نبونعید (Nabû-naʾid) شاه بابل یکی از شاهانی بود که با کشورهای لودیه و مصر متحد شد و جنگ علیه ایرانیان را آغاز کردند ولی در نهایت کوروش بزرگ توانست آنها را شکست دهد (نگاه کنید به: دلایل آغاز جنگهای کوروش بزرگ).
روز هفتم آبان بیارتباط با شکست نهایی نبونعید از کوروش بزرگ نیست چرا که ارتش ایرانی پس از آنکه سپاهیان نبونعید را شکست دادند، در روز ۲۰ مهر پایتخت بابل را بدون جنگ فتح کردند و خود کوروش بزرگ در روز هفتم آبان وارد بابل شد.
هنگامی که کتیبههای نبونعید پادشاه بابل را میخوانیم، چهرهای معنوی و عرفانی از این پادشاه به ذهن میآید که نیایشهای سوزناکی با خدایان به ویژه خدای سین میکند. او قصد داشت چهره مذهبی پاکی از خود ارائه دهد. ولی این صرفا ظاهر ماجراست و اگر به دیگر کتیبههای بابلی نگاهی بیندازیم، با پادشاهی ستمگر مواجه میشویم که به دنبال تحقیر دیگر باورها میباشد و برای برتر نشان دادن دین و باور خود دست به هرگونه جنایتی زده است.

او که خدای سین را برتر می دانست، پیروزیهایش را از جانب خدایان به ویژه خدای سین میخواند. او با پشتیبانی خدایان، خودش را قدرتی جهانی که هماوردی نداشت معرفی می کرد که با واقعیتها تضاد جدی داشت.
اما این ستمگر هم مانند دیگر ستمگران نابود شد و برای او چیزی به جز بدنامی باقی نماند و به عنوان پادشاهی متوهم و ستمگر نامش در تاریخ باقی ماند.
در اینجا به چندی از عادات این پادشاه بدنام و توهمات و ستمگریهای او اشاره میکنیم.
کودک کُشی
یکی از رفتارهای زشت ستمگران، کودک کُشی است. نبونعید پس از فتوحاتش از مردم بیگاری میکشید و زنان و کودکان را میکشت!
این رفتار نبونعید حتی برای بابلیان ناراحت کننده بود! به طوری که در یک متن آهنگین که به خط و زبان بابلی نگارش یافته و به «روایت منظوم» مشهور شده است درباره این رفتار نبونعید با ناراحتی یاد شده است.
بر اساس این متن، نبونعید پس از تصرف تیمه شروع به ساخت کاخهایی برای خود کرد و از مردم مغلوب بیگاری کشید و آنها را به قتل رساند. در این متن اینچنین آمده است:
باشندگان رنجور شدند، ساخت آجر [و بردن سبدهای آجر را بر آنان تحمیل کرد] … باشندگان را بکشت، زنان و خردسالان را… (۱).
در متن استوانه کوروش بزرگ هم به موضوع بیگاری گرفتن از مردم در بابل اشاره میشود (استوانه کوروش بزرگ، بندهای ۲۵-۲۶).
فقر، ناامیدی و افسردگی برای مردم
با آنکه نبونعید در کتیبههایش بارها از برتری و دادگری خود میگوید، گزارشهایی که از بابلیان به دست آمده نشان دهنده فقر، ناامیدی و افسردگی مردم است.
متن بابلی روایت منظوم با واژههای پر از غم شروع میشود:
نظم از سوی او (نبونعید) اجرا نمیشد. او مردم عادی را با نیاز به نابودی کشاند، بزرگ زادگان را در جنگ بکشت، بر بازماندگان راه را بست. از بهر دهقانان او سبدهای سبزی و مانند آن را نایاب ساخت، هیچ در سرزمین نیست، درودگر دیگر سرود و فریاد شادمانه را سر نمیدهد… او دارایی هایشان را از آنان برگرفت، خواسته هاشان را پراکنده کرد (۲).
و در جایی مینویسند:
تو دیگر شادیها را نمی بینی… (۳).
توهم برتری بر دیگران
از آنجایی که نبونعید دین خود را برتر میدانست طبیعی است که در پندارش باید برترین پادشاه جهان هم باشد! البته این موضوع درباره بسیاری از شاهان دوران باستان وجود داشته است اما توهمات نبونعید در نوع خود جالب است.
در یکی از کتیبههای نبونعید نقل میشود که همه دشمنان به یکباره به سوی او آمدند و درخواست صلح کردند!
در استل حران نبونعید نوشته شده است که پادشاهان سرزمینهای مصر و ماد و سرزمین عربها و همه سرزمینهایی که با نبونعید دشمنی داشتند، فرستادگانی را برای روابط خوب و صلح به نزد نبونعید گسیل داشتند (۴). یعنی با یاری خدایان، به ناگهان همه این کشورها طرفدار او میشوند!!
اسناد و شواهد گوناگون نشان میدهند که نبونعید شخصی دروغگو بوده و در این سند هم تناقضات زیادی دیده میشود.
در هر حال پر واضح است که به یکباره این همه کشور برای عرض ارادت به پادشاه مراجعه نکردند. این چیزی نیست جز توهمات یک پادشاه متوهم!
تحقیر دیگر باورها
نبونعید برای نشان دادن برتری خدای مورد علاقهاش و تحقیر دیگر باورها کارهای عجیبی انجام میداد. در واقع نبونعید به دنبال آن بود که جایگاه خدای سین را برتر از خدایان دیگر کند حتی به نوعی برتر از مردوک که جایگاه والایی در بابل داشت. این چیزی نبود به جز بدعت در آیینهای بابلی.
یکی از کارهایش این بود که جایگاه تندیسهای مرتبط با خدایان دیگر را تغییر داد و به جای آنها تندیسهای دروغین میگذاشت. تندیسهای اصلی را جای دیگری نگه میداشت.
در استوانه کوروش درباره رفتار نبونعید اینچنین آمده است:
هر روز به گونهای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان) (استوانه کوروش بزرگ، بند ۶، برگردان ارفعی).
یکی از کارهایی که کوروش بزرگ پس از فتح بابل انجام داد بازگرداندن این تندیسها به جایگاه های اولیه خود بود (استوانه کوروش بزرگ، بندهای ۳۲-۳۴).
بی احترامی به سنتهای باستانی
نبونعید حتی با بی احترامی به سنتهای بابل در مراسم سال نو غایب بود و نارضایتی زیادی را به وجود آورد. در یک رویدادنامه بابلی بارها درباره این موضوع گفته شده است.
در متن بابلی روایت منظوم هم صراحتا از زبان نبونعید نقل میشود که میخواسته جشنها برگزار نشود:
باشد که من جشنها را حذف کنم، باشد که فرمان دهم جشنهای سال نو برگزار نشود (۵).
بی سوادی و ادعای ارتباط با عالم غیب
بسیاری از پادشاهان، قدرت خود را از جانب خدایان میدانستند ولی نبونعید پا را فراتر گذاشت و صراحتا ادعا میکرد با عالم غیب در ارتباط است.
او ادعا میکرد خدایان همه چیز را به او نشان دادند و چیزهای نهان را دیده است! او میگفت با آنکه توان نوشتن با قلم را ندارد ولی دارای دانش منحصر به فردی است (۶).
سخن پایانی
این عادات نبونعید در واقع عادات بسیاری از بدکاران و ستمکاران در طول تاریخ بوده است و هر فرمانروایی، در هر زمان و مکانی که تشابهاتی با این رفتار مشاهده کرد باید به عاقبت خود بیندیشد. باید تفکر کند که در تاریخ چگونه از او یاد خواهد شد. سپاهیانی که در خدمت اینگونه فرمانروایان هستند هم باید به عاقبت خود بیندیشند.
هیچ انسانی جاودان نیست! چه در راس باشد و چه در قعر! آنچه از او به جا میماند کردار اوست. اما اکثر ستمگران نمیخواهند بفهمند و تا آخرین لحظه بر ستمگری خود پافشاری میکنند.