مازندران همواره پهلوانپرور بوده و در نوشتارهای کهن ایرانی از پهلوانپروری این بخش بارها یاد شده است. مازندران در داستانهای ایرانی جایگاه ارزشمندی دارد، آنگونه که در شاهنامه فردوسی پایتخت پادشاهان خوشنام پیشدادی است. هرچند در دنیای شاهنامه، بعدها جایهای دیگری مانند بلخ و… پایتخت ایران زمین میشوند.
می دانیم مکانها و دورههای زمانی در اسطورهها گاه با آمیختگی روبرو هستند و از سوی دیگر نام یک ناحیه در طول زمان تغییر میکرده است.
واژه مازندران را در چندین جای شاهنامه مییابیم. در بعضی از جاها به ویژه در دوران ساسانیان به نظر همین مازندران کنونی است:
صد از گنج مازندران بار کن
و زو بیشتر بار دینار کن
(فردوسی، ۱۳۸۶: ج ۷/ ص ۴۳۴) (۱)
ولی در بعضی جاهای دیگر اینچنین نیست. برای نمونه در داستان هفت خوان رستم، از مازندران به عنوان جایگاه دیوان نام برده میشود که به نظر میرسد اشاره به جایی غیر از مازندران کنونی داشته، چرا که بخشی از مازندران کنونی یعنی بیشه نارون پیشتر به عنوان پایتخت ایران آمده است.
در شاهنامه فردوسی از نشستگاه فریدون با نامهایی مانند بیشه تمیشه و بیشه نارون یاد شده است:
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد
نشست اندر آن نامور بیشه کرد
(فردوسی، ۱۳۸۶: ج ۱/ ص ۹۲)
سراپرده شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشگر به هامون شدند
…
منوچهر با قارن رزم زن
برون آمد از بیشه نارون
(همان: ص ۱۳۸)
چُن آمد بنزدیک تمیشه باز
نیا را به دیدار او بُد نیاز
…
ز دریای گیلان چُن ابر سیاه
دُمادُم به ساری رسید آن سپاه
(همان: ص ۱۵۴-۱۵۵)
در این ابیات مشخص است که تمیشه و نارون معادل یکدیگر میباشند و جایهایی مانند آمل، ساری، دریای گیلان و… ثابت میکند که تمیشه در استان مازندران کنونی جای داشته است. از همین ابیات هم دلاوری پهلوانان و نامداران آن خطه مشخص میشود.
در منابع دیگر مانند تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ظهیر الدین مرعشی هم ذکر شده است که نام باستانی و کهنتر این ناحیه بیشه نارون بوده و بعدها مازندران خوانده شده است (۲).
همچنین از ابیاتی دیگر آشکار میشود که مازندرانی که جایگاه دیوان است و در داستان هفت خوان رستم میخوانیم، ارتباطی به مازندران کنونی ندارد.
داستان اینچنین است: پس از آنکه کیکاووس قصد فتح مازندران را کرد، بزرگان ایران مانند طوس و گودرز و گیو انجمن ساختند و از عاقبت این تصمیم ابراز نگرانی کردند (۳). آنها معتقد بودند جمشید و فریدون و منوچهر با آن شکوه و قدرت به سوی مازندران نرفتند:
که جمشید با تاج و انگشتری
به فرمان او مرغ و دیو و پری
ز مازندران یاد هرگز نکرد
نجست از دلیران دیوان نبرد
فریدون پر دانش و پر فسون
همین را روانش نبد رهنمون
...
(فردوسی، ۱۳۸۶: ج ۲/ ص ۶)
پیش از این گفته شد که بیشه تمیشه در مازندران کنونی و در جوار جایهایی مانند آمل، ساری و دریای گیلان جای داشته است، چگونه ممکن است فریدون به سمت مازندران کنونی نرفته باشد؟! مگر آنکه منظور از مازندران در اینجا، جایی دیگر باشد.
به هر روی، بی گمان مازندران کنونی و بیشه نارون در شاهنامه به عنوان جایگاه یلان و پهلوانان و پایتخت ایران زمین مطرح است.
خردمند توس در جای دیگر که از گردآوری سپاه توسط رستم یاد میکند، اینچنین آورده است:
از ایران و از بیشه نارون
شدند از یلان دو هزار انجمن (فردوسی، ۱۳۸۶: ج ۳/ ص ۳۸۵)
در این بیت آشکارا نگاه ویژهای به پهلوانان بیشه نارون داشته است.
بر اساس داستانها آرش کمانگیر تیر خود را از همان مناطقی رها کرد که پایتخت ایران در زمان فریدون و منوچهر بوده است. گرچه درباره زادگاه او چند گزینه مطرح است اما یکی از آنها آمل میباشد. مناطقی مانند بروجرد و لرستان از دیگر گزینهها است.
ابوریحان بیرونی درباره داستان آرش مینویسد:
افراسیاب چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت، منوچهر از افراسیاب خواهش کرد که از کشور ایران به اندازه پرتاب یک تیر در خود به او بدهد…. [آرش کمانگیر] برهنه شد و گفت ای پادشاه و ای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر را بیندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم … به قوت و نیرویی که خداوند به او داده بود کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه رویان بردارد و با قصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان است پرتاب کند (بیرونی، ۱۳۸۹: صص ۳۳۴-۳۳۵).
بعد از اسلام هم نواحی شمالی ایران به پهلوانی و دلاوری شهره بودند و رویدادهای مهمی را رقم زدند که گفتن تک تک آنها به درازا میانجامد.