تاریخ و فرهنگ ایران زمین

آیا همشهری جوان درباره کوروش درست می گوید؟!

این نوشتار نخستین بار در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ١٣٩١ در تارنمای پردیس اهورا منتشر شد. اما پس از ادغام چند تارنگار و تارنما از جمله تارنمای پردیس اهورا در پایگاه خردگان این نوشتار در تاریخ ۲۱ امرداد ۱۳۹۴ به پایگاه خردگان انتقال پیدا کرد.

| نویسنده: مجید خالقیان | واپسین به روزرسانی:۱۰ آبان ۱۳۹۷ |


بررسی دروغ پردازی‌های مجله همشهری جوان علیه کوروش بزرگ

چند سال پیش (اردیبهشت ۱۳۹۱) مجله همشهری جوان (شماره ۳۵۷)، مطالب نادرستی درباره کوروش بزرگ به چاپ رساند که با لحنی نامناسب همراه بود. موارد نوشته شده در این مجله به هیچ وجه مستند نبود و در همان زمان نوشته‌ای مستند در پاسخ به مطالب همشهری جوان نگارش یافت. اما با گذشت چند سال از انتشار آن مطالب همشهری جوان و پاسخ‌هایی که به آن داده شد، هنوز مطالب مشابه آنها در فضای مجازی دست به دست می‌شود.

از این رو بر آن شدیم که بار دیگر نوشتاری که در پاسخ به همشهری جوان نگارش یافته بود را گسترش دهیم. امید است که نوشته‌های تاریخی همواره با ذکر منابع همراه باشد.

مجله همشهری جوان در پرونده‌ای ویژه  سعی در تخریب چهره کوروش بزرگ داشت و به طور کلی علاقه به تاریخ ایران باستان را مورد نقد و بررسی قرار داد.

این کوروش‌ستیزی‌ها و به طور کلی تخریب ایران‌باستان موضوع جدیدی نیست اما به نظر می‌رسد این روزها به اوج خودش رسیده است. عده ای به دنبال رواج بی تفاوتی نسبت به ارزش های ایرانی هستند.

ما همیشه از بی تفاوت بودن به ارزش های خود و تخریب چهره بزرگان سرزمینمان لطمه خورده ایم. پس تعجب نکنید که انگلیسی ها آن طور که دوست دارند کوروش را معرفی می کنند و به دنبال مصادره او می باشند.

جدا از بحث آزادی بیان و اینکه این طور نقد ها باید باشد؛ از این تعجب می کنم که چگونه وجدان یک انسان اجازه می دهد که چنین موارد غیر واقعی را به یک شخصیت بزرگ تاریخی نسبت بدهد. کاش از کارشناسان بهتری استفاده می شد و با مطالعه بیشتری دست به چنین اقدامی می زدند. این طرز برخورد قبل از هر چیز آبروی مجله همشهری جوان را می برد. نویسندگان این مجله، موارد را بدون منبع می گویند و یا اظهار می کنند برای مطالب مهم که البته منابع و مدارک دست اول وجود دارد، منبعی موجود نیست! و در کمال تأسف در اقدامی شگفت آور ریشه ی جملات کوروش را از بیگانگان می دانند.

پادشاهان هخامنشی هم مانند هر انسان دیگری ممکن است اشتباه کنند. به نظر می رسد این اشتباهات بیشتر در پادشاهان متأخر این دودمان بوده است. اما اگر می خواهیم به بررسی های این موارد بپردازیم باید منابع و مدارک دقیق به کار ببریم. نمی شود کسی را در دادگاه متهم کنیم و بدون بررسی اسناد و مدارک و تحقیق درباره درستی یا نادرستی گفته ها، حکم اعدام برای آن متهم ببریم. بحث تاریخی هم، چنین حالتی دارد.

هرچند گاهی با اغراق هایی درباره هخامنشیان روبرو هستیم اما به مطالب نوشته شده در همشهری، نقد های زیادی وارد است. در این نوشتار به بررسی مطالب همشهری جوان می پردازیم.

علاقه به هخامنشیان

مطلب نخستین، مطلبی است با عنوان «گیرم اسطوره تو بود کوروش». این نوشتار به بررسی علاقه مردم امروز ایران به هنر هخامنشی می پردازد( گویا نویسندگان محترم، این علاقه را افراطی و احساسی می دانند).

با توجه به آنکه این بخش حالت طنز دارد ما هم با طنز و شوخی چند سطری می نویسیم. نویسندگان این بخش احساس می کنند خیلی «بچه باحال» هستند. من همه شماره های همشهری جوان را مطالعه نمی کنم ولی به نظرم می رسد چند سال پیش، بچه های با حال تری در همشهری جوان کار می کردند.

به هر حال درباره رونق آثار هنری که سبک هخامنشی دارند؛ نباید زیبایی آن ها را نادیده گرفت. باید توجه داشت که معماری هخامنشی معماری زیبایی است که دربردارنده هنر سالیان دراز از اقوام و ملت های مختلف می باشد. در معماری هخامنشی، هنر مردمان سرزمین های کهن گردآوری شده و حالت بسیار زیبایی به خود گرفته است. طبیعی است که مردم، زیبایی را می پسندند و از آنجایی که می توان گفت هنر هخامنشی یک هنر کامل و ریشه دار است؛ سالهاست که مورد استقبال هنر دوستان قرار می گیرد. معنای گذاشتن عکس فردی با یک ریش بلند که یک بستنی در دست دارد در کنار یک فرد هخامنشی، چه معنایی دارد؟! این موضوعی است که باید از مسئولین محترم مجله همشهری جوان پرسید!

در ادامه علاقه وبلاگ نویسان به کوروش بزرگ بیان می شود و این مجله در بخش دیگری به فروش بالای کتاب های مربوط به کوروش بزرگ و تاریخ ایران باستان اشاره می کند.

همشهری جوان می نویسد:

پر طرفدار ترین کتاب های تاریخی این سال ها درباره هخامنشیان بوده اند.

آزادی بیان درباره هخامنشیان همیشه وجود داشته است و مطالب و کتاب های علیه این دوره ی تاریخی بسیار نگاشته شده اند. موضوعی که همشهری جوان هم به آن اشاره می کند. بسیاری از وبلاگ هایی که در دفاع از تاریخ ایران باستان نوشته می شوند فیلتر می شوند درحالی که معمولا با وبلاگ هایی که علیه کوروش و هخامنشیتان نوشته می شود کاری ندارند. باید توجه داشت که این علاقه ی مردم ایران در چنین شرایطی شکل گرفته است. در شرایطی که در مدرسه و دانشگاه یا مطالبی از هخامنشیان گفته نمی شود و یا اگر گفته می شود علیه آنهاست.

به هر حال مطالب نخستین بیشتر حالت سرگرمی دارند و بحث اصلی ما این موارد نیست.

آیا کوروش واقعا «بزرگ» بود؟!

بر روی جلد این شماره همشهری جوان نوشته شده است :

بررسی دروغ های مشهوری که به هخامنشیان نسبت می دهند همراه با گزارش های تاریخی مستند.

اما به هیچ وجه در این مجله، کوروش و هخامنشیان با شیوه های علمی و استناد به منابع دقیق، مورد بررسی قرار نگرفته اند. معمولا هیچ منبعی برای گفته ها بیان نمی شود و یا فقط اشاره ای به منابع می شود که حالت مبهم و غیر علمی دارد. البته جای شکرش باقی است که این عنوان نسبت به عناوین قبل حالت مودبانه تری دارد: «آیا کوروش واقعا بزرگ بود؟».

در این بخش از نوشتارمان به نقد و بررسی موضوعاتی که در این مجله گفته شده است؛ با توجه به منابع و مدارک می پردازیم. شوربختانه این مبحث همانند قضیه خراب کردن یک ساختمان و ساختن دوباره آن است. خراب کردن آن به مراتب ساده تر و  بی دردسر تر است؛ اما ساختن یک ساختنمان نیاز به تلاش بسیار بیشتری دارد.

با این روند همشهری جوان، تخریب چهره کوروش کار ساده ای است زیرا نویسندگان نیاز به بررسی دقیق منابع را ندیدند؛ اما سخن گفتن از کوروش نیاز به بررسی دقیق منابع و مدارک تاریخی دارد.

چیزهای قطعی از نظر همشهری جوان


نگارنده ی مطلب همشهری جوان، چیزهای قطعی درباره کوروش و زندگی او را این موارد می داند:

در حدود ۵۷۶ قبل میلاد به دنیا آمد. پدرش در ولایت انشان (استان فارس امروزی) شاهی محلی بود و مادرش، ماندانا دختر آستیاگ پادشاه ماد بود. (ظاهرا به علت خشم پدربزرگش) کودکی را در دل طبیعت و خارج از محیط دربار گذراند. در جوانی توانست با متحد کردن اهالی پارس، بر تخت پدر بنشیند.

در ۵۵۹ ق.م اعلام استقلال کرد. ۹ سال بعد، دولت ماد را برانداخت و پادشاه هر دو دولت شد. با نبونید، پادشاه بابل (مهم ترین شهر بین النهرین در آن زمان) صلح کرد و در ۵۴۷ ق.م ارمنستان را هم به خاکش اضافه کرد. در ۵۴۶ ق.م بعد از جنگی کوتاه با کزروس، حاکم ثروتمند سارد، این شهر و سپس تمام لیدی و آسیای صغیر را تصرف کرد.

در سال های ۵۴۵ تا ۵۳۹ ق.م مرزهای حکومتش را در شرق گسترش داد و گرگان، هرات، باختر، سغد و خوارزم را هم گرفت. در سال ۵۳۹ ق.م پیمانش با نبونید را شکست و بابل را فتح کرد. در آنجا رسما تشکیل دولت هخامنشی را اعلام کرد («هخامنش» یعنی کسی که نیت دوستی دارد) و منشور معروفش را نوشت. یهودی هایی را هم که از زمان بخت النصر دوم در بابل اسیر بودند آزاد کرد. سال بعد فینیقیه را مطیع ساخت. در ۵۳۳ ق.م توانست از کوه های پامیر بگذرد و تا مرزهای هند برود. سه سال بعد، در حال جنگ مرد. بر روی لوحه آرامگاهش در پاسارگاد، به عنوان خلاصه تمام زندگی پر جنب و جوشش همین پنج کلمه را نوشتند: «من کوروش هستم، شاه هخامنشی».

به پژوهش های نگارنده این نوشتار احترام می گذاریم؛ اما باید پذیرفت که این موارد شاید فقط از نظر ایشان قطعی باشد (هرچند اگر این موارد قطعی است پس به کار بردن لفظ  «ظاهرا به علت خشم پدربزرگش» برای چیست؟). هیچ منبعی برای اثبات این موارد نمی بینیم. درباره برخی از این مواردِ به اصطلاح قطعی، بین پژوهش گران اختلاف نظر است.

در این نوشتار گفته می شود: «در جوانی توانست با متحد کردن اهالی پارس، بر تخت پدر بنشیند.» به روشنی معلوم نیست منظور نگارنده چیست! آیا کوروش علیه پدرش قیام کرده است؟ با کدام سند؟ با کدام مدرک؟ با کدام شواهد؟ آیا مورخین در این موضوع هم عقیده هستند؟! آیا پژوهش گران در این موضوع اشتراک نظر دارند.

یا بیان شده است : «[کوروش] با نبونید، پادشاه بابل (مهم ترین شهر بین النهرین در آن زمان) صلح کرد… پیمانش با نبونید را شکست و بابل را فتح کرد.» صلح با پادشاه نبونید با توجه به کدام منبع گفته می شود؟! آیا همه منابع در این باره هم نظر هستند؟!

البته نمی خواهیم این مطالب را رد کنیم و بگوییم در هیچ منبعی نیامده است؛ ولی بسیاری از مواردی که قطعی نامیده شدند، از نقاط مبهم تاریخ کوروش هستند. اما مطالب مهم تری در ادامه گفته می شود و به دلیل رعایت اختصار، از بررسی دقیق این بخش خود داری می کنیم چرا که بررسی دقیق این بخش خود نیاز به مقاله ها و کتاب های جداگانه ای دارد.

منابع

نگارنده ی مطلب مذکور در ادامه، منابع مرتبط با کوروش را بیان می کند و به کوروش نامه گزنفون -که با نام هایی مانند سیرت کوروش، تربیت کوروش، آیین کوروش و… هم معرفی می شود- اشاره می کند. نگارنده محترم درباره کوروش نامه و گزنفون می گوید:

اما از همه مفصل تر نوشته گزنفون است با عنوان «تربیت کوروش» (کوروپدیا) که آن را در ظاهر برای آموزش جنگجویان، ولی در اصل برای تقرب به کوروش کوچک، پسر اردشیر دوم نوشته …

ادعای نگارنده درباره کوروش نامه گزنفون (برای تقرب به کوروش کوچک نوشته شده است) در حالی مطرح می شود که این کتاب تأثیر زیادی بر همه اعصار گذاشته است. کوروش نامه سرشار از مفاهیم اخلاقی است و در این کتاب با زنان و مردان بزرگی آشنا می شویم. مردان نیک سیرتی همانند کامبیز و کوروش، و بانوان باوفایی همچون پانته آ. روابط عاشقانه در این کتاب بسیار زیبا بیان می شود، تا جایی که برخی این کتاب را درس نامه ی زندگی می دانند.

اما عجیب آنجاست که نگارنده محترم، کوروش کوچک را پسر اردشیر دوم می داند!! در صورتی که کوروش کوچک که به کوروش جوان هم مشهور است پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم می باشد.

کوروش پادشاهی که تنها یک زن داشت

در ادامه، موضوع تک همسر بودن کوروش مورد نقد قرار می گیرد. نگارنده مذکور معتقد است که کوروش سه همسر داشته است و تک همسر بودن او را نوعی افسانه می داند.

می توان گفت تقریباً این بخش مستقیماً از سایت آقای رضا مرادی غیاث آبادی کپی شده است. گاهی وقت ها احساس می کنم که آقای غیاث آبادی با ماشین زمان به گذشته سفر کرده است!! چرا که نکات مبهم زندگی کوروش را با قاطعیت تمام می گوید. مطلب وی که در مجله همشهری جوان هم آمده است؛ بدین شرح است:

طبق منابع، کوروش سه زن رسمی داشته: «آمیتیس» خواهر ماندانا و خاله خودش که او را پس از اشغال کشور ماد و پس از کشتن شوهرش به همسری گرفته بود. «کاساندان» دختر فرناسپ که ظاهرا زن اصلی حرمسرا و مادر ولیعهد بود و «نییتیس» دختر آماسیس دوم فرعون مصر که کاساندان نگران توجه زیاد کوروش به او بود. حتی کوروش قصد ازدواج با زن چهارم، یعنی «توموروس / تومیریس» ملکه ماساژت ها را هم داشت که به دلیل جواب رد او، جنگ در گرفت و کوروش جانش را در همین جنگ از دست داد.

مورخان هیچ اشتراک نظری درباره همسر کوروش ندارند. هر کدام، اشخاص متفاوتی را به عنوان همسر کوروش معرفی می کنند و در گفته برخی از آنها صحبت از همسر دیگری جز یک همسر نیست. آقای غیاث آبادی همه منابع را با هم قاطی کرده اند و به نتیجه رسیده اند و به اختلافات بنیادین این منابع هیچ اشاره ای نکردند.

حال به بررسی همسر کوروش می پردازیم.

گفته هرودوت (مورخ یونانی) درباره همسران کوروش کمی مبهم است. در کتاب تاریخ هرودوت بخش ویژه ای به این موضوع اختصاص ندارد و موارد جسته و گریخته بیان می شود. در بسیاری از این موارد خود هرودوت اظهار می دارد که به مواردی که شنیده اطمینان ندارد و آنها را نقد می کند. آقای غیاث آبادی مواردی که خود هرودوت هم به آن شک دارد را خیلی قاطع بیان نموده اند.

هرودوت در جایی می گوید:

مادر کمبوجیه کاساندان دختر فرناسپ بود که پیش از کوروش درگذشته و کوروش آیین سوگواری بزرگی برایش برپا و در سراسر شاهنشاهی سوگ همگانی اعلام کرده بود (هرودوت، کتاب ۲، بند ۱).

در جای دیگر می گوید:

مصریان کمبوجیه را هم میهن خود و پسر همین دختر یعنی آپری یس می دانند و می گویند خواستگار این دختر از آماسیس، کوروش بوده است و نه کمبوجیه. اما این ادعا کاملا بی پایه است… (همان، کتاب ۳، بند ۲).

البته هرودوت قبل از این اعلام می کند که کمبوجیه پسر کوروش، خواستگار یک زن مصری به نام «نی تتیس» بوده که دختر آماسیس فرعون مصر بوده است.

در جای دیگر هرودوت می گوید:

البته روایت دیگری نیز شنیده ام که اصلا به آن باورندارم: می گویند بانویی پارسی به دیدار همسران کوروش رفت و هنگامی که چشمش به کودکان درشت و زیبای اطراف کاساندان افتاد لب به ستایش فراوان آنان گشود. آن گاه کاساندان که همسر کوروش بود گفت:« بله، می بینی چه بچه هایی دارم! و آنگاه کوروش به من توجهی ندارد و چشمش همیشه در پی این زن مصری است که تازه گرفته است» (همان، کتاب ۳، بند ۳).

همانطور که مشاهده می کنید خود هرودوت هم به این داستان هایی که به نظر می آید در کوچه و بازار ساخته و پرداخته شده اند؛ باور ندارد. مشخص نیست بالاخره یک زن مصری همسر کوروش بوده است یا خیر! نام این زن مصری چه بوده؟ «نی تتیس» یا « آپری یس»؟ اینطور که معلوم است هرودوت وجود این همسر را رد می کند.

ولی غیاث آبادی خیلی قاطع می گوید: «کاساندان دختر فرناسپ که ظاهرا زن اصلی حرمسرا و مادر ولیعهد بود و نییتیس دختر آماسیس دوم فرعون مصر که کاساندان نگران توجه زیاد کوروش به او بود.» غیاث آبادی به گفته های پر از ابهام و افسانه ای هرودوت اشاره می کند و آنها را حقایق تاریخی می داند.

به طور کلی تاریخ هرودوت سرشار از داستان ها و افسانه های دور از منطق است و همین موضوع گاهی اوقات، قابل استناد بودن گفته های این مورخ را زیر سوال می برد. یکی از این داستان های پر از ابهام داستان خواستگاری کوروش از ملکه ماساژت هاست. هرودوت بعد از بیان این داستان که به مرگ کوروش می انجامد اظهار می کند:

درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده ام، اما روایتی را که نقل کردم، بیش از بقیه برای من درخور اعتماد می نمود (همان، کتاب ١، بند ٢١۴).

مشاهده می کنید که تقریبا همه گفته های هرودوت در این موضوع با شک و تردید روبروست و مشخص نیست با توجه به تاریخ هرودوت، کوروش چند همسر داشته است! فقط هرودوت به صورت روشن از کاساندان به عنوان همسر کوروش نام می برد. درباره مرگ کوروش هم مورخان دیگر نظرات دیگری دارند که در گفته آنها خبری از شخصی به نام تومیریس به عنوان ملکه ماساژت ها نیست.

برای دانش بیشتر بنگرید به: مرگ کوروش بزرگ

غیاث آبادی معتقد است که کوروش با خاله خود ازدواج کرده است. در حالی که هیچ منبعی بیان نمی کند. داستان آنجاست که هرودوت و گزنفون (مورخان یونانی)، «آستیاگ» پادشاه ماد را پدر بزرگ کوروش می دانند. اگر این موضوع را بپذیریم دختر آستیاگ می شود خاله کوروش.

اما کتزیاس دیگر مورخ یونانی می گوید که کوروش هیچ نسبت خانوادگی با آستیاگ نداشته است و فقط همین مورخ است که از ازدواج کوروش با دختر آستیاگ سخن به میان می آورد (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۱). کتزیاس می گوید:

کوروش(دختر) آستیاگ، آمی تیس را نخست با احترامی شایسته ی یک مادر پذیرا شد، سپس (او) به همسری کوروش برگزیده شد (کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵).

با توجه به گفته کتزیاس کوروش با همسرش هیچ نسبت خانوادگی نداشته است. لازم به ذکر است که در روایاتی که از کتزیاس به جا مانده است، اثری از همسر دیگری به جز آمی تیس نمی بینیم.

اما گزنفون دیگر مورخ یونانی، معتقد است که کوروش با دختر دایی خود ازدواج کرده است. این موضوع با داستان بسیار زیبایی در کتاب کوروش نامه ( یا تربیت کوروش) موجود است. دایی کوروش با فراخواندن دخترش به کوروش می گوید:

این همان دختر بچه ای است که هنگامیکه شما یک پسربچه بودید و برای بازدید از ما می آمدید؛ همیشه او را در آغوش میگرفتید. و هرگاه کسی از او می پُرسید که با چه کسی میخواهد زناشویی کند، او همیشه میگفت: «با کوروش» (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۱۹، ترجمه خشایار رخسانی).

لازم به ذکر است که در کوروش نامه هم غیر از این همسر، همسر دیگری برای کوروش معرفی نمی شود.

در کتیبه بیستون بیان می‌شود که کمبوجیه و بردیا فرزندان کوروش، از یک مادر هستند (کتیبه بیستون، ستون نخست، بند ۱۰).

مشاهده می شود که در گفته ی دو مورخ (کتزیاس و گزنفون) حرفی از همسر دیگر نیامده و با توجه به کتیبه بیستون دو فرزند کوروش، از یک مادر هستند. شاید همین موضوع باعث شده است که برخی از پژوهشگران کوروش را  پادشاهی که تنها یک زن داشت؛ معرفی کنند. هرچند این موضوع هم دقیق نیست اما بسیار محتمل است. از طرفی موضوعی که نگارنده این نوشتار بدان اشاره می کند که «با توجه به منابع، کوروش سه همسر رسمی داشته است»؛ کاملا مردود است و نشان از مطالعه نادرست منابع و شاید غرض ورزی آقای رضا مرادی غیاث آبادی نسبت به کوروش دارد.

به هر حال باید بپذیریم هیچ آگاهی دقیقی از همسر و یا همسران کوروش در دسترس نیست. فقط می توان با توجه به گفته مورخان اظهار داشت که در موضوع تک همسر بودن کوروش، اشتراک نسبی وجود دارد.

البته نگارنده ی این مطلب در همشهری جوان هم اظهار می کند: «این مطلب اصلا ملاک خوبی برای قضاوت کردن درباره کوروش نیست.»

رفتار توأم با انسانیت و مهر کوروش

نگارنده ی این مطلب در مجله همشهری جوان رفتار توأم با مهر کوروش را اینچنین زیر سوال می برد:

یک عقیده رایج دیگر درباره کوروش، تأکید بر رفتارهای توام با انسانیت و مهر و مدارای کوروش است. این نکته که کوروش در کشورگشایی هایش طوری رفتار نمی کرد که اقوام مغلوب تا آخرین قطره خون با او بجنگند، یک واقعیت تاریخی است. متن منشور کوروش هم نکاتی در تایید همین روش کوروش دارد. اما انصافا همین فتح بابل جز با جنگ و خونریزی ممکن بوده است؟ برای ارزیابی متن همین منشور معروف، ما مدارک دیگری هم داریم.

مثلا در سطرهای ۳ تا ۱۹ منشور، کوروش گفته است که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می دانستند که اندوه و غم، سختی معاش و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود. کوروش می گوید که مردم بابل از خدا خواستند که شاهی خوب برای آنان بیاید و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کوروش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. آنگاه همه مردم از پادشاهی کوروش که توام با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند. ۱۷ سال بعد، داریوش در کتیبه بیستون، درباره بابل طور دیگری نوشت.

او در بند ۱۶ ستون اول کتیبه بیستون نوشته که در زمان خودش، شخصی به نام ندینتوبل که به دروغ خودش را پسر نبونید معرفی می کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. باز در سطر ۱۶ از ستون سوم همان کتیبه داریوش تعریف می کند که چند ماه بعد، شخص دیگری نیز به نام آرخه که خود را پسر نبونید معرفی می کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. هر دوی این قیام ها توسط داریوش سرکوب شدند. حالا چطوری می شود که دو نفر با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی القاعده باید منفور باشد) این طوری محبوبیت مردمی کسب می کنند؟

منشور کوروش حاوی دو بخش است. بخش نخست که از بند ۱ تا ۱۹ می باشد، گویا توسط شخصی غیر از کوروش (احتمالا یک بابلی) نقل می شود چرا که کوروش در حالت سوم شخص مفرد خطاب می شود ولی در ادامه این گونه نیست. در حالی که نگارنده محترم، سطر های ۳ تا ۱۹ را گفته های خود کوروش می داند!! به نظر می رسد همه ی آن تعریف ها و تمجید ها هم توسط شخص دیگری جز کوروش صورت می گیرد.

به هر حال صحبت سر این است که اگر آنطور که در استوانه کوروش بیان می شود که مردم از نبونئید ناراضی بودند چرا سال های بعد به شخصی که ادعای فرزندی وی را می کرد پیوستند.

اما باید توجه داشت که بر اساس کتیبه بیستون شورشیانی که در بابل مدعی شدند پشتوانه مردمی چندانی نداشتند. نا آرامی‌های آن زمان ناشی از جنگ در میان سپاهیان برای رسیدن به قدرت بود و مردم در آنها نقشی نداشتند. در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالش‌هایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش می‌آید، درگیری‌های فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود می‌آید. بنابراین نه تنها استوانه کوروش بزرگ و کتیبه بیستون تناقض ندارند بلکه از جهاتی درباره بابل هم راستا هستند چرا که باید حساب سپاه را از مردم جدا کرد. در همان زمان کوروش هم سپاهیان بابل همراه با نبونئید بودند. طبیعتا نبونئید بوسیله افرادی که در اختیار داشت آن ستم‌هایی که در استوانه کوروش آمده است را بر مردم تحمیل می‌کرد و این افراد همان سپاهیان بابل بودند. بنابراین بر اساس استوانه کوروش بزرگ مردم و سپاه متفاوت از هم در نظر گرفته شدند، موضوعی که باید در بررسی کتیبه بیستون هم به آن توجه کنیم.

در دوره باستان فرزندان شاه، یک نوع مشروعیت سیاسی داشتند. شاید این مشروعیت از آن جهت ایجاد می شد که فرزندان شاه از کودکی برای پادشاهی تربیت می شدند. کسانی که به دروغ خود را فرزند نبونید معرفی می کردند به دنبال مشروعیت سیاسی بودند و این به هیچ وجه دلیل محبوبیت پادشاه قبلی نیست.

همچنین در کتیبه بیستون از اشخاص زیادی نام برده می شود که به دروغ خود را فرزند پادشاهان پیشین سرزمین ها می دانند. برای مثال بر اساس کتیبه بیستون، گئومات به دروغ خود را بردیا پسر کوروش می نامد. کتیبه بیستون از شخص دیگری هم نام می برد که خود را به دروغ بردیا پسر کوروش معرفی می کند. یا مردی فرورتیش نام، خود را از تخمه هوخشتره (از پادشاهان ماد) دانسته است. همچنین فرد دیگری به نام چی ثرتخم خود را از تخمه هوخشتره دانسته است. کتیبه بیستون اینچنین القا می کند که همه این افراد به دنبال رسیدن به قدرت بودند و اصلا بحث محبوب بودن این اشخاص در نزد مردم مطرح نیست.

مشخص است که در سرزمین هایی که متمدن بودند نیاز به نوعی مشروعیت سیاسی بوده است و این افراد خود را به پادشاهان پیشین آن سرزمین ها متصل می کردند تا این مشروعیت سیاسی را برای خود ایجاد کنند.

این روند در دوره های بعد هم وجود داشت؛ مثلا خسرو پرویز برکنار شد و پسرش شیرویه جایگزین وی شد. این موضوع ربطی به محبوبیت خسرو پرویز ندارد بلکه به مشروعیت سیاسی مرتبط است. این روند حتی تا دوره معاصر هم ادامه یافت.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به: آیا استوانه کوروش و کتیبه بیستون درباره نبونئید تناقض دارند؟

اما رفتار توأم با مهر و انسانیت کوروش فقط در منشور کوروش نقل نشده است. منابع دیگری هم این موضوع را تصدیق می کنند.

وقایع سال هفدهم در رویداد نامه نبونید-کوروش حاکی از رفتار مهربانانه کوروش با مردم بابل است:

کوروش وارد بابل شد. پیش رویش harû-vessels انباشته می شد. (به مضمون: به پای کوروش شاخه سبز می ریختند). هنگامی که کوروش سراسر با درود به بابل سخن می گفت [به مضمون: با مردم بابل پیمان صلح بست]  شهر در امنیت و صلح بود (رویداد نامه نبونید کوروش، ستون ۳، بند ۱۹).

گزنفون مورخ یونانی از از سخنان کوروش پیرامون برخورد خوب با مردم بابل و البته به طور کلی رفتار مهر آمیز با مردمان توسط کوروش می نویسد (برای مثال بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۴۷ – کوروش نامه گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۷۶- کوروش نامه گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷، بندهای ۳۷ و ۳۸).

گفته های کتب عهد عتیق درباره کوروش هم قابل بررسی است که با این موارد هماهنگی نسبی دارد (بنگرید به: کتاب اشعیای نبی، اواخر باب ۴۴ و اوایل باب ۴۵).

هرچند به نظر می رسد کوروش علاقه به کشور گشایی بدون خون ریزی داشته است، همانطور که بر اساس منابعی که به دست ما رسیده است؛ پس از تصمیم پادشاه ماد برای حمله به کوروش، سربازان پادشاه ماد به کوروش پیوستند و سرزمین ماد به زیر فرمان کوروش در آمد (بنگرید به رویدادنامه نبونید-کوروش، سال ششم و تاریخ هرودوت) اما از آنجایی که شواهد و مدارک زیادی نشان می دهد که اقدامات کوروش پدافندی و دفاعی بوده، طبیعی است که مجبور به جنگ می شده است.

برای دانش بیشتر بنگرید به: دلایل آغاز کشورگشایی‌های کوروش

نگارنده مطلب مورد نظر در همشهری جوان، ادامه می دهد:

آن چیزهایی که کوروش در متن منشورش آورده که بدون جنگ به بابل وارد شده، نگذاشته سپاهیانش «که به مانند قطرات رودخانه بی شمار بودند» (سطر ۱۶) کسی از اهالی شهر را اذیت بکنند، پرستشگاه های بابلی ها را باز گذاشته، برده ها را آزاد کرده،… و کلی کار بشردوستانه دیگر، حتی اگر در خود بابل هم اتفاق افتاده باشد، قطعا در بقیه فتوحاتش وضع به این شکل نبوده. (حتی در مورد آن نکته آزادکردن برده ها هم در متن آن ۵۰ لوحه گلی مکشوفه از زمان حکومت کوروش در بابل، اسم و آدرس مراکز خرید و فروش برده وجود دارد.)

نکته اینجاست که کوروش هیچ گاه در استوانه اش نگفته است «برده ها را آزاد کرده». بلکه به نظر می رسد  کسانی که نبونید به صورت ناجوانمردانه از آنها بیگاری می کشید را رها ساخته است:

(و آنگاه که) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.

…درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را … یوغی داده بود نه در خور ایشان، درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم (بند های ۲۴ تا ۲۶ استوانه کوروش).

نباید توقع داشت که کوروش در طی یک روز یک رسم جا افتاده در بابل را اصلاح کند و یا از بین ببرد. برده داری در بسیاری از اقوام حتی تا قرون اخیر ادامه داشته است. در بابل هم قوانینی برای برده ها وجود داشته است و به نظر می رسد مشکل اصلی مردمان بابل این موضوع نبوده است. اگر همشهری جوان به لوح هایی اشاره می کند و شاید می خواهد نتیجه بگیرد که کوروش در استوانه اش دروغ گفته است، بهتر است به صورت دقیق نام آن ها را ببرد و بنویسد چه نوشته شده است.

نکته مهم آنجاست که با توجه به اسناد به جا مانده به نظر می رسد برده داری در طول دوران هخامنشی به سمت حذف شدن پیش رفت نه آنکه کوروش بزرگ در یک روز و یک شب برده داری را لغو کند. در این باره دکتر شروین وکیلی در بخش نهم از فصل «داریوش و معماری هویت ایرانی»ِ با توجه به افزایش قیمت برده‌ها و ثابت ماندن برخی خدمات دیگر و قیمت کالاهای اساسی که در اسناد بابلی باقی مانده، توضیحاتی ارائه داده است.

ارزش منشور کوروش هنگامی معلوم می شود که کتیبه های پادشاهان هم عصر کوروش را بررسی کنیم. کتیبه هایی که با افتخار از کشتار و خونریزی مردم سخن به میان می آورند.

نکته بعدی اینجاست که نگارنده خیلی قاطع می گوید: «قطعا در بقیه فتوحاتش وضع به این شکل [اقدامات بشر دوستانه] نبوده.» باید بررسی شود که این موضوع با کدام مدرک گفته می شود؟ با کدام سند؟ آیا شواهدی آن را ثابت می کند؟ نمی توان یک شخصیت تاریخی را بدون بررسی های دقیق زیر سوال برد و از لفظ «قطعاً» استفاده کرد.

اختلاف در منابع باعث شده است پی بردن به جزئیات جنگ های کوروش سخت باشد اما درباره مهربانی کوروش بین منابع اشتراک وجود دارد. معمولا مواردی که در منابع مشترک می باشند؛ به عنوان رویداد هایی محتمل پذیرفته می شوند. اگر مطلبی فقط در یک منبع بیان شده باشد معمولا از طرف پژوهشگران رد می شود؛ به ویژه وقتی یک رویداد در جنگی رخ دهد که نامی از آن جنگ در منابع دیگر نیست. اما باید توجه داشت که منابع در رفتارِ همراه با مدارای کوروش، اشتراک دارند.

بابل با شکوه ترین شهر جهان در دوران هخامنشی

در ادامه، نگارنده محترم، مدعی می شود که کوروش تمدن بابل را نابود کرده است:

با لشگرکشی کوروش، دولت بابل فروریخت و تمدن های بین النهرین به پایان کار خود رسیدند. این تمدن ها که نوشتن، خط میخی، اعداد و مبادلات پولی را به بشر هدیه داده بودند، برای سه هزار سال قبل از این تاریخ، مهم ترین کانون های تمدنی بشر به حساب می آمدند. با فتوحات کوروش، عصر بین النهرین به پایان رسید.

این ادعا در حالی مطرح می شود که بابل به عنوان یک شهر مهم در دولت هخامنشی مطرح بود و اگر به ارزش بابل پس از فتح کوروش افزوده نشده باشد، چیزی کاسته نشده است.

نگارنده محترم نوشتن و خط میخی را هدیه ای از جانب تمدن های بین النهرین می داند؛ در حالی که برخی از پژوهشگران با توجه به آثار باستانی، ریشه خطوط را از تمدن های موجود در فلات ایران می دانند. اما به هر حال نگارش به خط میخی در دوران هخامنشی ادامه پیدا کرد. کتیبه های هخامنشی معمولا به خطوط میخی پارسی و بابلی و عیلامی نگارش شده اند. بعد از آنکه خط میخی پارسی رمز گشایی شد از روی آن خطوط میخی دیگر رمز گشایی شدند. سکه های یافت شده از دوران هخامنشی نشان می دهد که مبادلات پولی در دوران هخامنشی رواج داشت و احتمالا این موضوع تحت تأثیر تمدن های بین النهرین بود. می توان گفت شاهنشاهی هخامنشی به جای نابودی تمدن ها، از دستاورد های تمدن های کهن بهره برد. این موضوع در هنر و معماری هخامنشی هم به چشم می خورد.

به نظر می رسد شکوه بابل تا آخر شاهنشاهی هخامنشی ادامه یافت. پس از فتح بابل توسط الکساندر مقدونی، مورخین غربی چنان از شکوه بابل می گویند که گویا شگفت زده شده اند. البته حق هم داشتند چرا که شاید بابل شکوه مند ترین شهر جهان بوده است. نمونه بارز این موضوع، گفته کویینتوس کورتیوس روفوس، مورخ رومی است که ورود الکساندر به بابل را تشریح می کند (Section 5.1.17-33 of Curtius Rufus’ History of Alexander the Great of Macedonia).

این موضوع در فیلم سینمایی الکساندر هم به تصویر کشیده شده بود. دیدن تصاویری از این فلیم خالی از لطف نیست:

تصاویری از شکوه بابل در فیلم سینمایی الکساندر، بعد از فتح بابل توسط الکساندر

روی هم رفته می توان نتیجه گرفت بعد از فتح بابل توسط کوروش بابل راه خود را ادامه داد.

یزدان صفایی در مصاحبه با پایگاه خبری ایران بزرگ، اینچنین به این ادعای همشهری جوان پاسخ داده است:

نویسنده نوشته است که «با لشگرکشی کورش دولت بابل فروریخت و تمدن‌های بین‌النهرین به پایان کار خود رسیدند.» به نظر می‌رسد که او میان «دولت سیاسی» با تمدن تفاوتی قائل نیست!

این درست است که دولت بابل به لحاظ سیاسی سقوط کرد اما تمدن آن به یکباره فرونپاشید. دستِ کم آثار باقی مانده از ادامه‌ی سنت‌های بابلی در زمان هخامنشیان خبر می‌دهند. برای مثال می‌توان اشاره کرد که در زمان پادشاهی اردشیر یکم، معبد ازگیلا، کماکان وظایف خود را انجام می‌داده است حتی برخی از پژوهشگران مانند اوتس از احیای مذهب پرستش مردوک در این زمان سخن گفته‌اند. منابعی از بابل در عصر هخامنشی باقی مانده‌اند که می‌توان به سالنامه‌ای اشاره کرد که سال چهاردهم پادشاهی اردشیر سوم را در برمی‌گیرد همچنین متن مهم دیگر، توسط موزه بریتانیا منتشر شده است که مربوط به بازسازی معبدی در بابل توسط اردشیر چهارم است. منابع ستاره‌شناختی را نیز نباید از قلم انداخت. قدیمی‌ترین زایچه یا طالع‌بینی مربوط به اواخر سده‌ی پنجم پیش از میلاد است یعنی دقیقاً در زمان تسلط هخامنشیان. اسناد بازرگانی نیز در کل زمان تسلط هخامنشیان بر بابل در این ناحیه دیده می‌شوند. در واقع با مطالعه‌ی این اسناد متوجه می‌شویم که چیزی به نام «پایان کار تمدن‌های بین‌النهرین» در دوره‌ی هخامنشی وجود ندارد (بنگرید به: تاریخ هخامنشی دانشگاه خرونینگن، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات توس، جلد ۱، صفحات ۲۳۱ تا ۲۹۱ و جلد ۲، صفحات ۱۰۹ تا ۱۲۳).

هخامنشیان موفق ترین امپراتوری منطقه، نه اولین امپراتوری جهان

مجله همشهری جوان مدعی می شود که کوروش مفهوم سیاسی جدیدی به اسم «امپراتوری» را وارد اندیشه بشری کرد. باز هم این موضوع باید بررسی شود. اصلا تعریف امپراتوری چیست؟؟ حکومت هایی مانند مصر -که سالها پیش از هخامنشیان حکومت نیرومندی داشت- را چه می توان نامید؟!

آیا هخامنشیان در منطقه میانه نخستین امپراتوری بودند؟! قبل از آنها آشوری ها، بابلی ها و مادها حکومت های نیرومندی را به وجود آوردند. اما هخامنشیان را می توان موفق ترین امپراتوری منطقه نامید. شاید دلیل این موفقیت نظم کاری و ساختار سازماندهی شده ی این شاهنشاهی و همچنین بهره بردن از تجربه های تمدن های پیشین بود. آنچه کوروش را از پادشاهان هم عصر خود متمایز می کند؛ توجه ویژه ایشان به اقوام گوناگون و احترام به فرهنگ و ادیان مختلف بود. می توان کوروش را بنیانگذار نخستین امپراتوری چند فرهنگی دنیا نامید.

دروغ های بزرگ

بیشترین اشکالات در بخش بعدی اتفاق می افتد. بخشی که نگارنده محترم معتقد است اطلاعاتی دروغ درباره کوروش ایجاد شده است و آن ها را خیال پردازی می داند.

جملات کوروش

این روز ها با جملات زیادی از کوروش روبرو هستیم. البته بنده بسیاری از این جملات را در مطالعات خودم نیافتم. اما همشهری جوان دو جمله از کوروش را بررسی می کند که اتفاقاً در منابع چیزهایی شبیه به آن ها دیده ام.

همشهری جوان جمله اول را اینچنین نقل می کند: دستانی که کمک می کنند پاک ترند از دستانی که رو به آسمان دعا می کنند.

البته بنده هم جمله ای دقیقا با این ساختار در منابع ندیدم اما بعید نیست این جمله تحت تأثیر گفتگوی کوروش با پدرش در کوروش نامه گزنفون باشد. آنجا که کوروش اندرز های پدر را در حضور پدر مرور می کند. کوروش به پدرش کامبوزیا(کمبوجیه یا کامبیز) می گوید:

آری به نیکی یاد دارم که شما آن گونه با من سخن می گفتید … کسی را نیاز برآورده نخواهد شد … [که] از ایزدان خواهد که وی را محصولی فراوان پاداش دهند اما هیچ دانه ای نیافشانده باشد، یا … خواهد که وی را تندرست از جنگ به خانه بازآورند اما خود هیچ چاره ای نیاندیشیده باشد. شما مرا گفتید که تمامی این نماز ها ناساز و ناهمگون با آیین آسمان است…

پدر، پس از شنودن این سخن او را گفت: و آیا به یاد می آوری که اندیشیدیم، مردی [که]… نیاز های خود و خانوار خود برآورد به کاری بس والا دست زده است؟… «آری پدر من» کوروش پس از این پاسخ افزود: به یاد می آورم به نیکی، و من با شما هم داستان شدم… (کوروش نامه گزنفون، دفتر ۱، بخش ۶، بندهای ۶ و ۷، ترجمه ابوالحسن تهامی).

البته این گفتگو بسیار طولانی است و در این جا تنها خلاصه ی بخشی از آن را آورده ایم. (از آنجایی که گزنفون یک یونانی بوده و کتاب هم به زبان یونانی نوشته شده است لفظ ایزدان و زئوس در کوروش نامه گزنفون زیاد دیده می شود).

مشاهده می شود که اندیشه موجود در پشت این گفتگو همانند اندیشه موجود در پشت جمله مذکور است. به هر حال با بررسی منابع می توان گفت اندیشه کوروش به جمله فوق نزدیک است.

اما نظر نگارنده محترم درباره جمله بعدی بسیار شگفت آور است. نگارنده محترم جمله ای از کوروش را اینچنین نوشته است: فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد.

همشهری جوان اصل این جمله ی بسیار مشهور را که در کوروش نامه گزنفون به عنوان توصیه های پایانی یا وصیت نامه کوروش نقل شده است؛ زیر سوال می برد و به صورت قاطع می نویسد: «در تمام منابع دست اول چنین جملاتی دیده نمی شود.» درصورتی که خود همین نگارنده در ابتدای مبحث، کوروش نامه (تربیت کوروش) گزنفون را منبع دست اول می داند و به راستی هم کوروش نامه گزنفون منبع دست اول است.

البته فقط واژه «ایران» در بسیاری از ترجمه ها دیده نمی شود. این جمله به صورت دقیق تر به این شکل است:

پس از مرگم، دوست ندارم که بدنم را طلاکاری یا نقره کاری کُنید یا در تابوت یا چیزی همانند این بگذارید. زودتر آنرا در آغوش خاک بسپارید. آیا جایی فرخنده تر از خاک برای آرمیدن است؟! خاک مادر زیبایی هاست و دایه نیکی ها. در سراسر زندگی دوستار مردمان بوده ام؛ شاد خواهم شد که دوباره بخشی از آن چیزی بشوم که برای مردمان خوبی فراوان ببار می آورد (کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ٢۵، آمیخته ای از ترجمه ابوالحسن تهامی و خشایار رخسانی).

کار آنجا بدتر می شود که نگارنده گرامی، این جمله را برداشتی از وصیت یک بیگانه به نام برتراند راسل می داند. یک لحظه با خود نمی اندیشد که ممکن است برتراند راسل تحت تأثیر حرف های کوروش، این وصیت را کرده باشد. همشهری جوان می نویسد: «جمله دوم احتمالاً برداشتی از وصیت برتراند راسل، فیلسوف معروف باشد که وقتی در ۱۹۷۰ در ۹۸ سالگی جان داد، وصیت کرد خاکسترش را در کوه های ولز پخش کنند».

متوجه نمی شوم که نگارنده چطور این احتمال را داده است؟! چقدر زشت و زننده است که با دست خودمان، جملاتی که به بزرگان سرزمین خودمان منتسب هستند را به دیگران نسبت می دهیم.

روز بزرگداشت کوروش

موضوع بعدی که بیان می‌شود بررسی روز جهانی کوروش است. نگارنده اشاره می‌کند که سازمان ملل هیچ گاه تصمیم نگرفته است که ۷ آبان را به عنوان روز جهانی کوروش ثبت کند و خبر این نامگذاری را جعلی می‌داند.

نگارنده می گوید: «اما هنوز هم برخی از وبلاگ ها، روز ۷ آبان را به نام کوروش به هم تبریک می گویند!»

نگارنده طوری القا می‌کند که ما نباید این روز را تبریک بگوییم. سوال اینجاست که آیا فقط باید سازمان ملل یک روز را جهانی کند و بعد ما به هم تبریک بگوییم؟! یعنی تا قبل از این که نوروز ثبت شود ما نباید نوروز را تبریک می گفتیم؟! آیا همیشه باید منتظر سازمان ملل بمانیم؟!

با توجه به پژوهش‌ها، ۷ آبان (۲۹ اکتبر) روز ورود صلح جویانه کوروش بزرگ به بابل می‌باشد. به نظر می‌رسد این روز به پیشنهاد سازمان نجات پاسارگاد، انتخاب و نام‌گذاری شده است. در پی اقدامات کاملاً مردمی، این روز بسیار مشهور شده است و به عنوان روز بزرگداشت کوروش شناخته می‌شود.

برای دانش بیشتر نگاه کنید به: سند روز کوروش بزرگ (هفتم آبان) چیست؟

وصیت نامه کوروش

اگر شرط ببندم که نگارنده ی این مطلب در مجله همشهری جوان، حتی یک بار هم کوروش نامه گزنفون را نخوانده است؛ فکر می کنم در نهایت برنده خواهم بود. نگارنده، گویا منبع وصیت نامه ی مشهور کوروش در کورش نامه گزنفون را نمی داند. در کتاب کوروش نامه گزنفون، دفتر هشتم، بخش هفتم، وصیت بسیار مشهور و البته بسیار اخلاقی و فلسفی از کوروش نقل می شود. از همکاران وبلاگ نویس عزیز و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران خواهش می کنم که علاوه بر اینکه به درون مایه جملات و وصیت کوروش توجه می کنند، منابع جملات و وصیت نامه کوروش را هم درج کنند.

همشهری جوان درباره وصیت نامه کوروش می نویسد:

معمولا هیچ کس نیازی ندیده است تا در کنار این متن ها توضیح بدهد اصل این متن ها در اصل به چه زبانی و در کجا نوشته شده؟ الان در کجا نگاهداری می شود؟ توسط چه کسی به فارسی برگردانده شده؟ قسمت های از بین رفته یا آسیب دیده متن کدام بوده اند؟ سر ترجمه کدام واژه ها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا هیچ کدام از دانشمندان ایران شناس چنین متنی را گزارش نکرده اند؟ و اصلا چرا وصیت نامه یک نفر، سه متن کاملا متفاوت دارد؟

یک مزاح با نگارنده محترم این مطلب می کنیم: نگارنده همشهری جوان با این سوالات شاید ناخواسته سوتی داده است که فقط اطلاعاتش را از وبلاگ ها درباره کوروش گرفته است!

نگارنده همشهری جوان سوال می پرسد که «چرا وصیت نامه یک نفر، سه متن کاملا متفاوت دارد؟» و بعد نسخه اول را می خواند که همان جملات موجود در کوروش نامه گزنفون است (از آنجایی که گزنفون یک یونانی بوده و کتاب هم به زبان یونانی نوشته شده است لفظ خدایان و زئوس در کوروش نامه گزنفون زیاد دیده می شود).

سپس نگارنده محترم مذکور، می گوید: «نسخه دوم وصیت، خلاصه همان متن اول است». پس با توجه به گفته خود نگارنده تا اینجا که فقط یک متن از وصیت کوروش موجود است و آن هم همان وصیت موجود در کوروش نامه است.

و در ادامه درباره نسخه ی سوم از وصیت کوروش می نویسد:

نسخه سوم… با توصیه هایی درباره رعایت حال رعیت و بی وفایی دنیا ادامه پیدا می کند و به خواست او برای حفر کانال سوئز می رسد (از همین جا معلوم می شود که حتی همین متن تقلبی برای داریوش بوده، نه کوروش)

تا حدودی خود نگارنده می گوید این وصیت به داریوش بر میگردد و معمولا همه جا دیده می شود که این وصیت را از داریوش می دانند (درستی یا نادرستی وصیت داریوش بماند). ممکن است در چند وبلاگ، آن هم وبلاگ هایی که مدیرانش آشنایی زیادی با تاریخ هخامنشیان ندارند این وصیت به عنوان وصیت کوروش معرفی شده باشد. پس روی هم رفته شد همان یک وصیت از کوروش که همان وصیت مذکور در کوروش نامه گزنفون است.

باید توجه داشت که وصیت کوروش در کورش نامه بسیار با اهمیت است زیرا در شاهنامه فردوسی ابیاتی بسیار شبیه به گفتار کوروش در این وصیت، به عنوان گفتار پایانی کیخسرو آمده است. کیخسرو هماهنگی زیادی با کوروش دارد و هماهنگی گفتار پایانی این دو بسیار ارزشمند و شگفت آور است.

برای دانش بیشتر بنگرید به: بررسی وصیت نامه کوروش بزرگ

نگارنده همشهری جوان سوال می کند که «چرا هیچ کدام از دانشمندان ایران شناس چنین متنی را گزارش نکرده اند؟» در پاسخ به ایشان می گوییم علاوه بر اینکه دانشمندان و پژوهشگران زیادی به وصیت کوروش اشاره کرده اند، به نظر می رسد بخش هایی از این وصیت نامه از دوره باستان در یاد و خاطره مردمان ایران به جا مانده است (یا در منابع ایرانی آمده است) و حکیم ابوالقاسم فردوسی آن ها را در شاهنامه ثبت کرده است.

ترجمه های منشور کوروش

در ادامه نگارنده محترم معتقد است که ترجمه های جعلی از منشور کوروش رواج دارد.

همانطوری که نگارنده محترم این مطلب در مجله همشهری جوان هم اشاره می کند، ترجمه های علمی زیادی از استوانه کورش موجود است. این استوانه هم یکی از خطوط میخی نوشته شده است و خط میخی هنوز هم جای کار دارد. اکثر ترجمه های فارسی فقط برگردان هایی از نسخه های ترجمه شده ی انگلیسی یا فرانسوی این استوانه می باشند اما ترجمه هایی مانند ترجمه عبدالمجید ارفعی یک راست از زبان مبدأ به فارسی امروزی انجام گرفته است.

اما با یک سری متون ادبی که بیشتر تحت تأثیر درون مایه ی این منشور قرار دارند و به دنبال ترجمه خط به خط نیستند، مواجه می شویم. گویا این متون ادبی با توجه به دیگر پژوهش های صورت گرفته درباره کوروش نگاشته شده اند. برای مثال در زبان بابلی لفظ مردوک برای اشاره به خدای بزرگ آمده که در برخی از این متون ادبی، مزدا بیان می شود. در کتیبه های دیگر پادشاهان هخامنشی لفظ اهورا مزدا برای اشاره به خدای بزرگ اشاره شده است و خیلی از پژوهشگران کوروش را مزداپرست می دانند (نگاه کنید به: دین کوروش بزرگ چه بود ؟). شاید با توجه به همین موارد در برگردان های ادبی که بیشتر به درون مایه اشاره دارند تا ظاهر، به جای مردوک از واژه مزدا استفاده شده است. چنین متونی را در کتاب سرزمین جاوید می بینیم.

هرچند این متون می توانند درس های اخلاقی برای فرمانروایان و مردمان داشته باشند اما به هیچ وجه نمی توان از آنها در بررسی های تاریخی و علمی بهره برد.

مصاحبه های پایانی

این طور که معلوم است نگارندگان این مطالب از قهرمان پروری، بروز حس ناسیونالیستی افراطی در میان جوانان و گیر کردن در گذشته ناراضی هستند و شاید از همین رو به کوروش ستیزی پرداختند.

اما مصاحبه های پایانی در همین مجله تقریبا بهترین واکنش ها به این موضوع هستند.

آقای دکتر سعید معید فر با آنکه معتقد است نباید به دنبال قهرمان پروری در عرصه اقتدار و عدالت بود اما در پاسخ به سوال «آیا دوست داشتن بیش از حد یک شخصیت تاریخی باعث بروز حس ناسیونالیستی افراطی بین جوان ها خواهد شد؟» می گوید:

مطالعه در خصوص شخصیت کوروش باعث می شود که جوان ایرانی از این افراط مصون بماند چون کوروش کسی است که بر حقوق همه اقوام و ملل، صرف نظر از مرتبه، قومیت، نژاد و ایدئولوژی آنها تاکید دارد. پس تأثیر شخصیتی این فرد از ناسیونالیسم افراطی و خطرناک جلوگیری می کند…

آقای دکتر افشین یداللهی هم در مصاحبه با همشهری جوان گفته است:

…دستاورد گذشتگان ذخیره ای نیست که ما را بخواهد تنبل بار بیاورد، اتفاقا اگر کسی مدعی است از گذشتگان چیز با ارزشی به ارث برده است باید همه تلاشش را به کار گیرد تا آن را بیشتر کند و این را تکلیف خود بداند که لایق چنین ارثیه ای هست.

چرا کوروش از یاد ها نمی رود؟!

همشهری جوان، در یک جا نوشته است :«محبوبیت کوروش میان مردم شهر ارتباط چندانی به نوسانات بازار ارز و سکه ندارد؛ کوروش کبیر در بازار طلا هیچ وقت از سکه نمی افتد.» ما هم با این صحبت ایشان موافقیم اما نه با انگیزه نگارنده آن مطلب. آری کوروش هیچ گاه از سکه نمی افتد:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

بن‌مایه‌ها و یاری‌نامه‌ها:

– ارفعی، عبدالمجید (١٣۶۶). «فرمان کورش بزرگ». فرهنگستان ادب و هنر ایران. ش ٩.

تاریخ هخامنشی دانشگاه خرونینگن. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: توس.

– کتزیاس (١٣٨٠). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ.

– گزنفون (سنفون). زندگی نامه کوروش بزرگ. ترجمه خشایار رخسانی. انجمن پژوهشی ایرانشهر.

– گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش [مشهور به کوروش نامه]. ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.

– هرودوت (١٣٨٩). تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: اساطیر.

– (23 Jan 2009 ). “The Nabonidus Chronicle“. Livius. Translated by A.K. Grayson. Webedition by J. Lendering.

با سپاس از:

– پایگاه خبری ایران بزرگ

اگر قصد رونوشت از این نوشتار را دارید، بن‌مایه ( www.kheradgan.ir ) و نویسنده آن را یاد کنید

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را از راه رایانامه با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش

درباره بزرگان

درباره زرتشتدرباره کوروش بزرگ
درباره فردوسیدرباره دکتر مصدق
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
آیا همشهری جوان درباره کوروش درست می گوید؟!