امروز
شناخت تاریخی پس از پژوهشهای دقیق با روشهای درست به دست میآید و قرار نیست وقتی ما درباره یک دوره تاریخی پژوهش کنیم بتوانیم یک فرمول ارائه دهیم که همه مسائل دورههای مختلف تاریخی را با آن حل کنیم!! بنابراین اگر تاریخ پژوهی را علمی مانند فیزیک و ریاضی بدانیم خطای بزرگی مرتکب شدهایم. برای همین واژه دانایی میتواند برای تاریخپژوهی مناسب تر از علم باشد.
این یادداشت نه نفی کنندهی فرهنگهای دیگر، بلکه دعوتی است به یادآوری! به یادآوردن هویت راستین ایرانی است. به یادآوردن این نکته که ما نیازی به واردات اسطوره نداریم، زیرا خود روزی خالق آنها بودهایم. نمادها فقط تکههایی از فرهنگ نیستند؛ آنها حامل معنا، جهانبینی و الگوهای روانیاند. هنگامی که جامعهای به نمادهای بیگانه دل میبندد، به صورت ناخودآگاه، جهان بینی آن بیگانه را هم جذب میکند.
برخی از مسیحیان انجیلی و همچنین صهیونیستهای مسیحی صراحتا بیان کردند که جنگ ایران و اسرائیل مرتبط با پیشگویی حزقیال است. از طرفی برخی از آنها معتقدند ایران در آخرالزمان به شکوه تمدنی باز میگردد. هم متون پیشگویانه و هم برداشتهایی که امروز از آنها میشود، نشان دهنده دانش اندک درباره تمدنهای باستانی است. نمیتوان پس از چند هزار سال، خوابها را با وقایع امروز تطبیق داد! بنابراین چنین نتیجه گیریهایی بیشتر شبیه به خرافات است.
برخی از چپ گرایان افراطی ایرانی همان سیاستهای وابستگان به شوروی را سرلوحه خود قرار دادند! ابتدا با جعل و تحریف تاریخ ایران، مفاخر ملی ایران را بسیار سیاه و پلید جلوه میدهند و مسائل ملی مانند خلیج فارس را بی اهمیت میخوانند. سپس زمانی که به خیال خود توانستند مردم ایران را نسبت به مفاخر ملی خود و مسائل ملی بدبین یا بیاهمیت کنند، طرح نابودی هویت ملی ایران را شروع میکنند.
در دعای باستانی سه خطر مهم ذکر میشود که حتی تا به امروز قابل توجه است. کمتر پیش میآید که دغدغههای باستانی تا این حد با دغدغههای امروز ما در هم تنیده شود به طوری که ما به چشم خود همان خطراتی که مردمان باستانی را رنج میداد، مشاهده کنیم. با آنکه این خطرات گاهی باعث ویرانی تمدن ایرانیان شده است ولی از طرفی هراس از همین خطرات، باعث میشده است که مردمان ایرانی با یکدیگر همگرایی و همبستگی پیدا کنند.
به راستی چه چیزی باعث ماندگاری جشنها میشود؟! جشنهای ایرانی همواره پیوند دهنده انسان با دو موضوع مهم یعنی «زیست بوم آدمی» و «حکمت ایرانی» بودهاند. اگر بخواهیم کارکرد جشنهای ایرانی مانند نوروز و یلدا را بررسی کنیم، در مییابیم که در فرهنگ ما کارکرد و ویژگیهای مثبت فراوان دارند. شب این جشنها فرصتی برای گردهمایی و احوال پرسی خویشاوندان است. کارکردهای ملی این جشنها در کنار همزیستی با طبیعت به ویژه طبیعت جغرافیایی که ما در آن زندگی می کنیم، قابل توجه است. ولی جشنهای خارجی در میان ایرانیان هیچ کدام از این کارکردها را ندارند.
اگر به صورت پنهانی میاندیشیم که چون آن شخص زن است پس باید حذف شود! چون آن شخص مرد است باید کنار گذاشته شود! چون آن شخص سن پایین دارد پس نباید او را آدم حساب کرد! چون آن شخص پوست تیره یا روشن دارد به درد نمیخورد. چون آن شخص به دین دیگری اعتقاد دارد پس نباید بگذاریم بال و پر بگیرد. چون آن شخص معلول است، نمیتواند کار کند و... بدانیم که میهن پرستی در ما کمرنگ شده است و همین اندیشه پنهانی ما سدی در برابر پیشرفت کشور شده است!
سالها فعالیتهای فرهنگی مردمی و غیر دولتی علیه تجزیهطلبی به صورت خود جوش انجام گرفت و نتایج بسیار خوبی داشته است. خوشبختانه امروز باید گفت خطر تجزیه ایران تا حدود زیادی رفع شده است چراکه آگاهی مردم افزایش یافته است.
در آثار شاعران پارسی گوی، بارها از بریدن گیسوان برای سوگواری یاد میشود. یکی از مشهورترین آنها سوگواری بانو فرنگیس برای همسر خوشنامش یعنی سیاوش است. همچنین حافظ هم بیتی در این باره دارد.