پایگاه خِرَدگان: پژوهشهای مستند درباره تاریخ و فرهنگ ایران زمین، مقابله با تحریف تاریخ و پاسخ به ایرانستیزان
در متون تاریخی وصیت نامهای از کوروش بزرگ نقل کردهاند که سرشار از مفاهیم بالای انسانی است. این وصیت نامه اشتراک نسبی در منابع دارد و نشان میدهد که در جهان باستان اندرزهای پایانی کوروش مشهور بوده است. اندرزهایی که کیخسرو پیش از مرگش میدهد و در شاهنامه فردوسی وجود دارد، شباهت زیادی به اندرزهای کوروش در گفتار گزنفون دارد.
داستانهای تحریف شدهای از پوریم توسط یهودستیزان ترویج میشود. این تحریفها بر کشته شدن اقوام بی گناه ایرانی توسط یهودیان تاکید دارند. چنین داستانی با این ساختار در هیچ منبع تاریخی وجود ندارد. ابتدا ایرانستیزانی مانند ناصر پورپیرار شروع به تحریف افسانه استر کردند و سپس حسن عباسی و علیاکبر رائفیپور (با ظاهری مذهبی) داستانی جدید به وجود آوردند. این سخنان توسط مشرق نیوز، خبرگزاری تسنیم و... ترویج شد.
در کتاب استر داستانی نقل میشود که زنی به نام استر با به خطر انداختن جان خود، یهودیان را از نسل کشی نجات میدهد و نهایتا یهودیان دشمنان خود را قتل عام میکنند. این داستان از نظر تاریخی قابل اثبات نیست چرا که با همه منابع تاریخی تضاد جدی دارد. کتاب استر حتی در طومارهای دریای مرده هم وجود ندارد. از سوی دیگر در ایران، داستانهای تحریف شدهای از این قصه رواج پیدا کرده است که بر خلاف موارد درج شده در منابع یهودیان میباشد و هیچ پشتوانهای ندارد.
در گفتههای سلیمانی امیری تناقض وجود دارد و گویا او گفتهها و استدلالهای پیشین خود را فراموش کرده است. سلیمانی امیری یا اصلا با منابع آشنا نبوده است یا با غرض ورزی، بخشهای دلخواه را گزینش کرده است! ایشان گاهی به ترجمهها و فرضیههای قدیمی استناد میکند که نشان دهنده کم سوادی و بهروز نبودن ایشان در حوزه تاریخ ایران باستان است. چطور این افراد که تا این حد از فضای پژوهش دوران هخامنشیان دور هستند، به خود اجازه میدهند درباره آن دوران اظهار نظر کنند؟!
نشان شیر و خورشید نخستین بار در دوران صفویان وارد پرچم ایران شد. در دوران قاجار آشکارا رویکرد شیعی به نشان شیر و خورشید وجود داشته است و شمشیر به دست شیر افزوده شد. در سکهها، نوشته «اسد الله الغالب» (لقب امام علی) دیده میشود. هیچ کدام از نشانهای باستانی را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و نشانهای شبیه به شیر و خورشید، اصلا جنبه ملی نداشتند بلکه جنبه نجومی و مذهبی داشتند.
علاوه بر آنکه در مهمترین کتاب تاریخ اسلام یعنی قرآن از واقعه پاره کردن نامه پیامبر اسلام توسط خسرو پرویز یادی نشده است، در تواریخ دیگر ملل، از جمله منابع ایرانی یادی از این واقعه نیست! در این قضیه اشتراک مشخصی در منابع وجود ندارد و حتی یعقوبی نوشته است خسرو پرویز نامهای در پاسخ به پیامبر اسلام نوشت. حضور نامهرسان در مقابل خسرو، با تشریفاتی که از شاهنشاهی بزرگ ساسانی میشناسیم، همخوانی ندارد و میتوان گفت این داستان بیشتر شبیه به افسانه است.
زبان پارسی یا دری زبان تمدن ایرانی است و این زبان محدود به یک قوم نبوده است. از شرق تا غرب جهان ایرانی در پیشرفت و گسترش آن نقش داشتهاند. نواحی شرقی دارای زبانهای ویژه و محلی بودند (سُغدی، بلخی، خوارزمی و...). بر اساس منابع، دری اشاره به دربار پادشاهان ساسانی داشته است و دستاوردهای پایتختها برآمده از تلاش سرتاسر یک تمدن است. البته بزرگان خراسان نقش پررنگ و شگفتآوری در پیشرفت زبان و شعر پارسی داشتند.
علاوه بر نوشتههای روشن منابع درباره کتابسوزی، روایات فراوانی از ویرانی شهرها توسط سپاهیان خلفا وجود دارد. وقتی یک شهر به کلی ویران میشد، کتابهایش هم از بین میرفتند. به راستی کتابخانه سارویه، گنج شایگان و… چه شدند؟! ترجمه کتابهای ایرانی به زبانهای دیگر مانند زبان سریانی باقی مانده ولی اصل پهلوی کتابها به دست ما نرسیده است. نابودیها صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا نبود بلکه طی دههها در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داد.
آیا کسانی که ماساگتها را تُرک میدانند، میپذیرند که در ترکهای باستانی رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و آدمخواری رایج بوده است؟! همانطور که روایت هرودوت درباره مرگ کوروش افسانهای و نادرست است، گفتار او درباره ماساگتها هم اغراق آمیز میباشد و البته ماساگتها هم هیچ ارتباطی به تُرکها ندارند. روایت هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ بیشتر شبیه به افسانه است و با شواهد تاریخی و یافتههای باستانی هماهنگی ندارد.
جایگاه درفش کاویانی در جهان اساطیری ایرانیان بسیار قابل توجه و حتی شگفت آور است. در شاهنامه، مهمترین و ارزشمندترین درفش ایرانیان همانا درفش کاویانی است که میتوان از آن با عنوان درفش میهنی ایران نام برد. ایرانیان برای درفش کاویانی جانفشانی میکردند و دشمنان هم نیروی ایران را در درفش کاویانی میدانستند و میخواستند آن را به چنگ آورند.