تاریخ و فرهنگ ایران زمین

هویت ایرانی، هویتی اساطیری

چه مواردی در شکل گیری هویت ایرانی نقش مهم داشتند؟

در دوران باستان، هویت ایرانی نقش پررنگی در شکل گیری تمدن در جهان ایرانی ایفا کرده است. حتی هویت ایرانی تا به امروز بسیار با اهمیت است و با آنکه دولت-ملت‌ها هر کدام با ارزش‌های گوناگون و حتی متضاد وجود دارند ولی هنوز آرزوی باستانی و هویت ایرانی در میان مردمان کشورهای حوزه جهان ایرانی وجود دارد.

اما به راستی در طول این چند هزار سال چه مواردی باعث این پیوستگی شده است؟!

همواره درباره نقش حکومت‌ها و شاهنشاهی‌های بزرگ در ایران سخن به میان آمده است که قطعا نقش مهمی در سامان دهی و شکل گیری تمدن ایرانی داشتند. اما درباره حوزه فرهنگی ایران، باید گفت که پیش از شکل گیری حکومت‌ها پیش‌زمینه‌های قابل توجهی وجود داشته است. حتی پس از هخامنشیان با آنکه بخش‌هایی زیر فرمان شاهنشاهی‌های اشکانی و ساسانی قرار نداشتند (به ویژه در نواحی شرقی) ولی فرهنگ و هویت ایرانی در آنها پررنگ بوده است. حتی پس از یورش‌های بزرگ که باعث شکل گیری حکومت‌های غیر ایرانی در جهان ایرانی شده است، باز هم هویت ایرانی، به حیات خود ادامه داد.

در سال‌های پیشین، علاوه بر نقش حکومت‌ها، موضوع هم نژادی اقوام مورد توجه برخی از پژوهشگران قرار می‌گرفت که البته باید در این باره پژوهش‌های ژنتیکی مفصل صورت گیرد. گرچه نمی‌توان شباهت‌های نژادی را نادیده گرفت ولی به نظر می‌رسد موارد تاثیرگذار تری هم وجود داشته است.

در این نوشتار قصد داریم درباره هویت ایرانی سخن گوییم و به مواردی که در طول هزاران سال چه پیش از شکل گیری حکومت‌ها و چه پس از شکل گیری آنها باعث این همگرایی می‌شده است، اشاره کنیم. اما به طور خلاصه به نظر این نویسنده کوچک، چند مورد مهم وجود داشته است که همواره همگرایی را تقویت می‌کرده است از جمله می‌توان به آرزوهای مشترک، داستان‌های اسطوره‌ای، جشن‌ها و زبان مشترک اشاره کرد.

درباره زبان باید همینجا اشاره کنیم با آنکه ریشه زبانی مشترک در میان بسیاری از اقوام ایرانی وجود داشته است اما در نهایت، زبان مشترک یعنی زبان دری یا پارسی نوین فراگیر شد.

از نظر این نویسنده هر کدام از این موارد تحت تاثیر مورد پیشین هستند. به این معنا که وقتی آرزوهای مشترک شکل گرفتند، از دل آنها داستان‌های اسطوره‌ای و نمادین شکل گرفتند. وقتی داستان‌ها شکل گرفتند، با نگاهی که انسان باستانی به زیست بوم خود داشت، جشن‌ها شکل گرفتند و وقتی پیوستگی عمیق به وجود آمد زبانی شکل گرفت که تقریبا همه اقوام جهان ایرانی در شکل گیری آن نقش داشتند و به عنوان دستاوردی مشترک مطرح است.

عنوان این نوشتار را هویت ایرانی، هویتی اساطیری انتخاب کردیم تا تاکید کنیم که اولا ریشه‌های هویت ایرانی بسیار کهن و باستانی است و حتی پیش از شکل گیری حکومت‌های ایرانی زمینه‌های آن شکل گرفته است زمانی که انسان بسیاری از دغدغه‌های خود را با داستان‌های اسطوره‌ای بازگو می‌کرد. همچنین در نظر داشته باشیم که هویت ایرانی را باید فراتر از مرزهای سیاسی دانست چرا که تعیین زمان و مرزهای دقیق برای بسیاری از مفاهیم اساطیری امکان پذیر نیست (۱).

در دوره‌هایی از تاریخ کاملا می‌توان دریافت که هویت ایرانی برای بسیاری از مردمان مفهومی نمادین بوده است تا بتوانند ارزش‌هایی که به آن پایبند هستند را با این هویت بیان کنند و با قدرت‌هایی که ضد آن ارزش‌ها هستند مقابله کنند. بسیاری از مردمان این ارزش‌ها را در داستان‌های اسطوره‌ای می‌یافتند و همین داستان‌ها پیوند دهنده بسیاری از موارد بودند.

در ادامه تلاش می‌کنیم بیشتر درباره موارد ذکر شده، توضیح دهیم.

آرزوهای مشترک

وقتی به شرایط اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی در فلات ایران و مناطق همجوار آن از دوران پیش از تاریخ توجه کنیم، شاید به یاد دعای داریوش بزرگ بیفتیم که در کتیبه‌های هخامنشی ثبت شده است. داریوش گفته است:

اهورامزدا این مردم را بپاید از سپاه دشمن، از گرسنگی و از دروغ؛ بر این مردم، سپاه دشمن، قحطی و دروغ، چیره نشود… (۲).

در اینجا سه خطر مهم که مردمان زیادی با آن مواجه بودند ذکر شده است. سپاه دشمن، قحطی و خشکسالی، دروغ و فساد

تمدن‌های پیش از تاریخ فلات ایران با آنکه به پیشرفت‌های قابل توجهی رسیده بودند اما معمولا به دلیل یکی از این سه خطر از بین رفتند. از تهاجماتی که به تمدن‌ها می‌شد گرفته تا خشکسالی‌های خانمان سوز که دلیل مهاجرت‌های گسترده بود.

این دعا را نمی‌توان از ابداعات خود داریوش بزرگ دانست بلکه احتمالا تحت تاثیر اصطلاحات رایج در میان مردمان آن دوران بوده است. قطعا ویژگی هایی مانند جغرافیای مشابه هم بی تاثیر نبوده است.

وقتی انسان‌ها با هر تیره و قومی با این خطرات مواجه می‌شدند و شاید جنگ‌ها و قحطی‌ها و تباهی‌های گسترده شکل می‌گرفت،‌ مردمان عادی و بی گناه آرزوی وجود قدرتی داشتند که این خطرها را رفع کند.

برای همین است که حتی اقوامی که از نظر فرهنگی و زبانی با هم متفاوت بودند همگرایی پیدا می‌کردند. از جمله می‌توان به ایلامیان اشاره کرد که می‌دانیم نقش پر رنگی در شکل گیری تمدن هخامنشی داشتند.

این سه خطر به صورت نمادین ذکر شد. قطعا خطرات فزاینده دیگری هم بوده است. کشاورزان و دامداران میخواستند زندگی کنند و محصول خود را روز به روز بهتر کنند اما خطرات گوناگون جلوی پیشرفت آنها را می گرفت. 

برای همین عجیب نیست که داستان‌ها و اسطوره‌هایی که بازگو کننده آرزوهای آنها بود گسترش پیدا می کرد.

نمی‌توان انسان باستانی را پاک و منزه دانست و باید پذیرفت گاهی تلاش می کردند با خرافات به قدرتی برای مقابله با خطرات دست یابند. آنچه از سروده‌های زرتشت بر می‌آید این است که با این خرافات مقابله کرده است و به دنبال جداسازی پاکی‌ها و بدی‌ها بوده است. با آنکه اندیشه‌های زرتشت برای همه انسان‌ها در سطح جهانی جذابیت داشته و دارد ولی به هر حال با تجربه تاریخی ایرانیان هماهنگی دارد و تا حدودی بازگو کننده همان آرزوهای ایرانیان است.

شاید بتوان گفت زرتشت در شکل گیری ارزش‌ها در جهان ایرانی نقش مهمی ایفا کرده است. یعنی توانسته چهارچوب نسبی برای خوبی‌ها و بدی‌ها ترسیم کند.

داستان‌های اسطوره‌ای

هنگامی که داستان‌های اسطوره‌‌ای شبیه به هم در میان اقوام گوناگون در جهان ایرانی دیده می‌شود، حتما آن داستان‌ها ویژگی‌هایی داشته‌اند که اقوام با آن احساس نزدیکی می‌کردند. یعنی شاید دردها یا شادی‌های آنها را پوشش می‌داده است.

بنابراین وقتی ما از آرزوهای مشترک سخن می‌گوییم قطعا باعث می‌شده است که داستان‌های اسطوره‌ای شکل گیرد که اقوامی که آن آرزوهای مشترک را داشتند از داستان‌ها هم استقبال می‌کردند.

در آن زمان که نگارش دشوار بود و هر چه نوشته می‌شد هم در خطر نابودی قرار داشت، داستان‌های اسطوره‌ای باعث می‌شدند که خواسته‌ها، دردها، شادی‌ها و… مردمان به نسل‌های بعدی انتقال یابد. به راستی اگر داستان‌های اسطوره‌ای ایرانی شکل نمی‌گرفتند، بسیاری از دستاوردهای تمدنی ایرانیان به ما نمی‌رسید.

هنگامی که به متون باستانی نگاه می‌کنیم آنچه بسیار جالب می‌نماید همبستگی آفریننده خردمند (اهورامزدا) و آفریده خردمند (انسان) است. به طوری که در برابر خطرات عظیم این همبستگی پیروز می‌شود. جمِ هورچهر (جمشید)، آفریده‌های اهورامزدا را از یخبندانی شدید نجات می‌دهد. 

اینگونه داستان‌ها نشان می‌دهند وجود یک فرمانروای نیرومند که مردمان را از یورش‌های عظیم اهریمنی نجات دهد از آرزوهای باستانی ایرانیان بوده است. آنطور نبوده که اول شاهنشاهی‌های بزرگ به وجود بیایند و سپس مردم به یاد آن شاهنشاهی‌ها در سالیان بعدی دوباره همگرا شوند. بلکه در واقع شاهنشاهی‌هایی که شکل گرفتند با نگاه به همان آرزوهای باستانی فرمانروایی می‌کردند.

قطعا دوران مادها و هخامنشیان و به ویژه دوره کوروش بزرگ نقطه عطفی در تاریخ ایرانیان بوده است و در آن دوره‌ها تلاش‌هایی شده است که به تحقق آرزوهای باستانی مشترک نزدیک شوند. ولی بعدها و به ویژه در دوران ساسانیان به دنبال ساماندهی گسترده نهادها بودند. هرچند در هر ساماندهی آرمان گرایانه ممکن است تغییرات فراوان و گاه مخرب به وجود بیاید. 

دوران اشکانیان در بحث ما مهم است چرا که در این دوران داستان‌های اساطیری مورد توجه قرار گرفتند. اشکانیان پس از سلطه طولانی بیگانگان، به قدرت رسیدند و بار دیگر یک حکومت فراگیر ایرانی را تاسیس کردند. پس از مدتی طبیعتا به دنبال یافتن روایت‌های باستانی ایرانی بودند. اما با توجه به نابودی گسترده‌ای که توسط بیگانگان رخ داده بود، در این دوران داستان‌های اساطیری ایرانیان بیشتر مورد توجه قرار گرفت و احتمالا داستان‌هایی هم به وجود آمد. بسیاری از شخصیت‌هایی که بعدها در ادبیات حماسی ایرانی راه یافتند، حال و هوای پارتی و اشکانی دارند (نگاه کنید به: اشکانیان و پهلوانان حماسی ایران). اینجاست که بسیاری از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی و ارزش‌های جامعه باستانی ایرانی در قالب داستان‌ها به نسل‌های بعدی انتقال می‌یافت.

تاکید می‌کنیم که همه فرمانروایان پاک و منزه نبودند اما آنچه ارزش‌های یک جامعه خوانده می‌شود، از آنها می‌خواست که پادشاهی باشند که مانند یک باغبان از باغ نگهداری کنند. آبادانی را گسترش دهند و بدی‌ها از بین ببرند. 

در داستان‌های اسطوره‌ای خیلی از موارد ساده می‌شوند. برای مثال انسان باستانی از داستان اسطوره‌ای در می‌یافت که نسل همه اقوام ایرانی به یک خانواده یا یک شخص می‌رسد. آن شخص می‌توانسته انسان نخستین، پادشاه یا موارد دیگر باشد. اما وقتی به پژوهش‌های مفصل تاریخی می‌پردازیم قضیه به این سادگی نیست. بلکه به نظر می‌آید تحولات بسیار بزرگی رخ داده است تا اقوام همگرایی پیدا کنند و آن داستان اسطوره‌ای شکل بگیرد. اما همان داستان نمادین و اسطوره‌ای که برای انسان باستانی قابل فهم بود، درکی مناسب با شرایط آن زمان درباره هویت فراهم می‌کرده است. اما همواره انسان‌هایی بودند که فراتر از زمان خود می‌اندیشیدند و درک قابل توجهی از نمادها در داستان‌های اسطوره‌ای داشتند.

سخن درباره اسطوره‌ها فراوان است. از ضحاک ماردوش که مارهای اهریمنی‌اش مغز جوانان را می‌خوردند تا زال و سیمرغ که خرد را یادآوری می‌کردند.

اگر نگوییم داستان‌های اسطوره‌ای مهم ترین نقش را در پایداری هویت ایرانی ایفا کردند، باید بگوییم یکی از موارد مهم همین داستان‌ها بودند. از سویی داستان‌های اسطوره‌ای دارای درون مایه‌ای بودند که یادآور آرزوهای مشترک بود و از سویی دیگر بسیاری از آیین‌ها از جمله جشن‌ها و آداب و رسوم به یاد داستان‌های اسطوره ای برگزار می‌شدند. 

جشن‌ها

وقتی از جشن‌های باستانی صحبت می‌کنیم صرفا از یک سنت که برای سرگرمی بوده است سخن نمی‌گوییم. درون مایه بسیاری جشن‌های باستانی بازگو کننده آرزوهای باستانی ایرانیان است که به یاد اسطوره‌ها و مناسب با جغرافیای جهان ایرانی برگزار می شده است.

اگر این جشن‌ها را فقط و فقط نوعی جشن‌های دینی بدانیم، طبیعتاً پس از آنکه دین مردم دگرگون شد، جایگاه خود را از دست می‌دادند. آنچه در جشن‌های ایرانی در کنار انگیزه‌های دینی مورد توجه قرار می‌گیرد، جایگاه زیست‌بوم و اسطوره‌ها در این جشن‌ها می‌باشد. آن هم داستان‌های اسطوره‌ای که بر اساس خود متون زرتشتی برای دوران پیش از زرتشت است.

برای مثال جشن نوروز که هنوز نقش مهمی در همگرایی ایرانی فرهنگان ایفا می‌کند و با زیست بوم در هم تنیده است، به یاد داستان‌های باستانی یعنی پیروزی انسان بر اهریمن و داستان جمشید گرامی داشته می شده است (نگاه کنید به: نوروز، روزی که اهریمن شکست خورد).

علاوه بر نوروز، جشن مهرگان هم که با زیست بوم ایرانیان در هم تنیده است، ویژگی های قابل توجهی دارد. به طوری که از داستان فریدون و پیروزی ایرانیان بر ضحاک در این جشن یاد می‌شود. درفش کاویانی که درفش ملی و ماندگار ایرانیان است ریشه در همین داستان دارد.

می بینیم که مولفه‌هایی که برای یک هویت مهم است در جشن‌های ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارند.

تقریبا همه جشن‌های ایرانی علاوه بر آنکه با طبیعت پیوند دارند با داستان‌های اساطیری هم پیوند دارند که باعث تقویت هویت ایرانی می‌شده است.

ماندگاری این جشن‌ها قطعا به ماندگاری هویت ایرانی کمک شایانی کرده است. اینکه مردمی جشن‌های باستانی را گرامی بدارند قطعا باعث ایجاد همگرایی فراموش نشدنی می‌شود‌.

با آنکه تعداد جشن‌ها بسیار زیاد تر بوده است اما هنوز جشن‌هایی مانند نوروز، یلدا، سده و… فراگیری قابل توجهی دارند. در سال‌های اخیر جشن‌هایی مانند تیرگان، مهرگان و سپندارمذگان بار دیگر جایگاهی در میان ایرانیان پیدا کرده اند هر چند مقابله‌هایی در برابر آنها صورت می‌گیرد.

هرچه جشن‌های ایرانی پررنگ‌تر شوند باید گفت هویت ایرانی هم پررنگ تر می‌شود.

زبان مشترک

بسیاری از اقوام ایرانی از دوران باستان دارای ریشه زبانی یکسان بودند. بسیاری از اقوام هم اگر زبان یکسانی نداشتند، با زبان‌های بسیار مشابه سخن می‌گفتند. قطعا همین شباهت‌های زبانی باعث ایجاد همبستگی‌های اجتماعی و سیاسی می‌شده است.

با این حال باید توجه داشت که هم شاخه‌های زبانی گوناگون به مرور به وجود آمدند (مانند زبان‌های غربی ایرانی و زبان‌های شرقی ایرانی) و هم اقوامی با خانواده زبانی متفاوت در جهان ایرانی نقش مهمی ایفا کردند. مانند اقوام ایلامی که قطعا در شکل گیری تمدن ایرانی ایفای نقش کردند.

در طول سالیان دراز بعضی از زبان‌ها در جهان ایرانی فراگیر شدند. مانند زبان پهلوی که در شاهشنشاهی‌های ایرانی بسیار فراگیر شد. در نواحی شرقی هم زبان‌هایی فراگیر شدند، از جمله می‌توان به زبان سغدی اشاره کرد که در میان اقوام گوناگون چه ایرانی و چه غیر ایرانی نقش زبان میانجی را بازی می‌کرد.

اما اتفاق بسیار شگفت آوری که در جهان ایرانی رخ داد فراگیر شدن زبان پارسی نوین یا همان زبان دری بود. می‌دانیم ریشه زبان دری در غرب جهان ایرانی بود و قطعا زبان پهلوی بیشترین نقش را در شکل گیری این زبان داشت.

شواهد نشان می‌دهند زبان دری در ابتدا زبانی بوده که در دربار ساسانیان رواج داشته است. زبانی ساده و آهنگین که گاهی شاهان آن به این زبان شعر می‌گفتند.

اما نکته قابل توجه آن است که این زبان هیچگاه با زور فراگیر نشد بلکه با یک روند طبیعی و پس از تلاش دوستداران این زبان، گسترش پیدا کرد.

در واقع فراگیری گسترده زبان دری پس از ساسانیان رخ داد. اقوام ایرانی از این زبان استقبال کردند و هم از نظر واژه‌ها و هم از نظر ادبیات باعث غنی‌تر شدن این زبان شدند. برای مثال زبان‌های شرقی مانند بلخی و سغدی پس از یورش خلفا تقریبا فراموش شدند ولی بسیاری از واژه‌های این زبان‌ها به زبان پارسی انتقال یافت. شرایط طوری شد که خراسان در مناطق شرقی جهان ایرانی در گسترش زبان دری نقش مهمی ایفا کرد با آنکه این زبان ریشه در غرب جهان ایرانی داشت. اما نباید این زبان را به خراسان یا غرب جهان ایرانی محدود کرد و قطعا مناطق گوناگون در گسترش این زبان نقش داشتند.

ادبیات زبان پارسی به مرور توسط شاعران و ادیبان گسترده شد. همه از جایگاه ارزنده شاهنامه فردوسی در ادبیات پارسی و نقش سروده‌های جاودان خردمند توس در گسترش زبان پارسی آگاه هستیم. اما تلاش‌هایی که پس از فردوسی هم انجام گرفت را نباید از یاد ببریم. بیایید تصور کنیم نظامی گنجوی، «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» را به نظم در نمی‌آورد! آن وقت آیا حافظ و سعدی می‌توانستند اشعار خود را با این زیبایی بسرایند؟!

همه اینها گفته شد تا تاکید شود که زبان پارسی را باید یک زبان مشترک در جهان ایرانی دانست. هیچ قومی نمی‌تواند خود را صاحب یا مبدع این زبان معرفی کند. این زبان در دل خود از زبان‌های باستانی ایرانی تا زبان‌های اقوام گوناگون از شرق تا غرب جهان ایرانی را جای داده است.

در واقع یکی از مهمترین مواردی که باعث حفظ هویت ایرانی پس از یورش‌های سهمگین بود همین زبان مشترک بود. اقوامی که از دیرباز آرزوی مشترک داشتند و داستان‌های اسطور‌ه‌ای مشترک داشتند و جشن‌های مشترکی را گرامی می‌داشتند از این زبان استقبال کردند و در راستای تقویت این زبان گام برداشتند.

گویی زبان دری پس از اسلام تبدیل به نمادی از تمدن کهن ایرانیان شده بود؛ نمادی از داستان‌های اسطوره‌ای جمشید و فریدون و کیخسرو. شاید به همین دلیل، این زبان بیشتر با نام «پارسی» یا «فارسی» شناخته شد چرا که در نزد اعراب و دیگر ملل، تمدن باستانی ایرانیان با نام تمدن پارس یا فارس یا پرسیکا و… شناخته می‌شد. در آن زمان زبان عربی زبان رسمی بسیاری از حکومت‌ها بود و متون علمی و تاریخی اکثرا به زبان عربی نوشته می‌شدند. ایرانیان هم با واژه‌های پارسی و فارسی می‌توانستند به دنیا نشان دهند که ریشه در چه تمدن بزرگ باستانی دارند.

سخن پایانی

ریشه‌های هویت ایرانی در زمان‌هایی شکل گرفته است که هنوز مرزهای سیاسی و حکومت‌های فراگیر شکل نگرفته بودند. از این روی با توجه به ارزش‌های این هویت، قابلیت جذب اقوام گوناگون به خود، فراتر از مرزها را داشته است.

در طول تاریخ بسیاری از فرمانروایان تلاش کردند کشور را به آرزوهای مشترکی که در داستان‌های اساطیری جای داشتند نزدیک کنند. برای همین اینکه بگوییم فرمانروایان هویت ایرانی را ساخته‌اند چندان درست نیست بلکه فرمانروایان تلاش می‌کردند خواسته‌های مشترکی که در میان مردم وجود داشت را عملی کنند.

مواردی مانند آرزوهای مشترک، داستان‌های اسطوره‌ای، جشن‌ها و زبان مشترک در طول تاریخ نقش پررنگی در هویت ایرانی داشتند و هنوز باعث همگرایی می‌شوند (البته قطعا موارد تاثیر گذار در هویت ایرانی محدود به این موارد نیستند). از آنجایی که مرز دقیقی نمی‌توان برای هویت ایرانی در نظر گرفت، هر کسی در جهان با این موارد همراهی داشته باشد و از نظر هویتی خود را ایرانی بنامد، نمی‌توان به او خرده گرفت. با این حال هویت ایرانی تناسب آشکاری با بخش میانه جهان دارد که بسیاری از ایرانی فرهنگان در آن زندگی می‌کنند.

البته مواردی مانند ملیت، میهن پرستی، سازماندهی دولت‌‌ها و… جایگاه ویژه خود را دارند و هویت ایرانی با این موارد اصلا در تضاد نیست بلکه باعث تقویت این موارد می‌شود. همانطور که همواره یکی از آرزوهای باستانی شکل گیری حکومتی دادگر بوده است.

اما هویت ایرانی جایگاهی فراتر داشته است و هنوز هم جایگاه ارزشمندی دارد.

پانویس:

۱- درباره معنا و مفهومی که از اسطوره در ذهن نویسنده است، پیشنهاد می کنیم حتما این نوشتار را مطالعه بفرمایید: نگاهی کوتاه به مفهوم اسطوره

۲- کتیبه DPd، بند ۳- لوکوک، پی‌یر (۱۳۸۹). کتیبه‌های هخامنشی. ترجمه نازیلا خلخالی. به کوشش ژاله آموزگار. چاپ سوم. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز. 

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را از راه رایانامه با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

خط میخی

نویسنده‌های پایگاه

هویت ایرانی، هویتی اساطیری
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان