شاهنامه
درباره بنمایههای تاریخی شاهنامه، پژوهشهای فراوانی صورت گرفته است. باید پذیرفت بسیاری از داستانهای شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است که به مرور زمان به وجود آمدهاند. آنچه مشخص است داستانهای شبیه به هخامنشیان به ویژه در قالب داستانهای کیانیان در شاهنامه دیده میشوند. در واقع میتوان گفت کیانیان در شاهنامه آمیختگیهایی با هخامنشیان دارند.
با توجه به پژوهشهای شاهنامه پژوهان و منابع تاریخی میتوان گفت کیخسرو در شاهنامه بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ دارد. هنگام بررسی موضوع کوروش بزرگ در شاهنامه نباید فراموش کنیم که فردوسی پس از تهاجمات بزرگ به ایران و سلطه آنها بر ایرانیان، شاهنامه را سرود، در شرایطی که منابع باستانی زیادی نابود شده بودند. بخشهای زیادی از شاهنامه حاصل آمیختگی تاریخ و اساطیر است. با این حال داستانهای شبیه به هخامنشیان در شاهنامه دیده میشوند (به ویژه در قالب داستانهای کیانیان). این در حالی است که ابوریحان بیرونی در یک جدول از یکسانی کوروش و کیخسرو میگوید. تعجب آور است که برخی اسکندر پسر داراب در شاهنامه را بدون چون و چرا همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند!
درباره موضوع کوروش و فریدون باید گفت همانطور که فریدون در اسطورههای ایرانی جایگاه ویژه و غیر قابل انکار دارد، کوروش هم در تاریخ ایران جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد. به طور کلی گویی فتوحات و رفتارهای کوروش بزرگ در غرب بیشتر در روایات فریدون آمده است.
مازندران همواره پهلوان پرور بوده است و در نوشتارهای کهن ایرانی از پهلوانپروری این بخش بارها یاد شده است. مازندران در داستانهای ایرانی جایگاه ارزشمندی دارد، آنگونه که در شاهنامه فردوسی پایتخت پادشاهان خوشنام پیشدادی است. بر اساس داستانها آرش کمانگیر از همان مناطقی تیر خود را رها کرد که پایتخت ایران در زمان فریدون و منوچهر در آن قرار داشته که همان شمال کشور بوده است.
در شاهنامه پیش از داستان بیژن و منیژه، فردوسی داستانی دل انگیز از زندگی خود میگوید. داستان چنین است که در شبی تاریک و تار، ناگهان از بستر بجست و از «بت مهربانش» (همسرش) تقاضای آتشدان درخواست کرد. ماجرای خودش و همسرش را بسیار زیبا گزارش میکند و اینگونه سخن گفتن تنها از کسی بر میآید که بسیار دلداه و دلباخته باشد.
برخی از نویسندگان بدون بررسی دقیق داستان انوشیروان و مرد کفشگر و بدون توجه به بخشهای دیگر شاهنامه، نتیجه گرفتند که در روزگار ساسانی سواد آموختن، انحصاری بوده است و مردم عادی حق درس خواندن را نداشتند و همین داستان را گواه نوشته خود آورده اند! این در حالی است که شواهد گوناگون نشان میدهد که آموختن خواندن و نوشتار برای عموم مردم آزاد بوده است. در آن داستان انوشیروان صرفا اجازه نمیدهد که فرزند یک کفشگر ثروتمند پس از پول زیادی که به شاهنشاه میدهد، در طبقه دبیران قرار گیرد. دبیران در روزگار ساسانی حساس ترین و رازمند ترین کارها را بر عهده داشتند که از جمله میتوان به دستههای کاری مربوط به دادگستری، مالیات، درآمد ویژه پادشاه، امور آتشکدهها و… اشاره کرد. بنابراین ورود فرزند یک شخص ثروتمند به این طبقه صرفا به دلیل داشتن پدر ثروتمند مقدور نبود و کار کفشگر بیشتر به رشوه دادن شباهت داشت.
چنین جشن فرخ از آن روزگار، به ما ماند از آن خسروان یادگار... در بسیاری از منابع تاریخی و ادبی ما به شکل یک پادشاه ترسیم و داستانهای دلکشی هم درباره نوروز گفته شده است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی و شاهنامه فردوسی و کتابهای دیگر، نوروز را به جمشید نسبت دادهاند.
یکی از داستانهای شاهنامه داستان جانفشانی سردار ایرانی برای درفش کاویانی است که حتی با دندان درفش را برافراشته نگه میدارد. این داستان، عشقی شورانگیز به درفش باستانی ایرانیان را نشان میدهد؛ درفشی که نماد آزادیخواهی و مبارزه با ستمگران است.
در آثار شاعران پارسی گوی، بارها از بریدن گیسوان برای سوگواری یاد میشود. یکی از مشهورترین آنها سوگواری بانو فرنگیس برای همسر خوشنامش یعنی سیاوش است. همچنین حافظ هم بیتی در این باره دارد.
داستان خیزش ایرانیان در شاهنامه و رهایی از بند ضحاک یکی از نمادینترین و پرمایه ترین داستانهای اسطورهای در جهان است. داستان ضحاک درسهایی میدهد که گویی دارای گفتاری جاودان برای همه روزگاران بشر است و ذهنیت انسانِ باستانی، آنها را در قالب داستانی نمادین در یادها ماندگار کرده است.
با آنکه برخی به اشتباه تصور میکنند نام آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیامده، ولی چندین بار نام این پهلوان نامدار ایرانی در شاهنامه فردوسی آمده و آشکار است که خردمند توس با داستان آرش کمانگیر آشنا بوده است. البته جزئیات داستان آرش در شاهنامه نیامده و این موضوع باعث تعجب پژوهشگران شده است!
شاید تصور وجود داستانها و نقاشیهای مرتبط با رستم دستان، پهلوان بزرگ ایرانی در چند سده پیش از سروده شدن شاهنامه، کمی دشوار باشد، اما سُغدیان، چنین یادگارهایی به جای گذاشتهاند. سُغد باستان یکی از مناطق ایرانی نشین آسیای مرکزی بوده و همواره فرهنگ ایرانی در آن منطقه از جایگاه قابل توجه برخوردار بوده است
در بررسی ارزشها و باورهای ایران باستان جایگاه والای آبادگری و آبادانی قابل توجه است. به طوری که گویی آبادانی صرفا یک کار زمینی و مادی برای مردمان و پادشاهان نبوده بلکه کاری مقدس و معنوی برای آنها بوده است. گویی شادی خدای بزرگ در نتیجه شادی مردم و زیبایی زمین و آسمان به دست می آمده است.
اگر شاهنامه نبود چه بسی زبان پارسی فراموش می شد و اگر زبان پارسی فراموش میشد بسیاری از آموزههای اخلاقی هم فراموشی میشدند و خدا میداند امروز انسانیتی بود یا نه!!! بیستم و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی گرامی باد
انتقادهایی به موضوع کوروش و کیخسرو مطرح شده است که برخی از آنها قابل تامل می باشند و برخی از آنها هم صرفا تخریب گرایانه هستند. برخی از منتقدان میگویند که کیخسرو پیش از کوروش بزرگ بوده است در صورتی که کیخسرو یک شخصیت اسطورهای است و اگر بخواهیم برای یک شخصیت اسطورهای زمان دقیق تعیین کنیم کار بیهودهای انجام دادهایم. اساسا این اشتباه است که بخواهیم شاهنامه را با دید صرفا تاریخی نگاه کنیم بلکه شاهنامه دارای داستانهای اسطورهای است که به مرور آمیختگیهایی با تاریخ داشتهاند. همچنین بر خلاف ادعای برخی از افراد، ابوریحان بیرونی به شباهت کوروش و کیخسرو تردید نداشته است و یکسان بودن کوروش و کیخسرو به هیچ وجه دیدگاه یونانیان و رومیان نبوده بلکه خود ابوریحان بیرونی توضیحاتی به جدول افزوده است. پیش از آن ابوریحان بیرونی صرفا نقل قولی از منابع مسیحی کرده که کورش عامل بهمن بوده است. اما درباره شباهت کوروش و کیخسرو خود ابوریحان توضیح خود را نوشته است نه آنکه نقل قول کند.
هویت ایرانی محدود به هیچکدام از مرزهای دولت های کنونی نمیشود. این هویت باستانی که در شاهنامه فردوسی بسیار مورد توجه قرار گرفته است باعث حفظ بسیاری از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی دوره باستان شده است. در منابع تاریخی و اسطورهای ایرانی، افغانستان امروزی صرفا بخشی از ایران بزرگ است نه آنکه ایران معادل افغانستان باشد!! در شاهنامه فردوسی از بخشهای گوناگون مانند آمل، پارس، آذرآبادگان، کرمان، اصفهان، خراسان، اردبیل، اهواز، گیلان و… به عنوان شهرهای ایران یاد میشود. در دیگر منابع هم ایران بسیار فراتر از ایران کنونی و افغانستان است به طوری که ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی که میتوان او را استاد فردوسی دانست حدود ایرانشهر را از رود آموی تا رود مصر میداند. در نوشتههای ابوریحان بیرونی، اصطخری، مقدسی و… هم حدود ایرانشهر بسیار فراتر از افغانستان است. ادعای اینکه ایران شاهنامه همان افغانستان است، تحریفی خام و بدون پشتوانه میباشد…
چندی است میبینم برخی فردوسی گریزان و شاهنامه ستیزان میکوشند تا با چند بندی دروغین که در آغاز ظفرنامه شرفالدین علی یزدی آمده و در این نوشتار نیز از آنها یاد خواهم کرد برای پافشاری بر این یافه که شاهنامه سخنانی دروغین و گناهآلودی است که خود فردوسی نیز از سرودن آنان پشیمان شده و توبه کرده است بهره ببرند از این رو بر آن شدم تا سخن پایانی را درباره این یافه خُرد بگویم دگرچه که امروزه با پژوهشهای پژوهشگرانی چون زنده یادان استاد عبدالعظیم قریب، استاد مینوی،استاد محیط طباطبایی، دکتر خیّامپور، حافظ محمود خان شیرانی و دکتر ریاحی دیگر نباید چنین یافههایی تکرار شود ولی افسوس که فردوسی گریزان و شاهنامه ستیزان از هیچ کاری برای پایین آوردن ارج و مقام فرزانهی توس و یادگار گرانمایهاش شاهنامه فروگذار نمیکنند هر چند که یافهای بیش نباشد.
شاهنامه افزون بر اینکه حماسه میهنی ایران است؛ خردنامه فرزانشی فرهنگ ایرانی نیز به شمارمیآید که فردوسی فرزانهی توس بسیاری از ویژگیهای مینوی و فرزانشی را با هنر سخنوری و داستانپردازی خویش در جای جای ساختارشاهنامه گنجانده است. اگر همه بندهای اندرزآمیز شاهنامه، گفتههای فرزانهی توس و سخنان باشندگان داستانها برونآوری و گردآوری گردد، گرداوردی فرزانشی و جداسر در چند هزار بند بدست خواهد آمد…
جدا از جایگاه والای شاهنامه فردوسی در فرهنگ ایرانی، نباید کارایی شاهنامه فردوسی در پاسداری از ارزشهای نیکو در گستره جهانی را فراموش کرد.
همایش سرای مهر به کوشش کانون ایرانشناسی باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران و به بهانه مهرگان و پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک برگزار شد. از اهداف این همایش بررسی اسطورهها و معرفی سنتهای کهن ایرانی بود.
ایرانستیزان به منظور ایجاد تفرقه بین اقوام و مذاهب ایرانی، متون باستانی را یا تحریف میکنند و یا بخشهای مهم را سانسور میکنند! بر عکس ادعاهای ایرانستیزان، گیلان و مازندران جایگاه دلاوران ایرانی بوده است و به جنگاوری و دلیری شهرت داشتهاند. مازندران کنونی پایتخت ایران در اسطورهها بوده و گیلان هم زادگاه فریدون بوده است که علیه دیوها مبارزه کرد. در واقع بر اساس متون باستانی ایرانی، دیوها در گیلان بومی نبودهاند بلکه به این مناطق یورش آورند. بدون تردید این نواحی جایگاه پهلوانان ایرانی بوده است و در برابر اشغال گران ایستادگی کردند. در شاهنامه هم مازندران کنونی جایگاه یلان ایران خوانده شده است.
زمانی که ما قانون اساسی را که یک مفهوم مدرن و جدید است را به دوران باستان میبریم قطعا از جهات گوناگونی با قانون اساسی پسا قرن نوزدهمی تفاوت خواهد داشت. با این حال چندین منبع درباره شیوه حکومت داری و رای و تفکر شاهنشاهی ساسانی در اختیار داریم. فردوسی در شاهنامه از رسالهای که به «آئین اردشیر» نامور بود اشاره میکند. چندی از مواردی که درباره آیین و قانون آنها سخن رانده شده، عبارتند است: نظام جزا و پاداش در نبرد، نظام دیوانی و استخدام دانشمندان، نظارت بر فرمانداران و حفاظت از حقوق مردم، تحقیق و تفحص درباب ایالات و عملکرد حاکمان، توجه به نوگرایی، منع لشگریان شاهنشاه از تجاوز به مال و جان مردم، عملیات های عمرانی، نظام آموزش عمومی و…
نکته مهمی که معمولا به آن توجه نمیشود این است که بر اساس اسطورههای ایرانی اگر پادشاهی به کژی و نابخردی و ستمگری روی میآورد، فره ایزدی از او دور میشد و دیگر شایسته پادشاهی نبود. یعنی مشروعیت خود را از دست میداد. جنبه بازدارندگی فره ایزدی قابل توجه است به طوری که هراس از دور شدن فره ایزدی و از بین رفتن مشروعیت باعث میشده که دادگری برای پادشاهان ایران باستان یک ارزش به شمار آید و اگر فرمانروایانی دادگر نبودند، رقبای سیاسی آنها که خون شاهی داشتند بهانه پیدا میکردند. میتوان گفت فره ایزدی بازدارنده ستمگری در منش ایرانشهری بوده است.
شاهنامه فردوسی نشان دهنده هویت ایرانیان است و آشنایی با نامهای شاهنامه میتواند برای ایرانیان بسیار سودمند باشد.
در تاریخ بخارای نرشخى آشکارا به برگزاری جشن سوری اشاره میشود و در شاهنامه فردوسی هم پس از داستان گذر سیاوش از آتش صراحتا آمده است: «سه روز اندر آن سور می در کشید». پریدن از آتش هم یادآور همان گذر سیاوش از آتش میباشد و شاید آمدن واژه «سور» در این ابیات و همچنین پریدن از روی آتش بی ارتباط با چهارشنبه سوری نباشد. لازم به ذکر است که آشنایی ایرانی فرهنگان با روزهای هفته مربوط به دوران پس از اسلام نیست بلکه پیش از اسلام هم ایرانیان آشنایی داشتند.
گرچه با توجه به تحولات گاهشماری خورشیدی، یافتن تاریخ دقیق زادروز فردوسی دشوار است، اما یکم بهمن ماه کنونی هم یادگاری از فردوسی و زادروز او می باشد.
کیخسرو یک شخصیت اسطورهای است که آمیختگیهایی با اشخاص تاریخی و در رأس آنها کوروش بزرگ داشته است (بیشترین آمیختگی را با کوروش بزرگ داشته است). اگر بخواهیم برای یک شخصیت اسطورهای زمان دقیق تعیین کنیم کار بیهودهای انجام دادهایم.
او پادشاه خوبی بود و همه دد و دام و جانوران و هرچه در گیتی بود مطیع اوامر او بودند. وی پسر زیبایی به نام سیامک داشت که خیلی مورد توجه و علاقه پدر بود...
داستان هفت خوان رستم همانند بسیاری از داستانهای شاهنامه دارای حرفهای فراوانی برای مردمان، نخبگان، فرمانروایان و… است. از جمله آنکه داستان در قالبی نمادین و با بیانی جذاب، هشدار میدهد که تصمیم نادرست یک فرمانروای نا آگاه (کیکاووس) چه مشکلات و تنگناهایی را رقم میزند و برای جبران چه سختیهای فراوانی را باید پشت سر گذاشت!!
بوسـههای زال و رودابه، جدایی سـیمرغ و زال، سـوگ سـیاوش
ماردوش ضحاک مار در داستانهای اساطیری از نمادهای اهریمنی است و در ایجاد غفلت و گمراهی نقش دارد مثل آن در داستان آدم و حوا و نقش مار در آن غذای مار در این داستان مغزجوانان بیان شده است این موارد اشاره دارد به اینکه جهل و سیاهی برای بقای خود همیشه با به انحراف کشیدن خرد انسانی به خرافات و مشغول کردن تفکر به افکار واهی انسان را از انسانیت دور کرده و به سمت توحشی ویرانگر میکشاند و آسایش و آرامش را از جامعه میگیرد.
شکی نیست که توران بخشی از حوزه فرهنگی و تمدن ایرانی بوده است اما موضوع اساسی آن است که همه سرزمینهای ایرانی در ابتدا در اختیار پادشاهان ایران همانند جمشید و فریدون قرار داشته است. نام ایران مدتها قبل از آنکه اصلا توران از نظر سیاسی بوجود بیاید در شاهنامه ذکر میشود. توران یک کشور مقطعی بوده است که در تقسیمبندیهای فریدون بوجود آمد که بعدها فریدون هم از این تقسیم بندی صرف نظر کرد.
درفشی که نشان قیام مردم علیه بیدادگر بیگانه و برانداختن او و نماد حمایت ملّت از شاهنشاهان دادگر و ایرانی بود. درفشی که در دوره های ایران باستان از آن به عنوان پرچم و درفش ملی ایرانشهر در کنار دیگر درفش های شاهی و نظامی استفاده کرده اند.
در هنگام گزینش ابیات شاهنامه، به اینکه از قول چه کسی گفته میشود توجه داشته باشیم. بسیاری از ابیات شاهنامه که گزینش میشوند و گاهی از قول فردوسی بزرگ، نقل میشوند، در واقع سخنانی هستند که پهلوانان، پادشاهان و دیگر شخصیتهای شاهنامه بیان میکنند. البته بدون شک هنرمندی فردوسی در این سخنان قابل توجه است اما گاهی هم از این سخنان سوء استفاده میشود.
پایگاه فرهنگی خِرَدگان و کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران در روزهایی که نزدیک به بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی بود، دهه فرهنگی خردمند توس را برگزار کردند. این دهه شامل سه گردهمایی بود که هر کدام با موضوعات مختلف همراه بودند و در باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران برگزار شد.
شاید کمتر درباره دیوارنگاریهای باستانی سغد و نگاره زنان در این دیوارنگاریها شنیده باشیم. سُغد باستان یکی از مناطق ایرانی نشین فرارود بوده و همواره فرهنگ ایرانی در آن منطقه از جایگاه قابل توجه برخوردار بوده است؛ از بخشهای مهم این منطقه میتوان به سمرقند و بخارا اشاره کرد که بعد از اسلام پایگاه مهمی برای فرهنگ ایرانی شد.
در متون تاریخی وصیت نامه ای از کوروش بزرگ نقل کرده اند که سرشار از مفاهیم بالای انسانی است. در این وصیت، کوروش اندرزهایی به فرزندان و دوستانش میکند. شگفت آنکه بخشهایی از شاهنامه فردوسی شباهت عجیبی به این اندرزها دارد. در این نوشتار به بررسی اندرزهای پایانی کوروش بزرگ و شباهتهای آن به بخشهایی از شاهنامه میپردازیم.
با آنکه از اشکانیان در داستانهای حماسی ایرانیان، از جمله در شاهنامه، کمتر نام برده شده است اما بسیاری از داستانهای شاهنامه یادآور دوران اشکانیان هستند. چنین مینماید که تاریخ و تشکیلات دوران اشکانی نفوذ شدیدی در داستانهای حماسی و قهرمانی ایرانیان گذاشت.
در آیینهای میهنی و مذهبی ما داستانهای مربوط به سیاوش دلیر نقش مهمی ایفا میکند. در شاهنامه دو داستان بسیار مشهور درباره سیاوش وجود دارد، پایان یکی از آنها خوشایند و فرجام دیگری تلخ و ناگوار است. جالب آنکه شاید تا به امروز این داستانها در جشنها و سوگواریهای ما بسیار تأثیر گذار بودند.
فردوسی با گردیه غرور را در ژرفای همهی زنان روان میکند، با سیندخت در برابر همهی کوچک شدنها میایستد، با گرد آفرید شادی را در دلها زنده میکند. با سودابه شوق و درد را آمیخته می کند با فرانک و کتایون درایت را میفهماند و با شیرین عشق و دوستی و وفا را میآموزد. زن نقش اساسی در شاهنامه ایفا میکند.