نگاهی کوتاه:
چندی است میبینم برخی فردوسی گریزان و شاهنامه ستیزان میکوشند تا با چند بندی دروغین که در آغاز ظفرنامه شرفالدین علی یزدی آمده و در این نوشتار نیز از آنها یاد خواهم کرد برای پافشاری بر این یافه که شاهنامه سخنانی دروغین و گناهآلودی است که خود فردوسی نیز از سرودن آنان پشیمان شده و توبه کرده است بهره ببرند از این رو بر آن شدم تا سخن پایانی را درباره این یافه خُرد بگویم دگرچه که امروزه با پژوهشهای پژوهشگرانی چون زنده یادان استاد عبدالعظیم قریب، استاد مینوی،استاد محیط طباطبایی، دکتر خیّامپور، حافظ محمود خان شیرانی و دکتر ریاحی دیگر نباید چنین یافههایی تکرار شود ولی افسوس که فردوسی گریزان و شاهنامه ستیزان از هیچ کاری برای پایین آوردن ارج و مقام فرزانهی توس و یادگار گرانمایهاش شاهنامه فروگذار نمیکنند هر چند که یافهای بیش نباشد.

نویسنده: مهدیار سپاسی
در کهنترین نشانهای وابسته به فرزانهی توس چون: تاریخ سیستان، گرشاسپنامه، مجملالتواریخ، علینامه و…، کهنترین زندگینامه او در چهارمقاله و بنمایههای پسین (به ویژه پیشگفتارهای شاهنامه) تا آغاز سده نهم [۱] در میان یادگارهای فرزانهی توس نامی از منظومه یوسف و زلیخا نیست تا اینکه برای نخستین بار در ظفرنامه شرفالدین علی یزدی (نوشته:۸۲۸ه.ق) پس از یاد پیروزی تیمور با دویست و چهل و سه مرد بر دوازده هزار تن میخوانیم:
این حکایتی است واقعی که صحتش به تواتر (پی در پی) پیوسته و در مجلس تحریر بعضی از آن مردم که به رایالعین به این احوال مشاهده کردهاند بی مداهنه تقریر میکنند نه از قبیل لاف و گزاف که فردوسی در شاهنامه برای سخنوری و فصاحتگستری بر بعضی مردم بسته و در نظم قصّه یوسف – علی نبیّنا و علیه و الصلوة والسّلام – خود معترف شده و انصاف داده که
ز هر گونهای نظم آراستم
بگفتم در آن هر چه خود خواستم
اگرچه دلم بود از آن بامزه
همی کاشتم تخم و بیخ بزه
از آن تخم کشتن پشیمان شدم
زبان را و دل را گره بر زدم
که آن داستانها دروغ است پاک
دو صد زان نیرزد به یک مشت خاک
بدین میسزد گر بخندد خرد
ز من خود کجا کی پسندد خرد
که یک نیمه عمر خود گم کنم
جهانی پر از نام رستم کنم
چه باشد سخنهای برساخته
شب و روز ز اندیشه پرداخته
و الحق این معذرت و انصاف از آن بدیع مقال بی همال هم از دلایل وفور فضل و کمال اوست.
ریشه این نوشته شرفالدین علی یزدی برای وابستگی سرودن داستان یوسف به فرزانهی توس دانسته نیست ولی یکسال پس از آن در پیش درآمد شاهنامه بایسنغری با افزودن افسانهای برساخته درباره گریختن فردوسی به بغداد و سرودن یوسف و زلیخا در آنجا و پیشکش آن به خلیفه عباسی بار دیگر تکرار شده است [۳].
زنده یاد دکتر ریاحی گمان کردهاند که نویسنده پیش درآمد شاهنامه بایسنغری هم همان شرفالدین علی یزدی است و افسانه خود را دوباره در اینجا با شاخ و برگ بیشتر و برساختن پیش درآمدهای داستانی بایسته بازگفته است [۴].
پس از پیشدرآمد شاهنامه بایسنغری جستار وابستگی منظومه یوسف و زلیخا به فرزانهی توس اندک اندک [۵] در تذکرهها و بنمایههای پسین راه یافته و گاهی در برخی از پژوهشهای پیشگامان ایرانی و اروپاییِ شاهنامهشناسی نیز تا پیش از اثبات (اُستانش) برساختگی این وابستگی نیز بازگفته شده است.
منظومه یوسف و زلیخا به سه سبب استوار از فرزانهی توس نیست.
نخست اینکه همانگونه که اشاره کردم در بنمایههای کهن و گاهی افسانه آمیز وابسته به فرزانهی توس و شاهنامه تا سال (۸۲۸ه.ق) هیچ نامی از این منظومه نیست و به یک باره در ظفرنامه شرف الدین علی یزدی و سپس با گستردگی داستانی بیشتر در پیش درآمد شاهنامه بایسنغری وابسته به فردوسی دانسته شده.
اگر این منظومه به راستی از فرزانهی توس بوده پس چگونه است که تا چهارصد سال پس از درگذشت او سخنی از آن نیست [۶] و به ناگاه پس از چهار قرن و بی آنکه سبب و ریشه آن آشکار باشد از او دانسته میشود؟
دوم آنکه ویژگیهای سبکی این منظومه با سخن فرزانهی توس ناهمگون و بسیار فروتر از آن است [۷] عدم تناسب (ناهماهنگی) نمایههای یوسف و زلیخا با جستار آن که وارونه شاهنامه است یکی از نمونههای آن به شمار میآید [۸] و به هیچ روی نمیتوان پذیرفت که دو یادگار از یک شاعر تا این اندازه با یکدیگر ناهمسان باشند.
سبب سوم نیز آن است که همهی نسخههای (روگرفتهای) یوسف و زلیخا متاخر (واپس مانده) و وابسته به سده یازدهم و پس از آن است [۹] اگر این یادگار سروده فرزانهی توس بود دست کم باید دستنویسهایی از آن به دیرینگی (قدمت) نسخ (روگرفتهای) شاهنامه یعنی از سده هفتم و هشتم به دست میآمد.
اگر برایتان این پرسش پیش آمده که اگر این یادگار سروده فرزانهی توس نیست پس چه کسی آن را سروده باید بگویم یوسف و زلیخایی که به اشتباه و دروغ به فردوسی وابسته دانسته میشد در آغاز سروده شاعری با تخلص شمسی است که آن را در سال (۴۷۶ه.ق) برای شمسالدوله طغانشاه، پسر آلپ ارسلان، سروده است [۱۰].
پانویس:
۱- برای دیدن بیشتر این نشانها و گزارشها، رک: ریاحی، محمّدامین؛ سرچشمههای فردوسی شناسی، صص ۱۸۷-۳۴۴.
۲- یزدی، شرفالدین علی؛ ظفرنامه، ج ۱، صص ۳۴۰ و ۳۴۱.
۳- برای این داستان، رک: ریاحی، محمّدامین؛ همان، صص ۴۱۱-۴۱۳.
۴- در این باره، رک: ریاحی، محمّدامین؛ فردوسی، صص ۱۴۶-۱۵۲؛ همو؛ «یوسف و زلیخا چگونه به نام فردوسی بسته شد؟»، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، صص ۲۲۵-۲۳۳.
۵- «اندک اندک» از این روی که در تذکرة الشعرا که شصت و سه سال پس از پیش درآمد شاهنامه بایسنغری نوشته شده نشانی از این افسانه نیست.
۶- این را هم بیافزایم که در پیش درآمد مرزباننامه گزاره: «از سر خسران صفقه خویش فردوسیوار به حکم تندم از آن مقالت استقالتی کرده است.» (ص ۵) این گمان را پیش میآورد که شاید بندهای پشیمانی شاعر یوسف و زلیخا از سرودن داستانهای پهلوانی،هنگام نوشتن مرزباننامه (۶۰۷-۶۲۲) هم از فردوسی پنداشته میشده و شاید در سده هفتم نیز یوسف و زلیخا دست کم در میان برخی ادبا و در برخی جاها به فردوسی وابسته دانسته میشده است.
برای آگاهی بیشتر درباره این گمان ژرف نگرانه، رک: آیدنلو، سجّاد؛ «تندّم فردوسیوار (فردوسی و شاهنامه در مرزباننامه». نارسیده ترنج، صص ۲۱۴ و ۲۱۵
۷- درباره ناهمسانیهای سبکی یوسف و زلیخا با شاهنامه، رک: شیرانی، حافظ محمودخان؛ «یوسف و زلیخای فردوسی». در شناخت فردوسی، صص ۲۲۲-۳۰۳.
۸- در این باره، رک: شفیعی،کدکنی، محمّدرضا؛ صور خیال در شعر فارسی،ص ۴۷۵.
۹- گویا کهنترین دستنویس این منظومه که در آن وابستگی این منظومه به فرزانهی توس بیان شده هنگامه(۱۰۲۵ه.ق) در موزه بریتانیا است. رک: یوسف و زلیخا منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی،صص ۲۳ و ۲۵.
۱۰- برای آگاهی بیشتر در این باره، رک: مینوی، مجتبی؛ فردوسی و شعر او، صص ۱۹۵-۱۲۵