پاسخ به همه ادعا های پورپیرار سال ها زمان میبرد و تا کنون کتاب های ارزشمندی چون «اعتبار باستان شناختی آریا و پارس»، «دومین منجی»، «آشتی با تاریخ» ، «کوروش و بابل» ، «هزاره های پرشکوه»، «دوازده قرن شکوه» و بسیاری از مقالات و کتاب های دیگر در نقد و بررسی علمی این ادعا ها نوشته شده است؛ اما در این مقاله به ادعای جعلی بودن پاسارگاد میپردازیم.
کاخ بارعام پاسارگاد (تک ستون بر افراشته)
پیش گفتار:
نوشتاری از جناب علی گنجه ای در توضیح تفکر جناب پورپیرار و مدعیان جعلی بودن تاریخ ایران:
حرف حساب پورپیرار چیست؟
«اصل حرف پورپیرار این است که هخامنشیان یک قوم اسلاو بودند که به توطئهی یهود به ایران و بینالنهرین آمدند و تمام (تاکید میکنم تمام) ساکنان بومی ایران و بینالنهرین را کشتند و بعد هم برگشتند به پشت کوههای قفقاز! -هرچند بعدا پورپیرار در تناقض گویی مدعی میشود هخامنشیان خود یهودی بودند-
به علاوه میگوید که بعد از این قتل عامی که عرض شد، هیچ کس توی ایران زندگی نمیکرده (گفتم که همه کشته شده بودند) تا همین پانصد سال پیش که مهاجران عرب و آفریقایی از اطراف به ایران کنونی مهاجرت کردند و بدون اینکه از قبل همدیگر را بشناسند یا با هم خویشاوندی داشته باشند، ملتی را ساختند که میشود ایرانیهای امروزی!
لابد از خودتان میپرسید به این ترتیب تکلیف وقایع تاریخی که در این ۲۰۰۰ سال افتاده چه میشود؟ این همه شاه و سردار و شاعر و دانشمند و نویسنده کجا میروند؟ این همه آثار تاریخی مربوط به دورههای مختلف تاریخی از کجا آمدهاند؟ تکلیف این همه کتاب تاریخی مربوط به این دورهی ایران چه میشود؟
پاسخ پورپیرار به پرسش شما خیلی ساده و سرراست است! میگوید همهی این شاهان و سرداران و شاعران و دانشمندان و نویسندگان و آثار تاریخی و کتابها توسط یهود جعل شدهاند و هدف یهود هم از این همه جعل این بوده که گناه خود در قتل عام ساکنان بومی ایران در آن زمان را منکر شود!
باورتان نمیشود؟ یا فکر میکنید من دارم در مورد ادعاهای پورپیرار اغراق میکنم؟ نه! واقعا اغراق نمیکنم! پورپیرار روی این قید «همه» تاکید دارد و برای اینکه باورتان شود منظورش از همه واقعا «همه» است در نوشتههای مفصلی سعی میکند به شما بقبولاند که نه سعدی وجود داشته نه حافظ نه شهر شیراز نه اشکانیان نه ساسانیان، … نه اعراب مسلمان حملهای به ایران کردهاند، نه مغول، نه ناصر خسرویی وجود داشته که سفری کرده باشد که سفرنامهای نوشته باشد و … خلاصه تاکید دارد که «همه»ی این چیزها ناشی از «ذهن توطئهگر یهود» و حاصل «جعلیات ارباب کنیسه و کلیسا» است! (توجه دارید که اینجا مسیحیان هم کمی به کمک یهودیان میآیند)
چرا راه دور برویم؟ پورپیرار میگوید که زبان فارسی «اختراع» یهودیان است و اصلا برای این ساخته شده که بین امت اسلامی تفرقه بیافتد و آنها از وحدت اسلامی دور شوند! » (گنجه ای، 30 اردیبهشت 1387)
مقاله ای در پاسخ به جعلی پنداران پاسارگاد:
پاسخ به همه ادعا های پورپیرار سال ها زمان میبرد و تا کنون کتاب های ارزشمندی چون «اعتبار باستان شناختی آریا و پارس»، «دومین منجی»، «آشتی با تاریخ» ، «کوروش و بابل» ، «هزاره های پرشکوه»، «دوازده قرن شکوه» و بسیاری از مقالات و کتاب های دیگر در نقد و بررسی علمی این ادعا ها نوشته شده است؛ اما در این مقاله به ادعای جعلی بودن پاسارگاد میپردازیم.
در قسمت های پیشین ادعای یونانی بودن آرامگاه کوروش و جعلی و نو ساز بودن کاخ اختصاصی (کاخP) مورد بررسی قرار دادیم ، ادعا هایی که در مورد سکه ها و سفال های مجموعه پاسارگاد شده بود واکاوی کردیم و مشخص شد نه تنها مجموعه کاخ های پاسارگاد جعلی و جدید نیستند، بلکه با توجه به اسناد نوشتاری ، دیداری و باستانشناسی کاخ های پاسارگاد کاملا تاریخی و مربوط به دوران هخامنشی است.
در تهیه این مجموعه مقالات به کلیپ های «مجعولات مجلل» ناصر پورپیرار رجوع شده ، اما این مقالات را نبایستی تنها محدود به پاسخ دادن به پورپیرار یا کلیپ «مجعولات مجلل» دانست بلکه در پاسخ به هرآن کسی است که مدعی جعلی بودن مجموعه های تاریخی ایران است.
از آنجایی که این مجموعه مقالات پیوسته به یک دیگر نوشته شده اند ، پیشنهاد میشود که اگر قسمت های پیشین را مطالعه نکرده اید لطفا ابتدا قسمت های اول و دوم این مقاله را بخوانید:
« نوع استقرار بدنه این کتیبه بسیار جالب است، همانطور که مشخص است پایه این سنگ به هیچ جا وصل نیست ، به راستی این سنگ را از کجا و در چه سالی به این محوطه منتقل کرده اند؟» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه 8 تا 9، قسمت پنجم)
پاسخ به این ادعا:
این ادعا بیشتر از آنجا ناشی میشود که مدعیان جعلی بودن پاسارگاد اطلاعات درستی از مشخصات معماری هخامنشی ندارد.
جرز سنگی ایوان کاخ اختصاصی (کاخ P) درست به همان شیوه ای در جای خود قرار دارد که شاخصه های معماری هخامنشی ایجاب میکند. پیشتر گفته شد که هخامنشیان سنگ های گران وزن را به روش خشکه چینی در جای خود قرار میدادند و از ملات استفاده نمیکرده اند به این ترتیب اتصال سنگ ها در این شیوه معماری بدون ملات تنها با استفاده از اصطکاکمیان دو سنگ گران وزن میسر میشده است.
نقشه های ترسیم شده از پاسارگاد:
کاخ بارعام پاسارگاد (کاخS)
در ادامه به سراغ بررسی محوطه کاخ S یا همان کاخ بارعام میرویم .در ابتدای سخن ادعا هایی را بر نقشه کاخ بارعام مطرح میشود به عنوان مثال اینکه چرا تعداد ستون ها در نقشه فلادن و کست حدود 8 عدد است اما در نقشه ترسیمی آستروناخ به 116 عدد رسیده است؟
170 سال پیش ، زمانی که نقشه فلاندن و کست ترسیم میشده است بسیاری از سطح محوطه مملو از خاک آوار بوده است چگونه میتوان انتظار داشت نقشه ای که بیشتر آن از روی دید محدود ترسیم شده است مو به مو درست باشد؟
فلاندن یکی از سیاحان اروپایی که حدود 170 سال پیش در عهد محمد شاه قاجار به ایران سفر کرده ،در مورد نقشه کاخ بارعام در سفرنامه خود مینویسد:
« در وسط دشت سه جرز و یک ستون باقی مانده که از قصر یا معبدیست. نقشه اش را نمیتوان تشخیص داد چه وضعیت مبهم دارد. تنها بر روی زمین چند جای ستون و جرز باقی است که میرساند این بنا اهمیت به سزایی داشته و اکنون بر روی جرزی عبارتی در چهار سطر به سبک میخی موجود است » (فلاندن،1356 :ص 264)
همچنان که دکتر آستروناخ نیز در کتابشان توضیح میدهند اشتباهاتی در ترسیم نقشه این کاخ توسط محققین روی داده است (آستروناخ ،1379: ص 85 تا 87) چنانکه در مکان نمایی جرز ها و ستون های این کاخ دیده میشود.
جابه جایی ستون از پارسه به پاسارگاد!!
ادعای مطرح شده:
« اما آستروناخ این پلن را از کجا برداشته؟ در کنار محوطه تخت جمشید با آثار محوطه ای رو به رو میشویم که اینک اجزای آن مفقود است
(کلیپ مجعولات مجلل)
با مقایسه وسعت این محوطه درمیابیم که ابعاد آن به بزرگی تخت جمشید بوده است ، از این همه آثار باستانی که در بیرون صفه تخت جمشید برپا بوده در حال حاظر چیزی جز پاره سنگ های پراکنده نا منظم و همین دو نقشه ثبت شده در کتاب تخت جمشید اشمیت باقی نمانده است .
(کلیپ مجعولات مجلل)
مجموعه زیر مشخصات کامل یک محوطه یونانی را معرفی میکند که کتیبه های به خط یونانی آن با نام های زئوس و دیگر خدایان هلنی یاد شده ، در تصویر فوق خطوط سیاه کادر بندی شده نشانگر الگوی کامل محوطه ایست که اینک آن را با اندکی تغییرات کاخ S _منظور کاخ بارعام کوروش در پاسارگاد_ مینامیم ، جالب اینجاست در تصاویری که از این محوطه در دست است تک ستونی در آن نصب بوده که با دیگر عوارض معماری آن یکسره به پاسارگاد منتقل شده.
(کلیپ مجعولات مجلل)
این تصویر محوطه کاخ S را پس از دستکاری های آستروناخ نشان میدهد، چیزی عجیب تر از این نیست که از میان 116 ستونی که آستروناخ ادعا میکند در این کاخ بوده همین تک ستون سالم سر جای خود قرار داشته باشد ، این در حالی است که جای همین تک ستون هم در رسامی های دیگران متفاوت است ، ولی از همه جالب تر خانه لک لکی ایست که بر فراز این ستون اقامت داشته .
(کلیپ مجعولات مجلل)
نقل قول از نیبور:
« در سطح مسطحی نزدیکی گوشه جنوب غربی تخت جمشید باقی مانده هایی از یک ساختمان دیگر به چشم میخورد. از جمله تک ستون ایستاده ای که در شکل 6 سمت چپ بالا نشان داده شده ، این ستون یکی از 20 ستونی است که در این ساختمان وجود داشته. نیبور/سفرنامه/ص 132
(کلیپ مجعولات مجلل)
آیا این همان ستونی نیست که در سده اخیر ناپدید شده و بعد با تمام اجزا و همان لانه لک لک به پاسارگاد منتقل شده است؟ » (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه یک تا سه، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
شرح ادعا های صورت گرفته را میتوان به عناوین زیر دسته بندی کرد:
در جنوب تخت جمشید یک محوطه یونانی قرار دارد
این محوطه ستونی داشته که جاعلانه توسط آستروناخ برای پاسارگاد سازی به آن جا برده شده
در ادامه به بررسی و واکاوی هر یک از این ادعا ها میپردازیم تا پرده ها از چهره حقیقت کنار رود.
آیا در جنوب صفه تخت جمشید محوطه ای یونانی قرار دارد؟
باستان شناسان محوطه جنوبی تخت جمشید را که به «برزن جنوبی» معروف است را کاملا هخامنشی میدانند.
عکس هوایی تخت جمشید و محوطه جنوب تخت جمشید(گوگل مپ)
در جنوب تخت جمشید و پایین صفه پارسه محوطه وسیعی از کاخ های هخامنشی وجود دارد. که بخشی از شهر پارسه را در زیر صفه تخت جمشید تشکیل میداده است. نقشه کامل این محوطه را شادروان علی اکبر تجویدی با کاوش های گسترده خود در این ناحیه به دست داده است.
نقشه کاخ های محوطه جنوبی تخت جمشید(تجویدی،1355:ص64)
بر خلاف این گفتار های نادرست هم باستان شناسان معتقدند که این ناحیه محوطه ای هخامنشی است و هم یافته ها و مشخصات معماری آنجا هخامنشی بودن محوطه را نشان میدهد:
« محوطه جنوبی خارج صفه تخت جمشید مشتمل بر ویرانه های ابنیه عهد هخامنشی است و این امر از بقایای ساختمانی هم نوع بنا های تخت جمشید که از آن جمله ، تا اوایل قرن نوزدهم میلادی، یک ستون نیز سرپا مانده بود هویدا است. » (اشمیت، 1342: ص55)
هیچ کتیبه ای به خط و زبان هلنی در جنوب تخت جمشید یافت نشده است از سویی نشانه های ساختمانی باقی مانده از این بنا ها هم اثبات کننده این سخن است . چنانکه در عکس های زیر مشاهده میکنید تمامی عوارض معماری این بنا ها همانند بنا های هخامنشی واقع در بالای صفه تخت جمشید است.
مقایسه مشخصات معماری محوطه جنوب صُفه تخت جمشید با کاخ های بالای صُفه تخت جمشید
مقایسه مشخصات معماری محوطه جنوب صُفه تخت جمشید با کاخ های بالای صُفه تخت جمشید
شالی ستونی با کتیبه پارسی باستان یافت شده در محوطه جنوبی پایین صفه تخت جمشید مربوط به دوران خشایار شا.
شال ستونی از محوطه جنوبی ارگ پارسه همراه با کتیبه فارسی باستان (سامی،۱۳۸۹:ص۲۳۵)،(تجویدی،۱۳۵۵:ص۱۵۷)
اما محوطه ای که از آن به نام معبد فرتادارا نام برده میشود و دارای کتیبه یونانی است در شمال صفه تخت جمشید واقع شده نه جنوب آن، در شمال صفه تخت جمشید و در پایین تختگاه آثاری از کاخ هایی که در زمان حکومت پادشاهان محلی پارس (هم زمان با سلوکیان) با استفاده از سنگ های درگاه های تخت جمشید در آنجا کاخی ساخته بودند مشخص است. این محوطه را هرتسفلد «معبد فرتادارا» نامگذاری کرده است که دارای کتیبه هایی به خط یونانی بوده است.(اشمیت،1342:ص55 و 56) (تجویدی، 1355:ص17و18) اما هیچ ستونی در این کاخ نه امروز و نه در قرون پیشین دیده نشده است.
آیا باستان شناسان ستونی را از تخت جمشید به پاسارگاد برده اند؟
محوطه جنوبی تخت جمشید نه تنها یک فضای یونانی نبوده بلکه اسناد و مدارک نشان میدهد این مکان مکانیست هخامنشی حال به این پرسش پاسخ خواهیم داد که چه بر سر این ستون هخامنشی جنوب تخت جمشید آمده است ؟
بسیاری از مردم میپندارند که تخت جمشید تنها آن مجموعه کاخ هایی است که در بالای صفه قرار دارند این در حالیست که پارسه (تخت جمشید) شهری باستانی بوده است که کاخ های بالای صفه سنگی تنها یک بخش از آن هستند. بسیاری از خانه ها و آثار شهر پارسه در اثر فعالیت های کشاورزی و شخم زدن زمین از میان رفته است.
«وسعت شهر نامبرده نزدیک به ده برابر وسعت تخت بوده است…. بقایای خرابه های شهر پارس تا چند قرن پیش مانده بود. در سال 436 هجری امیر ابو کالنجار پسر ابو شجاع سلطان الدوله دیلمی فرمان داد خرابه های آن را هموار نموده و در جای آن کشت و کار نمایند» (تجویدی، 1355: صص 38-39).
برزن جنوبی تخت جمشید از جمله معدود قسمت هایی است که در اثر این کندوکوب ها از بین نرفته و باقی مانده. در نقاشی ها و نوشتار های سیاحانی که به ایران و تخت جمشید سفر کرده اند در جنوب و پایین صفه تخت جمشید ستونی افراشته دیده میشود.
شاید اولین کسی که در نقاشی های خود به این ستون اشاره کرده باشد « آندره دولیه دلند» ماجرا جوی فرانسوی باشد که در سال 1664 میلادی آخرین سفر خود را به ایران انجام میدهد و طرحی از تخت جمشید ترسیم میکند، بعد از دلند «ژان شاردن» فرانسوی در سال 1665، «انگربرت کمپفر» انگلیسی در سال 1685، «کورنلیس دبروین» هلندی در سال 1704،و سر انجام «کارستین نیبور» آلمانی در سال 1765 از تخت جمشید دیدار میکنند و در تصاویر خویش این ستون را نیز به نمایش در می آورند. (طالبیان،1393:صص23تا29)
نقاشی های جهانگردان از تخت جمشید همراه با تک ستون برزن جنوبی (طالبیان،1393:ص23تا29)،(نیبور، 1390:ص176)،(آرشیو ویکی پدیا)
اولین کسی که از تخت جمشید پس از نیبور بازدید کرد نقاش زبردستی به نام «سر رابرت کرپورتر» است که با فاصله 53 ساله از نیبور در سال 1818 (BRITISH LIBRARY) به دیدار مجموعه تخت جمشید رفته است. در نقاشی آبرنگ او از پارسه دیگر این ستون در قسمت جنوب غربی پایین صفه تخت جمشید دیده نمیشود، همچنین نشانی از این ستون در نقاشی های اوژن فلاندن و پاسکال کُست فرانسوی که در بین سال های 1840 تا 1844 میلادی از تخت جمشید ترسیم کرده اند وجود ندارد و در عکسهای دکتر ارنست هرتسفلد که در بین سال های 1923تا1928 گرفته شده نیز دیده نمیشود.
نقاشی های جهانگردان از تخت جمشید بدون تک ستون برزن جنوبی (طالبیان،1393:ص33)،(BRITISH LIBRARY)،( سایت Collections Search Center)
این نکته واضح است که ستون مورد نظر در قسمت جنوبی پایین صفه تخت جمشید در بین سال های 1765 تا 1818 (یعنی تاریخ بین دو نقاشی نیبور و کرپورتر) ناپدید شده است. علت این امر مشخص نیست شاید مردم محلی یا شاید رخداد های طبیعی مثلا زمین لرزه در فروریختن آن موثر بوده باشند. اما چیزی که واضح است اینست که به هیچ عنوان دکتر آستروناخ در ناپدید شدن این ستون دستی نداشته است چراکه فاصله زمانی ناپدید شدن ستون در جنوب صفه تخت جمشید با زمان کاوش های آستروناخ (1961-1963) چیزی بیش از 143 سال فاصله زمانی وجود دارد! مگر آنکه مدعی شویم آستروناخ پیش از تولدش، ستون را سرقت کرده !!
تاریخ مفقود شدن این ستون (1765-1818) با تاریخ اولین حفاری ها و مطالعات باستان شناختی در تخت جمشید (1930) و پاسارگاد (1905) نیز بیش از 87 سال فاصله دارد ، چطور میتوان ادعا کرد که باستان شناسان «جاعل غربی» این ستون را از پارسه به پاسارگاد برده اند وقتی هنوز پایشان به ایران باز نشده بود؟
این سوال بزرگ که چگونه آستروناخ یهودی توانسته است به گذشته سفر کند و ستونی را از کاخ های جنوبی تخت جمشید سرقت کند و سپس در 143 سال بعد در ساختن کاخ های پاسارگاد به کار ببرد از جمله سوالاتی است که مطرح کنندگان جعلی بودن پاسارگاد بایستی به آن پاسخ دهند، برای کسانی که هنوز به پیدا کردن حقایق تاریخی ایمان دارند اسناد بس قوی تر نیز وجود دارد.
مجموعه کلیپ های «مجعولات مجلل» و باور مندان به آن مدعی هستند که آستروناخ این ستون را در هنگام کاوش های خود (1340_1342 خورشیدی) از تخت جمشید به پاسارگاد برده تا کاخ های جعلی بسازد!
درحالی که پیش از کاوش های آستروناخ در سال های 1340_1342 عکس هایی از مجموعه پاسارگاد وجود دارد که ستون همان جایی که باید باشد هست ، به عنوان مثال عکس زیر از دکتر علی سامی 11 سال پیش از حفاری های آستروناخ برداشت شده:
ادعای تحریفگران در مورد کاخ بارعام یا همان کاخ S بر پایه دو مورد «یونانی بودن برزن جنوبی تخت جمشید» و « انتقال جاعلانه ستونی از تخت جمشید به پاسارگاد» استوار است، با مطالعه و بررسی مشخص شد برزن جنوبی تخت جمشید به هیچ عنوان یونانی نبوده و حتی آثار به جای مانده در آن مکان نشان دهنده تطابق کامل با آثار بالای صفه سنگی است، و آشکار است یونانی خواندن جنوب تخت جمشید چیزی نیست جز ارائه دروغ به مخاطب. در جنوب تخت جمشید روزگاری ستونی پابرجا بوده است این را نقاشی های سیاحان به خوبی نشان میدهند، اما فاصله ناپدید شدن این ستون و کاوش های باستان شناسی دکتر آستروناخ در پاسارگاد حدود 143 سال است ، به این ترتیب ادعای انتقال ستون توسط باستان شناسان از تخت جمشید به پاسارگاد نیز کاملا تحریفی بچهگانه است.
ادعای پورپیرار:
(کلیپ مجعولات مجلل)
« در اطراف محوطه S و P با چند قطعه سنگ حجاری شده مواجه میشویم که الگو هایی غیر هخامنشی دارند.
نقل قول از آستروناخ:
این نقوش را نیز میتوان با موارد تقریبا مشابه آشوری توجیه کرد به خصوص شخص لباس ماهی پوش و گاو-مردی که پرچمی با صفحه در دست دارد… / آستروناخ/ پاسارگاد/ ص99
بی هویتی و عدم هماهنگی این نقوش برجسته برای آستروناخ هم کاملا معلوم است و به آن اعتراف دارد این نقوش که به محوطه پاسارگاد حمل کرده اند خود نمودار تخریب و غارت یک محوطه به اصطلاح آشوریست و احتمالا خارج از مرز های ایران. شهبازی درباره این نقوش چنین میگوید:
نقل قول از دکتر شهبازی:
این نقوش صحنه هایی را نشان میداده که ریشه آشوری دارند و هنوز در نقوش کاخ های آشوری باقی مانده اند. با وضعیت کنونی این نقوش تعبیری منطقی میسر نیست. شهبازی/پاسارگاد/ص29
به راستی آستروناخ و شهبازی که از عدم درک مفاهیم این نقوش و نیز اصالت آشوری آن ها فریاد سر میدهند با کدام نشانه و به کدام علت این کاخ را با نقش برجسته های آشوری کاخ بارعام کوروش فرض کرده اند.» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه 6تا7، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
پیشتر هم گفته شد از معماران ملل گوناگون در ساخت بنای پاسارگاد استفاده شده و هخامنشیان بهترین های دیگران را در زیر چتر هنر و فرهنگ خودشان با مضامین و آرایه های ایرانی جمع آوری کرده اند . ضرب المثل قدیمی وجود دارد که میگوید «همه چیز را همگان دارند» چه خوب است که ما ایرانیان بر طبق این رسم دیرینه نکات مثبت و پیشرفت های دیگران را بیاموزیم تا نمونه انسان های فرهیخته باشیم. علت وجود عناصر هنری اقتباس شده از هنر آشوری هاهم استفاده از معماران آن قوم بوده است.(شهبازی،1379:ص56)
دکتر شهبازی مینویسد:
«مطالعه دقیق معماری و سنگ تراشی (کاخ بار) نشان داده است که بسیاری از خصایص معماری این کاخ از معماری بین النهرینی و ایران قدیم ، لودیه و ساموس اقتباس شده است ، اما طرح کلی و همگون کردن اجزا مختلف ، یک خصیصه خاص ایرانی بدان بخشیده است.» (شهبازی،1379:ص53 و56)
داعیان جعلی بودن پاسارگاد درگاه های کاخ را «حمل شده از خارج از کشور» برای پروژه پاسارگاد سازی آستروناخ توصیف میکنند!! در حالی که عکس های دکتر هرتسفلد که حدود 40 سال پیش از آستروناخ برداشت شده این درگاه ها را سر بر آورده از میان خاک آوار می بینیم. و ادعای انتقال این آثار به پاسارگاد به باد فنا میرود.
درگاه منقش کاخ های پاسارگاد ، سر بر آورده از میان خاک آوار ، عکس از هرتسفلد بین سال های 1923-1925( سایت Collections Search Center)
ادعای مطرح شده:
«توجه میدم به یاداشت ها نقاشی ها و تصاویری که در مجموعه خاطرات فلاندن و کست در ایران در اختیار داریم
(کلیپ مجعولات مجلل)
خب کاملا مشخصه که این دروازه هایی که او نشون میده در میان بیابانی و میگه اینجا پاسارگاده این دروازه ها هرگز اونجا نبوده و الانم نیست و اصلا معنی نداره که شما یک بیابون داشته باشید و سه تا دروازه ، دقت میکنید. بدون اینکه معلوم شه این دروازه ها بر کجاها باز میشده یا بر روی چی بسته میشده ، و آثاری از اون مجموعه معماری که این دروازه ها جزئی ازشه نباشه.» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه 6تا7، قسمت ششم)
پاسخ به ادعای پورپیرار:
گوینده با قاطعیت میگوید این دروازه ها در آنجا نبوده! بدون آنکه کوچک ترین سندی ارائه کند که نشان دهد محتویات نقاشی فلاندن و کست نادرست است! به راستی به چه علت مدعیان تا این اندازه با قاطعیت میگوید که این درگاه ها هیچگاه در پاسارگاد نبوده اند؟ آیا در زمان سفر کرده اند؟
به هر حال اسناد و مدارک بر خلاف ادعای این افراد را ثابت میکند. چراکه این فقط فلاندن و کست فرانسوی نیستند که در سال های 1840-1844 این درگاه ها را به تصویر میکشند بلکه کورنلیس دوبرین جهانگرد هلندی که در حدود یک صد سال پیش از فلاندن و کست از این مکان بازدید کرده است، دقیقا همان دروازه ها را به تصویر میکشد. دوبرین که این مجموعه را در سال 1704 دیده است آن را به شکل زیر ترسیم میکند.
نقاشی دیبروین از سه درگاه پاسارگاد در سال 1704 (DE Bruins, 1714:178)
در تصویر دوبرین دیوار هایی دیده میشود که روزگاری اطراف این سه دروازه وجود داشته. با توجه به دیوار ها حال معلوم میشود که « این دروازه ها بر کجاها باز میشده یا بر روی چی بسته میشده» . به نظر میرسد که در این 140 سال فاصله ای که میان دو تصویر کورنلیس (1704) و فلاندن و کست (1840-1844) وجود دارد این دیوار ها تخریب شده اند و دیگر در نقاشی فلاندن دیده نمیشوند.
ادعای مطرح شده:
«مهم ترین قضیه اینه که اگر برجسته ترین نمودار این پاسارگاد قبر کوروشه، شما مثلا همون فلاندن و کست رو که در بیابان های پاسارگاد اون سه تا دروازه ای رو که قبلا تصویرشو دیدید به شما نشون میدند . قبر کوروش رو ندارند ، یعنی هیچ نقاشی از قبر کوروش نکردند .سه تا دروازه ای رو که اصلا یک روزی نبوده رو دیدند ولی قبر کوروش رو ندیدند » (پورپیرار، مجعولات مجلل:دقیقه 9تا10، قسمت ششم)
پاسخ به این ادعا:
اتفاقا کاملا برعکس این ادعای سراسر نادرست ، فلاندن و کست علاوه بر آن دروازه ها آرامگاه کوروش را نیز به تصویر کشیده اند. تصویر زیر نقاشی فلاندن و کست از آرامگاه کوروش را مشاهده میکنید.
نقاشی فلاندن و کست از آرامگاه کوروش در پاسارگاد که بین سال های 1840 تا 1844 کشیده شده(آرشیو ویکی پدیا)
– آستروناخ ، دیوید (1379) « پاسارگاد: گزارشی از کار های انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا » ترجمه حمید خطیب شهیدی ، سازمان میراث فرهنگی کشور
-اشمیت، اریک (1342). تخت جمشید (1)، بنا ها، نقش ها، نوشتهها. تهران: انتشارات امیرکبیر.
– اوژن فلاندن (1356)، «سفرنامه اوژن فلاندن به ایران»، متعرجم حسین نور صادقی، انتشارات اشراقی
– طالبیان، عبدالحسین (1393). تخت جمشید در تاریخ معاصر. شیراز: انتشارات نوید شیراز.
– تجویدی، اکبر (1355). دانستنیهای نوین درباره هنر و باستان شناسی عصر هخامنشی بر بنیاد کاوش های پنج ساله تخت جمشید (سال های 2527 تا 2532 شاهنشاهی). انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر.
– پورپیرار ، ناصر ( بی تا) ،کلیپ « مجعولات مجلل»
– سامی، علی (1389). پایتختهای شاهنشاهان هخامنشی. تهران: پازینه