابلیها و آشوریها هم شبیه به چنین حرفهایی میباشد که واقعا مضحک است.
پاسارگاد و تاثیر جهانی چهارباغهای ایرانی
تا اینجا بیشتر از احترام هخامنشیان به هنر و فرهنگ اقوام گوناگون و تاثیرپذیری هخامنشیان از آنها سخن گفتیم. ولی آیا فقط اقوام دیگر بر هخامنشیان تاثیر گذاشتند و ایرانیان هیچ تاثیری بر دیگران نگذاشتند؟! اتفاقا هنر ایرانی تاثیر ماندگاری در جهان بر جای گذاشت.
پردیسهای هخامنشیان و کوروش بزرگ بر دیدگاه بشر به بهشت تاثیر گذاشت تا جایی که بهشت در اساطیر اقوام گوناگون مانند پردیسهای ایرانی ترسیم شده است. گویی آنچه در اسطورههای کهن درباره بهشت در ذهن آدمی ترسیم شده، تحت تاثیر پردیسهای کوروش بزرگ بوده است.
این روزها معمولا نقشبرجستهها و بناها مورد توجه قرار میگیرد ولی نباید فراموش کنیم که در دوران هخامنشیان مجموعه پاسارگاد محدود به نقش برجستهها و بناها نبوده است و بوستانهای زیبایی که داشته است بیش از هر چیزی به چشم میرسیده است.
الگوی باغ ایرانی نخستین بار در پاسارگاد به فرمان کوروش بزرگ ساخته شد و از این جهت الگوی چهارباغ ابداع ماندگار هخامنشیان به شمار میرود که در دورههای اشکانی و ساسانی استفاده میشده و در دوار اسلامی نیز در ترکیب ابعاد تمثیلی بهشت و چهار نهر معروف آن همواره مورد توجه قرارگرفته است (ن.ک: فروغی، ۱۳۹۵).
همین بوستانهای ایرانی تاثیر فراوانی در باغ و بوستان های اقوام و ملل گوناگون گذاشت. از زمان هخامنشیان ایده «باغ بهشتی» به نوشتار و افسانههای دیگر فرهنگها نیز ورود کرد. واژه پردیس ریشه اوستایی دارد و به کلمه یونانی «paradeisoi» تبدیل شد و آن نیز به کلمه لاتین «paradisus» تغییر یافت و از آن جا به زبان های اروپایی راه پیدا کرد. این کلمه به زبانهای سامی نیز راه یافت؛ از جمله پاردسو در زبان اکدی، پردیس در عبری، و فردوس در زبان عربی (Hunt, 2011).
سخن پایانی
اقوام ایرانی بیشترین نقش را در ساختن پارسه داشتند هرچند از توانمندی اقوام غیر ایرانی ساکن در شاهنشاهی هم بهره برده شده است. صنعتگران غیر ایرانی مانند همکاران آریایی خود حقوق و مزایا دریافت میکردند.
شاید تخت جمشید به اندازه اهرام مصر یا دیوار چین حیرت انگیز نباشد اما نکته انسانی ارزشمند آن این است که بر روی خون و عرق بردگان ساخته نشده است. هنر و تمدن در پارسه بر پایه زور شکل نگرفته، شاید به همین علت است که هیچ نگاره خشمگین و ناراحتی را نمیتوان در چندین هزار صورتی که بر سنگها نقش بسته است یافت.
کتابنامه:
– آستروناخ، دیوید (1379). پاسارگاد: گزارشی از کار های انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا. ترجمه حمید خطیب شهیدی. سازمان میراث فرهنگی کشور.