داستان استر یکی از قصههای مشهور یهودیان است که در قلمروی یک پادشاه ایرانی به نام «اخشورش» رخ میدهد. به طور کلی در این داستان زنی به نام استر با به خطر انداختن جان خود، یهودیان را از نسل کشی نجات میدهد و نهایتا یهودیان دشمنان خود را قتل عام میکنند. این داستان از نظر تاریخی قابل اثبات نیست چرا که تقریبا با همه منابع تاریخی و آثار باستانی تضاد جدی دارد. کتاب استر حتی در طومارهای دریای مرده هم وجود ندارد و به نظر افسانهای جدیدتر است که به منابع کهنتر یهودیان اضافه شده است. از سوی دیگر در ایران، داستانهای تحریف شدهای از این قصه رواج پیدا کرده است که بر خلاف موارد درج شده در منابع یهودیان میباشد. قطعا رویکرد افراطی به داستان استر پذیرفتنی نیست؛ جه از جانب یهودیان افراطی و چه از جانب یهودستیزان ایرانی و غیر ایرانی باشد. از طرفی جشن پوریم را هم نمیتوان جشن انسانی و پاک دانست چرا که شادی، پایکوبی و شرابخواری به یاد اعدام و قتل عام هزاران تن (حتی اگر دشمنان و نظامیان باشند) چندان انسانی به حساب نمیآید…
نویسنده: مجید خالقیان (دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه تهران)
داستان استر یک افسانه یهودی است اما با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی قرن اخیر، ویژگیهای خاصی به خود گرفته است. این داستان تبدیل به بهانهای هم برای ایرانستیزان و هم برای یهودستیزان شده است.
برخی از گروههای افراطی در اسرائیل یک نوع رویکرد را مورد توجه قرار میدهند که حاکی از ایرانستیزی است و در داخل ایران هم برخی با ترویج داستانهای دلخواه، نه تنها یهودستیزی را گسترش میدهند بلکه محتوای قابل توجهی برای گروههای ایرانستیز آماده کردهاند.
سواستفاده از داستان استر در گفتار مقامات اسرائیل دیده شده است و سخنان آنها یادآور ایرانستیزی است. اینگونه سخنان بیشتر از جانب یهودیان افراطی بیان میشود.
از سوی دیگر عدهای در داخل ایران که رویکرد یهودسیتزانه دارند، با تحریف داستان استر موارد نادرستی را درباره تاریخ ایران باستان و هخامنشیان بیان میکنند و حتی بدون در نظر گرفتن سند و مدرک قابل قبول، دلیل سیزدهبهدر را این داستان میدانند!
ادعای ارتباط داستان استر با سیزدهبهدر در حالی مطرح میشود که داستان استر از نظر تاریخی دارای تناقضات بسیار است و هیچ منبع تاریخی از ارتباط جشن سیزدهبهدر با داستان استر و جشن پوریم گزارش نمیدهد؛ حتی تاریخ برگزاری پوریم با جشن سیزدهبهدر، متفاوت است.
گویی ما با موضوعی روبرو هستیم که طیفهای مختلف که حتی خودشان با یکدیگر مخالفت شدید دارند، البته با رویکردهای گوناگون از آن بهره میبرند.
در این نوشتار سعی میکنیم جدا از هیاهویی که درباره داستان استر وجود دارد، این داستان را از نظر تاریخی بررسی کنیم و درباره ریشههای این داستان سخن بگوییم.
کتاب استر چه میگوید؟
در کتاب اِستر داستانی از زمان پادشاهی به نام «اَخشورُش» نقل میشود و با توجه به متن این داستان میتوان گفت که از زمان هخامنشیان گزارش میدهد.
خلاصه این داستان بدین شرح است (در این نوشتار از عهد عتیق بهره برده شده است):
اخشورش در سال سوم پادشاهی خود میهمانی با شکوهی در کاخ شوش برگزار میکند و پس از آنکه دل پادشاه از شراب خوش شد، فرمان میدهد که ملکه اش (وشتی) را با تاج ملوکانه به حضور پادشاه بیاورند تا زیبائیش را به بزرگان و سایر مردم نشان دهد چون زنی نیکو منظر بود، اما ملکه از این کار خودداری میکند. شاه بسیار خشمگین میشود و پس از مشورت با بزرگان کشور ملکه را بر کنار میکند (استر، باب ۱). همچنین اخشورش تصمیم میگیرد در همه ولایتها، نمایندگانی قرار دهد تا دختران شایسته را به دار السلطنه شوش بیاورند و دختری که در دیدگاه پادشاه پسند آید به عنوان شهبانو برگزیده شود. در این میان پادشاه دختری به نام «هدسه» را میپسندد و به شهبانویی بر میگزیند که این شخص بعداً اِستر نام میگیرد. استر پسر عمویی به نام مُردخای دارد که وی را تربیت کرده است (مردخای از قبل در دارالسلطنه شوش بوده است). استر یهودی بوده اما این موضوع را به درخواست مردخای پنهان میکرده است. در این داستان ذکر میشود که مردخای توطئهای را که دو تن از خواجه سرایان بر ضد شاه ترتیب داده بودهاند کشف میکند (استر، باب ۲) و همین موضوع بعدها باعث ترفیع وی میشود (استر، باب ۶). یکی از بزرگان کشور به نام هامان بن همداتای اجاجی که از بیحرمتی مردخای و تعظیم نکردن او دل آزرده است، کینه یهودیان را به دل گرفته و با دلایلی مانند اینکه شرایع قوم یهود مخالف همه قومها است، از شاه اجازه میخواهد تا تمام آنان را به هلاکت رساند (استر، باب ۳). ولی مردخای از جریان آگاه شده و بسیار غمگین میشود. مردخای از استر میخواهد که جلوی این کار را بگیرد. با آنکه در آن شرایط حضور در برابر پادشاه خطر جانی داشته است اما استر جان خود را به خطر میاندازد (استر، باب ۴). استر در نظر پادشاه التفات یافت و استر پادشاه را به همراه هامان به دو میهانی دعوت میکند (استر، باب ۵) استر در میهمانی دوم به پادشاه میگوید که یهودی است و هامان قصد نابودی قوم یهود را دارد (استر، باب ۷) و در ادامه استر حکمی از شاه میگیرد که به موجب آن یهودیان از انهدام رهایی مییابند و دشمنان یهود به ویژه هامان به دار آویخته میشوند (استر، باب های ۷ و ۸). در ادامه بیان میشود که یهودیان ۷۷ هزار نفر از مبغضان خویش را کشتند و از دشمنان خود آرامی یافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند (استر، باب ۹).
این داستان به طور کامل در کتاب استر بیان شده است و یهودیان از آنجایی که معتقدند از نابودی رهایی یافتند و دشمنان خود را قتل عام کردند، این روز را با نام «پوریم» جشن میگیرند.
بررسی تاریخی داستان استر
به طور کلی این داستان با ابهامات زیادی روبرو است، هم اغراق و مسائلی که بیشتر شبیه به اسطوره و افسانه هستند، دیده میشود و هم با منابع مربوط به هخامنشیان تضاد دیده میشود.
نبود کتاب استر در طومارهای دریای مرده، هر پژوهشگری را به این فکر میاندازد که آیا داستان استر تاریخی است یا خیر؟ یکی از رویدادهای جالب و مهم باستان شناسی در قرن بیستم میلادی، کشف طومارهایی در منطقه قمران فلسطین بود که به «طومارهای دریای مرده» شهرت یافته اند. به طور خلاصه در این طومارهای کهن، میتوان بسیاری از مطالب کتب عهد عتیق را یافت. شاید آنچه در بحث ما اهمیت داشته باشد، این است که در این طومارها «کتاب استر» کاملا غایب است!! (برای دانش بیشتر درباره طومارهای دریای مرده، ن.ک: Davies, 2014).
نویسنده کتاب استر نامعلوم است و حتی مشخص نیست دقیقاً در چه زمانی نوشته شده است! البته اکثر پژوهشگران احتمال میدهند که این متن بعد از کشورگشاییهای اسکندر مقدونی و در دوره هلنیستی تدوین شده باشد.
داستان استر تنها در منابع یهودی بیان شده است و نشانی از آن در گفته مورخان یونانی و آثار به جا مانده از ایران باستان نیست. در حالی که در کتاب استر ادعا میشود که چگونگی معظم ساخته شدن مردخای توسط پادشاه در کتاب تواریخ مادی و پارسی مکتوب است (استر، باب ۱۰)، اما در منابع کنونی به جز منابعی که در اصل ریشه در منابع یهودی دارند، این داستان دیده نمیشود.
از اشارات کتاب استر میتوان برداشت کرد که دوره هخامنشیان مد نظر نویسنده این داستان است، برای مثال از فرمانروایی اخشورش از هند تا حبش و دارالسلطنه شوش میگوید، یا از نشست بزرگان پارسی و مادی سخن به میان میآید که همسان با شرایط هخامنشیان است.
اما در همین کتاب استر مواردی گفته میشود که تناقض آشکار با دوره هخامنشیان دارد. با توجه به کتیبههای هخامنشی میدانیم که شاهنشاهی هخامنشی بیست و چند ایالت داشته است (ن.ک: کتیبههای DNaو XPh)، اما در کتاب استر، ١۲٧ ولایت برای فرمانروایی اخشورش قائل میشود (استر، باب ۱). لازم به ذکر است که از کتیبههای شاهنشاهان هخامنشی میتوان پی برد که آنها به صورت رسمی با نام بردن ایالتها، قلمروی خود را معرفی میکردند؛ در هیچ کدام از کتیبههای شاهنشاهان هخامنشی ١۲٧ ایالت شمرده نمیشود.
بر طبق داستان استر، ملکه مملکت (استر) و بعدها یکی از اشخاص بزرگ شاهنشاهی (مردخای)، یهودی بودهاند، اما در کتیبههای دوران هخامنشی هیچگاه به صورت مستقیم از یهودیان سخنی به میان نیامده است و حتی در کاخ پارسه (تخت جمشید) نگارههای زیادی از اقوام حوزه قلمروی هخامنشی وجود دارد اما اثری از یهودیان نیست. چنین میتوان نتیجه گرفت که یهودیان اقلیتی بیش نبودند و هیچگاه رویکرد جدی به آنان نبوده است، در صورتی که داستان استر آنان را از بزرگان مملکت خوانده است و اگر اینچنین بود حتما رد پایی از آنان در آثار باستانی به جا مانده از هخامنشیان وجود داشت.
اخشورش کیست؟!
نکته دیگر بررسی شخص اخشورش میباشد که او را با کدامیک از پادشاهان هخامنشی میتوان برابر دانست؟! جالب آنکه با بررسی این موضوع ابهامات و تضادها بیشتر میشود.
برخی اخشورش را اردشیر میدانند چرا که نام او در هَفتادگانی (ترجمه یونانی از عهد عتیق که سالها بعد از هخامنشیان صورت گرفته است) به صورت Artaxerxes آمده که همان نگارش نام اردشیر به زبان یونانی است و همچنین میدانیم که سه پادشاه با نام رسمی اردشیر در دوره هخامنشیان حکومت کرده اند. نکته آنجاست که نام اردشیر در قسمتهای دیگر منابع یهودی به شکل دیگری آمده و این نام برای شخصی جدا از اخشورش ذکر شده است، برای مثال در باب چهارم کتاب عزرا نام اَرتَه خشثتا آمده است که شباهت آشکاری با شکل پارسی باستان این نام یعنی اَرتَه خشثرا دارد و حتی قبل از آن نام اخشورش آمده است که به عنوان یک پادشاه دیگر که قبل از اَرتَه خشثتا حکومت میکرده، مطرح شده است. پس طبیعتا این نام نمیتواند یکسان با نام اردشیر باشد.
برخی از شواهد به شباهت اخشورش و خشایارشا اشاره دارند، برای مثال برخی از صفات اخشورش که در داستان بیان میشود به خشایارشایی که در برخی از منابع یونانی گفته شده، نزدیک است. همچنین نامهای اخشورش و خشایارشا شباهت زیادی به هم دارند.
اما یونانیانی مانند هرودوت، کتزیاس و آیسخولوس گفتهاند که خشایارشا تنها یک ملکه به نام آمستریس داشته است و در سخن این مورخان حرفی از تغییر ملکه نیامده است (ن.ک: هرودوت، ٧، ۶١؛ کتزیاس، کتاب ۲٠، بند ۶؛ آیسخولوس، ١٣۹٠: ص ٣٧۴). آمستریس دختر یکی از بزرگان پارسی به نام «اُتانس» (معادل هوتن در کتیبه بیستون) معرفی میشود و هیچ کجا حرفی از همسر یهودی خشایارشا در میان نیست.
با توجه به آثار باستانی به جا مانده از دوران خشایارشا، چهرهای متفاوت از وی ترسیم میشود که شاید یکسانی اخشورش و خشایارشا را تضعیف کند (برای مثال نگاه کنید به: نگاهی به کتیبه نویافته خشایارشا و محتوای آن).
باز هم اشاره میکنیم که بر اساس کتیبههای هخامنشی از جمله کتیبههای رسمی خشایارشا، شاهنشاهی هخامنشی بیست و چند ایالت داشته است و در داستان استر از ١۲٧ ولایت نام برده میشود. این موارد نشان میدهد که یکسانی اخشورش و خشایارشا با چالش روبرو است.
اما نکتهای که این بحث را با چالش جدی تر روبرو میکند این است که بر طبق کتاب استر، مُردخای توسط «نبُوکَد نَصر» پادشاه بابل، تبعید شده است (استر، باب۲، بند ۷). اگر بپذیریم که این داستان در دوره اوج هخامنشیان -حال دوره خشایارشا و یا اردشیر یکم- رخ داده است، واقعه تبعید مردخای میبایست بیش از ۱۰۰ سال قبل از رویدادهای این داستان باشد.
برخی از یهودیان اعتقاد دارند که براساس تقویم یهود واقعه پوریم در ١۳ اذار سال ۳۴۰۵ عبری معادل با ۲۵ فوریه ۳۵۵ قبل از میلاد رخ داده است (لاله زار و شموئلیان، ١۳۹۲). این موضوع ابهامات را بیشتر میکند چرا که سال ۳۵۵ قبل از میلاد همزمان با پادشاهی اردشیر دوم است و باز هم این ابهام و این سوال پیش میآید که چرا اینجا همانند باب چهارم کتاب عزرا نام اردشیر به صورت «اَرتَه خشثتا» (که شباهت آشکاری با شکل پارسی باستان این نام یعنی «اَرتَه خشثرا» دارد) نیامده است؟ همانطور که ذکر شد حتی در کتاب عزرا قبل از اَرتَه خشثتا نام اخشورش آمده که به عنوان یک پادشاه دیگر که پیش از اَرتَه خشثتا حکومت میکرده، مطرح شده است. پس طبیعتاً این نام نمیتواند یکسان با نام اردشیر باشد!!!
جدا از این اگر این واقعه مربوط به اردشیر دوم باشد، فاصله تبعید مردخای میبایست نزدیک به ۲۰۰ سال قبل از رویدادهای این داستان باشد!!! با توجه به این موضوع، سن و سال مردخای بسیار بالا و غیر منطقی به نظر میرسد، آن هم شخصی که در دربار مشغول به کار است و با توان و کوشش زیاد، یهودیان را از نابودی نجات میدهد. صرفا این موضوع را میتوان از منظر اسطورهای توجیه کرد؛ یعنی مردخای یادآور ایزدان و خدایان و شخصیتهای اسطورهای است.
این تناقضات آشکار و البته نبود کتاب استر در طومارهای دریای مرده نشان میدهد که کتاب استر از نظر تاریخی چندان قابل اعتنا نیست و هنگامی که ویژگیهای اسطورهای و افسانهای این داستان را مشاهده میکنیم، آشکار میشود که ما با یک افسانه روبرو هستیم. مشخص است که نویسنده داستان استر آشنایی با تاریخ ایران نداشته است. حتی ممکن است چند پادشاه را با هم آمیخته شده باشند و در نهایت داستان استر ویژگیهای افسانهای و اسطورهای به خود گرفته است.
اغراقها، موارد افسانهای و نمادها در داستان استر
داستان استر از جهات زیادی شبیه به یک رمان است و همچنین اغراقهای فراوانی در آن دیده میشود، حتی شباهتهایی با اسطورههای بابلی در این داستان دیده میشود. در این بخش سعی میکنیم چند مورد از این موارد را ذکر کنیم.
نویسنده کتاب استر گویی از فکر و ذهن شخصیتها خبر داشته است. برای مثال در باب ششم بعد از آنکه پادشاه از هامان میپرسد: «با کسی که پادشاه رغبت دارد که او را تکریم نماید چه باید کرد؟»، در متن کتاب استر نوشته شده است: «هامان در دل خود فکر کرد کیست غیر از من که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت داشته باشد». یعنی نویسنده این داستان یک دانای کل بوده است که از احساسات و تفکرات شخصیتها خبر داشته است.
در داستان استر اشخاصی که بر ضد یهودیان اقدام میکنند، به نوعی با دشمنان اساسی یهود که از دیر باز با آنها خصومت داشتند، ارتباط دارند. بر اساس این داستان شخصی از قوم غیر ایرانیِ عمالقه به نام هامان به درجه بالایی در حکومت میرسد! جالب آنکه بر طبق منابع یهودی، این قوم از دیرباز با یهودیان ستیز داشتند (کتاب اول سموئیل، باب ١۵، بند ٣٣). مشخص نیست که این شخص غیر ایرانی چگونه به این رده در حکومت رسیده است!
همچنین در تفاسیری که برای کتاب استر در تلمود نوشتند، اخشورش در ارتباط با نبوکد نصر خوانده میشود (Bablyonian Talmud, 1918: Book 4/ P.27)؛ نبوکد نصر همان پادشاه بابل است که با حمله به اورشلیم، یهودیان را به بابل تبعید کرد.
کسانی که به مقابله با مخالفان یهودیان میپردازند، ویژگیهای شخصیتهای اسطورهای را دارند. برای مثال گویی استر به اندازه ایزدان زیباست و همه مجذوب زیبایی وی میشوند. همچنین درباره مرخای همانطور که ذکر شد اگر بپذیریم که این داستان در دوره اوج هخامنشیان -حال دوره خشایارشا و یا اردشیر یکم- رخ داده است، سن و سال مردخای نزدیک به ۱۰۰ سال میشود حتی بر اساس گفته برخی از یهودیان واقعه پوریم مربوط به زمان اردشیر دوم است (لاله زار و شموئلیان، ١۳۹۲) که با توجه به این موضوع سن و سال مردخای نزدیک به ۱۰۰ سال بیشتر میشود! این سن و سال بیشتر شباهت به سن و سال شخصیتهای نخستین و قهرمانان اسطورهها دارد.
از پادشاه ایران در این داستان یک چهره بیمسئولیت ترسیم میشود، در حالی که بر اساس همین داستان، این پادشاه با قدرت تمام از هند تا حبش بر ١۲٧ ولایت حکمرانی میکند! هامان به دلیل تعظیم نکردن مردخای بر او، تصمیم به نابودی تمام یهودیان میگیرد و پادشاه هم خیلی ساده اجازه نابودی یهودیان را به هامان میدهد، بعدها که پادشاه متوجه میشود که یهودیان بیگناه هستند، خیلی ساده اجازه نابودی دشمنان یهودیان را به استر و مردخای میدهد! این پادشاه چگونه میتوانسته است این قلمروی بزرگ را نگه دارد در صورتی که چند وقت یکبار تصمیمات جدید درباره اقوام میگیرد؟!
در این داستان نقل میشود که یهودیان ۷۷ هزار دشمن داشتند و آنها را نابود کردند، این عدد علاوه بر این که به دلیل وجود دو عدد هفت در کنار هم نمادین به نظر میرسد بسیار اغراق آمیز مینماید (البته در بعضی از نگارشها ۷۵ هزار دشمنعنوان شده است). به کرات دیده شده است که اقوام و ملل گوناگون در حماسهها و افسانههای خود، تعداد دشمنان خود را بسیار اغراق آمیز معرفی کرده اند تا شاید قدرت خود و یا مظلومیت خود را القا کنند.
در داستان استر از ضیافتی یاد میشود که ۱۸۰ روز به طول انجامید و حشمت فارس و مادی از امرا و سرورانِ ولایتها بحضور پادشاه آمده بودند؛ این مدت هم اغراق آمیز و غیر قابل باور به نظر میآید و در میان جشنهای ایرانیان اشاره ای به چنین جشنی نیست و هیچ جشن ایرانی به مدت ۱۸۰ روز به طول نمیانجامید.
همانطور که مشاهده میشود این داستان با اغراقهای زیادی روبرو است، به طوری که گویی اتفاقات داستان در میان خدایان و ایزدان رخ میدهد.
البته وجود این گونه اغراقها در چنین داستانی طبیعی مینماید چرا که نمادسازی و نمادگری در این داستان آشکارا به چشم میخورد؛ موضوعی که همواره انسانها به آن علاقه نشان داده اند. یکی از فراوردههای نمادگری، اسطورهها میباشند. به ویژه در جوامع باستانی که مفاهیم عمیق انسانی از طریق اسطورهها تداوم مییافتند (ن.ک: خالقیان، ١۳۹۴: ص ۲۸). یکی از کارویژههای روایتهای نمادین، خواه در شکل تاریخی و خواه حماسی و ادبی، غیریت سازی و متمایز ساختن یک قوم یا یک ملت از قوم و ملت دیگری است؛ این تمایز میتواند در شکل دین، زبان فرهنگ و از این قبیل وجود داشته باشد (کرمیپور و خالقیان، ١۳۹۳: ص ۴۴١؛ همچنین برای دانش بیشتر ن.ک: همان: صص ۴۳۹-۴۴۰). در داستان استر متمایز ساختن یهودیان در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی و حتی بزرگتر و مهمتر جلوه دادن آنها کاملا به نظر میآید.
ریشه داستان استر
شواهد گوناگون نشان میدهند که داستان استر برآمده از سنتهای اصیل یهودی نیست به طوری که در کتاب استر حتی یک بار هم نام خدای یکتا نیامده است!! جنبه دینی در این داستان بسیار کمرنگ است و تفاوت آشکار با دیگر کتب عهد عتیق دارد. از این رو این فرضیه مطرح میشود که برخی از یهودیان، داستانهای کهن اقوام و ملل دیگر را با ارزشها و نگرشهای خود در آمیختند و داستان استر را شکل دادند. اما اینکه دقیقا از کدام داستان و از کدام یک از اقوام گرفته شده است جای بررسی دارد. در این میان نظراتی درباره ریشه داستان استر در میانرودان (بینالنهرین) مطرح شده است اما ما در پژوهشهای خود به ویزه در متون سُغدی به داستانهایی شبیه به داستان استر در جهان ایرانی هم برخورد کردهایم که در ادامه به آنها اشاره میکنیم. اما هیچ بعید نیست که داستان استر تحت تاثیر چندین داستان از اقوام و ملل گوناگون باشد.
اسطورههای میانرودان (بین النهرین) و ایلام
برخی از پژوهشگران معتقدند نامهایی که در داستان استر آمده است بسیار شبیه به نام خدایان بابلی و ایلامی است. گویی داستانهایی از جدال خدایان ایلامی و بابلی در گذشته رواج داشته است که یهودیان از آن داستانها بهره بردهاند.
نام استر معادل نام ایشتار است، مردخای شبیه به مردوک میباشد، دشمن آنها هامان را میتوان بر مبنای زبانشناسی با هومان یک خدای ایلامی، یگانه دانست. وشتی مکله پارس را نیز که استر جای او را میگیرد، بر همان ترتیب میتوان با مشتی ایزد ایلامی تطبیق داد. همانندیها آنقدر زیاد است که نمیتوان آنرا تصادفی دانست بلکه تشابه نامها با نام خدایان نشان میدهد که مأخذ و منبعی که در ورای این کتاب قرار دارد، [شاید] درباره ستیز اساطیری خدایان بابلی و ایلامی است. از آنجا که مردوک (مردخای) و ایشتار (استر) پیروزی مییابند پس این افسانه در بابل پرداخته شده و شواهد تاریخی و زبانی آشکار میدارد که عید پوریم به احتمال قوی از بابل سرچشمه گرفته است (ادی، ١٣۴٧: ص ۲۹۲).
داستان دختر فداکار در جهان ایرانی
همانطور که میدانیم مهمترین شخصیت داستان استر، زنی به نام استر است که جان خود را به خطر میاندازد تا قوم خود را از نابودی نجات دهد. در یکی از مهمترین بخشهای کتاب استر، مردخای از استر میخواهد که برای نجات قوم یهود از پادشاه التماس کند. استر در پاسخ میگوید:
جمیع خادمان پادشاه و ساکنان ولایتهای پادشاه میدانند که به جهت هر کس خواه مرد و خواه زن که نزد پادشاه به صحن اندرونی بی اذن داخل شود فقط یک حکم است که کشته شود مگر آنکه پادشاه چوکان زرین را به سوی او دراز کند تا زنده بماند و سی روز است که من خوانده نشدهام که به حضور پادشاه داخل شود (کتاب استر، باب ۴، بند ۱۱).
در ادامه مردخای استر را از عاقبت سکوت او میترساند و در نهایت استر جان خود را به خطر میاندازد و به مردخای اینچنین پیغام میدهد:
برو و تمامی یهود را که در شوشن یافت میشوند جمع کن و برای من روزه گرفته سه شبانه روز چیزی مخورید و میاشامید و من نیز با کنیزانم همچنین روزه خواهم داشت به همین طور نزد پادشاه داخل خواهم شد اگرچه خلاف حکم است و اگر هلاک شدم هلاک شدم (کتاب استر، باب ۴، بند ۱۶).
پادشاه چوکان طلا را که در دست داشت به سوی استر دراز کرد و در پایان ماجرا همه چیز به نفع قوم یهود شد.
چنین داستانی که یک زن جوان یا یک دختر خود را به خطر میاندازد تا دیگران نجات یابند را بارها و بارها در داستانهای جهان ایرانی دیدهایم که مشهور ترین آنها داستان شهرزاد است. در اینجا برای اشاره به این گونه داستانها از عنوان «داستان دختر فداکار» استفاده میکنیم.
درباره ریشه این داستانها بحثهایی صورت گرفته است. برخی ریشه چنین داستانهایی را از هند میدانند و برخی دیگر از ایران و روی هم رفته عناصر فرهنگی اقوام و ملل گوناگون رادر آن یافتهاند (ن.ک: لیتمن، ۱۳۸۴). اما معمولا این داستان در هند و جهان ایرانی یافت شده است.
در داستان هزار و یک شب، پادشاه از وزیرش میخواهد که هر شب دختری برای او بیاورد و پادشاه به دلیل کینهای که از همسر گذشتهاش داشت دختران را به قتل میرساند. تا اینکه دیگر دختری یافت نمیشود. وزیر، این موضوع را به دختران خود یعنی شهرزاد و دنیازاد میگوید و شهرزاد که دختر بزرگ و دانای او بود، وقتی ناراحتی و حزن پدر را دید خودش داوطلب شد و گفت: یا کشته میشوم و یا میمیرم تا بلا از دختران مردم رفع شود (هزار و یک شب، ۱۳۸۷: صص ۳-۴).
در این میان نکته قابل توجه متون سغدی از جمله دستنوشتههای سغدی هستند که چنین داستانهایی بارها در آنها آمده است (سغد ناحیهای در آسیای مرکزی است و زبان سغدی در خانواده زبانی ایرانی جای میگیرد). بسیاری از این داستانها درون مایه مانوی دارند. در این داستانها، معمولا دختران فداکار تن به ازدواج با یک شخص بد یا مار یا دیو و … میدهند که منجر به بهبود اوضاع یا شکست طلسم میشود. در گروهی از این داستانها، سرانجام تلخی رقم میخورد اما در گروهی دیگر به دلیل نیروی عشق دختر و فداکاری او سرانجامِ خوب و نیکی رقم میخورد. در واقع آن حادثه بد یا طلسم در برابر قدرت عشق و فداکاری دختر جوان تاب تحمل ندارد. در نهایت هم دختر با یک شاهزاده ازدواج میکند و خوشبخت میشود (ن.ک: پرتوی و زرشناس، ۱۳۸۹: صص ۲۳-۲۹). موضوعی که بسیار شباهت به داستان استر دارد.
با توجه به آنکه این دستنوشتهها مستقیم و بدون واسطه به دست ما رسیدهاند ارزش قابل توجهی دارند اما رسیدن به نتیجه قطعی دشوار است. چرا که به نظر میرسد تاریخ دستنوشتههای سغدی متاخر تر از نگارش داستان استر است و همچنین بسیاری از این داستانها درون مایه مانوی دارند و آیین مانوی از کتب مقدس یهودیان و مسیحیان الهام گرفته است. اما با این حال تردیدی نیست که آیین مانوی تاثیرات فراوانی از فرهگ ایرانی و آیین زرتشتی هم گرفته است و نباید فراموش کنیم که بعید نیست دستنوشتههای سغدی ریشه در داستانهای کهنتر ایرانی داشته باشند.
به هر حال به صورت قطعی و روشن نمیتوان درباره ریشه داستانهای دختر فداکار نظر داد اما با توجه به گستردگی داستانهای دختر فداکار در جهان ایرانی و از طرفی تفاوت آشکار داستان استر با دیگر داستانهای یهودی، احتمال تاثیر گرفتن داستان استر از داستانهای ایرانی و هندی وجود دارد.
آیا آرامگاه استر و مردخای وجود دارد؟
بنایی مربوط به دوره ایلخانان در همدان وجود دارد که آن را به استر و مردخای پیوند دادند. لازم به ذکر است که این تنها آرامگاهی نیست که به اشخاص داستان استر نسبت میدارند بلکه آرامگاه دیگری خارج از ایران (Bar’am) وجود دارد.
همانطور که اشاره کردیم پذیرفتن این داستان از دیدگاه تاریخی بسیار مشکل است و در نتیجه میتوان گفت وجود چنین آرامگاهی هم با ابهامات زیادی رو به روست. درباره آرامگاهها باید دید چه چیزی باعث چنین تصوری شده است. آیا آثار و مدراک دقیقی برای این موضوع وجود دارد یا خیر؟!
این در حالی است که پیش از این، چنین اشتباهاتی درباره آثار باستانی ایران وجود داشته است که در این باره میتوان به کاخهای پارسه که تخت جمشید خوانده شده است و آرامگاه کوروش بزرگ که مقبره مادر سلیمان عنوان شده است، اشاره کرد. پس اگر یک آرامگاه صرفا منسوب به شخص یا اشخاصی باشد قابل قبول نیست. اتفاقا این یک موضوع عادی و معمول است که عامه مردم، به مرور زمان، خواسته یا ناخواسته، بناهای ناشناخته را به اسطورهها، قهرمانان حماسی و شخصیتهای داستانهای دینی و… پیوند میدهند.
بنابراین آرامگاه استر و مردخای سند محکمی ندارد و چیزی مانند برخی از امام زادهها میباشد که مدتها به عنوان زیارتگاه مطرح بوده است.
داستانهای تحریف شده چه میگویند؟
مدتی است که در ایران داستانهای تحریف شدهای از داستان استر ترویج میشود. البته جزئیات تمام داستانهای تحریفی یکسان نیستند و گهگاه با تغییراتی در این داستانها مواجه هستیم اما کلیات آنها یکسان هستند.
ممکن است داستان تحریف شده استر و مردخای را با این مضمون شنیده باشید:
شخصی به اسم مردخای -که یهودی بوده است- بعد از مدتی در دستگاه خشایارشا نفوذ میکند و در همان دوران خشایارشا در هنگام مستی به همسرش وشتی دستور میدهد که به صورت برهنه در میان جمع حاضر شود اما وشتی قبول نمیکند و همین باعث خشم خشایارشا میشود. از همین رو مردخای خشایارشا را مجاب میکند که همسرش را رها کند و بعد از این موضوع مردخای برادر زاده خودش یا دختر عموی خودش یعنی «هدسه» که بعداً استر نام میگیرد را با روشهایی (مانند جادو جمبل!) به ازدواج خشایارشا در میآورد. استر در هنگامی که شهبانوی ایران میشود، بسیاری از یهودیان را به ردههای بالا میآورد. هامان – وزیر قدرتمند ایرانی – از فتنه مردخای آگاهی پیدا میکند و این موضوع را به خشایارشا گوش زد میکند و از وی میخواهد تا یهودیان را از ایران اخراج کند و پادشاه قبول میکند. هنگامی که مردخای از این موضوع آگاه میشود با استر دسیسهای میچیند و یک مهمانی ترتیب میدهد. در آن مهمانی استر به شدت خشایارشا را مست میکند و در شب سیزدهم فروردین ماه، شاه ایران در هنگام مستی حکم اعدام هامان و ۷۷ هزار نفر ایرانی را میدهد و در روز سیزدهم فروردین ماه پانزده قوم ایرانی را قتل عام میکنند.
اکثر کسانی که این داستان یا داستانهایی مانند آن را نقل میکنند به منابع یهودیان استناد میکنند و حتی مدعی میشوند که در منابع یهودیان چنین داستانی نقل شده است. اما چنین داستانی با این ساختار اصلا در منابع یهودیان وجود ندارد. حداقل کسانی که داستان استر را یک داستان تاریخی میدانند یک منبع برای گفتههای خویش دارند در حالی که تحریف کنندگان، ابتدا داستان موجود در کتاب استر را تحریف میکنند و سپس این داستان تحریف شده را بدون بررسی و استدلال، یک حقیقت تاریخی میدانند!! در این بخش به چند مورد مشهور از این تحرفات اشاره میکنیم.
اولین موضوع آنکه در داستان تحریف شده، معمولا بدون چون و چرا، از خشایارشا یاد میشود، همانطور که اشاره شد، به درستی مشخص نیست که اخشورش در داستان استر چه کسی است و حتی تضادهای جدی با دوره هخامنشیان و خشایارشا دارد اما بسیاری از تحریف کنندگان بدون هیچ اشارهای به این ابهامات، این رویداد را مربوط به خشایارشای هخامنشی میدانند.
معمولا در گفته تحریف کنندگان گفته میشود، مردخای باعث حذف وشتی میشود اما بنا به گفته کتاب استر یکی از بزرگان به نام مَمُوکان به پادشاه پیشنهاد میکند که به دلیل نافرمانی، وشتی را برکنار کند (استر، باب ١، بند ١۶). بر اساس تفاسیری که از کتاب استر در تلمود شده است، مموکان را همان «هامان» معرفی میکنند (Bablyonian Talmud, 1918: Book 4/ P.29) پس هیچ کجا نقل نشده است که مردخای باعث حذف وشتی شده است.
بسیاری از تحریف کنندگان معتقدند که یهودیان در دربار مشغول ایجاد شبکه بودند و هامان این موضوع را متوجه میشود. استر وقتی میفهمد که هامان متوجه شده است، موضوع را به مردخای یهودی میگوید و همین باعث کشته شدن هامان میشود. در صورتی که بنا بر کتاب استر، هامان که از بی حرمتی مردخای و تعظیم نکردن او دل آزرده است، کینه یهودیان را به دل گرفته و با دلایلی مانند اینکه شرایع قوم یهود مخالف همه قومها است، از شاه اجازه میخواهد تا تمام آنان را به هلاکت رساند (استر، باب ٣).
در ادامه داستانهای تحریفی گفته میشود که یهودیان حکم قتل هامان و ٧٧ هزار ایرانی را از پادشاه میگیرند. حال باید دید تعریف از ایرانی بودن چیست؟ چرا که در قلمروی هخامنشی، ملل گوناگونی حضور داشتند. در کتاب استر درباره این کار یهودیان گفته میشود:
و یهودیان در شهرهای خود در همه ولایتهای اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آنانی که قصد اذیت ایشان داشتند دست بیندازند… (استر، باب ۹، بند ۲).
به طور کلی در کتاب استر تأکید میشود که این ٧٧ هزار نفر از مبغضان یهودیان در سراسر کشور بودند (استر، باب ۹، بند١۶). طبیعی است که یهودیان معتقدند از آنجایی که در معرض نابودی بودند، این دشمنان را نابود کردند.
همانطور که پیش از این ذکر شد به کرات دیده شده است که اقوام و ملل گوناگون در حماسهها و افسانههای خود، تعداد دشمنان خود را بسیار اغراق آمیز معرفی کرده اند تا شاید قدرت خود و یا مظلومیت خود را القا کنند. از آنجایی که شواهد زیادی نشان میدهد که داستان استر هم افسانه وار است، این عدد ٧٧ هزار هم یکی از دیگر دلایلی است که افسانه بودن آن را قوت میبخشد.
نکته ای که در اینجا قابل توجه است اینکه پادشاه به یهودیان اجازه میدهد تا اطفال و زنان دشمنان خود را نابود کنند و حتی اجازه تاراج را هم به یهودیان میدهد:
پادشاه به یهودیانی که در همه شهرها بودند اجازت داد که جمع شده به جهت جانهای خود مقاومت نمایند و تمامی قوت قومها و ولایتها را که قصد اذیت ایشان میداشتند با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند… (استر، باب ٨، بند ١١).
اما هنگامی که از کشتار یهودیان سخن به میان میآید کتاب استر بیان میکند:
سایر یهودیانیکه در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده برای جانهای خود مقاومت نمودند و چون ۷۷ هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند از دشمنان خود آرامی یافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند… (استر، باب ۹، بند ١۶).
کتاب استر اینطور القا میکند که یهودیان حتی از همه آنچه که پادشاه به آنها اجازه داده بود، استفاده نکردند. این داستان چهرهای بیمسئولیت از پادشاه ترسیم میکند و از طرفی چهرهای حق طلب که از خود دفاع کردهاند را از یهودیان ترسیم میکند. البته که رقص و پایکوبی به یاد اعدام و کشتار در جشن پوریم کاری انسانی نیست که در ادامه در این باره هم سخن میگوییم.
میبینیم که تا چه حد نوشتههای کتاب استر تحریف شده است و در عین حال گویندگان آن به کتاب استر استناد میکنند و حتی آن را یک رویداد تاریخی میدانند. در صورتی که گفتههای آنها هیچ پشتوانه تاریخی ندارد و در هیچ منبع تاریخی چنین چیزی وجود ندارد.
بررسی سیزدهبهدر و بی ربطی آن به داستان استر
تا اینجای کار به بررسی داستان استر و داستانهای تحریف شده از آن پرداختیم، دیدیم که داستان استر اصلا به عنوان یک واقعه تاریخی قابل اثبات نیست و بیشتر شبیه به یک افسانه میماند و همچنین داستانهای تحریف شده از آن هم هیچ پشتوانهای ندارند. پس به سادگی میتوان گفت این داستان با این شرایط نمیتواند دلیل جشن سیزدهبهدر باشد. اما در این بخش به بررسی خود سیزدهبهدر میپردازیم.
شاید موضوع نحس بودن سیزده از مواردی است که تحریف کنندگان را بر آن داشته است تا سیزدهبهدر را به قتل عام ایرانیان ارتباط دهند! آنها میگویند برای آنکه نیاکان ما در معرض نابودی قرار داشتند خانههای خود را ترک میکنیم و به همین دلیل این روز نحس شده است. اما باید بررسی شود موضوع نحس بودن سیزده از کی و چگونه شکل گرفته است؟! نکته آنجاست که با بررسی منابع مربوط به دوران باستان اثری از نحس بودن سیزده مشاهده نمیشود.
وقتی به دنبال پیشینه سیزدهبهدر برویم در مییابیم که در کتابهای تاریخی پیش از قاجار اشاره مستقیم و دقیقی به وجود جشن سیزدهبهدر نشده است و این موضوع، گمانه زنیهایی ایجاد میکند که این جشن، با دوره باستان پیوندی ندارد. اما فراگیر بودن این جشن در میان مردم و همچنین سابقه وجود جشنهای گوناگون در ایران باستان، ما را به این نتیجه میرساند که ممکن است این جشن یادگاری از دوران کهن باشد؛ به ویژه آنکه این جشن پیوند با طبیعت دارد و مردمان ایرانزمین به دلیل پیوستگیهایی که با زیستبوم خود داشتند، جشنهایی که با زیستبومشان در پیوند بوده است، فراموش نمی کردند.
به هر حال در منابع باستانی اشارههایی به روز سیزدهم ماه داریم. در گاهشماری ایرانی هر روزِ ماه یک نام ویژه دارد و نام روز سیزدهم، تیر (تیشتر) است. در گاهشماری باستانی ایران، روز سیزدهم متعلق به تیر، ایزد باران میباشد و این ایزد جایگاه والایی در آیین زردشتی دارد. در یشتهای اوستا بخشی هم مختص این ایزد است و تیشتر یشت نام دارد. در این یشت از نبرد تیشتر با اپوش، دیو خشکسالی و پیروزی این ایزد بر او و نتایج حاصل از آن سخن به میان میآید (تقضلی، ١٣٨۹: ص ۵١). از نکات درخور توجه در این یشت اشاره به تیراندازی آرش (بندهای ۶، ٧، ٣٧ و ٣٨) است و این قدیمی ترین منبعی است که در آن نام این قهرمان آمده است (همان: ص ۵۲) پس روز سیزدهم در فرهنگ ایرانی روز فرخندهای محسوب میشود و در منابع مربوط به دوران باستان از روز سیزدهم به نیکی یاد شده است.
اما وقتی به صورت ویژه درباره «سیزدهم فروردین» در منابع جستجو میکنیم باز هم اشاره به فرخندگی این روز شده است. در آثارالباقیه بیرونی جدولی برای سعد یا نحس بودن روزها وجود دارد که در آن از سیزدهم فروردین با عنوان «سعد» یاد شده است (بیرونی، ١٣٨۶: ص ٣۵٩). این اشاره بسیار با اهمیت است و کاملا در تضاد با نحس بودن سیزده میباشد.
مشهور شده است که واژه «سیزدهبهدر» به معنای «در کردن نحسی سیزده» است. اما وقتی به معانی واژهها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه میتوان داشت. «در» به جای «دره و دشت» میتواند جایگزین شود، به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» میداند. این موضوع از این بیت شاهنامه هم آشکار میشود:
چو هر دو سپاه اند آمد ز جای
تو گفتی که دارد در و دشت پای
یکی از معانی واژه «به»، «طرف و سوی» میباشد. مانند اینکه میگوییم «به فروشگاه» میرویم. پس با نگاهی کلی میتوان گفت واژه «سیزدهبهدر» به معنای «سیزدهم به سوی در و دشت شدن» میباشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را میدهد.
یکی از فرضیههای معقول درباره جشن سیزدهبهدر این است که ایرانیان پس از دوازده روز از نوروز که به یاد دوازده ماه از سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخندهای است به باغ و صحرا میروند و شادی میکنند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دوره نوروز را به پایان میرسانند.
در منابع ایرانی اثری از داستان استر نمیبینیم و همچنین اثری هم از نحس بودن عدد سیزده و روز سیزدهم فروردین وجود ندارد. هیچ کجا نقل نشده است که سیزدهم فروردین ناشی از حادثه روز پوریم بوده است. فقط در دوران معاصر با این نظریه روبرو میشویم که گویندگان این موضوع اکثر اوقات با تحریف کردن داستان به نتیجه میرسند.
نکته بعدی این است که اصلا تاریخ پوریم با جشن سیزدهبهدر هماهنگ نیست. بنا به گفته کتاب استر اتفاقات پوریم در سیزدهم و چهاردهم ماه اذار میافتد (استر، باب ۹). باید توجه داشت که مبنای تقویم یهودی با مبنای گاهشماری خورشیدی متفاوت است و ماه اذار بیشتر نزدیک به اسفند ماه است.
به عنوان مثال جشن پوریم در سال ١٣۹۸ در ۱۹ اسفند ماه برگزار شد، در سال ١٣٩۹ در ۷ اسفند ماه و در سال ۱۴۰۰ در ۲۵ اسفند ماه برگزار خواهد شد (Hebcal Jewish Calendar). میدانیم که جشن سیزدهبهدر هر ساله در روز سیزدهم فروردین برگزار میشود پس حتی تاریخ این دو جشن هم برابر نیست و اکثر اوقات تقریبا نزدیک به یک ماه -حال کمتر یا بیشتر- فاصله دارند.
در اینجا جدولی از تاریخ وقوع «پوریم» و «سیزدهبهدر» در صد سال اخیر تهیه شده است که ادعای انطباق این دو واقعه (پوریم و سیزدهبهدر) را به کلی رد میکند (لاله زار و شموئلیان، ١۳۹۲).
کتاب استر با تناقضات بسیار زیادی روبرو است و اصلا نمیتوان آن را به عنوان یک منبع تاریخی معتبر به حساب آورد، داستانهای تحریف شده از آن هم پایه و اساس ندارند و بدون هیچ پشتوانه تاریخی بیان میشوند. با توجه به شواهدی که بررسی شد میتوان گفت که داستان استر بیشتر شبیه یک افسانه و اسطوره است و حتی در طومارهای دریای مرده هم اثری از داستان استر نیست.
از این بابت میتوان فهمید که جشن پوریم به بهانه داستان استر، اصالت در قوم یهود ندارد. این فرضیه مطرح میشود که جشن پوریم پیش از شکل گیری داستان استر، از ملل دیگر وارد شده و در میان یهودیان جای گرفته است. برخی از یهودیان در دوره هلنیستی به دنبال ریشه سازی یهودی برای این جشن بودند و داستان استر شکل گرفته است.
با احترام به یهودیان و به ویژه هممیهنان کلیمی باید پذیرفت که جشن پوریم را که گاهی از آن با عنوان جشن ایرانی کُشی یاد میشود، نمیتوان جشنی انسانی و پاک دانست. باید توجه داشت که شادی، پایکوبی و شرابخواری به یاد اعدام و قتل عام هزاران تن (حتی اگر دشمنان و نظامیان باشند) چندان انسانی به حساب نمیآید. البته هستند یهودیانی که از نظر تاریخی انتقاد به داستان استر دارند.
رویکرد برخی از مقامات و سیاست مداران اسرائیل که به دنبال سواستفاده از داستان استر هستند قابل قبول نیست. از سوی دیگر رویکرد برخی از ایرانیان که با یهودستیزی آشکار به دنبال نفرت پراکنی هستند هم کاملا مردود است.
پانویس:
نسخه نخستین این نوشتار مربوط به ۱۳ فروردین ۱۳٩٠ میباشد که در تارنگار هفت کشور و پس از آن تارنمای پردیس اهورا انتشار یافت. این نوشتار پس از چندین بار به روزرسانی به پایگاه خردگان انتقال یافت و از این به بعد در اینجا به روز میشود.
یارینامهها و بنمایهها:
– ____ (۱۳۵۹). کتاب مقدس. ترجمه شده از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی. به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل.
– ____ (۱۳۸۷). هزار و یک شب. ترجمه عبدالطیف طسوجی تبریزی. ویراستاری میترا مهرآبادی. تهران: دنیای کتاب.
– آیسخولوس (١٣۹٠). مجموعه آثار. ترجمه عبداله کوثری. تهران: نشر نی.
– ادی، ساموئیل کندی (١٣۴٧). آیین شهریاری در شرق. ترجمه فریدون بدره ای. تهران: علمی و فرهنگی.
– بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد (١٣٨۶). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.
– پرتوی، آناهیتا؛ زرشناس، زهره (۱۳۸۹). قصههایی از سغد. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
– تفضلی، احمد (١٣٨۹). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن.
– خالقیان، مجید (شهریور ١۳۹۴). «نقش سغدیان در حفظ، تداوم و گسترش فرهنگ ایرانی در عهد باستان». پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تهران.