نام کوروش بزرگ چند بار در تاریخ طبری آمده است و واقعه بازگرداندن یهودیان به سرزمینشان را بازگو کرده است. البته طبری موارد گوناگونی را درباره کوروش بزرگ نقل کرده است که نشان دهنده آمیختگی روایات کهنتر است. در واقع به دلیل نابودی اسناد و مدارک، آمیختگیهای زیادی رخ داده است و طبری هم صرفا روایتها را بیان کرده است.
کوروش بزرگ
در تاریخ طبری چند بار اشاره به کوروش شده است. در جایی با خوانش «کورش» یاد میکند که یک پادشاه بزرگ است (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۲). در جای دیگر از «کیرش» یاد میکند که دست نشانده بهمن است (همان، ص: ۴۵۸).
طبری وقتی نام را با خوانش «کورش» میآورد خبری از بهمن نیست ولی وقتی نام را با خوانش «کیرش» میآورد از او به عنوان عامل بهمن یاد میکند که نشان میدهد منابع متفاوتی درباره کوروش بزرگ به دست آورده بوده است.
طبری در جایی در باره «کیرش غیلمى» مینویسد:
چون بلتشصر پادشاهى یافت کار وى آشفته شد.
بهمن وقتى به مشرق رفت او را معزول کرد و به جاى وى داریوش ماذوى را که به ماذى پسر یافث پسر نوح انتساب داشت پادشاهى بابل و نواحى مجاور چون شام و جاهاى دیگر داد و او بلتشصر را بکشت و سه سال در بابل و ناحیه شام پادشاهى کرد.
پس از آن بهمن وى را عزل کرد و کیرش غیلمى را که از فرزندان غیلم پسر سام پسر نوح بود به جاى وى نصب کرد و غیلم همان بود که وقتى جامر با ماذى به مشرق مىرفت همراه وى بود
و چون پادشاهى بابل به کیرش رسید به بهمن نوشت که با بنى اسرائیل مدارا کند و اجازه دهد هر جا بخواهند مقر گیرند و به سرزمین خویش باز گردند و هر که را برگزینند فرمانرواى آنها کند.
و اسرائیلیان دانیال پیمبر را برگزیدند که امورشان را به عهده گرفت و کیرش سه سال پادشاهى بابل و اطراف داشت و این سالها از وقت تسلط بخت نصر تا پایان کار وى و فرزندانش و پادشاهى کیرش غیلمى دوران خرابى بیت المقدس به شمار است و هفتاد سال است که همه را به بخت نصر منسوب دارند (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۸).
در اینجا شخصی با نام «کیرش غیلمى» که از فرزندان غیلم پسر سام پسر نوح بوده از دست نشاندگان بهمن هم بوده است. به نظر می رسد نوشتههای فارسنامه ابن بلخی درباره کیرش (ابن بلخی، ۱۳۸۵: ص ۵۳) با این نوشتههای طبری هم ریشه است.
اما در جای دیگر تاریخ طبری روایت کمی متفاوت میشود و این بار از کورش یاد میکند و مینویسد:
یویاحین پسر یویاقیم پادشاه بنى اسرائیل شد، و سه ماه پس از آغاز پادشاهى، بخت نصر به جنگ وى آمد و او را بگرفت و به بابل برد و متنیا عموى وى را به جایش نشاند و او را صدیقیا نامید.
و صدیقیا به خلاف بخت نصر رفت که به- جنگ وى آمد، و او را بگرفت و بند نهاد و میل کشید و فرزندش را پیش رویش سر برید و شهر و هیکل را به ویرانى داد و بنى اسرائیل را اسیر کرد و با شاه اسیر به بابل برد
و آنجا ببودند تا کورش پسر جاماسب پسر اسب، به سبب خویشاوندى که با آنها داشت به بیت المقدس بازشان برد، زیرا مادر کورش جاویل و به قولى حاویل اسرائیلى بود (طبری، ۱۳۷۵: ج ۲، ص: ۴۵۲).
در اینجا دیگر خبری از بهمن نیست و گویی از کوروش به عنوان یک پادشاه بزرگ یاد میشود. البته اشاره میکند که مادر کوروش یهودی بوده و پدرش نام ایرانی جاماسب داشته است که گویی با کیرش غیلمى که از فرزندان غیلم است تفاوت دارد. با این حال هر دو از بخت نصر و در ادامه بازگرداندن بنی اسرائیل به بیتالمقدس توسط کورش/کیرش سخن میگویند!
همه اینها نشاندهنده آمیختگی روایات و وارد شدن افسانههای دیگر اقوام در داستانهای کوروش بزرگ است. چرا که بر اساس اشتراک منابع باستانی میدانیم پدر کوروش بزرگ، «کمبوجیه» شهریار پارس بوده است و مادر او هم «ماندانا» شاهدخت ماد بوده است (کوروپدیای گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱؛ تاریخ هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷: همچنین ن.ک: استوانه کوروش بزرگ بند ۲۱).
این تفاوت روایات طبری به آن دلیل است که اصولا طبری نگاه خود را وارد تاریخ نگاری خود نکرده بلکه روایاتی که شنیده است را نقل کرده است. متاسفانه طبری منابع خود را ذکر نکرده است که بتوانیم تحلیل دقیق داشته باشیم.
اینکه طبری روایات گوناگونی را نقل کرده نشان دهنده آمیختگی روایات و وجود چندین روایت است. در واقع به دلیل نابودی اسناد و مدارک آمیختگیهای زیادی رخ داده است و طبری صرفا روایتها را بیان کرده است.
کتابنامه:
- ابن بلخی (۱۳۸۵). فارسنامه. تصحیح لیسترانج و نیکلسون. تهران: اساطیر.
- طبری، محمد بن جریر (۱۳۷۵). تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.