اتحاد مادها و پارسها کهفرقه دموکرات پیشه وری قصد کمرنگ کردنش را داشت
متأسفانه هنوز بعد گذشت سالها مواردی را میشنویم که ریشه در اظهارات فرقه دموکرات پیشه وری دارد. این موارد که معمولا بدون پشتوانه و منبع گفته میشوند، به دنبال دشمن معرفی کردن مادها و پارسها در ایران باستان هستند، در صورتی که منابع نشان از اتحاد این اقوام ایرانی با یکدیگر دارند.
در تاریخ معاصر ایران به علت ورود اندیشههایی که سازگار با منافع بیگانگان بودند، وقایع هولناک و سختی برای این مرز و بوم پیش آمد که یکی از این وقایع قدرت گرفتن فرقه دموکرات پیشه وری در آذربایجان و ایجاد منطقه خودمختار «اذربایجان جبهه سی» بود که تحت حمایت نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک استالین قرار داشت. در واقع چنین فرقههایی با تحریف تاریخ به دنبال هویت سازیهای بدون ریشه بودند تا قدرت خود را مستحکم تر کنند.
فریدون ابراهیمی دادستان کل آن فرقه مقاله ای دارد مربوط به سال ۱۳۲۴ در تبریز که با عنوان «آذربایجان صحبت میکند…» به چاپ رسیده و در توضیحش نوشته است: «چند ورق از تاریخ پرافتخار ما»! وی در این مقاله سعی در تحریک مخاطبان دارد و ارتباط ایران و آذربایجان را استثمار شدن مادها توسط فارسها میداند! وی در مقدمه هدف خود را اینچنین میگوید: «خیال نداشتم نوشتههای فاقد اساسی علمی و سرتا پا افتراهای ننگین پارهای از روزنامههای مرکز و عده ای از نویسندگانی که کوس رسواییشان بر سر هر کوی و برزن نواخته شده و گذشته تیرو و نالایقشان بر همه روشن است، چیزی بنویسم. مقصود من از نوشتن این یاداشتها اینست که اولا یاوه سرایان تهران را سرجای خود بنشانم ثانیا از حقوق و تاریخ و مدنیت درخشان ملت آزادیخواه و پرافتخار خود دفاع کرده و نشان دهم که کیست -سابقه تاریخیش چیست و نیاکانش چه کسانی بوده و در راه دفاع از حیثیت ملی خود چه فداکاریها نمودند…».
اما در واقع نوشتههای او اصلا علمی نیست و حتی گاهی آشکارا در تضاد با منابع میباشد. در اینکه منطقه آذربایجان تاریخ پرافتخاری داشته است، شکی نیست، مردمان سرزمینی که امروز به آذربایجان میشناسیم، مردمانی با فرهنگ بودند و دستاوردهای با شکوهی داشتند. اما این پیشینه پر افتخار در کنار دیگر مناطق ایرانی و پیوند ناگسستنی آذربایجان با ایران حاصل شده است. موضوعی که امثال ابراهیمی با تحریف منابع قصد حذف و نادیده گرفتن آن را داشتند.
در اینجا به چند مورد کوتاه از نوشته ابراهیمی اشاره میکنیم و به نقد آن میپردازیم.
وی بخش مربوط به کوروش را با عنوان «ضربت از پشت» آغاز کرده و مدعی میشود که جنگ آستیاگ، پادشاه ماد با کوروش سه سال طول کشید و بنا به نوشته هرودوت مادها از پیر و جوان در این جنگها داد مردانگی میدادند!
هرچند تکیه بر داستانهای افسانه ای هرودوت برای یافتن حقایق تاریخی کافی نیست اما ابراهیمی حتی به هرودوتی که به آن استناد میکند پایبند نبوده است. بر طبق گفته هرودوت لشگریان مادی برخی گریختند و برخی به کوروش پیوستند (هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۲۷) و آستیاگ به زور مردم شهر را مسلح کرد (همان، بند ۱۲۸) این یک تحریف آشکار از جانب ابراهیمی است. باید توجه داشت که بر اساس رویدادنامه نبونئید که طبیعتا معتبر تر از هرودوت است، ذکر میشود که پس از حمله پادشاه ماد به کوروش، سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و شاه را تحویل کوروش دادند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲). از آنجایی که مادر کوروش مادی بوده است و هم پارسها و هم مادها از اقوام ایرانی بودند، پیوستن سپاهیان ماد به کوروش بسیار طبیعی بوده و کوروش بزرگ به عنوان پادشاهی بیگانه شناخته نمی شده است.
ابراهیمی سپس کوروش را جاه طلب خونریز خوانده و میگوید: «پارسها قومی عقب افتاده بودند و در مراحل اولیه فرهنگ و تمدن به سر می بردند». وی مدعی میشود که پارسها پس از بدست آوردن حاکمیت درصدد برآمدند مادها را اسیر و برده خود نمایند، … زبان خود را از همان زمان به ملت ماد تحمیل نمایند!
درباره زبان آذربایجان و ماد تا کنون پژوهشهای مفصلی انجام گرفته است (ن.ک: رضا، ۱۳۸۶: ص ۲۱۷-۲۳۴) و آشکار است که زبان مادها در آن زمان هماهنگیهای آشکاری با زبان پارسها داشته است و هر دو از زبانهای ایرانی بوده اند. از نظر فرهنگی هم شباهتهای فراوانی میان این اقوام ایرانی وجود داشته است. در واقع شاهنشاهی هخامنشی ادامه دولت ماد بود و پادشاهان هخامنشی، مادها را مهمترین قومیت در دستگاه خود قرار میدادند. به طور کلی آنچه در منابع اشتراک دارد این است که حکومت هخامنشی در ابتدا از اتحاد مادها و پارسها شکل گرفته و این اتحاد تا پایان دوران آنها هم باقی بوده است. بر اساس منابع میان مادها و پارسها پیوند خویشاوندی ایجاد شده است. به گفته کتزیاس و گزنفون همسر کوروش یک مادی بوده است (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵؛ گزنفون، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۱۹) و به نظر میرسد داریوش هم با دختر کوروش ازدواج کرده است. در نوشتههای گزنفون اتحاد ماد و پارس به صورت روشن معلوم میشود؛ این موضوع در کتاب ۱، بخش ۵ کوروش نامه کاملا هویدا است. از منابع یهودی هم نباید غافل شد. در کتاب دانیال از رویایی میگوید که در آن یک قوچ صاحب دو شاخ، سلطنت مادها و پارسها عنوان میشود و بزی که آن را شکست میدهد پادشاه یونان (کتاب دانیال، باب ۸، آیات ۲۰ و ۲۱) در کتاب استر هم از هفت رئیس پارسی و مادی سخن به میان میآید که در مملکت به درجه اول مینشستند (باب ۱، آیات ۱۴ و ۱۵). در تخت جمشید به کرات حضور مادها و پارسها را در کنار هم میبینیم. از جمله تصویر زیبای زیر که بزرگان مادی و پارسی در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر میباشند (تصویر 1).
در ادامه باز فریدون ابراهیمی به دنبال وارونه جلوه دادن وقایع تاریخی است و به شورشهای زمان داریوش اشاره میکند. او گئوماته را هومات نامیده و میگوید او قهرمان تاریخی ملت آذربایجان بود! سپس به کتیبه بیستون پرداخته، به جنگ فرورتیش مادی اشاره میکند. وی در جملاتی تعجب آور مینویسد: نتیجه مقاومت مادها تأسیس یک ساتراپی جداگانه در بخش اصلی ماد بود که در آن مادها بصورت خودمختار تحت رهبری شخصی بنام اتروپات بودند و وی برگزیده مردم بود.
گرچه درباره کتیبه بیستون و اقدامات داریوش بحث مفصلی میان پژوهشگران پیش آمده است که بررسی آن به درازا میکشد و در این مجال نمیگنجد اما بد نیست به این نکته اشاره کنیم که بر اساس کتیبه بیستون این مادها بودند که داریوش بزرگ را یاری رساندند، به طوری که وقتی فرورتیش در ماد به دروغ خود را پسر هووخشتره (پادشاه پیشین ماد) معرفی میکند، داریوش فقط با سپاهی کوچک از مادها و پارسها او را سرکوب میکند. همچنین هنگامی که فرد دیگری به دروغ خود را پسر هووخشتره معرفی کرد توسط سپاه پارسی و مادی این بار به سرداری یک مادی سرکوب شد (کتیبه بیستون، ستون ۲، بند ۱۴).
این نیز برما پیداست که آتروپاتی که فریدون ابراهیمی او را حاکم خودمختار ماد مینامد، خود از سرداران وفادار داریوش سوم و خشترپاون ماد بوده و پس از حمله اسکندر فقط توانست شمال ماد را برای خود نگه دارد. بر اساس نوشتههای مورخان باختری از جمله استرابو در زمان اسکندر سرداری به نام آتروپات یا اتورپات در نواحی آذربایجان قدرت گرفت (رضا، ۱۳۸۶: ص ۸۱).
ابراهیمی هنگام نتیجه گیری هم میگوید: چیزی که باید بسیار مورد توجه قرارگیرد اینست که پارسها مدتهای مدیدی در زیر حاکمیت مادها به سر میبردند، بعدها در صدد برآمده این مدنیت را بخود بسته و آن را از خود معرفی نمایند و این در تمام دورههای تاریخی ایران دیده میشود و اثرات آن با تمام شدت به عصر ما رسیده است.
مشکل آنجاست که آنقدر تعصب قوم گرایی و قوم مداری در این نویسنده آشکار است که اتحاد اقوام ایرانی را نادیده گرفته است و بیشتر بر اساس ذهنیت خود تاریخ نگاری کرده است و نه منابع و اسناد تاریخی. این روند متأسفانه هنوز هم توسط برخی ادامه یافته است. جالب این است که عده ای امروزه به همین صورت تاریخ را زیر سوال میبرند و هرسخنی را با ناسزا پاسخ میگویند! چنین مطالبی سوای از آنکه متعصبانه و پر از جعلیات است باعث ایجاد یک جو و فضای دروغین میشود.
پانویس:
* دانشجوی باستان شناسی، دانشگاه تهران. ویرایش: مجید خالقیان (دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه تهران).
** حسینی، احمدرضا (شهریور ۱۳۹۴). «نقدی بر صحبتهایی که از آذربایجان نیست». سرزمین آزادگان. شماره ۵. صص ۲۳-۲۴.
بنمایهها و یارینامهها:
– (۱۳۵۹). کتاب مقدس. ترجمه شده از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی. به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل.
– رضا، عنایت الله (۱۳۸۶). اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول. تهران: وزارت امور خارجه.
– کتزیاس (١٣٨٠). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ.
– گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش (تربیت کوروش). ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.
– لوکوک، پیر (۱۳۸۶). کتیبههای هخامنشی. ترجمه نازیلا خلخالی. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
– هرودوت (١٣٨٩). تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: اساطیر.