نگاهی کوتاه:
شاهنامه افزون بر اینکه حماسه میهنی ایران است؛ خردنامه فرزانشی فرهنگ ایرانی نیز به شمارمیآید که فردوسی فرزانهی توس بسیاری از ویژگیهای مینوی و فرزانشی را با هنر سخنوری و داستانپردازی خویش در جای جای ساختارشاهنامه گنجانده است. اگر همه بندهای اندرزآمیز شاهنامه، گفتههای فرزانهی توس و سخنان باشندگان داستانها برونآوری و گردآوری گردد، گرداوردی فرزانشی و جداسر در چند هزار بند بدست خواهد آمد…
نویسنده: مهدیار سپاسی
شاهنامه گرداوردی است پربار از اندرزها و آموزههای ناب فرزانشی که برخی از این آموزهها در میان داستانها و فراخورهای گوناگون از زبان باشندگان بیان شده که برجستهترین آنها سخنان انوشیروان و دَستوَر دانای او بزرگمهر بختگان است [۱].
بسیاری از پندها و نکات این بخش و برخی دیگر از بازگفتهای شاهنامه گاه برگرفته از بنمایههای فرزانهی توس در سرایش شاهنامه و گاهی نیز در گریزهای آموزهای در آغاز، میان و پایان برخی داستانها است و گاه هم از خردمندی و فرزانگی خود او سرچشمه میگیرد.
ریشه بسیاری از سخنان فرزانشی فرزانهی توس هم در آموزههای ویژگی رفتاری فرهنگ و ادب ایران باستان است که او به سبب دهقاننژادیاش با یادگارهای نوشتاری و گفتاری آن آشنا بوده و هم آموزههای اسلامی در قرآن، سخنهای نبوی و گفتارهای امامان شیعی (ع).
برجستهترین نکات و درونمایههای فرزانشی و اندرزی شاهنامه عبارتند از:
– یزدان پرستی،خردگرایی و سپارِشِ به خردمندی
– میهن دوستی، ارج ننهادن به گیتی و بهره مندی اززمانها [۲]، مرگ گرایی [۳]، دادگری، نکوهش آز، نامجویی و آزادگی، راستی و پرهیز از دروغ، داشتن آزرم، مهرورزی و نرمخویی
– فرهنگ مندی، دانشاندوزی، میانه روی در اندیشه و رفتار،پندآموزی و… [۴]
یکی از بهترین بندهای ادب فرزانشی پارسی این بیت است که احمد غزالی بر بنیان بازگفت مرزباننامه درباره آن گفته است: «ای مسلمانان هر چه من در چهل سال سر این چوب به شما میگویم فردوسی در یک بیت گفته است اگر بر آن خواهید رفت از همه مستغنی(بی نیاز) شوید» [۵]
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
(۲/۴۱۹/۸) [۶]
اگر همه بندهای اندرزآمیز شاهنامه، گفتههای فرزانهی توس و سخنان باشندگان داستانها برونآوری و گردآوری گردد، گرداوردی فرزانشی و جداسر در چند هزار بند بدست خواهد آمد [۷].
در اینجا از میان این بندهای پرشماراز برخی نمونههای برجسته برای آشنایی و نگرورزی دوستداران و برای پایستن سخنان خود یاد میکنیم:
خرد چشم جان است چون بنگری
که بیچشم شادان جهان نسپری
(۱/۵/۲۵)
…
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
(۱/۸/۴۸۵)
…
سَخُن را ماند از تو همی یادگار
سَخُن را چنین خوارمایه مدار
(۱/۸۵/۴۸۸)
…
ستم، نامه عزل شاهان بُوَد
چو درد دل بیگناهان بُوَد
(۶/۱۳۷/۴۹)
…
اگر پَشه از شاه یابد ستم
روانش به دوزخ بماند دژم
(۷/۳۲۵/۲۹۲۹)
…
جوانان دانای دانش پذیر
سزد گر نشینند بر جای پیر
(۶/۲۱۷/۳۴۰)
…
سر تخت شاهی پیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنکه بیسود را برکشد
ز مرد هنرمند برتر کشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
(۶/۲۳۲/۵۶۳-۵۶۵)
…
مشو غرّه ز آب هنرهای خویش
نگه دار بر جایگه پای خویش
(۳/۱۹۲/۱۴۳۵)
…
که چون کاهلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان
(۴/۴۴/۶۷۵)
…
سر مایه مردمی راستی است
ز تاری و کژی بیاید گریست
(۵/۳۸/۵۰۲)
…
میانه گزینی بمانی به جای
خردمند خواندت و پاکیزه رای
(۶/۲۲۶/۴۶۹)
…
سَخُن ماند از ما همی یادگار
تو با گنج،دانش برابر مدار
(۷/۴۶۷/۲۳)
…
به گرد دروغ ایچ گونه مگرد
چو گردی شود بخت را روی زرد
(۷/۴۶۷/۲۳)
…
ز گیتی دو چیز است جاوید بس
دگر هر چه باشد نماند به کس
سخن گفتن نغز و کردار نیک
نگردد کهن تا جهان است ویک
(۷/۲۸۸/۲۴۴۶-۲۴۴۷)
…
مدارا خرد را برابر بُوَد
خرد بر سر جان چو افسر بُوَد
(۷/۱۸۰/۱۱۰۷)
…
ز دانش چو جان تو را مایه نیست
به از خامشی هیچ پیرایه نیست
(۷/۱۸۰/۱۱۰۵)
…
زنادان نیابی جز از بتّری
نگر سوی بی دانشان ننگری
(۶/۲۵۷/۴۱)
…
هر آنگه که گویی دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
(۷/۳۲/۱۶-۱۷)
…
ستوده کسی کو میانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید
(۶/۳۵۰/۱۹)
…
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
به فرهنگ باشد روان تن درست
(۷/۲۹۴/۲۵۳۰)
بیگمان درونمایه بسیاری از این آموزهها در زندگی انسان کنونی نیز به کار میآید و این نشان میدهد که کارکردهای شدنی و همگانی شاهنامه هنوز به پایان نرسیده است.
پانویس:
۱. برای بررسی فرزانشی این بخش، رک: فوشه کور، شارل هانری دو؛ اخلاقیات (مفاهیم اخلاقی درادبیات فارسی از سده سوم تا سده هفتم هجری)، برگردانی محمدعلی معزّی و عبدالمحمّد روح بخشان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی ۱۳۷۷، صص۶۰-۷۷.
۲. از نمونههای فرزانشی آن پرسش و پاسخ آغازین داستان رستم و سهراب درباره داد یا بیداد بودن مرگ است.
۳. درباره اندیشه ناپایداری جهان و پروه شمردن زمان در شاهنامه، رک: اسلامی ندوشن، محمّدعلی، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه،صص ۸۶-۱۱۳.
۴. درباره جستارهای برجسته خردمندی و فرزانگی در شاهنامه، رک:دوستخواه، جلیل، شناختنامه فردوسی و شاهنانه، صص ۱۰۵ و ۳۱۳؛ شیرانی، حافظ محمودخان؛ «تامّلات فلسفی فردوسی»، در شناخت فردوسی، صص ۳۰۵-۳۱۳؛ محّبتی، مهدی، سیمرغ در جست و جوی قاف، صص ۲۵۴-۲۷۲.
۵. وراوینی، سعدالدین، مرزباننامه، صص ۷۷و۷۸.
۶. در برخی دستنویسهای شاهنامه پس ازین بند، بند زیبای دیگری نیز آمده است که به گونهای تمام کننده چم(معنی) آن و بسیارفردوسیوار است؛این بند در به سازی (تصحیح) دکتر خالقی مطلق که بنیان و مبنای ماست الحاقی (پیوست) دانسته شده است و در زیرنویس است ولی در چاپ مسکو (۳/۲۰۲/۳۰۷۹) به متن برده شده:
بترس از خدای(به نیکی گرای) و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
( ۲ /۴۱۹/زیرنویس۱۴)
۷. این کار در برخی پژوهشهای کنونی انجام گرفته است. برای نمونه،رک: چوبینه، سجّاد، حکمت نظری و عملی در شاهنامه، شیراز، نوید شیراز ۱۳۷۷؛رنجبر، احمد؛ جاذبههای فکری فردوسی، تهران، امیرکبیر۱۳۶۳.