امروز
در دعای باستانی سه خطر مهم ذکر میشود که حتی تا به امروز قابل توجه است. کمتر پیش میآید که دغدغههای باستانی تا این حد با دغدغههای امروز ما در هم تنیده شود به طوری که ما به چشم خود همان خطراتی که مردمان باستانی را رنج میداد، مشاهده کنیم. با آنکه این خطرات گاهی باعث ویرانی تمدن ایرانیان شده است ولی از طرفی هراس از همین خطرات، باعث میشده است که مردمان ایرانی با یکدیگر همگرایی و همبستگی پیدا کنند.
شاهنشاهی هخامنشی با کوروش بزرگ که یکی از دادگرترین پادشاهان جهان بود، شروع شد. ولی پس از دوران اوج هخامنشی برخی از پادشاهان روی کار آمدند که گویی دادگری شاهان بزرگ هخامنشی را از یاد برده بودند. پادشاهانی مانند اردشیر دوم و اردشیر سوم که سرکوبهای شدیدی کردند. یک رویدادنامه از زمان اردشیر سوم به دست آمده است که از انتقال اسیران که از صیدا گرفته شدند سخن به میان میآید.
اگر به صورت پنهانی میاندیشیم که چون آن شخص زن است پس باید حذف شود! چون آن شخص مرد است باید کنار گذاشته شود! چون آن شخص سن پایین دارد پس نباید او را آدم حساب کرد! چون آن شخص پوست تیره یا روشن دارد به درد نمیخورد. چون آن شخص به دین دیگری اعتقاد دارد پس نباید بگذاریم بال و پر بگیرد. چون آن شخص معلول است، نمیتواند کار کند و... بدانیم که میهن پرستی در ما کمرنگ شده است و همین اندیشه پنهانی ما سدی در برابر پیشرفت کشور شده است!
سالها فعالیتهای فرهنگی مردمی و غیر دولتی علیه تجزیهطلبی به صورت خود جوش انجام گرفت و نتایج بسیار خوبی داشته است. خوشبختانه امروز باید گفت خطر تجزیه ایران تا حدود زیادی رفع شده است چراکه آگاهی مردم افزایش یافته است.
در آثار شاعران پارسی گوی، بارها از بریدن گیسوان برای سوگواری یاد میشود. یکی از مشهورترین آنها سوگواری بانو فرنگیس برای همسر خوشنامش یعنی سیاوش است. همچنین حافظ هم بیتی در این باره دارد.
هنگامی که کتیبههای نبونعید پادشاه بابل را میخوانیم، چهرهای معنوی و عرفانی از این پادشاه به ذهن میآید. ولی این صرفا ظاهر ماجراست و اگر به دیگر کتیبههای بابلی نگاهی بیندازیم، با پادشاهی ستمگر مواجه میشویم که به دنبال تحقیر دیگر باورها میباشد و برای برتر نشان دادن دین و باور خود دست به هرگونه جنایتی زده است.
کوروش بزرگ در هنگامه نارضایتی عمومی از آستیاگ، یک قیام مردمی علیه آستیاگ را شروع کرد و در نهایت با پیوستن ارتش ماد به کوروش بزرگ، پادشاه ستمگر سرنگون شد. پادشاهی ایرانی ماد با شاهی دادگر به نام دیااُکو شروع شد ولی در سالهای نزدیک به ۵۵۹ پیش از میلاد، شاهی مشهور به آستیاگ، ستمگری پیشه کرد و باعث نارضایتی بزرگان و مردم شده بود.
در دورههایی از تاریخ ایران باستان افرادی با تعصب دینی قدرت گرفتند و کارهایی انجام دادند که کاملا خلاف کردار پادشاهان خوشنام ایرانی بود و حتی آیین و همبستگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داد. در دوران ساسانیان یک موبد بسیار قوی و متعصب به نام کرتیر قدرت گرفت. گویی کرتیر خود را نماد دین میدانست و کسانی که با تفکر او مخالفت کردند را از میان برمیداشت.
داستان خیزش ایرانیان در شاهنامه و رهایی از بند ضحاک یکی از نمادینترین و پرمایه ترین داستانهای اسطورهای در جهان است. داستان ضحاک درسهایی میدهد که گویی دارای گفتاری جاودان برای همه روزگاران بشر است و ذهنیت انسانِ باستانی، آنها را در قالب داستانی نمادین در یادها ماندگار کرده است.