همواره درباره درستی و اعتبار نوشتههای گزنفون (مورخ یونانی) بحثها و سوالات زیادی مطرح بوده است. هستند افراد زیادی که تا صحبت از کوروپدیای گزنفون (مشهور به کوروشنامه) به میان میآید، بدون هیچ استدلالی، سریع میگویند که این کتاب فقط یک رمان است و اعتبار ندارد. وقتی از آنها استدلال و دلیل برای چنین ادعایی میخواهیم یا میگویند «اینکه دیگر معلوم است و همه میگویند» یا در نهایت نام چند نویسنده غربی را میآوردند که استدلال و دلیلی از آنها ذکر نمیشود! هرچند باید نویسندگان غربی را درک کرد که کتابی مانند کوروپدیا که ایرانیان را ستایش کرده است را دوست نداشته باشند.
متاسفانه چنین رویکردی حتی در دانشگاههای ما هم دیده میشود و گویا در جامعه ما اندیشه نکردن و تقلید کردن از نویسندگان غربی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد تا اندیشیدن و با استدلال و سند، حرفهای تازه را مطرح کردن!
اما این حق ماست که بیاندیشیم و نظر خود را بگوییم حتی اگر نویسندگان زیادی صرفا از روی ذهنیت خود مطلبی را تکرار کرده باشند. اندیشیدن یکی از ویژگیهای انسان است که این نوع را متمایز میکند.
واقعیت آن است که گزنفون هیچ کجا ننوشته که کتابش یک رمان است بلکه این صرفا ذهنیت نویسندگان عصر جدید است. بلکه گزنفون مینویسد آموختهها و شنیدههای خود درباره کوروش بزرگ را گردآوری کرده است.
گزنفون در ابتدای کوروپدیا مینویسد:
بر آن شدیم تا اندر نژاد او [=کوروش بزرگ] و خانداناش و تربیتاش بپژوهیم، و آشکار کنیم چگونه به قلههای سرآمدی در حکومت به مردمان رسید. و ما هر چه اندر این زمینه آموختیم و شنیدیم از دیگران، یک به یک مینگاریم، باشد که دانستناش همگان را سودمند افتد (گزنفون، دفتر ۱، بخش ۱، بند ۵).
جالب آنکه خیلی از منتقدان کوروپدیا، چنین نقدهایی به دیگر کتاب گزنفون یعنی بازگشت ندارند! و عجیب آنکه رمان و افسانه خواندن دیگر منابع یونانی از جمله هرودوت و کتزیاس کمتر مطرح میشود و با آنکه نوشتههای هرودوت و کتزیاس سرشار از داستانهای افسانهای هستند، کسی نمیگوید کتاب هرودوت رمان است! حتی لقب پدر علم تاریخ هم به او میدهند!
اما با بررسی کلی این منابع باید گفت که گزنفون گاهی کارنامه بهتری نسبت به کتزیاس و هرودوت دارد و برخی از نوشتههای او سازگاری بیشتری با کتیبهها و اسناد باستانی دارد. البته این بدان معنا نیست که نوشتههای گزنفون بدون اشکال هستند و هیچ نادرستی در آنها دیده نمیشود. ما نباید هیچ کدام از منابع را دور بیندازیم و آنها را کاملا بی اعتبار بدانیم. از آن سو نباید اعتماد کامل به منابع یونانی داشته باشیم.
چگونه کوروپدیای گزنفون را ارزیابی کنیم؟
از آنجایی که کوروپدیا درباره کوروش بزرگ و هخامنشیان است باید بررسی کرد که اعتبار دیگر منابع یونانی درباره هخامنشیان چه میزان است؟! عدم دقت کافی در منابع یونانی طبیعی است و سوال آنجاست که کدامیک از منابع یونانی هخامنشیان را بدون نقص و دقیق شرح دادهاند؟
گزنفون را باید با منابع هم عصر خود مقایسه نمود و درباره آن قضاوت کرد نه اینکه با برچسب کم اعتباری از آن صرف نظر کنیم. بنابراین پیش از اینکه به گزنفون بپردازیم اشارهای به هرودوت و کتزیاس میکنیم تا گزنفون را در مقایسه با این دو منبع تقریبا هم عصر مورد توجه قرار دهیم.
با این حال باید توجه داشته باشیم که اسناد، کتیبهها و آثار باستانی اعتبار بیشتری نسبت به منابع یونانی دارند.
افسانههای هرودوت و کتزیاس
هنگامی که درباره نوشتههای هرودوت و کتزیاس سخن به میان میآید، طرفداران تاریخ نگاری یونانیان، معمولا از آنها با تحسین یاد میکنند! هرودوت را پدر تاریخ نگاری مینامند و کتزیاس را پزشک درباره هخامنشیان میخوانند که به اسناد رسمی دسترسی داشته است!
اما این رویکرد با بررسی جزئیات نوشتههای این دو مورخ همخوانی ندارد. هرچند نوشتههای این مورخان در پژوهش دوران هخامنشیان بسیار کاربردی میباشند اما باید واقعگرایانه به نوشتههای آنها نگاه کنیم و آنها را نقد کنیم.
گرچه تاریخ هرودوت از نظر ترتیب رویدادها با توجه به رویدادنامههای بابلی به واقعیت نزدیکتر است اما در جزئیات و در نتیجه از نظر شناخت تاریخی اشکالات فراوانی دارد. این منبع سرشار از افسانههای غیر قابل قبول است، طوری که در کمتر صفحهای از تاریخ هرودوت افسانه عجیب و غریب دیده نمیشود. به نظر میرسد هرودوت از جذابیتهای جنسی برای جذاب کردن روایات بهره برده است. مشخص نیست هرودوت از چه کسانی مکالمات دقیق و محرمانه پادشاهان حتی در هنگام همبستری را دریافت کرده است!!! در بسیاری از اوقات مینویسد که صرفا شنیدههای خودش را بازگو میکند و در برخی اوقات به گفتههای خود تردید دارد. نوشتههای هرودوت در برخی اوقات حتی با یکدیگر تناقض دارند.
شاید بیشتر درباره اغراقها و افسانهسراییهای هرودوت علیه مادها و پارسها شنیده باشیم اما افسانهسرایی هرودوت صرفا درباره ایرانیان نیست بلکه تقریبا درباره همه اقوام و ملل افسانه سرایی کرده است.
هرودوت درباره هندیها مینویسد که آب نطفه آنها مانند بقیه آدمیان سپید نیست بلکه مانند پوستشان تیره است (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۰۱). یا درباره تاریخ مصر مینویسد که ادرار زنی که غیر از همسرش با کس دیگری همبستر نشده بود، چشم نابینای پادشاه مصر را شفا داد. شاه مصر به دلیل آنکه نیزهای در رود نیل فرو کرده بود، نابینا شده بود!!! (هرودوت، کتاب ۲، بند ۱۱۱).
میبینید که هرودوت چه چیزهایی در کتابهای به اصطلاح تاریخی خود آورده است!!! آیا ما باید دیگر روایات هرودوت که هیچ اشتراکی در منابع ندارند را بدون چون و چرا بپذیریم؟!
هرودوت حتی روایتی از گفتگوی داریوش بزرگ و همسرش آتوسا در هنگام همبستری ارائه میدهد. وی در کتاب سوم مینویسد:
[آتوسا] شب در رختخواب به داریوش چنین گفت: سرور من، با نیروهای بیکرانی که در اختیار داری چرا آسوده نشسته ای … خواهش می کنم نخست به یونان بتاز: من درباره دختران لاکونی بسیار شنیدهام و آرزو دارم خدمتکارانی از دختران آرگوسی و آتنی و کورنتی داشته باشم… (هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۳۴).
شاید تعجب کنید که در قرن ۲۱ هنوز با استناد به چنین روایاتی، شروع کننده جنگ علیه یونانیان، ایرانیان خوانده میشوند!! در صورتی که هیچ عقل سالمی نمیپذیرد گفتگوی خصوصی شاهشاهان با همسرش در هنگام همبستری آن هم با این جزئیات به دست هرودوت رسیده باشد!
حتی نوشتههای هرودوت در این باره با یکدیگر تناقض دارند. خود هرودوت بعدها روایاتی را نقل میکند که نشان میدهد شروع کننده جنگ یونانیان بودند. هرودوت صراحتا مینویسد شخصی به نام «آریستاگوراس» با آتنیها متحد شد و به سارد یورش بردند (هرودوت، کتاب ۵، بند ۹۹) و باعث به آتش کشیدن سارد شدند (همان، بندهای ۱۰۱ و ۱۰۲).
بنابراین تعجبی ندارد که هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ، افسانهای ترین روایت را انتخاب کرده باشد و این روایت با آثار باستانی تناقض دارد.
برای دانش بیشتر نگاه کنید به:
دستهای دیگر کتزیاس را برتر از هرودوت میدانند ولی یا از افسانه سراییهای کتزیاس اطلاع ندارند و یا با آگاهی کامل این افسانهسراییها را نادیده میگیرند.
نوشتههای کتزیاس با منابع معتبر مانند آثار باستانی در تضاد جدی قرار دارد؛ حتی در بسیاری از اوقات افسانهای بودن آن ملموس است. باید توجه داشت که بسیاری از نوشتههای کتزیاس به دست ما نرسیده است. خلاصهای از نوشتههای کتزیاس به همراه اشارههای دیگر مورخان به نوشتههای وی موجود است.
کتزیاس هم تنها درباره تاریخ ایرانیان افسانه سرایی نکرده بلکه درباره اقوام و ملل دیگر هم داستان سرایی کرده است. کتزیاس اثری با نام ایندیکا داشته که افسانههای فراوانی درباره هند در آن وجود داشته است. از جمله انسانها و حیوانات عجیب و غریب که حتی ادعا کرده آنها را به چشم دیده است!!!
اثر دیگر وی که پرسیکا نام داشته و درباره تاریخ ایران بوده است هم سرشار از افسانههای غیر قابل باور است. بیایید یکی از این افسانهها درباره کوروش بزرگ را بخوانیم:
…پیش از تصرف شهر، پسر (فرزند) کرزوس را به علت ظهور شبحی بر پدرش و فریفتن او، به گروگان نزد کوروش فرستادند…. کرزوس را باز در قصرش دستگیر کرده و این بار استوارتر از پیش بستند. در این وقت ناگهان رعد و برقی زد باز هم رها شد. با این وصف کورش، خلاف میل باطنی خود، مجبور به آزادی او شد (کتزیاس، کتاب ۴، بندهای ۴ تا ۸).
گرچه در افسانههای کتزیاسی مانند افسانههای هرودوتی، جذابیتهای جنسی کمتر دیده میشود اما به جای آن شبح و رعد و برق و موجودات عجیب و غریب نقش پر رنگ دارند!
میبینید که افسانه سرایی تا چه میزان در آثار هرودوت و کتزیاس دیده میشوند با این حال تاکید میکنیم که نباید این آثار را نادیده گرفت. وقتی که اشتراک در میان چنین منابعی پیش آید، آن روایت قابل توجه است.
آیا کتزیاس به اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است؟!
هواداران کتزیاس میگویند او به اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است و پزشک دربار هخامنشی بوده است. البته گویا فقط خود کتزیاس چنین ادعایی کرده است و هیچکدام از اسناد و کتیبهها چنین چیزی را اثبات نمیکنند. حتی اگر هم بپذیریم کتزیاس پزشک دربار بوده، دلیلی نداشته که به اسناد تاریخی دسترسی داشته باشد و یا حتی توانایی خواندن آنها را داشته باشد. حداقل باید گفت نوشتههای کتزیاس تناقض آشکار با اسناد رسمی باقی مانده از دوران هخامنشیان دارد.
کتزیاس، کوروش بزرگ را چوپانزاده میداند و برای او نسب شاهانه قائل نمیشود!! در حالی که تمام اسناد و کتیبههای رسمی هخامنشی به نسب شاهانه کوروش بزرگ اشاره کردهاند؛ حتی دیگر مورخان یونانی یعنی هرودوت و گزنفون هم پدر کوروش بزرگ را شاه دانستهاند.
در استوانه کوروش بزرگ صراحتا آمده است که کوروش فرزند شاه کمبوجیه بوده است (استوانه کوروش، بند ۲۱). در کتیبه بیستون هم به تبار مشترک و شاهانه داریوش و کوروش اشاره میشود.
در کتیبه بیستون اینچنین آمده است:
داریوش شاه می گوید: پدرم ویشتاسپه است، پدر ویشتاسپه ارشامه است، پدر ارشامه اریارمنه است، پدر ارایارمنه چیش پیش است، پدر چیشپیش هخامنش است (کتیبه بیستون، بندهای ۱ و ۲، ترجمه لوکوک، ۱۳۸۹: ص ۲۱۶).
در استوانه کوروش هم اینچنین آمده است:
من، کورش، … پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیشپیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان (استوانه کوروش، بندهای ۲۰ و ۲۱، ترجمه ارفعی، ۱۳۸۹)،
آشکار است که جد مشترک داریوش و کوروش، چیشپیش بوده و او هم فرزند هخامنش بوده است.
تبار شاهانه کوروش بزرگ در منابع یونانی هم دیده میشود. هم گزنفون (گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱) و هم هرودوت (هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷)، کوروش را فرزند شاه کمبوجیه خواندهاند.
کتزیاس چگونه به اسناد رسمی دسترسی داشته در صورتی که حتی اصالت شاهانه کوروش بزرگ را نمیدانسته است؟! آیا نباید با توجه به این همه افسانهسرایی در نوشتههای کتزیاس، به ادعای دسترسی او به اسناد رسمی و حتی جایگاه پزشکی او در دربار هخامنشی شک کرد؟!
گزارشهای واقعگرایانهتر گزنفون
اگر بخواهیم نوشتههای گزنفون را با هرودوت و کتزیاس مقایسه کنیم پیش از هر چیز باید گفت که افسانههای سطح پایین و غیر قابل باور (نظیر آب نطفه تیره، شفابخشی ادرار، ظهور شبح، رها شدن از بند بوسیله رعد و برق و…) در نوشتههای گزنفون دیده نمیشود. به نظرم باید پذیرفت که نوشتههای گزنفون نسبت به هرودوت و کتزیاس جدا از جنبههای تاریخی، واقع گرایانهتر است.
مکالماتی که گزنفون مثلا در کوروپدیا آورده است همانند هرودوت نیست که در هنگام همبستری صورت بگیرد بلکه بیشتر شبیه به بازگو کردن خاطراتی هستند که نسل به نسل گفته شده و البته تحولاتی هم داشته است. برای مثال خاطراتی که خود کوروش از مکالمات خودش و پدرش به اطرافیانش گفته است و سپس اطرافیانش آنها را به افراد دیگر گفتند و… . هرچند نمیتوان بدون چون و چرا همه این مکالمات را از نظر تاریخی پذیرفت فقط باید گفت که شنیدن چنین گزارشهایی از ایرانیان چندان دور از دسترس نبوده است.
سیمای کلی کوروش در کوروپدیا نزدیک به سیمایی است که از منابع معتبر بابلی میتوان برداشت کرد و با منابع دیگر اقوام نزدیکی دارد. اما طبیعی است که با توجه به فاصله زمانی و البته دلایل دیگر، دارای اشتباهات فاحش میباشد که در ادامه به آنها هم اشاره میکنیم.
بخشهایی از کوروپدیا شباهت آشکاری به نوشتههای اسناد معتبر باستانی دارد.
برای مثال به این جمله از زبان کوروش در کوروپدیای گزنفون پس از فتح بابل توجه کنید:
نه تنها کارهای من و شمایان، که کارهای این مردمان نیز، که بر ماست تا تیماردارشان باشیم (گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۴۷).
چنین جملهای در استوانه کوروش هم آمده است:
خستگی هایشان [مردم بابل] را تسکین دادم و از بندها رهایشان کردم (استوانه کوروش، بند 26، ترجمه رزمجو، ١۳۸۹).
می دانیم شهرت کوروش بزرگ در جهان امروز به دلیل وجود اسناد معتبر درباره برخورد انسانی او با مردم بابل است. موضوعی که با پیدا شدن اسناد و کتیبههای بابلی به اثبات رسیده است.
نگاه کنید به:
در میان منابع یونانی فقط گزنفون است که از این برخورد نیک کوروش با مردم سخن گفته است هرچند نوشتههای او درباره چگونگی فتح بابل اشکالاتی دارد. اما هرودوت و کتزیاس اصلا به این واقعیت اشاره نکردند.
سالهاست که نوشته گزنفون درباره مرگ کوروش بزرگ، صرفا یک افسانه تلقی میشود! بسیاری از پژوهشگران غربی میگویند کوروش در جنگ کشته شده است و بسیاری از پژوهشگران ایرانی همان سخنها را تکرار میکنند.
اما وقتی به آرامگاه کوروش بزرگ توجه کنیم به نظرمیآید کاملا در یک شرایط آرام ساخته شده است. از سوی دیگر وقتی به نوشتههای مورخان الکساندر توجه کنیم، حتی بازماندههای پیکر کوروش بزرگ را در آرامگاهش دیدهاند. پس آشکارا افسانه هرودوت درباره مرگ کوروش بزرگ رد میشود و اساسا مرگ کوروش در میدان جنگ آن هم در آن فاصله دور زیر سوال میرود. از همه مهمتر نوشتههای گزنفون درباره مرگ کوروش بزرگ که این شاهنشاه در دروان سالخوردگی و به دور از جنگ از دنیا رفته است، قابل تامل میشود.
البته باید توجه داشت که ترجمههای اشتباهی هم از کوروپدیا صورت گرفته است و اخیرا در ایران برخی با توجه به همان ترجمهها، نوشتههای گزنفون را تحریف کردند و هنگامی که از کوروپدیا سخن میگوییم سریع میگویند پس قتل عام مردم نینوا را چه میگویید که در کوروشنامه آمده است؟!
اما در واقع هیچ کجای کوروپدیا سخنی از فتح نینوا نیست. بنابراین نباید به این تحریفها توجه کرد.
نگاه کنید به:
اشکالات و آمیختگی روایات در کوروپدیا
با همه این امتیازاتی که نوشتههای گزنفون دارد اما باید بپذیریم که اشکالات زیادی هم در آن دیده میشود. با این حال این اشکالات در شرایطی پیش آمده که گاهی باید نویسنده را درک کرد. بالاخره گزنفون یک غیر ایرانی از سرزمین دور بوده که پس از سالهای زیادی از کوروش بزرگ، به تاریخ پژوهی درباره او پرداخته است. وقتی این اشکالات را با اشکالات هرودوت و کتزیاس مقایسه می کنیم باز هم شرایط بهتری به نظر میآید.
یکی از اشکالاتی که هر پژوهشگری میتوانسته با آن روبرو باشد آمیختگی روایات اشخاص هم نام در تاریخ بوده است؛ برای مثال آمیختگی روایات کوروش یکم و کوروش بزرگ.
با توجه به اسناد پیدا شده، میتوان گفت پیش از کوروش بزرگ، پدر بزرگ هم نام او یعنی کوروش یکم شاه انشان بوده و لوحی با نام او هم یافت شده است. پس احتمال میرود روایات این دو پادشاه که نام یکسانی داشتند و در یک خاندان بودند با یکدیگر آمیخته شود. این موضوع با توجه به آنکه در کوروپدیا کوروش همراه سیاکسار (به یونانی: کواخارس، به پارسی باستان: هووخشتره) شاه ماد است، به نظر میآید.
با توجه به اسنادی که امروز در دست داریم به نظر میآید که پس از آستیاگ، کوروش شاه شاهان شد. اما در کوروپدیا پس از آستیاگ، سیاکسار (هووخشتره) شاه میشود و پس از مدتی سیاکسار پادشاهی را به کوروش بزرگ میدهد (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۲۰).
درباره این نوشتههای گزنفون به نظر میرسد که با توجه به شباهت نام اشخاص تاریخی با یکدیگر (کوروش یکم و کوروش بزرگ)، روایات آنها با هم آمیخته شدهاند و در گفتار گزنفون، کوروش بزرگ سردار سیاکسار شده است.
شاید همین آمیختگی روایات باعث شده است که اشکالاتی درباره فتح بابل در کوروپدیا دیده شود که با توجه آثار باستانی و اسناد و منابع معتبر بابلی، مشخص میشود که شهر بابل بدون جنگ فتح شده است.
بنابراین اگر ما چنین اشکالاتی هم در کوروپدیا میبینیم (که البته اشکال کوچکی هم نیستند) شاید نویسنده در شرایطی قرار داشته است که روایاتی آمیخته شده را شنیده است نه آنکه از اساس نویسنده داستان سرایی کرده باشد.
مواردی مانند خوابهای شاهان که گزنفون هم نقل کرده است هیچ بعید نیست که نسل به نسل و سینه به سینه انتقال پیدا کرده باشند. برای مثال اگر کوروش خوابی دیده است که به پایان زندگی نزدیک شده، طبیعتا آن خواب را به اطرافیانش گفته است و اطرافیانش آن را به نسلهای آینده انتقال دادند. طبیعی است که گاهی در این انتقالات ممکن است آمیختگی یا جابجایی رخ دهد. به ویژه آنکه اگر گزنفون به صورت شفاهی این روایات را شنیده باشد.
اما روایتی مانند روایت هرودوت که مکالمات خصوصی شاه در هنگام همبستری شرح داده میشود یا آن چیزهایی که کتزیاس درباره ظهور شبح و رعد و برق و… گفته است، چیزی به جز داستان سرایی نمیتوانسته باشد.
جنبههای ادبی و اخلاقی کوروپدیا
اما چیزی که گزنفون را متمایز می کند، ارزش ادبی و اخلاقی این کتاب است. در کوروپدیای گزنفون درسهای بسیار فراوان اخلاقی و… وجود دارد. خود گزنفون به نوعی اذعان کرده که این مفاهیم را از ایرانیان آموخته است. از این روی نباید این جنبهها را نادیده گرفت و جدای از جنبههای تاریخی بهتر است به آنها توجه داشت. نوشتههای گزنفون ارزش ادبی هم دارند که در ترجمههای اخیر سعی کردند این موضوع را هم لحاظ کنند.
این ارزش اخلاقی و ادبی اثر گزنفون باعث می شود که جملاتی که از زبان کوروش بزرگ و یا هر کس دیگری در این اثر آمده، جدا از جنبههای تاریخی، مورد توجه قرار گیرند.
برخی در ایران تا جملهای که منبع آن گزنفون است را میبینند، سریع واکنش تهاجمی نشان میدهند!! نمیدانم دلیل مخالفت آنها چیست در صورتی که ما هر روز احادیث و جملات گوناگون با جنبههای اخلاقی و ادبی از منابعی که چندان معتبر نیستند را مشاهده میکنیم و باید بیشتر به جنبه های ادبی و اخلاقی آنها توجه داشته باشیم.
باید پذیرفت که سخن خردمندانه خوب است به ویژه جملاتی که گزنفون اعتراف میکنند از پژوهش درباره زندگی کوروش بزرگ آموخته است.
بنمایهها و یارینامهها:
– ارفعی، عبد المجید (۱۳۸۹). فرمان کوروش بزرگ. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
– رزمجو، شاهرخ (١۳۸۹). استوانه کورش بزرگ. تهران: فرزان روز.
– کتزیاس (١٣٨٠). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ.
– گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش (تربیت کوروش) [مشهور به کوروش نامه]. ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.
– لوکوک، پیر (۱۳۸۶). کتیبههای هخامنشی. ترجمه نازیلا خلخالی. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
– هرودوت (١٣٨٩). تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: اساطیر.
– هنکلمن، ووتر (مهر ١۳۹١). «آیا کوروش پارسی بود؟». ترجمه کامیار عبدی. مجله سرزمین من. صص ١۰۶-١۰۷.
شرایط استفاده از نوشتار: