چندی پیش مهرداد ملک زاده در یک نشست خانه اندیشمندان سخنرانی کرد و علیه کوروش بزرگ سخن گفت و همانطور که از او انتظار میرود با ادبیات نامناسب سخن گفت. ادعاهای نادرست او آن هم در فضایی که هجمه سازماندهی شده در داخل ایران به تاریخ و فرهنگ ایران وارد میشود و در ترکیه اردوغانی به شهرهای ایرانی چشم طمع دارند، باعث شده که انتقادات به ملک زاده مطرح شود.
مهرداد ملک زاده، چهرهای پرحاشیه در باستانشناسی کشور است. سالهاست که بددهنیها، تمسخر و توهینهای ملکزاده باعث ایجاد حاشیههایی شده است.
اصولا بددهنی در بسیاری از کسانی که علیه تاریخ و فرهنگ ایرانی سخن میگویند دیده شده است. ادبیات ملک زاده چیزی شبیه به ناصر پورپیرار، رضا مرادی غیاث آبادی و کسانی مانند امیرحسین مقصودلو (تتلو) است!
شوربختانه در کشور ما روابط مهمتر از ضوابط است و بارها دیدهایم اشخاص در جایگاهی قرار میگیرند که شایسته نیستند. نفوذی که ملک زاده دارد قابل توجه است و حتی در گروه تخصصی واژهگزینی باستانشناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی حضور داشته است!
او در مصاحبهها با خبرگزاریها، ادعاهایی درباره آثار باستانی موزههای معتبر جهان مطرح کرده که دانشورانه نیستند و گویا با اهداف خاصی آن اظهارات را مطرح کرده است (برای نمونه ن.ک: دلایل ضعیف برای جعلی خواندن خنجر هخامنشی).
مهرداد ملک زاده چندی پیش (آبان ۱۴۰۲) خیلی آشکارا علیه کوروش بزرگ سخن گفت. یک فایل صوتی از ملک زاده در فضای مجازی دست به دست میشود که در یک نشست خانه اندیشمندان سخنرانی میکند و همانطور که از او انتظار میرود با ادبیات نامناسب سخن میگوید.
ملک زاده که چندان از واژههای فرهیختگان استفاده نمیکند در اظهاراتی گفته است «من و کامیار عبدی چون نگفتیم ایرانیان اولین ملتی بودند که یک بند انگشت خود را در دماغشان کردند، چون نگفتیم ایرانیان اولینها بودند، به ایرانستیزی محکوم شدیم»!!
باعث تاسف است که در خانه اندیشمندان چنین اظهاراتی مطرح شده که چندان اندیشمندانه نیست!
واقعیت آنکه به دلیل این موارد پیش افتاده نیست که سخنان ملک زاده رنگ و بوی ایرانستیزانه پیدا میکند! بلکه ادعاهای نادرست او آن هم در فضایی که هجمه سازماندهی شده در داخل ایران به تاریخ و فرهنگ ایران وارد میشود و در ترکیه اردوغانی به شهرهای ایرانی چشم طمع دارند، باعث شده که این انتقادات به ملک زاده مطرح شود.
هجمههایی که با وجود حمایت و پشتیبانی فراوان، به اهداف نرسیدند و محبوبیت کوروش بزرگ و فرهنگ باستانی ایران در میان مردم افزایش یافته است. این موضوع را از حضور پرشور مردم در اماکن تاریخی مانند پارسه (تخت جمشید) و آرامگاه کوروش بزرگ میتوان دریافت.
لازم به ذکر است که کامیار عبدی (که ملک زاده به او اشاره میکند) سابقه تحریف و سخنان نادرست درباره تاریخ ایران را دارد. برخی ادعاهای او فاجعه بوده است (ن.ک: ایران ستیزی خزنده).
به هر حال شیوه ملک زاده، تمسخر دیگران است و گویا زمانی که در پاسخ به منتقدان ناتوان است به بددهنی و تمسخر روی میآورد (ن.ک: توهین ملک زاده).
ادعاهایی که درباره کوروش بزرگ مطرح کرده است بیشتر مرتبط با حوزه تاریخپژوهی است و نه باستان شناسی! گویا دانش ملک زاده از تاریخپژوهی چندان مناسب نیست. سخنانش جنبه علمی ندارند و همراستا با جریان ایرانستیزی قابل تحلیل است. جریانی که نفوذ شدید در نهادهای رسمی دارد.
در این نوشتار چند ادعای ملک زاده درباره کوروش بزرگ را بررسی میکنیم.
مگر میشود در جنگ خون نریخت؟!
ملک زاده سخنان خود علیه کوروش بزرگ را با این جمله شروع میکند که مگر میشود در جنگ خون نریخت!
این گفتهها در تاریخپژوهی بیشتر گفتههای کوچه و بازاری محسوب میشوند. ما هر ادعا و تحلیلی که میکنیم باید بر اساس اسناد و منابع تاریخی باشد. صحت منابع بررسی شوند، اشتراکات منابع استخراج شوند و شواهد گوناگون مورد بررسی قرار گیرند.
تاریخ پژوهی، داستانسرایی و افسانهسازی نیست که آن چیزهایی که میپسندیم را به شخصیتهای تاریخی نسبت دهیم. کاری که مهرداد ملک زاده کرده است و بدون سند و مدرک مواردی را گفته است.
در موضوعات مربوط به جنگها چند مورد حتی تا به امروز اهمیت دارد که ملک زاده اصلا به آنها توجه نکرده است. اول اینکه چه کسی جنگ را شروع کرده است که مسئولیت بسیاری از تلفات متوجه شروع کننده جنگ است. دوم اینکه آیا غیر نظامیان مورد هدف قرار میگرفتند؟
آنچه در منابع و کتیبههای باستانی درباره جنگهای کوروش بزرگ اشتراک دارند این است که اولا جنگها توسط دشمنانش (اتحاد لودیه و بابل و مصر) آغاز شد.
ثانیا اگر تلفاتی در جنگها بوده مربوط به سپاهیان و سربازان دشمن بوده است نه ساکنان غیرنظامی شهرها!
اسناد باستانی مانند رویدادنامه نبونئید و روایت منظوم و همچنین استوانه کوروش بزرگ از رفتار مهربانانه کوروش با مردم شهرها سخن گفتهاند. نوشتههای کوروپدیای گزنفون و منابع یهودی با نوشتههای اسناد باستانی هماهنگی نسبی دارند.
در یک متن شاعرانه بابلی که به روایت منظوم مشهور است، از کمک کوروش بزرگ به تهیدستان پس از فتح بابل نوشته است:
[کوروش] آنانی که توانهاشان در حد بسیار پایین بود، به زندگانی بازگردانید، از آن روی که به گونهای پیوسته خوراکشان بدانان داده شده است… (ارفعی، ۱۳۸۹: ص ۲۵).
چنین اسناد و مدارک معتبری، آن هم اسنادی از اقوام و ملل گوناگون نگارش یافتهاند، درباره کمتر پادشاهی در طول تاریخ وجود داشته است و کوروش را متمایز میکند.
این در حالی است که کشتار غیر نظامیان پس از فتح شهرها و نوشتن چنین وقایعی بر کتیبهها، کاری رایج در آن زمان بوده است. بیایید بخشهایی از کتیبه سناخریب پس از فتح بابل را بخوانیم:
شهر و خانهها را از پی ها تا (فراز) دیوارها(یشان) ویران کردم، نابود کردم، به آتش سوزاندم. دیوارها و حصار بیرونی، پرستشگاه ها، خدایان، زیگوراتهای (ساخته شده) از آجر و گِل و هر چه آنجا بود را با خاک یکسان کردم و خاک آوار آنها را به آبراهه اَرَختو ریختم…. (رزمجو، ١۳۸۹: صص 79-80).
در تصویر زیر میتوانید نوشتههای استوانه کوروش بزرگ را با دیگر کتیبههای آن دوران مقایسه کنید:
تفاوت کوروش بزرگ با شاهان دورانش
آنچه ملک زاده درباره مادها و انتقال قدرت در آن دوران نمیداند!
ملک زاده در ادامه برای اینکه بگوید، کوروش جنگ کرده است، با همان ادبیات بازاری میگوید اینگونه نیست که کوروش رفته گفته باشد لطفا ماد را به ما تسلیم کنید!!
او این سخنان را میگوید تا به مخاطبان القا کند که ماد با جنگ و خونریزی تسلیم کوروش بزرگ شده است!! این سخنان یادآور تبلیغات فرقهی پیشهوری و مقاله فریدون ابراهیمی دادستان کل آن فرقه است (ن.ک: اتحاد مادها و پارسها که فرقهی پیشهوری قصد کمرنگ کردنش را داشت).
گویا ملک زاده نمیداند که بر اساس رویدادنامه نبونئید، پادشاه ماد با سپاهیانش به کوروش یورش برد اما سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند (ن.ک: رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲).
هرودوت هم داستانی درباره پیوستن هارپاگ سردار مادی به کوروش بزرگ نوشته است. البته با جزئیات افسانهای که در بسیاری از روایاتی که هرودوت نقل میکند، دیده میشود.
شاهنشاهی هخامنشی با اتحاد مادها و پارسها شکل گرفت و حتی به پادشاهی مادها و پارسها مشهور بود. مشروعیت کوروش هم به دلیل تبار مادی او بود.
به گفته مورخان یونانی، پدربزرگ مادری کوروش، شاهنشاه پیشن ماد بود بنابراین کوروش برای سپاهیان ماد پادشاهی مشروع محسوب میشد. اگر از پیوند خویشاوندی کوروش با مادها هم صرف نظر کنیم، چنین مینماید که مادها پادشاهی کوروش را پذیرفته بودند.
تمدن ماد تأثیر بسیار زیادی در شاهنشاهی هخامنشی گذاشت و به عبارتی میتوان هخامنشی را ادامه ماد دانست.
آنچه در منابع اشتراک دارد این است که حکومت هخامنشی در ابتدا از اتحاد مادها و پارسها شکل گرفته و این اتحاد تا پایان دوران آنها هم باقی بوده است. به گفته کتزیاس و گزنفون همسر کوروش یک مادی بوده است (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵؛ گزنفون، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۱۹) و سپس داریوش هم با دختر کوروش ازدواج کرده است. در نوشتههای گزنفون اتحاد ماد و پارس به صورت روشن معلوم میشود؛ این موضوع در کتاب ۱، بخش ۵ کوروپدیا کاملا هویدا است. از منابع یهودی هم نباید غافل شد. در کتاب دانیال از رویایی میگوید که در آن یک قوچ صاحب دو شاخ، سلطنت مادها و پارسها عنوان میشود و بزی که آن را شکست میدهد پادشاه یونان (کتاب دانیال، باب ۸، آیات ۲۰ و ۲۱). در تخت جمشید به کرات حضور مادها و پارسها را در کنار هم میبینیم. از جمله نقش برجسته زیر که بزرگان مادی و پارسی در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر میباشند (تصویر ۱).
تصویر 1: بزرگان پارسی و مادی در حال مهرورزی به یکدیگر
شاید مهرداد ملک زاده دانش اندکی از تحولات و انتقال قدرت در آن دوران دارد. شاید هم از قصد این موارد را نادیده میگیرد تا اینطور به مخاطبان القا کند که ماد توسط پارسیان با جنگ و خونریزی تصرف شده است!
آیا کوروش سرزمینهای زیادی را در مدت کوتاه تصرف کرد؟!
ملک زاده می گوید کوروش یک آدم معمولی بوده و خیلی آدم زیرک و باهوشی بوده و توانسته در دوران کوتاهی سرزمینهای زیادی را تصرف کند!
در سخنان ملک زاده نوعی تناقض دیده میشود ابتدا او میگوید کوروش آدم معمولی بوده و سپس میگوید زیرک و باهوش بوده که کاری نادر را انجام داده و آن هم تصرف سرزمینهای زیاد در مدت زمان کوتاه بوده است.
باز هم آشکار است که ملک زاده آشنایی چندانی با تاریخ دوران کوروش بزرگ ندارد.
اولا فتوحات کوروش در زمان کوتاه نبوده است. متن باستانی و ارزشمند رویدادنامه نبونئید اطلاعات دقیقی از سال رخدادها ارائه میدهد. به همین دلیل سال رویدادهای مهم دوران کوروش بزرگ مشخص هستند. حتی گاهی روز دقیق رویدادها هم مشخص است به طوری که میدانیم شهر بابل در ۲۰ مهر ماه فتح شد و خود کوروش در ۷ آبان وارد بابل شد.
بر اساس این متن باستانی متوجه میشویم که زمان چندان کوتاه نبوده است.
در سال ۵۵۰ پیش از میلاد انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش با همیاری سپاهیان ماد صورت گرفت که با عنوان سال آغاز شاهنشاهی کوروش بزرگ شناخته میشود (یعنی کوروش شاه شاهان شد).
پس از اتحاد لودیه، بابل و مصر و آغاز جنگ علیه ایرانیان، نبرد بزرگی رخ داد و سرانجام پیروزی با کوروش بزرگ بود که به فتح لودیه انجامید. این پیروزی ۳ سال پس از آغاز شاهنشاهی کوروش بوده است؛ یعنی در سال ۵۴۷ پیش از میلاد.
برخی تصور میکنند که کوروش بلافاصله به سراغ بابل رفت در صورتی که فتح بابل ۸ سال بعد رخ داد. شاید کوروش ترجیح داد به امور کشور بپردازد و در فرصت مناسب خطر دشمنانی مانند بابل را رفع کند. در سال ۵۳۹ پیش از میلاد، نارضایتی مردم بابل از نبونئید (پادشاه بابل) راه را برای کوروش بزرگ هموار کرد. پس از نبرد اوپیس (۱)، شهرهایی مانند سیپار و بابل (پایتخت) بدون جنگ فتح شدند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بندهای ۱۴-۱۹).
از جنگهای کوروش بزرگ در نواحی شرقی و آسیای مرکزی اطلاعات معتبر کمتری در دست است. وجود شهری با نام کوروپولیس در سغد باستانی احتمالاتی به وجود آورده که کوروش سغد را فتح کرده است. فتح کوروش با توجه به یورشهای اقوام سکایی در آن ناحیه قابل توجه میباشد.
در این صورت نمیتوان فتوحات کوروش را در زمان کوتاه دانست و باز هم دانش اندک ملک زاده را آشکار میسازد.
این در حالی است که کوروش را نمیتوان از کشورگشایان بزرگ تاریخ دانست. در طول تاریخ چند کشورگشای نامدار وجود داشتند که بخش عظیمی از جهان را فتح کردند. برای مثال الکساندر مقدونی و چنگیز مغول شخصا فرماندهی سپاهیان را بر عهده داشتند که توانستند مناطق بسیار بزرگی را تصرف کنند! فتوحات خلفا به ویژه عمر بن خطاب هم قابل توجه بوده است.
در اینکه کوروش بزرگ بر یکی از بزرگترین قلمروهای تاریخ فرمانروایی میکرده تردیدی نیست. اما آیا همه آن قلمرو را خودش فتح کرده بود؟ تصور اشتباهی رایج است که برخی میپندارند کوروش از پارس برخاست و همه جا را فتح کرد! در صورتی که همه وسعت قلمروی کوروش، به دلیل تصرفات خود او نبود و بخش زیادی توسط شاهان ماد پیش از کوروش فتح شده بود.
شهرت کوروش بزرگ نه به دلیل کشورگشایی بلکه به دلیل اخلاق فرمانروایی او، روا داری مذهبی، احترام به اقوام و ملل مغلوب است. حتی در دوران باستان هم کوروش بزرگ به دلیل نوع فرمانروایی شهرت داشت؛ نه کشورگشایی.
ملک زاده و برده داری
مهرداد ملک زاده میگوید افسانهای گفته میشود که هخامنشیان مخالف برده داری بودند در صورتی که برده داری در بابل و مصر ادامه داشت.
ملک زاده در ادامه با همان ادبیات نامناسب میگوید: «شاه هخامنشی باید مغز خر خورده باشد که برده داری را لغو کند چرا که اقتصاد بابل و مصر فرو میپاشید».
البته این ذهنیت که ملک زاده با اولویت بالا از دید اقتصادی به موضوع نگاه میکند بیشتر تحت تاثیر وقایع زمان حال است. ما نباید اوضاع امروز را به جهان باستان فرافکنی کنیم.
دیسمان ذهنی مردمان باستان با زمان ما بسیار تفاوت داشته است. آنها به اقدامات خود معنا و مفهوم معنوی میدادند و رضایت خدا یا خدایان اولویت داشته است. در استوانه کوروش با همین نگاه معنوی به نارضایتی از بیگاری کشیده شدن مردمان و آزاد کردن آنها اشاره میشود (بندهای ۲۵ و ۲۶ استوانه کوروش، ترجمه ارفعی) که در ادامه بیشتر درباره آن توضیح میدهیم.
این بند از استوانه کوروش بزرگ با منابع یهودی هماهنگی دارد. بخشی از یهودیان که از آنها بیگاری کشیده میشد، با آمدن کوروش بزرگ آزاد شدند و توانستند به سرزمین خود بازگردند. شاید همین موضوع باعث شد که برخی در دوران معاصر از آزاد کردن بردهها پس از فتح بابل سخن بگویند.
واقعیتی وجود دارد که برده داری در بابل و مصر و… را به هیچ وجه نمیشد در یک شب یا یک روز لغو کرد ولی در دوران هخامنشیان تغییرات و تحولاتی صورت گرفت.
چنانچه با دید اقتصادی هم به موضوع نگاه کنیم با توجه به شرایط آن روزگار جنبههای اقتصادی برده داری تغییر کرد. دکتر شروین وکیلی در یکی از کتابهایش نوشته است بهای برده به تدریج افزایش یافت، در حالی که قیمت کالاهای اساسی کمابیش در سراسر دوران هخامنشی ثابت ماند. این خود باعث میشد که برده داری دیگر صرفه اقتصادی نداشته باشد. وکیلی مینویسد در مصر رسم باستانی و جا افتادهی گسیل اسیران جنگی به معابد و استفاده از ایشان به عنوان برده به تدریج منسوخ شد (۲).
البته نباید از فراز و نشیبها دوران هخامنشی و سیاستهای متفاوت شاهنشاهان هخامنشی غافل شد ولی به نظر میرسد گامهایی برای مقابله با بردهداری صورت گرفت.
اینکه کوروش کسانی که به ناحق از آنان بیگاری کشیده میشد را آزاد کرد و اینکه الواح فراوان به جا مانده از دوران هخامنشیان نشان میدهد کارگران حقوق قابل توجهی داشتند، مواردی است که ملک زاده یا نمیداند یا نمیخواهد از آنها یاد کند چرا که مغرضانه سخن میگوید.
بسیاری از واژههایی که ادعا میشود معنای برده داشتند، چندان قطعی نیستند. داندامایف موارد زیادی را درباره برده داری در دوران هخامنشیان ردیف کرده که دقیق نیستند و حتی برخی از آنها ربطی به برده ندارند (برای نمونه واژه بندک در کتیبه بیستون). البته او مینویسد بردهها در آن دوران اجازه مالکیت اموال داشتند و صاحب مزد بودند!!
به هر حال این موضوع مفصل است و پاسخهای فراوانی در کانالها و رسانههای دیگر داده شده است که برای آنکه این نوشته طولانی نشود از تکرار آنها خودداری میکنیم.
آنچه ملک زاده درباره استوانه کوروش نمیداند
گویا ملک زاده طوری سخن میگوید که گویی استوانه کوروش بزرگ متن چندان مهمی نیست و فقط یک پیروزینامه است.
ملک زاده میگوید در این استوانه آمده که کوروش اجازه داده است مردمانی که از سرزمین خود کوچانده شدند به سرزمین خود بازگردند! طوری که گویا فقط همین گفته شده و تمام!
این در حالی است که رفتار انسان دوستانه کوروش محدود به اقوام کوچانده نبوده است بلکه رفتار او با مردم بابل، کسانی که از آنها بیگاری کشیده میشد، پرستشگاههای اقوام گوناگون و… قابل توجه است.
در استوانه کوروش بزرگ اینچنین آمده است:
من (شهر) بابل و همهی شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی داده بود نه در خور ایشان، درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم (بندهای ۲۵ و ۲۶ استوانه کوروش، ترجمه ارفعی).
اهمیت استوانه کوروش بزرگ در تاریخ بشر را نمیتوان نادیده گرفت. استوانه کوروش بزرگ نخستین سند به دست آمده در تاریخ بشر است که در آن از رفتار مهربانانه پادشاهی از قومی دیگر پس از پیروزی بر قومی مغلوب ذکر میشود. برخی از مفاهیم و واژههایی که در استوانه کوروش بزرگ آمده، در اسناد پیشین دیده میشود ولی همه آنها درباره قوم خود آنها است؛ بنابراین این متن را میتوان متنی انسان دوستانه فراتر از مرزهای قومی دانست و در جهان باستان یک پدیده نوین بوده است.
این سند بیان کننده رواداری مذهبی هخامنشیان است به طوری که در این متن بر بازسازی و رسیدگی به پرستشگاههای اقوام گوناگون تاکید میشود.
توجه به امنیت و آسایش مردمان (آن هم اقوام مغلوب) در این متن در جهان باستان شگفت آور است. به طوری که در بخشی از این استوانه میخوانیم:
سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام بر میداشتند، من نگذاشتم کسی در تمامی سرزمینهای سومر و اکد ترساننده باشد (بند۲۴ استوانه کوروش بزرگ).
باید پرسد به راستی ملک زاده اینها را نخوانده و آن سخنان را گفته است؟! یا خوانده و با غرض ورزی نادیده گرفته است؟!
سخن پایانی
آنچه از سخنان ملک زاده میتوان فهمید این است که پژوهشهای عمیق درباره تحولات تاریخی دوران کوروش بزرگ انجام نداده است و وقتی با عبارتهایی مانند «یکبند انگشت در دماغ»، «مغز خر خورده» و… همراه می شود مایه شگفتی میشود که چگونه این شخص توانسته جایگاهی در باستان شناسی کشور پیدا کند!!
باعث تاسف است که بسیاری از دانش آموختگان تاریخ و باستان شناسی هیچ جایگاهی ندارند، آن وقت چنین کسانی تریبون دارند و چنین سخنانی را بیان می کنند!
پانویس:
۱- درباره نبرد اوپیس و تحریفها بخوانید: کوروش و اوپیس
لازم به ذکر است که مهرداد ملک زاده زمانی نوشتههای شروین وکیلی را مسخره میکرد و گویا ناتوانی در انتقاد دانشورانه باعث چنین کارهایی میشد. قطعا نوشتههای شروین وکیلی همانند نوشته دیگر پژوهشگران قابل نقد است ولی ملک زاده بیشتر تلاش میکرد با توهین و تحقیر وکیلی را بدنام کند.
کتابنامه:
- ارفعی، عبد المجید (۱۳۸۹). فرمان کوروش بزرگ. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.