پس از اسلام منابع تاریخی ایران با افسانهها و نقصان همراه شد و بسیاری از دادهها نابود گردید. اما امروز با کشف کتیبهها، سکهها و پژوهشهای تاریخی و زبانشناسی، تاریخ باستانی ایران دقیقتر شناخته میشود. حمله و سلطه الکساندر و سلوکیان و بعدها سلطه خلفا با نابودی درازمدت و سلطه فرهنگی همراه بود. با این حال حافظه جمعی ایرانیان در حفظ خاطره گذشته نقش مهمی داشت.
در منابع پس از اسلام اشکالات تاریخی زیادی و آمیختگی فراوان روایات درباره تاریخ باستانی ایران دیده میشود. برای نمونه تاریخ هخامنشیان با نقصانهای فراوان نقل شده است و روایات برخی از پادشاهان ساسانی با افسانه آمیخته شده است. از تاریخ اشکانیان هم به جز نام نمانده است (1).
این موضوع با توجه به تحولات تاریخی و همچنین نابودی دادهها و منابع طبیعی بود.
برای ما که در عصر ارتباطات قرار داریم و پس از سالیان سال تلاش و پژوهش دانشمندان، پس از رمزگشایی خطوط باستانی، به وجود آمدن چندین و چند ترجمه از کتیبهها و متون باستان، پس از یافت شدن سکههای باستانی از زیر خاک، تاریخ نگاری دوران باستان سادهتر و دقیقتر شده است.
ما با داشتن ترجمههای گوناگون از استوانه کوروش، رویدادنامه نبونئید، کتیبه بیستون و… نام کوروش را با صورت باستانیاش شناختهایم و از رویدادهای زندگی کوروش با کمک تاریخ، باستانشناسی، زبانشناسی، جامعهشناسی و… آشنا شدهایم. آیا مردمان کهن نیز چنین شرایطی داشتند؟!
امروز ما با داشتن سکههای پادشاهان گوناگون و روایات اقوام و ملل گوناگون به راحتی میتوانیم نام پادشاهان را و ترتیب آنها را استخراج کنیم. آیا مردمان کهن چنین شرایطی داشتند؟!
از این رو در ارزیابی خود باید بسیاری از جوانب را در نظر بگیریم.
تهاجمهای بزرگ همانند تهاجم الکساندر و دوره سلطه سلوکیان و تحولات تاریخی را باید در نظر داشته باشیم. کما اینکه بسیاری از دورههای تاریخی ایران به صورت دقیق در منابع نیامده اند.
ما میدانیم که ایرانیان تا مدتهای زیادی از خواندن کتیبههای باستانی ناتوان بودند و این هم به دلیل تهاجمات بیگانگان و عصر هلنگرایی بود که ایرانیان را از این مهم محروم کردند.
پس از حمله عربها باز هم این حافظه جمعی بود که کمک کرد تا یاد و خاطره شکوه گذشته حفظ شود. باز هم منابع زیادی نابود شدند و نخبگان منزوی شدند. همین باعث شده است آمیختگی روایتها در منابع پس از اسلام بیشتر شود.
اصلیترین تفاوت مقدونیها و یونانیان و اعراب با یورش اقوام دیگر مانند مغولها، نابودی در دراز مدت بود.
مغولها بیشتر نابودیها را هنگام یورش انجام دادند و در دراز مدت برنامهای برای نابودی نداشتند. مغولها کتابهای پیشین را خطری برای خود نمیدانستند در حالی که یونانیها و اعراب چنین آثاری را خطری برای ایدئولوژی خود میدانستند. حمله و سلطه مغولها به هیچ عنوان جنبه ایدئولوژیک یا دینی نداشت که کسی را به خاطر دینی که دارد منزوی کنند یا جزیه از او بگیرند و… . به طور کلی نابودی علم و دانش توسط مغولها بسیار کمتر از عربها بود هرچند کشتاری که مغولها انجام دادند به ویژه از تودههای مردم بسیار زیاد بود.
ما نباید توقع داشته باشیم فقط در کشورگشاییهای الکساندر یا عمر بن خطاب نابودی رخ داده باشد بلکه دههها این نابودی ادامه پیدا کرد. به همین دلیل، اقدامات عربها و یونانیان بسیار تاثیر گذار تر بود. پس از تهاجم یونانیان و اعراب زبان خود را فراگیر کردند و اقدامات دراز مدت برای سلطه فرهنگی انجام دادند به طوری که خیلی از مردم نگارشهای باستانی را نمیتوانستند بخوانند. ولی مثلا پس از حمله مغول زبان مغولی اصلا فراگیر نشد و همان زبانها باقی ماندند
اتفاقا بیشتر نابودیهای یونانیان و اعراب را باید در دوران سلطه آنها جست و جو کرد و نه دوره حمله آنها که بخواهیم با حمله مغولها مقایسه کنیم.
۱- فردوسی گفته است از اشکانیان جز نام نشنیده است (ازیرا جز از نام نشنیدهام … نه در نامه خسروان دیدهام). یکی از مواردی که همواره مورد بحث پژوهشگران بوده، موضوع نابودی آثار اشکانیان توسط ساسانیان است. برخی از پژوهشگران معتقد بودند که ساسانیان آثار زیادی از اشکانیان را نابود کردند و این موضوع باعث شد یاد و خاطره اشکانیان از تاریخ کمرنگ شود. آنچه در منابع کهن از جمله بسیاری از منابع دوران ساسانیان میبینیم این است که اشکانیان ستایش شدند چرا که به عنوان شاهنشاهی زرتشتی ایرانی که پس از یورش و سلطه بیگانگان توانستند نیروی قایل توجهی بگیرند خوشنام بودند. پس نمی توان گفت ساسانیان همه آثار اشکانیان را نابود کردند. (برای دانش بیشتر ن.ک: آیا ساسانیان، آثار اشکانیان را نابود کردند؟!)