بابل باستان
شواهد درباره ریشه نوروز در بین النهرین اندک است، از سوی دیگر شواهد قابل توجهی در دست داریم که از همان دوران هخامنشیان، اساطیر ایرانی و گاهشماری ایرانی در شکل گیری جشن ایرانی بهار که بعدها نوروز خوانده شد، تاثیر داشته است. به نظر میآید ایرانیان از دیرباز به دنبال یافتن روزی مناسب برای گرامیداشت پیروزی جم هورچهر بر یخبندان اهریمنی بودند. اینکه پس از پیروزی جمشید، یخبندان به پایان رسید و تازگی و سبزی به جهان آمد، یادآور پایان زمستان و آغاز بهار است بنابراین باید به دنبال روزی دقیق برای آغاز بهار میگشتند که در ستاره شناسی به آن اعتدال بهاری میگویند.
داستان استر یکی از قصههای مشهور یهودیان است که در قلمروی یک پادشاه ایرانی به نام «اخشورش» رخ میدهد. به طور کلی در این داستان زنی به نام استر با به خطر انداختن جان خود، یهودیان را از نسل کشی نجات میدهد و نهایتا یهودیان دشمنان خود را قتل عام میکنند. این داستان از نظر تاریخی قابل اثبات نیست چرا که تقریبا با همه منابع تاریخی و آثار باستانی تضاد جدی دارد. کتاب استر حتی در طومارهای دریای مرده هم وجود ندارد و به نظر افسانهای جدیدتر است که به منابع کهنتر یهودیان اضافه شده است. از سوی دیگر در ایران، داستانهای تحریف شدهای از این قصه رواج پیدا کرده است که بر خلاف موارد درج شده در منابع یهودیان میباشد. قطعا رویکرد افراطی به داستان استر پذیرفتنی نیست؛ جه از جانب یهودیان افراطی و چه از جانب یهودستیزان ایرانی و غیر ایرانی باشد. از طرفی جشن پوریم را هم نمیتوان جشن انسانی و پاک دانست چرا که شادی، پایکوبی و شرابخواری به یاد اعدام و قتل عام هزاران تن (حتی اگر دشمنان و نظامیان باشند) چندان انسانی به حساب نمیآید…
هنگامی که کتیبههای نبونعید پادشاه بابل را میخوانیم، چهرهای معنوی و عرفانی از این پادشاه به ذهن میآید. ولی این صرفا ظاهر ماجراست و اگر به دیگر کتیبههای بابلی نگاهی بیندازیم، با پادشاهی ستمگر مواجه میشویم که به دنبال تحقیر دیگر باورها میباشد و برای برتر نشان دادن دین و باور خود دست به هرگونه جنایتی زده است.
در متن بابلی اصلا «مردم اوپیس» نیامده بلکه از «اکد» (سپاه بابل) سخن به میان میآید. در متن تاکید شده است که جنگ بر [کرانه] دجله در حال انجام بوده است. یعنی کوروش هنوز وارد شهر نشده بود و طبیعتا تا زمانی که هنوز سپاهیان بیرون شهر مشغول جنگ هستند، نمیتوان گفت که شهر فتح شده است و مردم قتل عام شدند! با توجه به پژوهشهای جدید از آنجایی که در این بخش از مردان اکد در اوپیس سخن به میان آمده است، چیزی راجع به قتل عام مردم در این متن وجود ندارد و در واقع به شکست سربازان دشمن توسط کوروش بزرگ اشاره دارد. پژوهشهای قابل تامل دیگری هم وجود دارند که این بخش را مرتبط با شورش همزمان با نبرد اوپیس در بابل و سرکوب آن توسط نبونئید یا زیردستانش میدانند. هرچند برداشتها و نظریاتی بر اساس ترجمههای قدیمی وجود دارند که از کشتار مردم اوپیش توسط کوروش میگویند. ولی باید پذیرفت که این برداشتها، اشکالات آشکاری دارند. واقعیت آنکه برداشتهای قدیمی با اسناد و منابع باستانی چه منابع یونانی و چه کتیبههای دیگر همخوانی ندارند. قتل عام مردم اوپیس حتی در یک منبع یونانی نیامده است و میتوان گفت با محتوای کتیبههای دیگر تناقض دارند…
این معاملات و موسساتی که چنین معاملاتی انجام می دادند از پیش از هخامنشیان بوده است. بررسی جزئیات چنین معاملاتی در زمان کوروش بزرگ میتواند موضوع یک پژوهش باشد که آیا تغییراتی نسب به قبل صورت گرفته است یا خیر؟! آیا به راستی دختران باید تن به فحشا می دادند یا اصلا چنین چیزی نبوده است؟ این موارد را نمی توان از این متن کوتاه متوجه شد و نمیتوان از یک متن کوچک افسانه های دلخواه را ساخت.
چندی است که ایرانستیزان درباره کوروش و نینوا دروغ پردازی میکنند در حالی که در هیچ منبعی سخنی از فتح نینوا توسط کوروش بزرگ نیست و اصلا کوروش نینوا را فتح نکرده است که بخواهد قتل عامی انجام دهد. وقتی به متن اصلی یونانی کتاب گزنفون نگاه کنیم اصلا واژه نینوا نیامده بلکه واژه «بابِل» آمده است و چیزی هم درباره قتل عام مردم وجود ندارد. البته درباره فتح بابل اسناد و مدارک معتبر هم زمان با کوروش بزرگ در دست داریم که نشان میدهند این فتح بدون جنگ رخ داده است.
دکتر رزمجو: منظور شکست سپاه دشمن است، نه قتل عام مردم
هر کس نوشتههای دکتر بادامچی را بخواند متوجه میشود که ایشان بحث را از انتقاد به امیلی کورت آغاز میکند و به اشکال قرائتهایی که کورت بر اساس آنها ترجمه کرده و نظر داده است میپردازد. در ادامه نقدهای ویلفرد لمبرت به ترجمه رایج را قابل توجه میداند و در پایان می نویسد: «سیاق متن نشان میدهد که مردم اکد همان سپاه اکد است».
بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته در روز 20 مهر سپاهیان کوروش بزرگ به فرماندهی اوگبرو (گوبارو) توانستند بدون جنگ پایتخت بابلیان یعنی شهر بابل را فتح کنند و البته از اسناد تاریخی آشکار میشود که رفتار دوستانه ای با مردم شهر داشتند. خود کوروش بزرگ در ۷ آبان وارد بابل شد
در این نوشتار در چهار مرحله به صورت مفصل و مستند نوشتار هایی در این خصوص را واکاوی کرده و پاسخ داده میشود، کوروش بزرگ و تمدن بابل، کوروش بزرگ و تمدن ماد، کوروش بزرگ و تمدن لیدی، کوروش بزرگ و تمدن ایلام
سیاری از ما ایرانی ها تصور میکنیم شهر بغداد در زمان خلافت عباسیان در عراق امروزی بنیاد گذاشته شده است. این در حالی است که این تصور نادرست بوده و شهر بغداد هزاران سال سابقه تاریخی داشته و حتی قدمت این شهر به دوران باستان میرسد.
در خصوص منطق این افراد در مقالات پیشین بسیار مطلب نوشته شده است اما اکنون می خواهیم در نوشتاری کوتاه شوق عجیب این افراد که همراه با اصرار فراوان در زمینه تفکر نکردن و مطالعه نکردن است را بررسی کنیم!
تفاوت اساسی استوانه کوروش با دیگر استوانه های تاریخی: بهتر است استوانه کوروش بزرگ را با چندی از استوانهها و کتیبههای تاریخی دیگر، مقایسه کنیم تا متوجه بشویم که آیا به راستی محتوا و شرایط نگارش آنها همانند یکدیگر است یا خیر!
در اینجا بخشهایی از کتاب ارزشمند استوانه کوروش بزرگ نوشته دکتر شاهرخ رزمجو را آوردهایم که نظر ایشان درباره استوانهای که از «صلح، رهایی، شادی و آرامش» میگوید بسیار قابل توجه است. با توجه به نوشتههای ایشان میتوان گفت فتح آرام بابل توسط کوروش بزرگ، نقطه عطفی در تاریخ بشر بوده است.
دکتر شاهرخ رزمجو یکی از متخصصان زبانهای باستانی میان رودان است و ترجمه مستقیم او از استوانه کوروش در تارنمای رسمی موزه بریتانیا قرار داشت. کتاب «استوانه کورش بزرگ» ایشان یکی از کتابهای پرمایه و خواندنی درباره استوانه کورش است و به همه دوست داران فرهنگ و تمدن ایران پیشنهاد میشود که این کتاب را مطالعه کنند.
قانون حمورابی محصول فرایند قانون گذاری نبوده، گاه مسئله واحد در قانون حمورابی و اسناد همزمان به طرق متفاوت و متعارض حل شده بود... حمورابی (و برخی شاهان دیگر) برای نشان دادن حکمت و خردمندی خود چنین مجموعهای را ساخته و منتشر کرده تا به مردم و آیندگان و نیز به خدایان نشان دهد که این پادشاه عادل برای دادگستری اهمیت فراوان قائل بوده است
غیاث ابادی با برداشتی شخصی از برخی بندهای کتاب اشعیا که فوقا ملاحظه میکنید در تایید مطالب عهد عتیق کوروش را نابود کننده بابل و قطع کننده نسل بابلیان می خواند. پیش از هر چیز باید گفت که مطالب کتاب اشعیا همگی از قول یهوه و به عنوان یک پیشگویی و یک وعده الهی است و هیچ اشارتی به کوروش در باب فوق نیست.
در هیچ منبعی از نابودی تمدن بابل به دست کوروش سخنی به میان نیامده است. در ادامه خواهیم دید که اتفاقاً شواهد و منابعی وجود دارند که حاکی از ادامه ی شکوه تمدنی در بابل می باشند. آثار باستانی، دستاوردهای علمی بابلی ها را -از جمله دستاوردهای ستاره شناسی- در دوران هخامنشیان، نشان می دهند.
شواهد نشان میدهند تُل آجری دروازهای هخامنشی است که پیش از تختجمشید ساخته شده و برای برپایی آن از هنری بابلی استفاده شدهاست. به نظر می آید این بنا در زمان کوروش بزرگ ساخته شده باشد. اما آنچه بیش از همه مهم است، این یافتهها نشان میدهد تُل آجری و رابطهاش با کاخ فیروزی، شباهت زیادی به ساختارهای معماری در پاسارگاد دارد.
پیش از هر چیز باید توجه داشت که همه وسعت قلمروی کوروش، به دلیل تصرفات خود او نبود. کوروش توانست بدون جنگ خاصی سرزمین وسیع ماد را به فرمان خود در آورد. آنچه در بررسیهای تاریخی، مورد توجه قرار میگیرد، اتحاد سه کشور لودیه، بابل و مصر علیه ایران است که قصد حمله به قلمروی کوروش را داشتند و کوروش به آنها واکنش نشان داد.
با توجه به آنکه استوانه کوروش بزرگ از آثار شاهی و یادبودی میباشد که معمولا این گونه آثار توسط نهاد های قدرت نگارش مییافتهاند، هر پژوهشگری ممکن است این پرسش را مطرح کند که آیا آنچه در استوانه کوروش نوشته شده است واقعیت دارد یا فقط یک تبلیغ است؟! چالشی که برای بسیاری از آثار اینچنینی وجود دارد.