
مجله مهرنامه در یکی از شمارههای خود (شماره ۵۰، دی ۱۳۹۵) پروندهای را به کوروش بزرگ اختصاص داده و طرح روی جلد خود را هم با تصویری از کوروش بزرگ آراسته است. روی جلد این شماره مهرنامه این موارد را میخوانیم:
کدام کوروش؟
… افسانه و واقعیت کوروش کبیر
البته باید توجه داشت که این موضوع مثبتی است که تا این حد آزادانه، یک مجله میتواند درباره کوروش بزرگ اظهار نظر کند و این عناوین را درباره او به کار برد. آیا همه شخصیتهای تاریخی هم چنین شرایطی دارند؟
به هر حال با این عناوین، شاید پیش از هر چیز به ذهن آید که این پرونده میخواهد با پژوهشهای مستند تاریخی به بررسی زندگی کوروش بزرگ و تحولات تاریخی آن دوران بپردازد اما متأسفانه بر خلاف این ذهنیت، رویکرد عمومی در این پرونده یک رویکرد جامعهشناسانه به مسائل روز است.
بایسته است مهرنامه دقت کافی به وجود منابع و مآخذ در نوشتارها داشته باشد. تأسف آورتر اینکه چندی از نوشتارها و مصاحبههای این پرونده از نظر تاریخ پژوهی ضعف شدیدی دارند و البته بیشتر از نظرات دانش آموختگان رشتههایی غیر از تاریخ و باستانشناسی استفاده شده است. برخی از مقالات دانش آموختگان تاریخ هم در این شماره معیارهای لازم تاریخ پژوهی و شیوه استناد درست به منابع و مآخذ را ندارد!
در این باره با دوستان و برخی از منتقدان این پرونده گفتوگو می کردیم، برخی از دوستان اعتقاد داشتند که وقتی کوروشستیزان با گرایشهای سیاسی خاص نتوانستند از راه مجلات سطح پایینی همچون همشهری جوان و سرزمین من به اهداف خود برسند، قصد نفوذ در مهرنامه را دارند که هم سطح بالاتری دارد و هم به هر حال رویکرد ایران دوستانه در آن دیده میشود. البته بنده با نظر این دوستان مخالفت کردم چراکه در مهرنامه، گفتههای ارزندهای وجود دارد که میتوان به گفتههای «دکتر میرجلال الدین کزازی» و «دکتر سید حسن امین»، «دکتر شروین وکیلی» و به ویژه «دکتر تقی آزاد ارمکی» اشاره کرد. هرچند رویکرد مصاحبه کنندگان مهرنامه کمی عجیب است که در ادامه به آن اشاره می کنیم. از طرفی وابستگی مهرنامه همچون وابستگیهای همشهری جوان و سرزمین من نیست. نوشتههای مجلهای مانند همشهری جوان بسیار سطحی بود و رویکرد افراطی کوروش ستیزانه و نادرست داشتند.
نگاه کنید به:
آیا همشهری جوان درباره کوروش درست می گوید؟!
ایران ستیزی خزنده (نقدی بر نشریه سرزمین من)
اما به راستی این نقد به مهرنامه وارد است که با خواندن این پرونده بیشتر به نظر میرسد نظر گردانندگان مجله به رویکردهای مخالف کوروش بزرگ نزدیکتر است چرا که برای مثال مصاحبه کنندگان این پرونده با افرادی که رویکرد مثبتی به کوروش بزرگ دارند برخورد چالشی دارند و سوالهایی خلاف مواضع آنها میپرسند. برای مثال این موضوع کاملا از مصاحبه مهرنامه با دکتر میرجلال الدین کزازی و همچنین دکتر سید حسن امین آشکار است. مصاحبه کنندگان ادعاهایی میکنند که کاملا نادست است و رویکرد مخالفان کوروش بزرگ در این ادعاها آشکار است. البته پاسخ بزرگوارانی چون دکتر کزازی و دکتر سید حسن امین قابل تأمل است.
جالب آنکه این رویکرد در مصاحبههای دیگر به ویژه مصاحبههایی که مصاحبه شونده رویکرد مثبتی به کوروش و علاقه به کوروش ندارند، دیده نمیشود. برای مثال مصاحبه کننده مهرنامه در مصاحبه با «ابراهیم فیاض» بیشتر تأیید کننده ایشان است و خبری از سوالهای چالشی و ادعاهای خاص نیست. همچنین در مصاحبه دیگری که «ابوالقاسم اسماعیل پور» که از نظر تاریخی اشکالات زیادی دارد، گفتوگوی آنها اصلا چالشی نیست و مصاحبه گر طوری وانمود میکند که قصد دانستن بیشتر از مصاحبه شونده دارد!
از این روی علاوه بر نقد به ضعف شدید تاریخپژوهی در برخی از نوشتارها و مصاحبههای این پرونده، نقد دیگری که به مهرنامه میتوان وارد کرد این است که در این پرونده حقگرایی و حقطلبی رعایت نشده است. البته این برداشت بنده از نحوه برخورد مصاحبهکنندگان است و شاید مسئولین مهرنامه هدف دیگری از چنین برخوردهایی داشتند.
به هر حال برخی از همراهان گرامی پایگاه خِرَدگان از ما درخواست کردند که به صورت مفصل به این پروند بپردازیم، اما به هر حال چون کار ما در پایگاه خِرَدگان در حوزه تاریخ با تأکید بر تاریخ باستانی است و همواره سعی میکنیم موارد را با استناد به منابع تاریخی بیان کنیم، در این نوشتار به بررسی برخی از ادعاها در حوزه تاریخ باستانی می پردازیم. در این پرونده تحلیلهایی در حوزههای جامعهشناسی و علوم سیاسی میشود که کمتر مورد بحث ما قرار خواهد گرفت، چرا که اعتقاد داریم اگر هسته اصلی این بحث یعنی تاریخ پژوهی درباره یک شخصیت تاریخی درست نباشد، بدون تردید دیگر نظراتی که از نظر جامعه شناسی و سیاسی داده میشود درست نخواهد بود.
منابع معتبر یا ذهنیت نویسندهها؟
نقدی بر مقاله آقایان «سنگاری» و «سلیمان زاده» در مهرنامه
یکی از طولانی ترین مقالات این پرونده، نوشتاری با عنوان «کورش و یهودیان» است. این نوشتار توسط «اسماعیل سنگاری» و «علیرضا سلیمان زاده» نوشته شده است که استادیار گروه تاریخ دانشگاههای اصفهان و سیستان و بلوچستان هستند. متأسفانه ضعف علمی مدرسان دانشگاههای کشور تبدیل به یکی از معزلات این روزهای کشور شده است که مورد توجه مردم، دانشجویان و مسئولین هم قرار گرفته است اما هنوز کار اساسی برای بهبود آن انجام نگرفته است.
این مقاله ساختار پژوهشی ندارد، نه فهرست منابع و مآخذ دارد و نه استناد درستی صورت گرفته است. از متونی استفاده شده است که مشخص نیست مترجم آنها چه کسانی هستند؟!! به متن کتیبههای باستانی مانند رویدادنامه نبونئید اشاره میشود اما استناد دقیق صورت نمیگیرد!! مشخص نیست آیا نویسندهها خود این متن را ترجمه کردند یا از ترجمه اشخاص دیگر استفاده کردند؟!
با توجه به این موارد، با احترام به نویسندههای گرامی و همچنین مسئولین مجله مهرنامه باید گفت این مقاله اعتبار چندانی ندارد! از طرفی نمیتواند آگاهی درستی را به مخاطبان دهد و شاید بیشتر مطالب نادرست را به مخاطب غیر متخصص القا کند و چه بسی باعث نشر اکاذیب شود.
به هر حال در این مقاله ادعاهایی درباره تاریخ یهودیان مطرح میشود که مورد بحث ما نیست اما ادعاهای عجیبی درباره کوروش هم مطرح میشود که ابتدا نشان دهنده عدم مطالعه کافی نویسندههای این مقاله درباره کوروش است و سپس نشان دهنده وارد شدن ذهنیت نویسندهها به متن میباشد. در واقع نویسندهها در بخشهایی از این مقاله نه بر اساس اسناد و مدارک بلکه بر اساس ذهنیت خود تاریخنگاری کردهاند.
در بخشی از این مقاله این چنین آمده است:
اگر به متن سالنامه نبونید توجه کنیم، در می یابیم که در متن سالنامه، به صورتی آگاهانه فرماندهی عملیات سقوط بابل به یکی از فرماندهان کورش محول شده است، زیرا عقیده بر این است که کورش از قبل مطلع بوده که افراد تحت فرمان اوگبرو به محض ورود به بابل دست به غارت این شهر ثروتمند خواهند زد. از این رو، خود در این عملیات عامداً شرکت نکرد تا مبادا بدنامی بزرگی دامن گیر او شود. کورش ده روز بعد وارد شهر بابل شد و در آن شهر صلح اعلام کرد. مطمئنا در این مدت شهر بابل دچار غارت شده بود، اما کورش در حین ورود به بابل به این کارها خاتمه داده، آرامش را در آنجا برقرار کرد. بدین ترتیب چهره بسیار نیکویی از خویش به نمایش گذاشت (سنگاری و سلیمان زاده، ۱۳۹۵: ص ۱۴۵).
به نظر می رسد نویسندههای محترم به رویدادنامه نبونئید اشاره دارند اما با بررسی رویدادنامه نونئید در مییابیم که اتفاقا این سند ارزشمند بر خلاف گفته این بزرگواران گزارش میدهد:
اوگبرو فرماندار گوتیوم و سپاه کوروش بی کارزار به بابل آمدند. پس از آن نبو-نائید، آن زمان که به (بابل) بازگشته بود، دستگیر شد. تا پایان ماه، گوتیان سپر(دار) درون (پرستشگاه) اسگیل جای گزیدند (اما) هیچ یک در اسگیل و ساختمانهای (وابسته بدان) جنگ افزار حمل نمیکردند. زمان درست (برای اجرای مراسم) از دست نرفت. در ماه اَرَخسمنو، روز سوم کوروش به بابل اندر آمد. شاخه های سبز در برابر او (زیر پای او) گسترده شد (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بندهای ۱۵ تا ۱۹؛ برگردان ارفعی، ۱۳۸۹: ص ۱۴).
همانطور که مشخص است در رویدادنامه نبونئید از احترام اوگبرو و سپاهیان کوروش پیش از حضور کوروش سخن رفته است. پس آنچه که سنگاری و سلیمان زاده ادعا میکنند و به رویدادنامه نبونئید اشاره میکنند، نادرست است.
جالب آنکه علاوه بر رویدادنامه نبونئیداسناد و مدارک بی طرف از همان دوران که هنوز کوروش وارد بابل نشده است در دست است که نشان میدهد مردم در زندگی عادی خود به سر میبردند. مدارک دیگری از بابل در اختیار داریم که شامل لوحها و کتیبههای گلی هستند. برای مثال الواحی مربوط به دو روز پس از فتح بابل که هنوز خود کوروش وارد بابل نشده بود و یک معامله شرح داده میشود که در آن گوسفند رد و بدل میکنند. با توجه به این موضوع میتوان گفت در زمانی که نظامیان کوروش وارد بابل شدند و در این شهر حضور نظامی دارند، سیستم اداری بابل به طور عادی کار میکند. این به ما میگوید که مردم مشغول زندگی عادی خود هستند و کشتار و غارت به نظر نمیآید زیرا این اسناد باید در دیوانخانهها تنظیم میشد، شاهدان باید حضور مییافتند و تأیید و امضا میکردند. ما مجموعهای از این لوحهای مربوط به روزهای بعد از سقوط بابل داریم که نشان میدهد همه چیز سر جای خودش است (ن.ک: رزمجو، ۱۳۹۲ و همچنین حتما ن.ک: رزمجو، ١۳۸۹: صص ۷۵-۸۰).
یعنی نه فقط رویدادنامه نبونئید بلکه اسناد و الواح بابلی مرتبط با زندگی روزمره مردم هم چیزی خلاف ذهنیت سنگاری و سلیمان زاده را نشان میدهند. پس اینکه نویسندههای این مقاله نوشتهاند: «مطمئنا در این مدت شهر بابل دچار غارت شده بود»، صرفا ناشی از ذهنیت آنها است و اسناد و منابع معتبر، خلاف این ذهنیت ساختگی را نشان میدهند.
پیش از این نویسندههای محترم این مقاله به بخشی از رویدادنامه نبونئید درباره جنگ اوپیس اشاره میکنند و معتقدند در استوانه کوروش بخشی از واقعیات نادیده گرفته شده است (ن.ک: سنگاری و سلیمان زاده، ۱۳۹۵: ص ۱۴۵) اما در واقع در استوانه کوروش چیزی درباره فتح شهر بابل نادیده گرفته نشده است. هم بر اساس رویدادنامه نبونئید و هم بر اساس استوانه کوروش، شهر بابل که پایتخت فرمانروایی به نسبت بزرگ بابل بوده است، بدون جنگ فتح شده است و مردم شهر بابل هم استقبال خوبی از کوروش کردند (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بندهای ۱۸ و ۱۹؛ استوانه کوروش، بند ۱۷).
در استوانه کوروش درباره شهر بابل سخن به میان میآید که بدون جنگ فتح شده است و نه سراسر فرمانروایی نبونئید:
(مردوک) او (=کوروش) را بدون جنگ و نبرد، به درون (شهر) شوانه (بابل) وارد کرد (و) شهرش، بابل را از سختی رهانید… (استوانه کوروش، بند ۱۷، The British Museum).
در اینجاست که گویا نویسندههای محترم تفاوت یک شهر با یک قلمروی گسترده را درک نکردند. همچنین سنگاری و سلیمان زاده متنی از بخش مربوط به نبرد اوپیس از رویدادنامه نبونئید میآورند که چندان دقیق نیست و البته هیچ اشارهای به مترجم این متن نمیکنند. به هر حال پرفسور لمبرت تا کنون، بهترین و دقیق ترین ترجمه را از آن بخش ارائه داده است و مشخص است که سپاهیان نبونئید در آنجا مغلوب سپاهیان کوروش شدند و حرفی از مردم و کشتار مردم عادی نیست.
در این باره حتما نگاه کنید به:
این موارد نشان دهنده مطالعات نادقیق نویسندههای این مقاله است. متأسفانه هیچ استنادی به منابع و مآخذ نشده است تا برای خواننده مشخص شود که نویسندههای محترم بر اساس کدام منابع و مآخذ چنین ادعاهایی را مطرح کردند! البته مشخص است که چنین ادعاهایی نادرست میباشند.
نقدی بر گفتوگوی مهرنامه با ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق
ستایش گر بیچون و چرای جهان باستان نباشیم اما با سند و مدرک سخن بگوییم!

اگر نگوییم مهمترین مصاحبه، باید بگوییم یکی از مهمترین مصاحبههای این پرنده مهرنامه درباره کوروش بزرگ، مصاحبه با «ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق» است چرا که در عناوین این مصاحبه، همان واژههایی دیده میشود که بر روی طرح روی جلد دیده میشود:
کورش واقعی و کورش افسانهای در گفتوگو با ابوالقاسم اسماعیلپور
طبیعتا گردانندگان مهرنامه نگاه ویژهای به این مصاحبه داشتند که از کلیدواژههای این گفتوگو در طرح روی جلد استفاده کردند.
اما متأسفانه با وجود این اهمیت، اشکالات فراوانی در سخنان ابوالقاسم اسماعیلپور وجود دارد. عجیب آنکه مصاحبه کننده این گفتوگو مانند برخی از مصاحبههای دیگر قصد به چالش کشیدن مصاحبه شونده را ندارد.
به هر حال در این بخش به بررسی برخی از ادعاها و سخنان نادرست این مصاحبه میپردازیم.
ترجمههای نامعتبر رویدادنامه نبونئید
کاش آقای اسماعیل پور ترجمههای بهتر و دقیق تر رویدادنامه نبونئید را مطالعه کرده بودند
اسماعیل پور در جایی از این مصاحبه ادعایی را درباره رویدادنامه نبونئید و استوانه کوروش مطرح میکند. او میگوید:
… آنها کوروش را ناجی بابل تصور کردند و نوشتهاند که او بدون خون ریزی وارد بابل شده است. در حالی که برخی منابع دیگر نشان میدهد که آن چنان هم بدون جنگ عمل نشده… مطمئن هستیم که سالهای اولیه ورود کوروش به بابل با مقاومت همراه بوده و بعد از آن نبونئید فرمانروای بابل فرار میکند و مردم بابل با توجه به سیاست ویژه و تساهل محور کورش تسلیم میشوند… با این حال، نادرست است بگوییم که بابل به راحتی در مدت زمان کوتاهی بدون هیچ مقاومتی تسخیر شد. در سالنامه نبونید آمده که در نبردی کنار رود دجله در سال 539 قبل از میلاد همه کسانی که قصد مقاومت داشتهاند، قتل عام شدهاند (مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۰).
پیش از اینکه به اصل موضوع بپردازیم اینکه اسماعیلپور گفته است در سالهای اولیه ورود کوروش به بابل، کمی عجیب است؟! مگر فتح بابل چند سال به طول انجامید؟! بر اساس همان رویدادنامه نبونئید، آغاز یورش تا فتح کامل پایتخت بابل توسط کوروش همه و همه در سال هفدهم پادشاهی نبونئید است! پس تصور نکنیم که فتح کشور بابل سالهای زیادی به طول انجامید. به طور کلی این فتح با تلفات به نسب کم و در مدت زمان نسبتا کوتاه صورت گرفت.
در اینجا اسماعیلپور طوری القا میکند که گویی ابتدا مردم بابل قصد مقاومت داشتند و سپس تسلیم شدند!!! به راستی چه کسانی قصد مقاومت داشتهاند؟! مردم بابل یا سپاهیان نبونئید؟
پیش از این توضیح دادیم که هم بر اساس رویدادنامه نبونئید و هم بر اساس استوانه کوروش، شهر بابل که پایتخت فرمانروایی به نسبت بزرگ بابل بوده است، بدون جنگ فتح شده است و مردم بابل هم استقبال خوبی از کوروش کردند در استوانه کوروش درباره شهر بابل سخن به میان میآید که بدون جنگ فتح شده است و نه سراسر فرمانروایی نبونئید (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بندهای ۱۸ و ۱۹؛ استوانه کوروش، بند ۱۷). در اینجاست که گویا اسماعیلپور همان اشتباه نویسندههای مقاله پیشین را کرده است و در واقع تفاوت یک شهر با یک قلمروی گسترده را درک نکرده است.
به هر حال بدون تردید نبونئید اقداماتی برای دفاع از قلمروی خودش انجام داده است. این در حالی است که پیش از این نبونئید در اتحادیه لودیه، بابل و مصر علیه کوروش شرکت کرده بود، موضوعی که در منابع اشتراک دارد (ن.ک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵) و در واقع احتمال میرود یکی از مهمترین علل یورش کوروش به بابل حفظ امنیت مرزها بود چرا که اتحاد دوباره مصر و بابل علیه کوروش میتوانست امنیت مرزها را به خطر بیندازد.
به هر حال اینطور نبوده است که نبونئید شخصی آرام باشد و هیچ اقدام نظامی نکند. در یک متن بابلی به نام روایت منظوم گفته شده است که نبونئید اندکی پس از به قدرت رسیدن، به تیمه در شمال شرقی عربستان و نزدیک دریای سرخ لشکرکشی کرد، شاه آنجا را کُشت و در همانجا اقامت گزید. نبونئید حدود ده سال به بابل بازنگشت. طبق این متن، او به جای رسیدگی به بابل، به ساخت و ساز در تیمه دست زد و برای این کار از مردم آنجا بیگاری کشید. همچنین در این متن، به کشتار مردم، از جمله زنان و کودکان در تیمه اشاره شده است (رزمجو، ١۳۸۹: ص ۷۰).
بدون تردید چنین شخصی که سابقه کشوگشایی و همچنین اقدام نظامی علیه کوروش را داشته است، در برابر حمله کوروش هم اقدام نظامی انجام داده است.
در رویدادنامه نبونئید هم به سپاهیان نبونئید اشاره میشود. با توجه به ترجمههای دقیقتر مشخص میشود که در آن بند از رویدادنامه نبونئید منظور سپاهیان نبونئید هستند.
برخی از مترجمان، متن رویدادنامه نبونئید را طوری ترجمه کرده بودند که کشتار مردم اکد را القا میکرد اما شادروان پرفسور لمبرت به این موضوع پرداخت و سطر را با دقت بیشتری ترجمه کرد. دکتر شاهرخ رزمجو پژوهشگر موزه بریتانیا و استاد دانشگاه تهران در سومین همایش یادبود استوانه کوروش به این موضوع اشارههایی داشت و توضیحاتی را در این باره ارائه داد. به قول دکتر رزمجو، پرفسور لمبرت از بهترین متخصصان خط میخی دنیا بود که همیشه بهترین متخصصان دنیا اشکالاتشان را از ایشان میپرسدند. دکتر رزمجو اظهار داشت که متن را به پرفسور لمبرت نشان داد و ایشان هم تأیید کرد که چیزی راجع به قتل عام مردم در آن سطر نوشته نشده است. در واقع شکست سپاه دشمن توسط کوروش در آن بخش از رویدادنامه نبونئید نوشته شده است (رزمجو، ۱۳۹۲). لمبرت تذکر میدهد که اصطلاح «سپاه اکد» نام درستی برای سپاه نبونئید است چون اکد به معنی کل سرزمین بابل است و احتمالا مردمی از سراسر بابل در سپاه نبونئید حضور داشته اند. اما اصطلاح «مردم اکد» برای نامیدن شهر اوپیس یا سیپر عجیب است چون فقط مردم محلی در آن نواحی حضور داشتهاند. به عبارت دیگر اگر کشتار مردم محلی مورد نظر است عبارت «مردم اکد» رسا نیست. لمبرت پیشنهاد میکند که واژه نیشو را به معنی «افراد و مردان» تعبیر کنیم که در این صورت همان سپاه اکد مورد نظر است (بادامچی، ١٣٩١: ص ٣۴).
با این حال در رویدادنامه نبونئید اشاره میشود که چندین شهر مهم بدون جنگ فتح شدند از جمله میتوان به سیپر و همچنین شهر بابل اشاره کرد. از این روی آشکار است که فتح قلمروی بزرگی همچون بابل، با تلفات اندکی همراه بوده است به طوری که در رویدادنامه نبونئید فقط به یک نبرد آن هم در اوپیس که نزدیک تر به مرز قلمروی کوروش بود، اشاره میشود و تأکید میشود که شهرهای زیادی بدون جنگ فتح شدند.
آیا اسماعیلپور کوروپدیا را خوانده است؟!
تحلیل عجیب اسماعیلپور درباره کوروپدیای گزنفون
اسماعیلپور درباره کوروپدیا که در ایران به کوروشنامه مشهور است و ایشان از آن با عنوان «زندگینامه کورش» یاد میکند تحلیل عجیبی را مطرح میکند. وی اینچنین گفته است:
گزنفون یک استنثناست و در زندگینامه کورش با اینکه کتابی یک جانبه و به نفع یونان و به ضرر ایران است اعتراف کرده که کورش از تربیت و دانش بالایی برخوردار بوده … (مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۰).
اینکه اسماعیلپور کوروپدیا را یک جانبه و به نفع یونان دانسته کمی عجیب است. در صورتی که این کتاب در بزرگداشت کوروش بزرگ به عنوان یک شاه آرمانی نگارش یافته است. حتی به نظر میرسد که گزنفون با این کتاب نقد جدی به جامعه یونانی و نظامهای سیاسی آنها داشته است. در پیشگفتار ترجمه ابوالحسن تهامی نکات ارزندهای درباره این موضوع آمده است:
باید به یاد داشت که دموکراسی آتن، آن مردم سالاری آرمانی نبود که امروزه بهترین راه کشورداری شناخته می شود… فیلسوف بزرگ سقراط با آن [=دموکراسی یونانی] مخالفت میورزید، و شاگردان او نیز (افلاطون و کزنوفون) پرچم مخالفت با دموکراسی را همچنان افراشته نگاه داشتند. افلاطون مخالفت خود را در کتاب Republic (در فارسی جمهوریت) و با آرمانشهر بازتابیده در آن آشکار کرد، و کزنوفون با کتاب حاضر [کوروپدیا] به زعم خود گزینهای بهتر از دموکراسی پیش نهاد… (گزنفون، ۱۳۸۹، ص ۱۲، پیش گفتار مترجم).
هر کس به صورت کامل کوروپدیا را خوانده باشد به صورت آشکار این موضوع را درک میکند به طوری که گاهی گزنفون اشارههایی دارد که مشخص است نقدی به جامعه یونانی است و نمونه بهتر آن را در جامعه ایرانی یافته است.
شاید منظور دکتر اسماعیلپور کتاب دیگر گزنفون با نام بازگشت است که آن کتاب هم نباید یک جانبه به نفع یونانیان دانست. در آن کتاب هم از برخی از کارهای ناخوشایوند یونانیان یاد میشود که بررسی آن مجال مفصل تری را میطلبد.
کاش آقای اسماعیل پور تاریخ هرودوت را دقیق خوانده بودند
اسماعیل پور ادعا میکند که در تاریخ هرودوت آمده است که آمیتیس دختر آستیاگ با کوروش ازدواج کرده است:
هرودوت می گوید که برخی از نجیب زادگان مادی به آستیاگ خیانت کردند و یا از سخت گیری او به تنگ آمده به کوروش رو آوردند. کورش در نبردی ماد را فتح کرد و آستیاگ زنده ماند و حتی کورش دخترش آمیتیس را به زنی گرفت (مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۰).
در اینجا اسماعیل پور استناد دقیقی نمیکند و ذکر نمیکند در کجای هرودوت چنین چیزهایی آمده است و نکته قابل توجه آنجاست که هیچگاه هرودوت از ازدواج کوروش با آمیتیس نمیگوید بلکه این کتزیاس است که ابتدا نوشته است آستیاگ هیچ نسبت خانوادگی با کوروش نداشته است (خلاصه فوتیوس از کتزیاس، کتاب ۲، بند ۱) و سپس نوشته است که آمیتیس نخست با احترامی شایسته یک مادر پذیرا شد، سپس به همسری کوروش برگزیده شد (همان، کتاب ۲، بند ۵).
البته بسیاری از گفته های کتزیاس با اسناد و منابع از جمله آثار باستانی در تضاد است. کتزیاس برای کوروش نسب شاهانه قائل نمیشود در صورتی که هم در منابع یونانی و هم در کتیبه بیستون و استوانه کوروش از نسب شاهانه کوروش سخن به میان آمده است (گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱؛ هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷؛ استوانه کوروش، بند ۲۱؛ کتیبه بیستون، بندهای ۱ و ۲ و ۱۰).
اسماعیل پور: ایرانیان جسدهایشان را می سوزاندند!!!!!
اسماعیل پور در جایی میگوید:
ایرانیان همچون هندیان جسدهایشان را میسوزاندند (مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۰).
بدون تردید در آن دوران، سوازندن جسد در آیین ایرانیان که آتش را مقدس میشمردند روا نبوده است! حداقل در زمان هخامنشیان چنین سنتی دیده نمیشود. متأسفانه چنین ادعاهایی توسط برخی از عناصر معلومالحال ایرانستیز این روزها در فضای مجازی منتشر میشود و عجیب است که شخصی مانند ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق چنین مواردی را تکرار میکند!!
به هر حال اسماعیلپور به تفاوت شیوه قبر و دفن کوروش با سایر هخامنشیان اشاره میکند (همان). اما نباید چندان از این تفاوت تعجب کرد، چراکه همانطور که داریوش بزرگ در کتیبه بیستون گفته است هخامنشیان دو شاخه بودند:
از خاندان من هشت تن هستند که پیش از این شاهان بودند؛ من [=داریوش بزرگ] نهمین هستم؛ ما از شاهان هستیم، ۹ تن در دو شاخه (کتیبه بیستون، بند ۴).
از داریوش به بعد شاخه دیگری از هخامنشیان شاه شاهان شدند. بنابراین تفاوت در برخی از سنتها در دو شاخه کاملا طبیعی بوده است.
ادعاهای نادرست مصاحبهکنندگان
مصاحبه کنندگان گوناگون در این پرونده ادعاهای نادرستی را مطرح کردند که شاید با این ادعاها قصد دارند مصاحبه را چالشی تر کنند. در اینجا فقط به چند مورد اشاره میکنیم تا اختصار را رعایت کرده باشیم.
برای نمونه مصاحبه کننده در گفتوگو با دکتر سید حسن امید، چنین ادعایی را مطرح میکند:
قبل از توجه یک قرن اخیر، مهمترین منابع در شناخت کورش روایتهای یونانیهایی چون هرودوت، گزنفون (نویسنده کوروشنامه) و کتزیاس (پزشک دو پادشاه هخامنشی و نویسنده کتاب پرسیکا) بود که بخش زیادی از آنها در نقد و نکوهش کورش است… (مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۶).
عجیب آنکه مصاحبه کننده در این میان از کوروشنامه گزنفون نام میبرد و با توجه به سبک گفته او اینچنین میتوان برداشت کرد که او اعتقاد دارد، بخش زیادی از کوروشنامه در نقد و نکوهش کوروش است!!! از این بابت مشخص است که مصاحبه کننده گرامی حتی یک بار هم کوروشنامه را نخوانده است چرا که کوروش بزرگ در این کتاب شخصیت آرمانی نوینسده است. از سوی دیگر هرودوت و کتزیاس به هیچ وجه بخش زیادی از نوشته های خود را به نقد و نکوهش کوروش اختصاص ندادند! مشخص نیست مصاحبه کننده گرامی بر چه اساس چنین ادعایی را مطرح میکند. باید پذیرفت چهره کوروش بزرگ با خشایارشا در منابع یونانی متفاوت است و به طور کلی کوروش چهره مثبتی دارد. شاید مصاحبه کننده محترم موضوع را با خشایارشا آمیخته است. اما به هر حال هرودوت و کتزیاس گویا به بازگو کردن داستانهای افسانهای علاقه داشتند. درست است که بسیاری از داستانهای افسانهای هرودوت و کتزیاس قابل قبول نیستند اما این صحبت که بخش زیادی از آنها در نقد و نکوهش کوروش است هم به هیچ عنوان صحیح نیست.
در مصاحبه دیگر مهرنامه با دکتر میرجلال الدین کزازی مصاحبه کننده ادعاهایی را مطرح می کند که البته با واکنش درست و منطقی دکتر کزازی روبرو میشود. بیایید با هم بخشی از این مصاحبه را بخوانیم:
الهام استادی (مصاحبه کننده):
شما اعتقاد دارید که منشور کورش همان منشور حقوق بشر است یا تصور می کنید در مورد آن اغراق شده است؟
دکتر کزازی:
گزافه ای در این سخن نیست مگر این که بگویید آن استوانه هایی که به دست آمده است، از بیخ و بن برساخته است و بی پایه!
الهام استادی:
اما این یک رسم بوده است که شاهان پس از به قدرت رسیدن از نیکی ها و لطفشان به مردم یا می کرده اند.
دکتر کزازی:
باید به این نکته توجه کرد که این یک هنجار نبوده است زیرا دیگر فرمانروایان چنین فرمان نامه ای ندارند…
…
…
(مهرنامه، ش ۵۰، ص ۱۵۵).
ای کاش مصاحبه کننده محترم مستندتر سخن میگفت و مشخص میکرد دقیقا منظورش کدام سند دیگر است که شبیه به استوانه کوروش است! البته قابل توجه است که گویا مصاحبه کننده چندان به استوانه کوروش بزرگ و شرایط آن توجه نداشته است و شاید هم آن را مطالعه نکرده است! چرا که این استوانه صرفا پس از به قدرت رسیدن یک پادشاه نوشته نشده بلکه پس از فتح پایتخت یک کشور توسط پادشاهی از یک قوم دیگر است که رفتاری انسانی با قوم مغلوب دارد در صورتی که در نمونههای قبلی میبینیم که پادشاه فاتح از کشتار و ویرانیهای خود با افتخار یاد میکند.
متأسفانه به نظر میرسد فعالیت های اخیر ایرانستیزان در فضای مجازی بر روی این مصاحبه کننده محترم تأثیر گذاشته است چرا که این سخن یادآور عکس-نوشتهای است که اخیرا در فضای مجازی گسترش یافته است و در عکس-نوشته اشاره میشود که استوانه های زیادی همانند استوانه کوروش بودند!!!! این موضوع پیش از این در نوشتارهای ارسالی کاربران خِرَدگان مورد بررسی قرار گرفت.
نگاه کنید به:
آیا استوانه کوروش تفاوتی با سایر استوانه ها ندارد؟!
سخن پایانی
از مجله خوشنامی همچون مهرنامه انتظار میرود که دقت کافی به وجود منابع و مآخذ در نوشتارها داشته باشد. به هر حال نمیتوان در یک موضوع که با تاریخ در ارتباط است از شیوه درست تاریخ پژوهی بهره نبرد. علاوه بر این شاید بهتر باشد از مصاحبه کنندگان بهتری با مطالعات تخصصیتری استفاده شود و رویکرد منصفانهتری در هنگام مصاحبه وجود داشته باشد. با آنکه مهرنامه مجله خوشنامی است و همواره مورد ستایش مخاطبان قرار گرفته است اما در این شماره مورد بحث کمی از انصاف دور شده است به طوری که با خواندن پرونده مربوط به کوروش بزرگ، بیشتر به نظر میرسد نظر گردانندگان مجله به رویکردهای مخالف کوروش بزرگ نزدیکتر است چرا که برای مثال مصاحبه کنندگان این پرونده با افرادی که رویکرد مثبتی به کوروش بزرگ دارند برخورد چالشی دارند و سوالهایی خلاف مواضع آنها میپرسند. این رویکرد در مصاحبههای دیگر به ویژه مصاحبههایی که مصاحبه شونده رویکرد مثبتی به کوروش و علاقه به کوروش ندارند، دیده نمیشود.
اما به طور کلی سوال آنجاست که چرا هیچکدام از مطبوعات به بررسی و تحلیل کوروشستیزیها آن هم توسط عناصر وابسته به برخی از نهادهای خاص نمیپردازند. چرا این رویکردهای افراطی را در پروندهای ویژه، از نظر جامعهشناسی و ریشهها مورد بررسی قرار نمیدهند و از طرفی به محبوبیت کوروش در میان مردم و جوانان نقد میکنند؟!
نوشتارهای تکمیلی
فتح آرام بابل توسط کوروش، نقطه عطفی در تاریخ بشر (برگرفته از نوشته های دکتر شاهرخ رزمجو)
شاهنشاهی کورش و جانشینان وی (برداشتی از نوشته های دکتر جواد طباطبایی)
آیا استوانه کوروش تفاوتی با سایر استوانه ها ندارد؟!