کوروش بزرگ در منابع ایرانی جایگاه قابل توجهی دارد. منابع باستانی ایرانی تاثیر مهمی در نمایان ساختن چهره واقعی کوروش بزرگ داشتند. آثار باستانی و کتیبههای به جا مانده از دوران باستان بسیار معتبرتر از منابع دیگر مانند منابع یونانی هستند. بر خلاف ادعای کوروشستیزان، در بسیاری از منابع ایرانی پس از اسلام که ارزش تاریخی دارند، نام کوروش آمده و از این پادشاه خوشنام به نیکی یاد شده است. پس اینکه گفته شود ایرانیان تا پیش از خاندان پهلوی کوروش بزرگ را نمیشناختند کاملا اشتباه است. هرچند در منابع پس از اسلام اشکالات تاریخی دیده میشود. این موضوع با توجه به تحولات تاریخی و همچنین نابودی دادهها و منابع پیش از اسلام طبیعی است. حتی پس از تهاجم الکساندر هم منابع زیادی نابود شدند. ما نباید دانستههای علمی امروزی خود را که حاصل پژوهشهای مدرن و دقیق پس از پیدا شدن آثار باستانی فراوان است را به دوران کهن فرافکنی کنیم.
فهرست
– منابع ایرانی بازگو کننده چهره واقعی کوروش بزرگ
– نام کوروش در بسیاری از منابع پس از اسلام آمده است
– تجلیل از کوروش بزرگ در منابع پس از اسلام
– نگاهی به جزئیات منابع پس از اسلام درباره کوروش
– کوروش در تاریخ طبری
– کوروش در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
– کوروش در نوشتههای حمزه اصفهانی
– کوروش در نوشتههای حمدالله مستوفی
– دیگر منابع:
– مروجالذهب
– ابن خلدون
– تجارب الامم
– تاریخ مختصر الدول
– تاریخ الکامل
– روضه الصفا
– بررسی و تحلیل «کوروش و بهمن» در منابع پس از اسلام
– کوروش بزرگ در ادبیات ایرانی
– دلیل وجود اشکالات تاریخی در منابع ایرانی پس از اسلام چیست؟
– کوروش بزرگ در نزد اشکانیان و ساسانیان
– سخن پایانی
با آنکه در منابع ایرانی از کوروش بزرگ، به نیکی یاد شده است، کوروشستیزان به صورت گسترده تبلیغ میکنند که تا پیش از حکومت پهلوی نام کوروش بزرگ در منابع ایرانی نیامده است. آنها حتی پا را فراتر میگذارند و اینطور القا میکنند که ایرانیان تا پیش از پهلوی اصلا کوروش بزرگ را نمیشناختند!!! اما تردیدی نیست که سخن آنها اشتباه و گزاف است.
در منابع گوناگون ایرانی از کوروش بزرگ یاد شده و روایات فراوانی درباره این پادشاه خوشنام ذکر شده است. هرچند باید توجه داشت که پس از هخامنشیان به دلیل نابودی آثار و منابع، فراموشی خط میخی به علت فشار بیگانگان و… اطلاعات ارزشمندی که امروز در دسترس است و حاصل به دست آمدن آثار باستانی و… میباشد، در دسترس گذشتگانمان نبوده است.
در این نوشتار به بررسی کوروش بزرگ در منابع ایرانی می پردازیم البته از آنجایی که کوروشستیزان بیشتر بر روی منابع ایرانی پس از اسلام تاکید میکنند در این نوشتار بیشتر به تحلیل این منابع می پردازیم.
منابع ایرانی بازگو کننده چهره واقعی کوروش بزرگ
پیش از آنکه به بررسی منابع پس از اسلام برسیم نباید فراموش کنیم که منابع باستانی ایرانی تاثیر مهمی در نمایان ساختن چهره واقعی کوروش بزرگ داشتند.
آثار باستانی و کتیبههای به جا مانده از دوران باستان بسیار معتبرتر از منابع دیگر مانند منابع یونانی هستند به طوری که منابع باستانی ایرانی بسیاری از اغراقها و دروغ پردازی بیگانگان درباره تاریخ ایران را آشکار کردند.
کوروشستیزان مدام میگویند در منابع ایرانی اثری از کوروش بزرگ نیست!! در صورتی که پاسخ این پرسش را به صورت منطقی نمیدهند که آثار باستانی و کتیبهها دقیقا متعلق به چه کسانی هستند؟! اگر این منابع ایرانی نیستند پس کجایی هستند؟!
آثار باستانی مانند کاخهای به جا مانده از دوران کوروش بزرگ نمایانگر سیاستهای فرهنگی این پادشاه خوشنام است و نام کوروش در کتیبههایی مانند کتیبه بیستون و… آمده است. حتی در کتیبههای به جا مانده از داریوش بزرگ به زبان مصری هم نام کوروش بزرگ آمده است در صورتی که مصر پس از کوروش بزرگ فتح شد. ولی نام کوروش در شکل بیضی نیست زیرا فقط نام شاهان مصر را در بیضی میگذاشتهاند. این خود نشان دهنده احترام هخامنشیان به کوروش بزرگ است که حتی در مصر نام کوروش را آوردهاند و البته نشان دهنده شهرت جهانی کوروش در دوران باستان است که هخامنشیان برای مشروعیت بخشیدن به خود نام کوروش بزرگ را می آوردند.
منابعی مانند استوانه کوروش بزرگ، رویدادنامه نبونئید و… هم که جایگاه خاص خود را دارند و تاریخ پژوهی درباره کوروش بزرگ بدون در نظر گرفتن این منابع غیر ممکن است.
نام کوروش در بسیاری از منابع پس از اسلام آمده است
بر خلاف ادعای کوروش ستیزان، در بسیاری از منابعی که مربوط به دوران پس از اسلام هستند و ارزش تاریخی دارند، نام کوروش آمده است. با این حال نباید فراموش کنیم که منابع پس از اسلام اصلا منابع مناسبی برای تاریخ پژوهی درباره هخامنشیان نیستند. چرا که با آمیختگی فراوان همراه هستند. حتی به نظر میرسد با افسانهها هم آمیخته شدند. این منابع فاصله زیادی تا دوران هخامنشیان دارند و اگر کسی بخواهد برای یافتن حقایق درباره هخامنشیان به منابع ایرانی پس از اسلام تکیه کند باید گفت که اشتباه بزرگی مرتکب شده است.
خوانشهای گوناگونی از نام کوروش در منابع پس از اسلام دیده میشود؛ مانند «کورش»، «کورس»، «کیروش» و… به نظر میرسد گاهی اشخاص مختلفی هستند و گاهی هم آشکار است که به کوروش بزرگ اشاره دارند.
در منابع ایرانی پس از اسلام و حتی برخی از منابع باستانی گویا روایات کوروش یکم با کوروش بزرگ آمیخته شده است. میدانیم که در تاریخ چند تن با نام کوروش بودند و شهرت کوروش باعث شده است که درباره او افسانه سرایی هم شود به ویژه توسط بیگانگان این کارها صورت گرفته است.
تجلیل از کوروش بزرگ در منابع پس از اسلام
کوروش بزرگ در منابع ایرانی پس از اسلام مانند بسیاری از منابع باستانی ستایش شده است و از او به نیکی یاد شده است.
در تاریخ طبری درباره کوروش بزرگ اینچنین آمده است:
بخت نصر … شهر و هیکل را به ویرانى داد و بنى اسرائیل را اسیر کرد و با شاه اسیر به بابل برد و آنجا ببودند تا کورش … به بیت المقدس بازشان برد (طبری، 1375: ج 2، ص: 452).
در فارسنامه ابن بلخی از کوروش بزرگ با نام «کیروش» یاد شده و سخت دانا و عاقل خوانده شده است:
کیروش (کورش) سخت دانا و عاقل بود و بیت المقدس را آبادان کرد… (ابن بلخی، 1385: ص 53).
حتی برخی از فقیهان و محدثان هم از کوروش بزرگ به نیکی یاد کردند. برای مثال سمعانی فقیه و محدث اهل خراسان که دستی در شعر هم داشته است در شعری به زبان عربی به اقدامات نیک کوروش بزرگ فخر میورزد:
و بیت المقدس المعمور بیت
ورثناه عن التقدمینا
بناه کورش البانی المعالی
بامر الله خیر الامرینا
(ن.ک: پاکتچی، ۱۳۹۰: ص ۱۳۰)
در این شعر مشاهده میشود که سمعانی به اقدامات کوروش بزرگ در خصوص یهودیان اشاره میکند و میگوید کوروش بزرگ به امر خدا بیتالمقدس را بازسازی کرده است.
از دوره قاجار و به ویژه از دوران مشروطه به بعد با توجه به پیشرفتهای علمی در سطح جهان و ارتباطات فزاینده، توجه ایرانیان به کوروش بزرگ بیشتر شد. چرا که خط میخی رمز گشایی شد و بسیاری از کتیبهها که به نظر میرسد از دوران هلنی (یعنی بیش از ۲ هزار سال پیش) تا عصر معاصر کسی نمی توانست آنها را بخواند، خوانده شدند، متون یونانی هم ترجمه شدند و هویت آثار باستانی برای ایرانیان روشن شد و آثار باستانی نوینی یافت شدند. در این دوران کوروش بزرگ با توجه به ترجمههای متون غربی با خوانش «سیروس» مورد توجه قرار گرفت.
در این راستا میتوان به نوشته های حسینقلی میرزا سالور عمادالسلطنه، از دیوانسالاران دوره قاجار اشاره کرد که ترجمه او از کتاب آناباسیس گزنفون با نام «بازگشت ده هزار یونانی»، یکی از ماندگارترین ترجمههای متون فرنگی به پارسی است.
او به نوشته های هرودوت انتقاد شدید می کند و در دفاع از کوروش بزرگ می نویسد:
در کتب مقدس هم از سیروس و فتوحات او بیشتر از اینها تمجید شده. هرودوت معین است از سیروس به آن رشادت و دارای صفات حسنه که تکذیب و توهین بکند، از سایرین چه خواهد گفت (گزنفون، ۱۳۸۴: ص ۲۷۸؛ توضیحات مترجم).
نگاهی به جزئیات منابع پس از اسلام درباره کوروش
در ادامه نوشتههای برخی از منابع را به صورت جزئیتر مورد بررسی قرار میدهیم. گرچه منابعی که نام کوروش در آنها آمده است بسیار بیشتر میباشند اما سعی میکنیم منابع مهم و قدیمیتر که دیگر منابع شاید برگرفته از آنها باشند را بررسی کنیم تا از تکرار پرهیز شود.
وقتی کوروشستیزان با این نوشتهها مواجه شدند که نام کوروش صراحتا در آنها آمده است مرحله جدیدی از تحریف را آغاز کردند و گفتند در منابع پس از اسلام کوروش صرفا دست نشانده بهمن اردشیر است و نتیجه میگیرند جایگاه کوروش در منابع پایین است! در صورتی که در ادامه خواهیم دید که روایات گوناگونی درباره کوروش آمده است که صرفا یکی از آنها این است که کوروش عامل بهمن است و در بسیاری از همان منابع به اینکه کوروش بزرگ شاهی مستقل و بزرگ بوده هم اشاره شده است.
در ادامه بخشی هم به تحلیل موضوع کوروش و بهمن میپردازیم تا درباره ریشهها و دلایل این موضوع هم توضیح دهیم.
کوروش در تاریخ طبری
در تاریخ طبری چند بار اشاره به کوروش شده است. در جایی با خوانش «کورش» یاد میکند که یک پادشاه بزرگ است (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۲). در جای دیگر از «کیرش» یاد میکند که دست نشانده بهمن است (همان، ص: ۴۵۸).
کوروشستیزان ادعا میکنند که طبری صرفا گفته کوروش دست نشانده بهمن بوده است در حالی که طبری وقتی نام را با خوانش «کورش» میآورد خبری از بهمن نیست ولی وقتی نام را با خوانش «کیرش» میآورد از او به عنوان عامل بهمن یاد میکند.
طبری در جایی در باره «کیرش غیلمى» مینویسد:
چون بلتشصر پادشاهى یافت کار وى آشفته شد. بهمن وقتى به مشرق رفت او را معزول کرد و به جاى وى داریوش ماذوى را که به ماذى پسر یافث پسر نوح انتساب داشت پادشاهى بابل و نواحى مجاور چون شام و جاهاى دیگر داد و او بلتشصر را بکشت و سه سال در بابل و ناحیه شام پادشاهى کرد پس از آن بهمن وى را عزل کرد و کیرش غیلمى را که از فرزندان غیلم پسر سام پسر نوح بود به جاى وى نصب کرد. و غیلم همان بود که وقتى جامر با ماذى به مشرق مىرفت همراه وى بود و چون پادشاهى بابل به کیرش رسید به بهمن نوشت که با بنى اسرائیل مدارا کند و اجازه دهد هر جا بخواهند مقر گیرند و به سرزمین خویش باز گردند و هر که را برگزینند فرمانرواى آنها کند. و اسرائیلیان دانیال پیمبر را برگزیدند که امورشان را به عهده گرفت و کیرش سه سال پادشاهى بابل و اطراف داشت و این سالها از وقت تسلط بخت نصر تا پایان کار وى و فرزندانش و پادشاهى کیرش غیلمى دوران خرابى بیت المقدس به شمار است و هفتاد سال است که همه را به بخت نصر منسوب دارند (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۸).
در اینجا شخصی با نام «کیرش غیلمى» که از فرزندان غیلم پسر سام پسر نوح بوده از دست نشاندگان بهمن هم بوده است. به نظر می رسد نوشتههای فارسنامه ابن بلخی درباره کیرش (ابن بلخی، ۱۳۸۵: ص ۵۳) با این نوشتههای طبری هم ریشه است.
اما در جای دیگر تاریخ طبری روایت کمی متفاوت میشود و این بار از کورش یاد میکند و مینویسد:
یویاحین پسر یویاقیم پادشاه بنى اسرائیل شد، و سه ماه پس از آغاز پادشاهى، بخت نصر به جنگ وى آمد و او را بگرفت و به بابل برد و متنیا عموى وى را به جایش نشاند و او را صدیقیا نامید. و صدیقیا به خلاف بخت نصر رفت که به- جنگ وى آمد، و او را بگرفت و بند نهاد و میل کشید و فرزندش را پیش رویش سر برید و شهر و هیکل را به ویرانى داد و بنى اسرائیل را اسیر کرد و با شاه اسیر به بابل برد و آنجا ببودند تا کورش پسر جاماسب پسر اسب، به سبب خویشاوندى که با آنها داشت به بیت المقدس بازشان برد، زیرا مادر کورش جاویل و به قولى حاویل اسرائیلى بود (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۲).
در اینجا دیگر خبری از بهمن نیست و گویی از کوروش به عنوان یک پادشاه بزرگ یاد میشود. البته اشاره میکند که مادر کوروش یهودی بوده و پدرش نام ایرانی جاماسب داشته است که گویی با کیرش غیلمى که از فرزندان غیلم است تفاوت دارد. با این حال هر دو از بخت نصر و در ادامه بازگرداندن بنی اسرائیل به بیتالمقدس توسط کورش/کیرش سخن میگویند! همه اینها نشاندهنده آمیختگی روایات و وارد شدن افسانههای دیگر اقوام در داستانهای کوروش بزرگ است. چرا که بر اساس منابع باستانی میدانیم پدر کوروش بزرگ، «کمبوجیه» شهریار پارس بوده است و مادر او هم «ماندانا» شاهدخت ماد بوده است (کوروپدیای گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱؛ تاریخ هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷: همچنین ن.ک: استوانه کوروش بزرگ بند ۲۱).
این تفاوت روایات طبری به آن دلیل است که اصولا طبری نگاه خود را وارد تاریخ نگاری خود نکرده بلکه روایاتی که شنیده است را نقل کرده است. متاسفانه طبری منابع خود را ذکر نکرده است که بتوانیم تحلیل دقیق داشته باشیم.
اینکه طبری روایات گوناگونی را نقل کرده نشان دهنده آمیختگی روایات و وجود چندین روایت است. در واقع به دلیل نابودی اسناد و مدارک آمیختگیهای زیادی رخ داده است و طبری صرفا روایتها را بیان کرده است.
در ادامه درباره منابع مسیحی که از کوروش به عنوان دست نشانده بهمن یاد کرده اند توضیح میدهیم و احتمال میرود روایت طبری درباره کوروش عامل بهمن هم ریشه در منابع مسیحی داشته باشد.
کوروش در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
اشاره به کوروش بزرگ و پادشاهان هخامنشی در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، دقیق تر است. البته بیرونی گفتههای اقوام و ملل گوناگون را درباره پادشاهان آورده است و چندین جدول برای پادشاهان ایران و سایر کشورها تدوین کرده است. در آثارالباقیه هم تفاوت ها دیده می شود نه فقط درباره پادشاهان ایران بلکه درباره پادشاهان دیگر ملل مانند مقدونیها و یونانیان هم این تفاوتها در روایات اقوام گوناگون دیده میشود.
ویژگی مثبت نوشتههای ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه این است که اکثرا اشاره به منابع گفتههایش کرده است. هرچند دقت مقالات علمی پژوهی زمان حال را ندارد ولی حداقل در اکثر مواقع متوجه میشویم که روایات ریشه در کجا دارد. این دقت در منابع کهن جهان کمتر دیده شده است و باعث شده که آثارالباقیه کتابی باشد که ارزش تاریخ پژوهانه قابل توجهی دارد.
در برخی از جداول کوروش به عنوان شاه بابل ذکر شده است که البته نادرست هم نیست چراکه بابل یکی از مراکز اصلی شاهنشاهی هخامنشی بوده است. اما نکته بسیار مهمی در آثارالباقیه وجود دارد و آنکه در جدولی کوروش به عنوان شاه ایران یاد شده است و ابوریحان بیرونی او را معادل کیخسرو دانسته است.
نکته مهم همین جاست که در جدولی که کوروش پادشاه ایران خوانده شده به شباهت او با کیخسرو اشاره شده است. ابوریجان بیرونی نامهایی که در کتب اهل مغرب (شمال افریقا) آمده است را با پادشاهانی که در داستانهای ایرانی آمده، تطبیق داده است.
گرچه ابوریحان به تعداد پادشاهان، ترتیب، نامها و از این دست موارد تردید داشته است اما به شباهت کوروش و کیخسرو تردید نداشته است. به طوری که در جایی مینویسد: «اخشویوش بن دارا که خسرو اول باشد» که بدون تردید منظور همان خشایارشای بزرگ است اما جالب آنکه برای خشایارشای دوم از نام اخشویوش استفاده نمیکند بلکه از نام خسرو دوم بهره میبرد.
همانطور که در جدول هم مشخص است بیرونی نوشته است:
کورش که کیخسرو است… (بیرونی، ۱۳۸۹: ص ۱۵۲).
در این میان باز هم کوروشستیزان آثارالباقیه را تحریف میکنند و میگویند ابوریحان گفته است که کوروش عامل بهمن بوده است! در صورتی که ابوریحان در جایی صرفا روایات مسیحیان را نقل میکند و این موضوع را در بحث «نسخ تورات» آورده است.
ابوریحان مینویسد:
نسخهای که نزد نصاری میباشد تورات سبعین نام دارد و شرح این قصه آنست که:
«چون بختنصر به بیت المقدس دست یافت و آنجا را خراب کرد طایفهای از یهود جلای وطن کردند و به پادشاه مصر پناهنده شدند و در کنف او اقامت جستند…. بیت المقدس را کورش که عامل بهمن بر بابل بود ساخته بود و عمارت شام را به حال نخستین بر گردانیده بود… پس بنی اسرائیل به قصد خروج از مصر با جمعی از مقربان ملک که شاه به بدرقه یهودیان فرستاده بود پیروز شدند و بطلمیوس گفت که مرا به شما نیازی است… و آن این است که یک نسخه از کتابتان تورات به من بخشید…»
… و این همان نسخه است که نزد نصاری است و این نسخه به گفته ایشان تبدیل و تحریف نیافته… یهود این حکایت را باور نمیدارد و میگویند در نقل تورات مکره و مجبور بودیم… (بیرونی، ۱۳۸۹: صص ۲۹ – ۳۰).
در اینجا به دلیل طولانی نشدن متن، فقط پارههایی از آثارالباقیه را آوردیم که امیدواریم خوانندگان خود به اصل کتاب مراجعه کنند و متن کامل را بخوانند. میبینیم که ابوریحان دارد درباره یکی از نسخ تورات که نزد نصاری میباشد و تورات سبعین سخن میگوید و روایت مسیحیان درباره چگونگی نگارش آن را ذکر میکند. در آخر هم نوشته است که یهودیان حکایت را باور ندارند. از متن اینچنین برداشت میشود «کورش عامل بهمن بوده» هم در همان روایات مسیحی آمده است. از این اشاره مهم میفهمیم اینکه کوروش عامل بهمن اردشیر بوده و در برخی از منابع دیگر پس از اسلام مانند طبری هم آمده احتمالا ریشه در روایات مسیحی دارد.
پیش از جدول مربوط به پادشاهان بابل هم نوشته است:
در برخی از کتب جداولی دیدم که مدت پادشاهی آثور را که اهل موصل باشند و مدت سلطنت ملوک قبط را که در مصر بودند و همچنین مدت پادشاهی ملوک بطالسه را که مفر آن بطلمیوس است … و نیز تواریخ ملوک روم را که پس از بطالسه بودند ذکر کرده بودند… و من آن جدول ها را به عینه در این فصل نقل کردم… (بیرونی، ۱۳۸۹: ص ۱۲۵).
سپس جداول مربوط به پادشاهان بابل و کلده، مصر بطالسه و… را می آورد.
پس آشکار میشود اینکه کورش عامل بهمن بوده و اینکه کوروش از شاهان کلده بوده، از منابع دیگر هستند که ابوریحان گردآوری کرده و خلاصهای از نوشتهها را آورده است.
اما در بحث کوروش و کیخسرو موضوع متفاوت است. پیش از جدول این بخش که از روی گفتههای اهالی مغرب (شمال افریقا) ذکر شده ابوریحان نوشته است: «[اهالی مغرب] از فریدون که نزد آنان یافول نام دارد شروع کرده اند» (همان: ص ۱۵۱).
سپس در جدول مینویسد: «یافول که فریدون است» (همان: ص ۱۵۱). پس مشخص میشود نکته «که فریدون است» تحلیل ابوریحان بیرونی است نه آنکه در اقوال اهالی مغرب آمده باشد. در ادامه مینویسد: «کورش که کیخسرو است» (همان: ص ۱۵۲) باز هم معلوم میشود که یکسانی کوروش و کیخسرو تحلیل ابوریحان است نه آنکه اهالی مغرب آورده باشند و ابوریحان بیرونی تشخیص داده روایات کورشی که در اقوال اهالی مغرب آمده به کیخسرو نزدیک است. ما امروز میدانیم که روایات کیخسرو در شاهنامه چقدر به روایاتی که درباره کوروش در منابع باستانی آمده نزدیک است.
به طور کلی کیخسرو در داستانهای ایرانی آمیختگی و شباهت زیادی به کوروش بزرگ دارد که شاهنامهشناسانی مانند جلال خالقی مطلق هم این موضوع را تایید کردهاند (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: کوروش در شاهنامه فردوسی و پاسخ به منتقدان موضوع کوروش و کیخسرو).
کوروش در نوشتههای حمزه اصفهانی
حمزه اصفهانی از دیگر پژوهشگرانی است که روایات کوروش را تحلیل کرده است و حتی پندار یهودیان درباره کوروش بزرگ را نقد کرده است و در تحلیلهای خود کوروش را یک پادشاه بزرگ میداند.
کوروشستیزان در تحریفهای خود صرفا مینویسند که حمزه اصفهانی گفته است کوروش همان بهمن است!! در صورتی که حمزه اصفهانی صرفا میگوید یهودیان میپندارند کوروش همان بهمن اسفندیار است و حمزه اصفهانی تاکید میکند که این قول چندان درست نیست و آن را نقد میکند.
بیایید عینا نوشته حمزه اصفهانی را بخوانیم:
اما آباد کننده بیتالمقدس پس از هفتاد سال، پادشاهی است که وی را به عبرانی «کورش» خواندند و یهودیان میپندارند که وی بهمن بن اسفندیار است، ولی این قول با تاریخ ایران سازگار نیست و میان آن دو، بیش از دویست سال فاصله است و از زمان بازگشت اسرائلیان از بابل به فلسطین تا حکومت اسکندر ۱۴۵ سال و نیز از آباد کردن بیت المقدس تا تخریب آن به وسیله ططوس پادشاه روم، ۴۶۰ سال فاصله است (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۹۱).
از این نوشته چند نکته برداشت میشود:
۱) یکسانی کوروش و بهمن صرفا قول یهودیان است و نه ایرانیان
۲) کوروش در اینجا به عنوان یک پادشاه بزرگ است و نه آنکه دست نشانده کسی باشد.
۳) حمزه اصفهانی تاکید میکند که میان بهمن و کوروش فاصله زمانی بودن است و به هیچ وجه آنها یک شخص نبودند. پس نمیتوان گفت که حمزه اصفهانی اعتقاد داشته که کوروش و بهمن یک شخص بودند.
البته حمزه اصفهانی پیش تر در جایی به صورت مخصتر نوشته است: «اسرائیلیان چنین پندارند که بهمن در کتاب های اخبار آنان به زبان ایشان همان کوروش است» (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ص ۳۸). ولی دیدیم که در صفحات بعدی مفصل تر توضیح داده است و این پندار یهودیان را نقد کرده است.
کوروش در نوشتههای حمدالله مستوفی
حمدالله مستوفی از تاریخ نگاران جدیدتر دوره اسلامی است که فعالیتهایش مربوط به قرن ۸ هجری قمری بوده است.
نام کوروش در نزهه القلوب به صورت «کوشک» آمده است. حمد الله مستوفی مینویسد:
بعد از آن بخت النصر به کین یحیی پیغمبر (عم) بیت المقدس خراب میکرد، آن مسجد را نیز خراب گردانید. عزیز پیغمبر (عم) از آنجا گذر افتاد و آن را خراب یافت، بر دلش سخت گران آمد و گفت آیا خدای تعالی این مسجد و شهر را باز کی آبادان گرداند، بدین سبب حق تعالی امر کرد تا روح او را قبض کردند و او صد سال خفته بود، تا ملکی از ملوک فارس که بنی اسرائیل او را کوشک و فارسیان گودرز اشغانی [اشکانی] خوانند آن را به حال عمارت آورد (حمدالله مستوفی، ۱۳۳۶: ص ۱۷).
در اینجا باز هم آمیختگی روایات احساس میشود و گویا پندارهایی وجود داشته است که کوروش بزرگ همان گودرز اشکانی است و حمدالله مستوفی آنها را نقل کرده است.
اینکه حمدالله مستوفی مینویسد بنی اسرائیل او را کوشک میخواندند عجیب است و شاید باز هم روایات گوناگون وجود داشته است و شاید به دلیل لهجهها و گویشهای متفاوت بوده است. این تاریخ نگار در کتاب دیگر خود (تاریخ گزیده) نام را به صورت کورش میآورد و به جای آنکه معادل گودرز اشکانی بداند مینویسد در کتب بنی اسرائیل نام بهمن به صورت کورش آمده است:
او در بحث مربوط به بهمن مینویسد:
فارسیان او [=بهمن] را دراز دست [خوانند] جهت آنکه ولایات بسیار در حکم خود آورد. … و در کتب بنى اسرائیل نام او کورش ملک آمده است (حمدالله مستوفی، ۱۳۶۴: ص ۹۴).
احتمالا روایات جسته و گریخته نقل میشده که باعث وجود تناقضات در منابع شده است. ولی نکته مهم در نوشتههای حمدالله مستوفی این است که از کوروش به عنوان یک پادشاه بزرگ یاد شده است.
دیگر منابع
در بسیاری دیگر از منابع پس از اسلام چه ایرانی و چه غیر ایرانی از کوروش یاد شده است که البته کمابیش مطالبی که در بالا ذکر شد در آنها آمده است. در برخی از آنها کوروش شاه بزرگ است و در برخی دیگر کوروش عامل بهمن خوانده شده است و در برخی دیگر کوروش به عنوان شاه بزرگ مطرح شده است. منابعی مانند:
– مروجالذهب، مسعودی
– اخبار فی الایام العرب، ابن خلدون
– تجارب الامم، ابو على مسکویه الرازى
– تاریخ مختصر الدول، ابن عبری
– تاریخ الکامل، ابن اثیر
– روضه الصفا، میر خواند
و…
در برخی از منابع مسیحی مانند تاریخ مختصر الدول از کورش فارسی یاد شده است که پادشاه بزرگی است که اجازه داد بنى اسرائیل به اورشلیم بازگردند. اما داستانهایی درباره همسر یهودی کورش هم ذکر میکند (ن.ک: ابن العبرى، ۱۳۷۷: ص ۶۳ و ۶۴) که همانطور که پیش از این هم اشاره شد در هیچ کدام از منابع باستانی نیست.
از دیگر منابع قابل توجه که نام کوروش بزرگ در آن آمده است مروجالذهب اثر مسعودی، تاریخ نویس عرب میباشد.
در مروجالذهب ابتدا آمده است که کوروش از جانب بهمن بوده است ولی در ادامه تاکید میشود که در برخی از روایات کوروش پادشاه مستقل و از شاهان طبقه اول ایران بوده است. موضوعی که کوروشستیزان در نوشتههای خود اصلا بدان اشاره نمیکنند چرا که آنها صرفا تکههای دلخواه را بیان میکنند.
در مروجالذهب اینچنین آمده است:
… در این ایام کورش ایرانی بود که در عراق از جانب بهمن پادشاهی داشت و آن هنگام مقر بهمن به بلخ بود … در روایات دیگر هست که کورش پادشاه مستقل بود نه از جانب بهمن و این پس از انقضای پادشاهی بهمن بود و کورش از شاهان طبقه اول ایران بود و این در همه کتب تاریخ قدیم نیست (مسعودی، ۱۳۸۲: ج۱، ص ۲۲۵).
در این کتاب از پادشاه دیگری هم به نام کوروش در قضیه «سه مغ» یاد میشود که گویی جنبههای افسانهای وارد آن شده است. آنجا که مسعودی مینویسد:
کوروش شاه به هنگام تولد مسیح (ع) سه کس را فرستاد … (مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۰۶).
می دانیم که کوروش ۵۰۰-۶۰۰ سال پیش از مسیح بوده است پس یا منظور یک پادشاه دیگر است و یا شاید برخی از مسیحیان به دلیل شهرت جهانی کوروش بزرگ در اینجا کوروش را وارد داستان سه مغ کردند.
بررسی و تحلیل «کوروش و بهمن» در منابع پس از اسلام
همانطور که اشاره شد در برخی از روایات منابع ایرانی پس از اسلام پیوندهایی بین کوروش و بهمن وجود دارد. در برخی از روایات کوروش از دست نشاندگان بهمن در بابل خوانده شده است.
این موضوع دستمایه کوروشستیزان قرار گرفته و میگویند کوروش جایگاه بزرگی در تاریخ ایران نداشته است چرا که در منابع ایرانی پس از اسلام صرفا دست نشانده بهمن است! البته چنین نتیجهگیری بدون تردید اشتباه است و همانطور که اشاره کردیم این صرفا برخی از روایات است و در روایات دیگر کوروش یک پادشاه بزرگ است. همچنین اشاه کردیم که منابع پس از اسلام اشکالات زیادی دارد و نباید برای تاریخ پژوهی درباره هخامنشیان به آنها تکیه کرد.
اما به هر حال اینکه چرا کوروش عامل بهمن خوانده شده است، میتواند موضوع جالبی برای پژوهش تاریخی باشد و باید بدون هیچ تعصب و پیش فرضهای ذهنی به دنبال یافتن ریشه این موضوع بود.
با بررسی منابع تاریخی در مییابیم که احتمالا دلیل این موضوع آمیختگی روایات کوروش یکم با کوروش بزرگ است که ریشه در منابع باستانی مانند کوروپدیای گزنفون دارد.
در کوروپدیا (کوروشنامه) از یک پادشاه به نام کواخارس (هووخشتره) به عنوان پادشاه بزرگ ماد پس از آستیاگ سخن گفته میشود که کوروش بزرگ در ابتدا سردار او بوده است ولی در نهایت کواخارس (هووخشتره) داوطلبانه فرمانروایی را به کوروش بزرگ میدهد و کوروش تبدیل به شاه شاهان میشود. به نوعی میتوان گفت در این منبع از «هووخشتره دوم» یاد میشود. منابع تاریخی، اسناد و آثار باستانی نشان میدهند که نوشتههای گزنفون درباره وجود هووخشتره دوم را نمیتوان پذیرفت. با توجه به اسناد کنونی نمیتوان چندان به گفته او اعتماد کرد و وجود تاریخی هووخشتره دوم قابل اثبات نیست (در یک نوشتار دیگر به صورت مفصل درباره این موضوع سخن گفتهایم. حتما نگاه کنید به: آیا هووخشتره دوم وجود داشته است؟).
همانطور که پیش از این هم اشاره شد در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی موضوع کوروش عامل بهمن در بحث مربوط به روایات مسیحیان مطرح شده است. طبیعی است که مسیحیان بیشتر از پیروان دیگر مذاهب با متون و منابع اروپایی آشنا بودند و چه بسی مسیحیان ایران یا افراد دیگر در صدد انطباق منابع اروپایی با منابع ایرانی و متون مذهبی برآمده باشند. از این رو بهمن اردشیر (که واژه هایش به پهلوی «وهومن ارتخشیره» خوانده میشود) جای «هووخشتره» (کواخارس یا سیاکزار) در نوشتههای گزنفون را گرفته است. کوروش بزرگ که آبادگر بیت المقدس بوده است و در کتب مذهبی به عنوان شاهنشاه بزرگ پارسی داستان او آمده، در این روایات از دست نشاندگان بهمن شده است!
اما از نظر تاریخی این موضوع درست نمیباشد چرا که منابع تاریخی، اسناد و آثار باستانی نشان میدهند که هم نوشتههای گزنفون درباره وجود هووخشتره دوم و هم روایات پس از اسلام درباره کوروش عامل بهمن اشتباه است.
ولی اگر گزنفون اشتباه کرده است و احتمالا موضوع کوروش عامل بهمن از همان اشتباه گزنفون تاثیر پذیرفته، باید بررسی کرد که چه اتفاقی افتاده که چنین اشتباهی رخ داده است؟! برای بررسی علت این اشتباه گزنفون شباهت نامهای اشخاص تاریخی قابل توجه میباشد. به ویژه آنکه پدر بزرگ کوروش بزرگ همنام او بوده است که در استوانه کوروش هم به آن اشاره میشود (استوانه کوروش، بندهای ۲۰ و ۲۱). در تاریخهایی که برای کوروش یکم و هووخشتره بزرگ مادی تخمین میزنند در مییابیم که هم زمان با هم بودند. آیا روایات کوروش یکم با کوروش بزرگ آمیخته شده است و در گفتار گزنفون، کوروش بزرگ از سرداران ارتش هووخشتره شده است؟! سپس آنطور که گزنفون نوشته هووخشتره داوطلبانه شاهنشاهی را به کوروش بزرگ داده است. اینها مواردی هستند که درباره علت اشتباه گزنفون به ذهن میآید.
هیچ بعید نیست که روایات منابع پس از اسلام هم ریشه در اشتباه گزنفون داشته باشد که پس از گذشت هزاران سال با آمیختگیهای فراوان در منابع پس از اسلام نمودار شده است.
وقتی گزنفون که همزمان با هخامنشیان بوده است خواسته با ناخواسته این اشتباه را میکند نباید انتظار داشت که پژوهشگران ایرانی پس از اسلام چنین مواردی را نقل نکرده باشند.
کوروش بزرگ در ادبیات ایرانی
اما کوروشستیزان در ادامه جوسازیهای خود اظهار میکنند که چرا در اشعار حافظ و سعدی نام کوروش نیامده است!!! البته این پرسش پیش از هر چیز بیان کننده دانش پایین آنها از درونمایه اشعار حافظ و سعدی است چرا که این آثار، هنری و ادبی هستند و نه متون تاریخی که توقع داشته باشیم همه دوره های تاریخی بدون کم و کاست در آنها لحاظ شده باشد.
دیدیم که در بسیاری از منابعی که ارزش تاریخی دارند، نام کوروش آمده است.
در این میان اشاره به کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی همواره مورد توجه بوده است. کوروشستیزان تلاش زیادی میکنند که القا کنند از کوروش بزرگ و هخامنشیان اصلا در شاهنامه یاد نشده است اما آنها به تحولات تاریخی ایران، سبک آثار هنری و ادبی و اسطورهای و… اصلا توجه ندارند!! شاهنامه فردوسی یک اثر ادبی و حماسی است که بخشهای زیادی از آن به اسطورههای ایرانی اشاره دارد. در واقع شاهنامه فردوسی داستانهای اسطورهای است که با تاریخ آمیخته شده است و از آنجایی که حالت نظم دارد نباید توقع داشته باشیم چیزی شبیه به تاریخ طبری و یا آثارالباقیه باشد.
موضوعی که به نوعی خود فردوسی اشاره میکند و میگوید:
ازو هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معـنى برد
در واقع ما نباید دانستههای علمی امروزی خود را که حاصل پژوهشهای مدرن و دقیق پس از پیدا شدن آثار باستانی فراوان است را به دوران کهن فرافکنی کنیم. پس توجه داشته باشیم که شاهنامه فردوسی بیش از آنکه ارزش تاریخی داشته باشد ارزش ادبی، حماسی و اسطورهای دارد.
اما این پایان ماجرا نیست و همانطور که پیش از این گفته شد پژوهشگرانی مانند ابوریحان بیرونی به شباهت کوروش و کیخسرو پی برده بودند. روایتهای مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم میخورد. تعجب آور است که برخی اسکندر شاهنامه را بدون چون و چرا همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند! آشکار است که کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد.
در این باره پیش از این در چند نوشتار به صورت مفصل پرداختهایم که پیشنهاد میکنیم آن نوشتارها را مطالعه بفرمایید.
نگاه کنید به:
آیا کیخسرو پیش از کوروش بوده است؟
پندار یکی بودن کوروش و کیخسرو در ایران پس از اسلام
پاسخ به منتقدان موضوع کوروش و کیخسرو
دلیل وجود اشکالات تاریخی در منابع ایرانی پس از اسلام چیست؟
همانطور که دیدیم در منابع پس از اسلام اشکالات تاریخی زیادی دیده میشود. این موضوع با توجه به تحولات تاریخی و همچنین نابودی دادهها و منابع پیش از اسلام طبیعی بود. حتی پس از تهاجم الکساندر هم منابع زیادی نابود شدند.
برای ما که در عصر ارتباطات قرار داریم و پس از سالیان سال تلاش و پژوهش دانشمندان، پس از رمزگشایی خطوط باستانی، به وجود آمدن چندین و چند ترجمه از کتیبهها و متون باستان، پس از یافت شدن سکههای باستانی از زیر خاک، تاریخ نگاری دوران باستان سادهتر و دقیقتر شده است. ما با داشتن ترجمههای گوناگون از استوانه کوروش، رویدادنامه نبونئید، کتیبه بیستون و… نام کوروش را با صورت باستانیاش شناختهایم و از رویدادهای زندگی کوروش با کمک تاریخ، باستانشناسی، زبانشناسی، جامعهشناسی و… آشنا شدهایم. آیا مردمان کهن نیز چنین شرایطی داشتند؟!
امروز ما با داشتن سکههای پادشاهان گوناگون و روایات اقوام و ملل گوناگون به راحتی میتوانیم نام پادشاهان را و ترتیب آنها را استخراج کنیم. آیا مردمان کهن چنین شرایطی داشتند؟!
از این رو در ارزیابی خود باید بسیاری از جوانب را در نظر بگیریم. تهاجمهای بزرگ همانند تهاجم الکساندر و دوره سلطه سلوکیان و تحولات تاریخی را باید در نظر داشته باشیم. کما اینکه بسیاری از دوره های تاریخی ایران به صورت دقیقدر منابع نیامده اند.
ما میدانیم که ایرانیان تا مدتهای زیادی از خواندن کتیبههای باستانی نا توان بودند و این هم به دلیل تهاجمات بیگانگان و عصر هلنگرایی بود که ایرانیان را از این مهم محروم کردند.
جدا از کوروش و هخامنشیان سوال آنجاست که آیا در تاریخ و ادبیات ما نامی از تمدن «شهر سوخته» و تمدن «جیرفت» و پادشاهان آنها آمده است؟! مگر آنها تمدنهای کوچکی بودند؟ مگر نه اینکه این روزها ثابت شده است که سرچشمه بسیاری از دستاوردهای تمدنی از آن نقاط بوده اند؟ اما حداقل درباره کوروش به نظر می رسد که یاد و خاطره او در حافظه جمعی باقی ماند.
پس از حمله عربها باز هم این حافظه جمعی بود که کمک کرد تا یاد و خاطره شکوه گذشته حفظ شود. باز هم منابع زیادی نابود شدند و نخبگان منزوی شدند و آمیختگیهایی در روایات به وجود آمد.
کوروش بزرگ در نزد اشکانیان و ساسانیان
شوربختانه از دوران اشکانیان و ساسانیان منابعی که ارزش تاریخی داشته باشند کمتر به دست ما رسیده است. منابع از زمان اشکانیان بسیار اندک هستند و منابعی هم که از دوران ساسانیان به جا ماندهاند بیشتر جنبه دینی دارند. این بدان معنا نیست که منابع تاریخی اصلا وجود نداشتند بلکه باید به نابودی آثار و اسناد تاریخی توسط بیگانگان توجه داشته باشیم که در ادامه بررسی میکنیم. با این حال اشارههایی در منابع وجود دارند که نشان میدهند ایرانیان با کوروش بزرگ آشنایی داشتند.
شاید مهم ترین اشاره به کوروش بزرگ در زمان اشکانیان در نامه اردوان سوم باشد. براساس گزارس تاسیتوس (تاریخنگاری رومی)، اردوان سوم پادشاه اشکانی، در نامه خود به تیبریووس، امپراتور روم، خود را وارث کوروش و اسکندر میداند و از رومیان میخواهد از آسیا خارج شوند و مرز دو دولت را که به باور او مقدونیه است، به رسمیت بشناسد (کرباسی و سنگاری، ۱۳۹۵: ص ۱۸۹؛ ن.ک: شیپمان، ۱۳۸۶: ص ۸۲؛ ولسکی، ۱۳۸۳: ص ۹۵).
این اشاره نشان میدهد که اشکانیان با هخامنشیان آشنایی داشتند و چه بسی منابعی وجود داشته است که متاسفانه به دست ما نرسیده است.
با توجه به منابع دوران ساسانیان میدانیم که آنها از وجود شاهنشاهی بزرگ ایرانی پیش از خود اطلاع داشتند و حتی آثارشان را ستایش میکردهاند. برای نمونه کتیبه شاپور سکانشاه، امروز در دسترس است. شاپور سکانشاه در راه سفر از پایتخت به سیستان روزی را در پارسه (تخت جمشید) توقف میکند و کاتب را ماموریت میدهد تا شرحی از دیدار با این بنا بنویسد، کاتب ساسانی در کاخ تچر (کاخ اختصاصی داریوش) به خط پهلوی کتیبهای مینویسد. در این کتیبه شرحی از توقف شاپور سکانشاه را میخوانیم که در ماه اسپند از سال دوم شاهنشاهی شاپور در حال حرکت از پایتخت ابتدا به استخر رسیده و سپس به پارسه (تخت جمشید) آمده و جشنی برپا کرده است. شاپور سکانشاه سپس ایزد را سپاس گفته و به ستایش نیا و پدر خویش میپردازد و در جایی میگوید «نیز کسی را ستایش کرد که این خانه را کرد (ساخت)» (نجف زاده اتابکی ، ۱۳۹۲:ص ۱۹۸ تا ۲۰۱). آشکارا میبینیم آثار شاهنشاهان هخامنشی ستایش شدهاند. همچنین کتیبههای فراوان ساسانیان در نقش رستم و در کنار آرامگاه شاهنشاهان هخامنشی نیز گواه دیگر این موضوع است.
قطعا اگر منابع کاملتری از دوران اشکانیان و ساسانیان به دست ما رسیده بود میتوانستیم با قاطعیت بیشتر سخن بگوییم.
این در حالی است که اشکانیان و ساسانیان پس از نابودی اسناد و مدارک توسط بیگانگان قدرت گرفتند. الکساندر مقدونی کاخهای پارسه (تخت جمشید) را آتش زد که طبیعتا باعث نابودی آثار زیادی شده است. آتش سوزی پارسه هم در نوشته مورخان آمده است و هم آثار آتش سوزی در پارسه کاملا هویدا است (برای دانش بیشتر ن.ک: اسناد، مدارک و شواهد گوناگون درباره به آتش کشیده شدن پارسه توسط اسکندر).
اما این پایان ماجرا نبود و در دورههای بعدی که حکومتهای یونانی (دوره هلنیستی) در ایران شکل گرفتند آثار بسیار بیشتری نابود شدند. این موضوع آن قدر ملموس است که دیگر آن تعداد از کتیبههای به خط میخی که در دوره هخامنشیان رواج داشت را نمیبینیم و این نشان میدهد که تا چه میزان انزوای کاتبان و دانشمندانی که پیش از آن وجود داشتند رخ داده است. پس از آن تا مدتها کتیبههایی به خط یونانی یافت شده است و خیلی اندک کتیبهها به خطهای دیگر هستند. این موضوع نشان دهنده تحول بزرگی است که یونانیان به سود خود ایجاد کردند. به طوری که افسانههای فراوانی در ستایش الکساندر مقدونی ساختند و چه بسی ایرانیان هم تحت تاثیر این افسانهها قرار گرفته باشند.
اما بسیاری از میراث حکومتهای ایرانی هم پس از تهاجم عربها نابود شدند. درباره اینکه عمر بن خطاب کتابخانهها را آتش زد یا خیر، در میان پژوهشگران اختلافنظر وجود دارد ولی در هنگام سلطه اعراب بر ایران به ویژه در دوره امویان تردیدی نداریم که نابودیهای فراوانی رخ داده است. حکومت اموی یک حکومت نژادپرست بود و غیر عربها را پست میدانست درباره نابودی علم و دانش در این دوره روایات معتبر از کشتار دانشمندان داریم. یکی از منابع معتبر در این باره آثارالباقیه ابوریحان بیرونی است. در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم توسط عربها فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار عرب] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس میکردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمیشود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹: ص ۵۷).
با توجه به این رفتار فاتحان، طبیعی است که بسیاری از روایات و حتی منابع ایران باستان از میان برود و به دست ما نرسد. جالب آنکه بسیاری از منابعی که امروز در دسترس ما است و مربوط به دوران ایران باستان است چند سده توسط خانوادههای زرتشتی مخفی نگه داشته شدند و در قرون اخیر در دسترس عموم قرار گرفتهاند. یکی از دلایل آن هراس از نابودی این آثار بوده است.
اما با بررسی منابع و شواهد میتوانیم فرضیههایی مطرح کنیم. از جمله آنکه روند آمیختگی روایات و حتی پندار یکسانی کوروش و کیخسرو از همان دوران ایران باستان و شاید از دوران اشکانیان شروع شده است. میدانیم کیخسرو در شاهنامه فردوسی شباهت آشکاری به کوروش بزرگ دارد و از سویی خود فردوسی تاکید میکند که شاهنامه را بر اساس نامههای باستانی سروده است (یکی نامه بود از گه باستان). به نظر میرسد داستانهای شاهنامه نزدیک به خداینامهها در دوران ساسانیان باشد. از سوی دیگر در نامه اردوان سوم آن هم پس از ویرانگری بیگانگان در ایران به کوروش بزرگ اشاره میشود. این موارد نشان میدهند شاید ایرانیان پس از آنکه نمیتوانستند کتیبههای به خط میخی را بخوانند به دنبال تطبیق شخصیتهای روایات ایرانی با منابع دیگر از جمله منابع یونانی بر آمدند؛ روایات ایرانی که شاید بسیاری از آنها روایات شفاهی به جا مانده از دوران هخامنشیان بودند و با داستانهای اسطورهای و دینی ایرانیان آمیخته شده بودند. هنگامی که به کوروش در منابع گوناگون (مثلا کوروس یا کیروس) برخورد میکردند، به دلیل شباهتهای نام یا رفتار او با شخصیتهای روایات ایرانی اینچنین برداشت میکردند که یکی از همان شخصیتها میباشد. شخصیتهایی که شاید از قبل با کوروش بزرگ آمیخته شده بودند. از این روی چه بسی آمیختگی روایات و شکلگیری شخصیتهای اسطورهای و حتی پندار یکسانی کوروش و کیخسرو ریشه در همان دوران داشته باشد که البته با توجه به منابع اندک، نمیتوانیم قاطعانه در این باره سخن بگوییم.
در هر حال باید گفت که پس از تهاجم و سلطه مقدونیها و یونانیها و اعراب قطعا نابودی فراوانی رخ داد و همین موضوع تاریخپژوهی درباره شاهنشاهی هخامنشی را دشوار کرد و گذر زمان باعث آمیختگی روایات شد.
با وجود شواهد آشکار درباره نابودی منابع توسط بیگانگان، ایرانستیزان شبهه افکنی میکنند و میگویند اگر قرار بود یورش بیگانگان منابع را نابود کند چرا یورش مغولها باعث نشد که منابع تاریخی و علمی پس از اسلام نابود شود؟!
البته در یورش مغولها هم نابودیهای زیادی رخ داد ولی اصلیترین تفاوت مقدونیها و یونانیان و اعراب با مغولها، نابودی در دراز مدت بود. اعراب و یونانیها در بلند مدت به نابودی علم و دانش پرداختند. ما نباید توقع داشته باشیم فقط در کشورگشاییهای الکساندر یا عمر بن خطاب نابودی رخ داده باشد بلکه دههها این نابودی ادامه پیدا کرد. ولی مغولها بیشتر نابودیها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت برنامهای برای نابودی نداشتند. به همین دلیل، اقدامات عربها و یونانیان بسیار تاثیر گذار تر بود. پس از تهاجم یونانیان و اعراب زبان خود را فراگیر کردند و اقدامات دراز مدت برای سلطه فرهنگی انجام دادند به طوری که خیلی از مردم نگارشهای باستانی را نمیتوانستند بخوانند. اما پس از حمله مغول زبان مغولی اصلا فراگیر نشد و همان زبانها باقی ماندند.
اتفاقا بیشتر نابودیهای یونانیان و اعراب را باید در دوران سلطه آنها جست و جو کرد و نه دوره حمله آنها که بخواهیم با حمله مغولها مقایسه کنیم.
تفاوت دیگر مغولها با اعراب و یونانیها این بود که آنها کتابهای پیشین را خطری برای خود نمیدانستند در حالی که یونانیها و اعراب چنین آثاری را خطری برای ایدئولوژی خود میدانستند. حمله و سلطه مغولها به هیچ عنوان جنبه ایدئولوژیک یا دینی نداشت که کسی را به خاطر دینی که دارد منزوی کنند یا جزیه از او بگیرند و… . به طور کلی نابودی علم و دانش توسط مغولها بسیار کمتر از عربها بود هرچند کشتاری که مغولها انجام دادند به ویژه از تودههای مردم بسیار زیاد و جنایت آمیز بود.
سخن پایانی
نوشتهها و پژوهشهای تاریخی گاهی بسیار طولانی و حتی خستهکننده میشوند. از این روی شاید بخش زیادی از مردم به دنبال مطالعه و بررسی منابع نروند و حتی مطالعه نوشتارهای تاریخپژوهانه برای آنها جذاب نباشد. همین موضوع کار را برای جوسازی رسانهای باز میکند.
به راستی تبلیغات رسانهای کوروشستیزان با واقعیتها فاصله زیادی دارد. زمانی دشمنان تاریخ و فرهنگ ایران می گفتند تا پیش از پهلوی هیچ کجا اثری از کوروش نیست! وقتی با واکنش ایران دوستان و ارائه منابع ایرانی روبرو شدند به تحریف و ذکر موارد دلخواه از منابع ایرانی روی آوردند!
ایرانستیزان تلاش میکنند با روشهای عوام فریبانه به اهداف خود برسند. برای مثال در گفتاری سطح پایین میگویند اگر هخامنشیان وجود داشتند، چرا نام هیچ پدربزرگی کوروش یا داریوش نیست؟! در مرحله اول باید گفت چنین استدلالهایی قطعا نادرست است! ولی باید توجه داشت که نام بسیاری از پدربزرگها، بر گرفته از نامهای ایران باستان و پادشاهان هخامنشی است. کافی است به اشخاص مطرح توجه کنیم از جمله بازیگران ارزندهای همچون «سیروس ابراهیمزاده» و «داریوش اسدزاده» که از پیشکسوتان سینما هستند.
تخریب و تحریف به مراتب سادهتر از ارائه دانش همه جانبه است. همانطور که خراب کردن یک ساختمان به مراتب ساده تر و بی دردسر تر از ساختن درست یک ساختمان است. برخی از نهادها سالهاست کار سادهتر را آغاز کردند و به جای تقویت هویت ایرانی به تخریب تاریخ و تمدن ایرانیان روی آوردند.
با سپاس از کوروش شهرکی
یارینامهها و بنمایهها:
– خالقیان، مجید (۱۵ آبان ۱۳۹۹). «کوروش بزرگ در منابع و ادبیات ایرانی». پایگاه خردگان.
– ابن بلخی (۱۳۸۵). فارسنامه. تصحیح لیسترانج و نیکلسون. تهران: اساطیر.
– ابن العبرى (۱۳۷۷). مختصر تاریخ الدول. ترجمه عبد المحمد آیتى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى.
– بیرونی، ابوریحان (۱۳۸۹). آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیر کبیر.
– پاکتچی، احمد (۱۳۹۰). کوروش و ذولقرنین. به کوشش عسکر بهرامی. تهران: انتشارات مرکز دایره المعارف اسلامی.
– حمد الله مستوفى (۱۳۶۴). تاریخ گزیده. تحقیق عبد الحسین نوایى. تهران: امیر کبیر.
– حمد الله مستوفی (۱۳۳۶). نزهه القلوب. به کوشش محمد دبیرسیاقی. تهران: طهوری.
– حمزه اصفهانی (۱۳۴۶) تاریخ پیامبران شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیا). ترجمه جعفر شعار. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
– سنگاری، اسماعیل؛ کرباسی، علیرضا (تابستان ۱۳۹۵). «تاریخنگاری در ایران باستان؛ ماهیت و روش آن با توجه به رویکردهای مختلف به مفهوم تاریخ». در فصلنامه علمی – پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا. سال ۲۶، شماره ۳۰، پیاپی ۱۲۰.
– شیپمان، کلاوس (۱۳۸۶). مبانی تاریخ پارتیان. ترجمه هوشنگ صادقی. تهران: فروزان روز.
– طبری، محمد بن جریر (۱۳۷۵). تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.
– گزنفون (۱۳۸۴). بازگشت ده هزار یونانی. ترجمه حسینقلی سالور. به کوشش مسعود سالور. تهران: اساطیر.
– مسعودی، علی بن الحسن (۱۳۸۲). مروج الذهب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
– نجف زاده اتابکی، ابوالحسن (۱۳۹۲). راهنمای کلاسیک و مستند تخت جمشید. تهران: انتشارات پازینه.
– ولسکی، یوزف (۱۳۸۳). شاهنشاهی اشکانی. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: ققنوس.
شرایط استفاده از نوشتار: