گفتگوی حسن شایگان با خبرگزاری مهر، هنوز توسط رسانههای جریان ایرانستیز به ویژه رسانههایی با گرایش چپ افراطی، تجزیهطلبان قومگرا و افراطیهای به ظاهر مذهبی بازنشر میشود! چندی از هم میهنان بارها از ما درخواست کردند که پاسخی آماده کنیم چراکه بازنشر گفتههای او فراوان شده است. از این روی تصمیم گرفتیم نوشتاری آماده کنیم.
چند وقتی است که جریان ایرانستیز از گفتههای شخصی به نام حسن شایگان سو استفاده میکنند و گفتههای او را نشر میدهند. برای نمونه سایت آذتورک نیوز که آشکارا رویکرد ایرانستیزانه دارد، گفتههای او را بازنشر کرده است. مشخص نیست خود جناب حسن شایگان موافق این بازنشرها هستند یا خیر؟!
او چند سال پیش در گفتگو با خبرگزاری مهر گفته بود «هرآنچه که درباره تمدن و فرهنگ دوره هخامنشیان در منابع تاریخ ایران نوشته شده اصالت علمی ندارد و تاریخ هخامنشیان چیزی جز فضاحت نیست.»
از همان زمان گفتههای حسن شایگان با واکنش استادان و دانشآموختگان باستانشناسی و تاریخ همراه بود. به طوری که دکتر شاهرخ رزمجو، عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته دوران هخامنشی، نوشتهای در واکنش به او نوشت.
آن گفتگوی حسن شایگان با خبرگزاری مهر، هنوز توسط رسانههای جریان ایرانستیز به ویژه رسانههایی با گرایش چپ افراطی، تجزیهطلبان قومگرا و افراطیهای به ظاهر مذهبی بازنشر میشود!
آیا روح شوروی در نزد کوروشستیزان زنده است؟!
گفته میشود رشته تحصیلی حسن شایگان اقتصاد بوده است و آنچه مسلم است حسن شایگان بسیار تحت تاثیر تبلیغات شوروی سابق علیه تاریخ باستانی ایران قرار دارد و گفتههایش یادآور فرقه پیشه وری و… است. همین باعث سواستفاده از گفتههای او شده است.
پیش از این در نوشتههای دیگر ریشههای کوروشستیزیها و نقش شوروی سابق و گروههای داخل ایران که وابسته به شوروی بودند را بررسی کرده ایم.
هدف شوروی کاملا مشخص بود و به دنبال ایجاد تفرقه در ایران و بیشتر کردن نفوذ خود بود. ولی سوال آنجاست که چرا یک ایرانی در این دوران باید گفتههای محبوب آن دوران را مطرح کند و باعث سو برداشت جریان ایرانستیز شود؟!
آنچه تاسف آور است این است که رسانههای رسمی مانند خبرگزاری مهر گفتههای او را گسترش میدهند. همان مطلب باعث سواستفاده رسانههای ایرانستیز میشود.
از این کارها چنین میتوان برداشت کرد که گویا برخی به دنبال مطرح کردن او هستند!
پیش از این هم تلاشهایی برای مطرح کردن ناصر پورپیرار و رضا مرادی غیاث آبادی صورت گرفت و اتفاقا بسیاری از گفتههای حسن شایگان تکرار گفتههای پورپیرار و غیاث آبادی و گروههای تجزیه طلب است.
با وجود تکرار مکررات پاسخ میدهیم
با توجه به پاسخهای ارزندهای که به حسن شایگان داده شده بود، ما قصد تکرار مکررات نداشتیم. ولی چندی از هم میهنان بارها از ما درخواست کردند که پاسخی آماده کنیم چراکه بازنشر گفتههای او فراوان شده است. برخی دیگر هم معترض بودند که چرا پاسخ به اشخاص دیگر دادید ولی به حسن شایگان پاسخی ندادید!
از این روی تصمیم گرفتیم نوشتاری مختصر آماده کنیم. البته در نوشتههای دیگر پایگاه خردگان بارها به چنین ادعاهایی پاسخ دادهایم.
در این نوشتار چند مورد از ادعاهای حسن شایگان را بررسی میکنیم و برای آنکه تکرار مکررات به حداقل برسد به نوشتههای دیگر پایگاه خردگان لینک میدهیم.
امید است مخاطبان گرامی نوشتههایی که به آنها لینک داده شده است هم به صورت کامل بخوانند چرا که بسیاری از اسناد و منابع در آن نوشته ها ذکر شدند.
آیا نوشتههای داندامایف بدون اشکال است؟
حسن شایگان بسیار به نوشتههای داندامایف استناد میکند. گویی بخشهای دلخواه از نوشتههای داندامایف برای حسن شایگان معیار است. هرچند برداشت گزینشی از نوشتههای داندامایف داشته است.
برخی از هم میهنان وقتی نام پژوهشگران مشهور و برجسته میآید با خود فکر میکنند پس چون آن پژوهشگر بزرگ است، همه صحبتهای او درست است!
ولی باید پذیرفت نوشتههای داندامایف از نظر شیوه تاریخپژوهی گاهی اشکالات اساسی دارد.
در کتابها و مقالات تاریخپژوهانه یک موضوع خیلی مهم است که استنادات به منابع به صورت درست انجام گیرد و برای هر ادعا، سند و مدرک آن مشخص باشد. موضوعی که داندامایف قطعا میدانسته و استنادات فراوان داشته است. ولی گاهی به خوبی این کار را انجام نداده است.
برای نمونه در جایی نوشته است:
گزنوفون در سیروپادیای [کوروپدیا] خود شرح میدهد که آستیاگس [آستیاگ] خیلی با آرامش به عنوان شاه ماد در بستر خود درگذشت و پیروزی کوروش بر مادها پس از مرگ آستیاگس بود و او بر ژنرالها و در نتیجه شاه ماد پیروز شد (داندامایف، ۱۳۸۹: ص ۲۵).
داندامایف در اینجا استناد دقیقی به کوروپدیا نمیکند و نوشته است که بر اساس کوروپدیا کوروش بر ژنرالها و شاه ماد پیروز شده است!!
این در حالی است که بر اساس کوروپدیا خبری از جنگ مادها و پارسها یا آنطور که داندامایف نوشته پیروزی بر ژنرالها و شاه ماد نیست!
بر اساس داستان گزنفون سیاکسار درباره علاقه دخترش به کوروش میگوید:
از آن پس که وی [دختر سیکسار] بالید و بالا گرفت هرگاه میپرسیدیماش که چه کس به همسری خویش میپذیری؟ پیوسته پاسخ می داد: کوروش (کوروپدیا، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۲۰).
و سپس سیاکسار درباره آینده مرز ماد میگوید:
و از بهر جهیزیهاش همه مرز ماد را به او میدهم زیرا که مرا پسری نیست (همان).
داندامایف اصلا به این موارد اشاره نمیکند و برداشتهای مبهمی از کوروپدیا داشته است! نمیدانیم این کار داندامایف از روی مطالعه نادقیق کوروپدیا بوده یا با غرض ورزی همراه بوده است.
داندامایف در ادامه برای آنکه به جنگ مادها و پارسها در گفته گزنفون اشاره کند، به دیگر کتاب او یعنی آناباسیس اشاره کرده و نوشته است:
در کتاب آناباسیس خود گزارش میدهد که بین ایرانیان [پارسیان] و مادها جنگ در گرفت در حالی که در کتاب سیروپادیا وقایع تاریخی به گونهای نوشته شده که ظاهراً تعمدی در کار بوده که حقایق دست بخورد بیشتر به خاطر آنکه مقام كوروش بالاتر رود و حالت ایده آلی به خود بگیرد.
حال آنکه استنادی که داندامایف به آناباسیس کرده است درباره شهری در نزدیکی دجله به نام لاریسا است (اناباسیس، کتاب سوم، فصل چهارم). این بخش نوشته اناباسیس مبهم است. در اینجا اصلا نام کوروش بزرگ نیامده است و مشخص نیست کدام رویارویی پارسها و مادها در حوالی دجله بوده است؟!
یک برداشت این است که برای زمانی است که شاهنشاهی هخامنشی شکل گرفته بود و شاید این روایت برای سالیان سال پس از کوروش بزرگ و مرتبط با ناآرامیهایی باشد که هیچ ربطی به قیام هارپاگ و کوروش در زمان آستیاگ ندارد.
در اینکه پس از کوروش و کمبوجیه بخشهای زیادی شورشی شدند تردیدی نیست و در کتیبه بیستون هم مفصل آمده است. دستهای از مادها به داریوش پیوستند و دستههای دیگر هر کدام اقداماتی برای رسیدن به قدرت انجام دادند. حتی دستهای از پارسیان هم شوریدند تا قدرت را تصاحب کنند. این موضوع به دلیل بحران مشروعیت بود که بارها در تاریخ جهان باستان پیش آمده است.
اینکه گزنفون در کتاب دیگرش از جنگی میان مادها و پارسها در انتقال قدرت به کوروش نگفته است، این نظر را تایید میکند و ربطی به کوروش و آستیاگ ندارد. شاید هم گزنفون در اناباسیس روایات آمیخته شدهای را نقل کرده است که ابهام دارد.
ولی داندامایف این بخش را بدون بررسی دقیق و بدون توجه به ابهامات، مرتبط با آستیاگ و کوروش ساخته است!
با همه اینها آنچه مسلم است در نوشتههای گزنفون اشکالاتی وجود دارد و گاه تناقضاتی هم دیده میشود. گزنفون در کوروپدیا خودش اذعان کرده که شنیدههایش را نوشته است. به نظر میرسد در کوروپدیا وقایع مربوط به کوروش یکم یا کوروش بزرگ آمیخته شده است و از نظر تاریخی نمیتوان وجود سیاکسار را ثابت کرد.
نوشتههای اناباسیس درباره شهر مادی در نزدیکی دجله هم جای بررسی و پژوهش بیشتر دارد!
ولی در اینجا موضوع اصلی رد نوشتههای گزنفون درباره انتقال قدرت از آستیاگ به کوروش نیست. بلکه موضوع شیوه نادرست تاریخ پژوهی توسط داندامایف است.
سوال آنجاست که چرا داندامایف باید به نوشتههایی اشاره کند و استناد دقیقی ارائه ندهد؟! حتی نوشتههای کوروپدیا را طوری دیگر القا کند؟!
این موارد ذکر شد که تصور نکنیم داندامایف مرجع تقلید بوده و هرآنچه نوشته را باید چشم بسته بپذیریم! هر پژوهشگر تاریخ هر چقدر هم بزرگ باشد، قابل نقد است و میتوان از او پرسید چرا در جایی استنادی صورت نگرفته است.
نقدهای قابل توجهی به نوشتههای داندامایف وارد شده است. بسیاری از واژههایی که ادعا میشود معنای برده داشتند، چندان قطعی نیستند. داندامایف موارد زیادی را درباره برده داری در دوران هخامنشیان ردیف کرده که دقیق نیستند و حتی برخی از آنها ربطی به برده ندارند.
با همه اینها باید توجه داشته باشیم که داندامایف پژوهشگر برجستهای بوده است و هیچگاه اندیشههایی مانند قومگرایان افراطی نداشته است.
ادعاهای بدون سند حسن شایگان
حسن شایگان ادعاهای بدون سند فراوان کرده است. برای نمونه می گوید: «بخشی از خراج جنسی و انسانی بابل سالیانه ۵۰۰ پسر و نوجوان زیبا بود که باید به پارس تحویل داده میشدند».
یا در جای دیگر می گوید: «کورش علاقه داشت افرادی که بهعنوان خراج انسانی یا در جنگها به اسارت گرفته میشوند، مقطوعالنسل شوند».
او برای هیچ کدام از این ادعاها سندی ذکر نکرده است.
وی اعتقاد عجیبی درباره تاریخ پژوهی دارد و میگوید:
این به بینش ربط دارد و بینش چیزی نیست که در خواندن متون بتوان آن را پیدا کرد. بینش استعدادی است که بخشی از آن با قوه تفقه به دست میآید.
آنطور که از گفتههای او میتوان برداشت کرد، او با استعداد خود و با قوه تفقه به این موارد رسیده است! چرا که سند و منبعی برای ادعای خود مطرح نکرده است!
اما در تاریخ پژوهی حرف اول و آخر را اسناد و مدارک میزنند. چنانچه بدون سند و مدرک ادعایی مطرح کنیم مانند داستانسرایی و افسانهسازی است.
ادعای حسن شایگان در شرایطی است که در استوانه کوروش نقل میشود که اقوام و ملل با خواست خودشان هدایا را آوردند (استوانه کوروش بزرگ، بندهای ۱۹ و ۲۰).
هرودوت هم مینویسد در دوران فرمانروایی کوروش و سپس کمبوجیه، مالیات وجود نداشت، بلکه اقوام معمولا هدایایی برای شاه می آوردند (کتاب ۳، بند ۸۹).
این موارد که در منابع اشتراک دارند، قطعا از اعتبار بیشتری برخوردار هستند تا آنکه موضوعی افسانهای را فقط یک نفر نوشته باشد.
حسن شایگان با ذکر این موارد، قصد دارد کوروش را متجاوز معرفی کند و منشور حقوق بشر خواندن کوروش را رد کند! بارها از بردهداری می گوید و گویا تحت تاثیر برخی از فلسفههای نظری تاریخ که در دوران شوروی محبوب بود، میخواهد دوره ای سرشار از برده داری را برای ایرانیان ذکر کند!
این در حالی است که در استوانه کوروش اینچنین آمده است:
درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی داده بود نه در خور ایشان، درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم (استوانه کوروش، بندهای ۲۵ و ۲۶، برگردان ارفعی).
این خود نشان دهنده آزادی افرادی است که نبونئید به نا حق از آنها بیگاری میکشیده است. این بند از استوانه کوروش بزرگ با منابع یهودی هماهنگی دارد. بخشی از یهودیان که از آنها بیگاری کشیده میشد، با آمدن کوروش بزرگ آزاد شدند و توانستند به سرزمین خود بازگردند. شاید همین موضوع باعث شد که برخی در دوران معاصر از آزاد کردن بردهها پس از فتح بابل سخن بگویند.
اما درباره مقابله با برده داری به صورت کلی در بابل توسط هخامنشیان باید توجه داشت که این موضوع به صورت تدریحی انجام گرفت. در دوران هخامنشی، قیمت بردهها بهتدریج تا حدود یک و نیم برابر سطح قبلیشان افزایش یافت (Jursa, 2010: p 234). این خود باعث میشد که برده داری دیگر صرفه اقتصادی نداشته باشد.
البته نباید از فراز و نشیبها دوران هخامنشی و سیاستهای متفاوت شاهنشاهان هخامنشی غافل شد. پادشاهانی مانند اردشیر دوم و اردشیر سوم سرکوبهای شدیدی کردند. شاید در منابع غیر ایرانی غرضورزیهایی شده باشد ولی باید گفت که یک سند معتبر یعنی یک رویدادنامه از زمان اردشیر سوم به دست آمده است که از انتقال اسیران که از صیدا گرفته شدند سخن به میان میآید. در این متن به اسیران زن هم اشاره میشود (نگاه کنید به: ABC 9 - Artaxerxes III Chronicle).
ولی اگر اتفاقی در زمان اردشیر اول یا اردشیر دوم افتاده باشد را نباید به کوروش بزرگ ربط دهیم. هر تمدنی فراز و نشیب داشته است. رفتارهای پادشاهان یک سلسله با یکدیگر تفاوت داشت و نمی توان گفت چون اتفاقی بعدها افتاده است پس تقصیر کوروش بزرگ می باشد!
درباره تمدن بابل
حسن شایگان همچنین ادعاهایی بدون سند و مدرک درباره فقر مردم بابل پس از کوروش بزرگ و فرسودگی تمدن بابل مطرح کرده است.
دکتر رزمجو در پاسخ به این ادعا نوشته است:
آقای شایگان از حجم معاملههای نقره در بابل در مقیاس بسیار بالا، در دوران بابل نو، هخامنشی و سلوکی، به کلی بی اطلاع است. این معامله ها در صدها کتیبه در بایگانی های بابلی ثبت شده که خلاف گفته ایشان را نشان می دهد (ن.ک: خودویرانی تاریخ و فرهنگ به کمک تحریف).
حتی داندامایف که حسن شایگان به نوشتههای او علاقه دارد، درباره تمدن بابل در دوران هخامنشیان مینویسد:
فرهنگ بابل باستان در طول دو سده تسلط پارسها گسترش یافت. اختر شناسی ریاضی بابل تحت فرمانروایی هخامنشیان پیشرفت ویژهای داشت. توفیقات آن از جمله بزرگترین پیشرفتهای تاثیر گذار تمدن باستان به شمار میرود. در همان دوران حقوق بابل به شکوفایی رسید. تحولات چشمگیری نیز در روابط اجتماعی- اقتصادی کشور روی داد (داندامایف، 1391: ص 9).
در مطالب دیگر پایگاه خردگان درباره تداوم شکوه تمدن بابل تا پایان دوران هخامنشیان نوشته ایم که پیشنهاد میکنیم حتما مطالعه بفرمایید.
ادعاهای متناقض حسن شایگان درباره پیروزیهای کوروش بزرگ
حسن شایگان در ادعایی عجیب میگوید:
کورش در هیچ جنگی پیروز نشده است.
ولی سپس خودش میگوید:
پیروزی کورش به دلیل ملحق شدن هارپاگ به آنهاست.
بالاخره کوروش پیروز شده است یا خیر؟!
اگر وارد جزئیات و واژههای حسن شایگان نشویم گویا او معتقد است کوروش با کمک سپاهیان دشمن، کاهنان و… توانسته سرزمینها را فتح کند و خودش قدرت کافی نداشت.
او به نوعی اذعان کرده است که تلفات فتوحات کوروش کم بوده است و اتفاقا با بررسی همین موارد در مییابیم که کوروش علاقه به جنگهای پر تلفات نداشته است و همیشه به دنبال راههایی برای پیروزی با تلفات کم بوده است. این سیاست نظامی یک سیاست معقول بوده است و باید از حسن شایگان پرسید اشکالش چیست که تلفات در جنگها کم باشد!
آنچه در منابع و کتیبههای باستانی درباره جنگهای کوروش بزرگ اشتراک دارند این است که اولا جنگها توسط دشمنانش (اتحاد لودیه و بابل و مصر) آغاز شد.
ثانیا اگر تلفاتی در جنگها بوده مربوط به سپاهیان و سربازان دشمن بوده است نه ساکنان غیرنظامی شهرها!
اسناد باستانی مانند رویدادنامه نبونئید و روایت منظوم و همچنین استوانه کوروش بزرگ از رفتار مهربانانه کوروش با مردم شهرها سخن گفتهاند. نوشتههای کوروپدیای گزنفون و منابع یهودی با نوشتههای اسناد باستانی هماهنگی نسبی دارند.
بر خلاف گفتههای حسن شایگان، نبردهای بزرگی خارج از شهرها صورت گرفته است که پیروزی با کوروش بزرگ بوده است. از جمله نبردی که با سپاهیان لودیه (و دیگرمتحدان دیگر) انجام شد و همچنین نبرد اوپیس بر کرانه رود دجله روی داد (ن.ک: کوروش و اوپیس).
حسن شایگان ارزش استوانه کوروش را نمیداند
حسن شایگان می گوید:
استوانه در اصل فتحنامه است که بعداً تبدیل به اعلامیه حقوق بشر میشود.
اهمیت استوانه کوروش بزرگ در تاریخ بشر را نمیتوان نادیده گرفت. استوانه کوروش بزرگ نخستین سند به دست آمده در تاریخ بشر است که در آن از رفتار مهربانانه پادشاهی از قومی دیگر پس از پیروزی بر قومی مغلوب ذکر میشود. برخی از مفاهیم و واژههایی که در استوانه کوروش بزرگ آمده، در اسناد پیشین دیده میشود ولی همه آنها درباره قوم خود آنها است؛ بنابراین این متن را میتوان متنی انسان دوستانه فراتر از مرزهای قومی دانست و در جهان باستان یک پدیده نوین بوده است.
این سند بیان کننده رواداری مذهبی هخامنشیان است به طوری که در این متن بر بازسازی و رسیدگی به پرستشگاههای اقوام گوناگون تاکید میشود.
توجه به امنیت و آسایش مردمان (آن هم اقوام مغلوب) در این متن در جهان باستان شگفت آور است. به طوری که در بخشی از این استوانه میخوانیم:
سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام بر میداشتند، من نگذاشتم کسی در تمامی سرزمینهای سومر و اکد ترساننده باشد (بند۲۴ استوانه کوروش بزرگ، برگردان ارفعی).
باید پرسد به راستی حسن شایگان اینها را نخوانده و آن سخنان را گفته است؟!
همچنین حسن شایگان به استوانه بخت نصر اشاره میکند و طوری به مخاطب القا میکند که استوانه کوروش بزرگ با استوانههای پیشین تفاوتی نداشته است. البته استوانهای که از بخت نصر (نبوکدنصر دوم - Nabû-kudurri-uṣur) به جا مانده بسیار کوتاه است و اصلا با استوانه کوروش قابل مقایسه نیست.
احتمالا وقتی با استعداد بینش و قوه تفقه تاریخ پژوهی صورت بگیرد نتیجهاش میشود اینکه بگوییم همه کتیبههای استوانهای شکل از نظر محتوا شبیه هم هستند!
جدا از گفتههای حسن شایگان، جریان کوروشستیز بارها به استوانهها و کتیبههای پیش از کوروش بزرگ اشاره میکنند و تبلیغ میکنند که استوانه کوروش تفاوت چندانی با آنها ندارد!!
در نوشتارهای مفصل به بررسی این موضوع و تفاوتهای استوانه کوروش با سایر کتیبهها پرداختهایم.
حسن شایگان افسانهای ترین روایت درباره مرگ کوروش بزرگ را پذیرفته است!
شایگان با تکرار ادعاها و تحریفهای جریانهای بدنامی مانند پانترکیسم میگوید:
کورش حتی در سن ۷۰ سالگی هم جنگ افروز و جهان خوار است و در همین زمان نیز در جنگی با ماساژتها ضمن آنکه کلیه نفرات ارتش عظیم ایران را به باد داد خود نیز کشته شد.
این ادعا انقدر دروغین و سست و تکراری است که پرداختن به آن فقط تکرار مکررات است. پیشنهاد میکنیم دیگر نوشتههای پایگاه خردگان درباره مرگ کوروش را بخوانید.
تنها نکتهای که قابل ذکر است، آن است که گویا حسن شایگان همانند دیگر کوروشستیزان علاقه به افسانهای ترین و سست ترین روایات را دارد و تلاشی برای راستی آزمایی روایات نمیکند.
شایگان، کارگران با حقوق را برده نامیده است
اسناد دست اول و مهم به جا مانده از دوران هخامنشیان نشان می دهند که کارگران از حقوق و مزایا برخوردار بودند. اما شایگان این کارگران را برده دانسته و گویا به درستی با مفهوم برده آشنا نیست!
البته اگر نگاه کلی و درست به الواح و اسناد نداشته باشیم ممکن است برداشتهای اشتباه هم میکنیم.
پیش از این بارها به این تحریف ها پاسخ داده شده است و ما تکرار مکررات نمی کنیم.
دکتر شاهرخ رزمجو درباره این ادعای حسن شایگان اینچنین نوشته است:
وجود هنرمندان و کارگران خارجی حقوق بگیر و استخدام شده در دوره هخامنشی از دید وی، نشان بی تمدنی است!
ایشان تلاش دارد همگی این افراد، شامل مهندسان، طراحان، صنعتگران و حتی کورتش ها (کارگران آزاد) را برده یا اسیر جنگی معرفی کند که زمانی یک نگرش محبوب کمونیستی بود.
اگر مهندسان هخامنشی، از سرزمین های دیگر بودند، چرا هیچکدام پیش از آن، تالارها و ستون هایی در اندازه های شوش و تخت جمشید در سرزمین خود نداشتند؟
نظر آقای شایگان درباره دستمزد کارگران نیز، برداشتی سطحی و قدیمی است که نشان دهندۀ درک نادرست از اقتصاد باستان و گویای نا آگاهی از روش شناسی علمی در بررسی مضمون الواح است.
ایشان نه آشنایی تخصصی با تفسیر الواح دارد و نه از پژوهش.های تازۀ بین المللی در این زمینه آگاه است.
او در ادعایی خودساخته و خیالی، بدون ارائۀ شواهد علمی میگوید: «در شوش، پرسپولیس و هگمتانه اختهخانههای بسیاری فعالیت داشتند تا بردهها و اسرای جنگی را مدام اخته کنند و به سرکار بگمارند»! در حالیکه در هیچ کجا، هیچ شواهدی در یافته های باستانشناسی و شواهد نوشتاری وجود ندارد که چنین ادعایی را تایید کند.
ادعاهای خیالی و بدون سند و مدرک، جایی در جهان آکادمیک امروز ندارند.
آیا هنر و معماری هخامنشیان تقلیدی است
حسن شایگان می گوید:
حجاریها و خطوط که کار آشوریها و بابلیهاست. آثاری که داعش از تمدن آشوری نابود کرد تماماً مانند آثار هخامنشی است و چهره انسانها در حجاریها مانند چهرههای هخامنشی در کتیبه بیستون است.
گویا حسن شایگان تا قبل از نابودی آثار توسط داعش چنین آثاری را ندیده بود که مثالش چنین رویدادی است!!
به هر حال تاثیر پذیری هخامنشیان صرفا از آشوریها و بابلیها نبوده است بلکه از تمدنهای زیادی تاثیر پذیرفتند و این هم به دلیل سیاست فرهنگی آنها بوده است.
هنگامی که به چگونگی فرمانروایی هخامنشیان نگاه میکنیم، در مییابیم که تیرههای فراوانی در شاهنشاهی جای داشتند. همانگونه که از نقش برجستههای پارسه پیداست، مردان گوناگون با چهرهها و پوشاک گوناگون نقش شده اند. با نگاه به این نکتهها میتوان گفت گردآوری این همه هنر در کنار یکدیگر، نشانی از پاسداشت فرهنگ و هنر تیرههای گوناگون در شاهنشاهی هخامنشی میباشد. به گفتاری دیگر یادآور سیاستهای فرهنگی آن دوران است به گونه ای که همه تیرهها، «پارسه» را از خود بدانند و با آن پیوند برقرار کنند.
در این بین هنر میان رودان تأثیر فراوانی بر هنر هخامنشی گذاسته است و البته نباید از تأثیر هنرهای پیشین فلات ایران بر میان رودان و همچنین در پارسه غافل شد.
پس اتفاقا این تاثیر پذیدی نشانهای از پیشرفت تمدنی در دوران هخامنشیان است.
این درحالی است که ایرانیان نقش ویژهای در ساخت پارسه (تخت جمشید) داشتند و هنر هخامنشی هنری ممتاز و درخشان و ترکیبی از هنر اقوام پیشین به همراه نو آوری بود که بر هنر روم و یونان هم تأثیر گذاشت.
خبرگزاری مهر بخشی از گفتههای حسن شایگان را برجسته کرده است و با رنگی متفاوت نوسته است:
هخامنشیان نه خط و نه کتابتی داشتند. آنها صناعت و طبابت و… هم نداشتند و به طور کل هرچه به نام تمدن هخامنشی گفته میشود هیچگونه پایه علمی ندارد. تاریخ هخامنشیان سراسر فضاحت است.
با وجود این همه کتیبه، لوح، هنر و معماری و… که در جهان باستان برجسته هستند، گفتن چنین مواردی آیا فضاحت نیست؟
از آنجایی که پیش از این دکتر شاهرخ رزمجوبه خوبی پاسخ به این گفته ها را دادند ما دیگر تکرار مکررات نمی کنیم.