پاسارگاد آئینه ای از تاریخ ایران ماست، گاهی همراه با پیروزی و شکوهمند و گاهی شکست خورده و سقوط کرده. نکته مهم اصالت تاریخی این بنا است ، موضوعی که در چند سال اخیر گروه هایی به نادرست و از روی بغض به آن یورش برده و از هیچ حیله و فریبی در این راه کم نمیگذارند. رهبری یکی از این گروه ها را فردی به نام «ناصر پورپیرار» در دست داشته و معتقد است که پاسارگاد در حدود 50 سال اخیر آن هم به دست یهودیان برای تاریخ ایران باستان ما جعل شده است! نگاهی مستند به این خیال بافی ها ناراستی مطرح کنندگان آن را به خوبی نشان خواهد داد.
پیشگفتار:
میراث جهانی پاسارگاد که در سال 2004 به ثبت جهانی رسید ، مجموعه ای تاریخی مربوط به عصر هخامنشیان بوده ،که در استان فارس و در 130 کیلومتری شهر شیراز و 80 کیلومتری تخت جمشید واقع شده است.
سند ثبت جهانی پاسارگاد در سال 2004
دشتی که پاسارگاد در آن واقع شده امروزه به «دشت مرغاب» ویا «دشت پاسارگاد» معروف است ، در دوران اسلامی ساختمان های این مجموعه را از جهت کاربرد سنگ های گران وزن با سلیمان پیامبر مطابقت داده بودند. و به «دشت مادر سلیمان» مشهور شده بود. استاد سامی در اینباره مینویسد:
«مردمان بعد از اسلام و اعراب مهاجم که به ایران آمدند چون ساختمان های عظیم سنگی شاهنشاهان گذشته ایران پیش نظر آنها گران آمد و احداث چنین کاخ های عظیمی را از عهده بشر خارج میدانسته اند و بعلاوه از زمان ساختمان و بانی آن نیز اطلاعی نداشته اند احداث آنها را به سلیمان پیغمبر نسبت داده اند با این تصور که چون دیو ها در حبس و فرمان سلیمان بوده اند به امر او این کاخ عظیم سنگی را که حمل سنگ های گران وزن آن از قوه قدرت بشر خارج بوده است ساخته اند ، کما اینکه در همین پاسارگاد بنای مرتفع سنگی روی تپه را به نام تخت سلیمان مینامند و آثار سنگی مشرق شیراز و همچنین خرابه قصر اشکانیان را در آذربایجان به تخت سلیمان نامیده اند و بالنتیجه بنای مقبره کوروش کبیر را که از سنگ های عظیم الجثه تشکیل یافته به قبر مادر سلیمان یا مشهد ام النبی معروف گردیده است. » (سامی،1330: ص20 و 21)
نام های اسلامی بنا های پاسارگاد
مطالعات باستان شناسی در این محوطه که از حدود سال 1905 با کاوش های مختصر باستان شناس آلمانی ارنست هرتسفلد آغاز شد (آستروناخ،1379:پیش گفتار) این تحقیقات با وجود وقفه هایی گاه طولانی امروزه نیز پیگیری میشود و پرده از اسرار و هویت واقعی این مجموعه باستانی برداشته است. مجموعه پاسارگاد شامل «آرامگاه کوروش» ، «کاخ بارعام» ، «کاخ اختصاصی» ، «برج سنگی» ، «تل تخت» ، «بنای دروازه» است که از دوران هخامنشی به جای مانده . همچنین بنا هایی مانند «کاروان سرای مظفری» در دوران اسلامی از سنگ های کاخ های باستانی ساخته شدند.
راهنمای بنا های پاسارگاد
هدف از این نوشتار واکاوی مطالعات باستان شناسی در پاسارگاد و مرور تاریخ معاصر این مجموعه تاریخی است، و نیز در کنار آن به شبهات و ادعا هایی که در مورد پاسارگاد بیان میشود پاسخ خواهیم داد.
خوانندگان این نوشتار و علاقه مندان به تاریخ باستان حتما با افرادی در فضای مجازی برخورد کرده اند که عکس هایی رااز مجموعه جهانی پاسارگاد ارائه میدهند و مفصل به شرح و تفسیر این عکس ها میپردازند که در این تفاسیر مجموعه تاریخی پاسارگاد را جعلی و ساخته شده در دوران پهلوی (1340-1343) و به دست فرد یهودی به نام «آستروناخ» معرفی میکنند ، همچنین در پس گفتارشان نیز نوعی یهود ستیزی احساس میشود به طوری که یهودی بودن جناب آستروناخ گویی یک جرم و گناه است!!
نمونه ای از تصاویری که ممکن است همراه با توضیحات نادرست دیده باشید
باید در نظر داشت که همه این تفاسیر مبنی بر جعلی بودن و نوساز بودن مجموعه پاسارگاد،از سخنان و تفکرات فردی به نام ناصر پورپیرار نشات میگیرد که در مجموعه کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» مطرح کرده است. بعد ها وی این تفکرات را به صورت مجموعه ای از فیلم ها در آورد که به نام «مجعولات مجلل» منتشر شد و این روز ها هم مریدان عقاید پورپیرار ادعا های او پیرامون پاسارگاد را در کتابچه ای به نام «جعلیات در پاسارگاد» گردآوری کرده اند که هر سه محتوا یکسانی دارند. در این مجموعه نوشتار به بررسی دقیق ادعای جعلی بودن پاسارگاد میپردازیم و با اسناد و تصاویر به طور قطع نادرستی این ادعا ها را اثبات خواهیم کرد و نشان داده خواهد شد که مدعیان جعلی بودن پاسارگاد در واقع خود به جعل و تحریف روی آورده بودند.
از سال 1379 بدین سو ، نویسنده ای به نام ناصر پورپیرار، با انتشار مجموعه کتاب هایی با نام کلی (تاملی در بنیان تاریخ ایران) و از سال 1382 با راه اندازی وبلاگی بر روی شبکه اینترنت، گفتمان کمابیش جدید و بی سابقه ای را طرح و ترویج نمود که هدف و نتیجه آن ، تحریف و تخریب تاریخ و تمدن ایران ، تحسین و تجلیل قوم عرب و رویارو ساختن ملیت و مذهب بوده است.
وی با بهره گیری از ادبیات و لحنی یکسره پرخاشگرانه ، موهن و خودپرستانه ، وبا کاربرد داستان پردازی ، اوهام بافی و دروغ سازی، در نگارش آثار خود ، به انکار کامل فرهنگ و تمدن پر بار ایران باستان و تهی انگاشتن آن از هرگونه دستاورد و افتخاری و تخریب چهره شخصیت های تاریخی و علمی ایران پرداخته و باور جهانی موجود درباره پیشینه های غنی فرهنگی و تمدنی ایران را توهمی القا شده از سوی یهودیان و حاصل توطئه های سازمان یافته و درینه ی صاحبان کلیسا و کنیسه قلمداد کرده است. (احمدی،1384:ص7و8)
پیشینه ناصر پورپیرار بسیار مرموز و مبهم است. شاید تنها دانسته ما در مورد ناصر پورپیرار پیش از آنکه او بر علیه تاریخ و تمدن ایرانی قلم بزند نوشته های نور الدین کیانوری دبیر اول حزب توده ایران باشد. بر اساس کتاب خاطرات کیانوری به نظر میرسد پورپیرار زمانی در حزب توده مسئول انتشارات جزوات و کتاب های این حزب بوده است :
« ناصر بنا کننده ، که پورپیرار امضا میکرد، پس از اخراجش از حزب در سال 1358 به علت خوردن پول حزب و کلاهبرداری از شرکایش در انتشارات (نیل) و بالا کشیدن حق التالیف آقای محمود اعتماد زاده (به آذین) با نام مستعار (نارنیا) به انتشار جزوه هایی علیه حزب و بدگویی به شخص من که دستور اخراجش را داده بودم ، پرداخت» (کیانوری،1371:ص516 و 517)
ناصر پورپیرار با اینکه میگوید سواد آکادمیک ندارد (ایسنا، ۱۷ تیر ۱۳۸۱) اما با جسارت تمام وارد مباحث تاریخی و فرهنگی و ادبی این مرز و بوم میشود و گفتار تمام دانشمندان و محققین را دروغ و توطئه میخواند!!
طرفداران او دیدگاه های وی را گاهی بدون ذکر نامش منتشر کردند به عنوان نمونه، میتوان به انتشار ادعا های پورپیرار در مورد تخت جمشید و پاسارگاد با عنوان تکراری «پاسارگاد ساخته یهودیان یا ایرانیان؟» در وبسایت هایی چون «برهان»، «فردا نیوز»،«تابناک»،«خبرگزاری فارس»، «صراط نیوز»، «سخن آنلاین» ، «قیر میز» و… اشاره کرد، علاقه این رسانه ها در انتشار یکجانبه گفته های پورپیرار درخور توجه است.
همه این رسانه ها هیچ نامی از ناصر پورپیرار نبردند و همه از «فضل الله موحد» به عنوان نویسنده یاد کرده اند. اما بر محققین حوزه تاریخ این هیچ پوشیده نیست که ادعا های مطرح شده در مقاله «پاسارگاد ساخته یهودیان یا ایرانیان؟» دقیقا برابر واژه به واژه ادعا های کلیپ «مجعولات مجلل» و کتاب «دوازده قرن سکوت:بخش سوم، قسمت سوم» ناصر پورپیرار بودند.
پورپیرار در مجموعه «مجعولات مجلل» معماری آرامگاه کوروش را یونانی میپندارد و در تلاشی برای یونانی و نه ایرانی شمردن این اثر میگوید:
« ببینید اولین و مهم ترین مطلبی که میشه در مورد این قبر گفت نظریه پردازی فنی راجع به معماریشه ، خب ، اول همه سوال میکنیم که کوروش الگوی قبرش از روی چی برداشته شده؟ یعنی در ایران ما سابقه معماری به این صورت داریم که قبر ازش بیرون اومده باشه؟ نه . وانگهی اینو به چه علت میتونیم بگیم هخامنشیه؟ چون هخامنشیان یک سری مقبره دارن در نقش رستم و در خود تخت جمشید که هیچ شباهتی به این نداره. پس کوروش این قبری رو که براش ساختند سازندگانش که باید بعد از مرگ کوروش این کارو کرده باشن این الگو رو از روی چی برداشتند؟ و به چه دلیل اینو ایرانی میدونیم؟ چه کسی در کجا در چه زمانی چنین قبری رو نظیرشو نزدیک بهشو ساخته که ما بگیم این فاخر تر و باشکوه تر و خوب تر و فنی ترشه ؟ پس این از نظر بیس اولیه گفتگو درباره این قبر اینه که این آنچه که از ظاهرش بر میاد یک نمای یونانی کامله ، چون در جهان شیروانی های سنگی به شیوه ای که بر روی قبر کوروش است همه جا یونیک شناخته شده و اونم متعلق به معماری یونانی هاست.» (پورپیرار، مجعولات مجلل:دقیقه نخست تا 3 ، قسمت دوم)
باستان شناسان بر خلاف ادعا های مطرح شده آرامگاه کوروش را تلفیقی از دو یا چند معماری میدانند،آنها چندین الگو را برای آرامگاه کوروش ذکر کرده اند. اما معماری و هنر یونانی را در شکل دهی به این آرامگاه موثر دانسته اند . به طوری که دکتر هرتسفلد در مورد الگو های معماری آرامگاه کوروش میگوید:
« این بنای ابتدایی را چنان بر سکوی شش پله ای بنا کرده بودند که اتاق تدفین پله هفتم باشد این شیوه معماری تقلیدی بود از معابد بابلی موسوم به زیگورات و قصد این بوده است که به مقبره حالت تقدس بدهد» (هرتسفلد، 1381: ص221)
طراحی پلکانی آرامگاه کوروش برگرفته از زیگورات ها(مخصوصا زیگورات چغازنبیل شوش)
مدعیان برای آنکه هرچه بیشتر ادعای یونانی بودن آرامگاه کوروش را در ذهن مخاطب جا بی اندازند دو عکس زیر را نمایش میدهند.
عکس بنا هایی که پورپیرار آن ها را به عنوان نماد معماری یونانی نمایش میدهد
یکی از این عکس ها اصلا بنایی یونانی نیست بلکه یک معبد رومی است موسوم به « Alcántara» آلکانترا است که در بین سال های 102 تا 106 پس از میلاد مسیح در کشور اسپانیا به همراه پلی به همین نام ساخته شده است. گویا مدعیان از متفاوت بودن دو تمدن یونان و روم آگاهی ندارند و نمیدانند که تمدن رومی و بنا هایش صد ها سال پس از هخامنشیان پای به عرصه وجود گذاشتند. (Lendering, 2015) تاریخ ساخت این بنای رومی هم حدود 400 سال پس از فروپاشی هخامنشیان است .
معبد رومی آلکانترا
این بنا ها در حالی به عنوان سابقه ای از الگوی معماری آرامگاه کوروش مطرح میشوند که 400 سال بعد از آرامگاه کوروش و به طور کل هخامنشیان ساخته شدند لذا به هیچ عنوان نمیتوان آن ها را الگوی معماری برای آرامگاه کوروش دانست چنان که مشاهده شد این بنا حتی یونانی هم نیست.
مقطع پلکانی در هیچ کدام از دو معماری فوق دیده نمیشود . و تنها در داشتن سقف شیروانی با آرامگاه کوروش مشترک اند ، عدم استفاده از اینچنین پلکان هایی در معماری یونانی مورد توجه دکتر آستروناخ نیز قرار گرفته ، او نیز منشا چنین طراحی را معماری لیدیایی ها میداند. ( آستروناخ،1379:ص63)
عدم هماهنگی معماری پلکانی آرامگاه کوروش با بنا های یونانی
دکتر آستروناخ هم پس از بررسی نظرات گوناگون پیرامون منشا معماری آرامگاه کوروش معماری این آرامگاه را بدون در نظر گرفتن پلکانی بودن بخش پایین ،آرامگاه را ترکیبی از عناصر یونانی ، آناتولیایی و ایونیایی میداند (آستروناخ ، 1379:ص64). او در مورد بخش پلکانی آرامگاه کوروش میگوید که از روی معماری لیدیایی الهام گرفته شده است ( آستروناخ،1379:ص63)
مدعیان جعلی بودن پاسارگاد متن زیر را از جناب آقای و. بارتولد را منتشر میکنند و آن را سندی بر یونانی بودن بنای آرامگاه کوروش میدانند:
«راجع به قبر مادر سلیمان. پژوهشگران در اینکه اینجا آرامگاه کوروش است . اتفاق نظر ندارند ، بنا از نظر تزئینات داخلی شبیه گور های لیکیه و پامفلیا است ، در مشخصات بیرونی آن آثار معماری یونانی دیده میشود» ( پورپیرار، مجعولات مجلل: دقیقه 2 تا 3 ، قسمت دوم)
در حالی این متن از جناب بارتولد منتشر میشود که با مراجعه به کتاب «جغرافیای تاریخی ایران» آشکارمیگردد که مدعیان در متن آن دست برده اند، در متن اصلی این کتاب چنین آمده است:
« اما راجع به قبر مادر سلیمان تاکنون عموم تصدیق نکرده اند که بنای مزبور که ساختمان داخلی آن شبیه قبر لیکیا و پامفیلی میباشد متعلق به کوروش است در ظاهر عمارت آثار معماری مصری و حتی یونانی مشاهده میشود» (بارتولد ، 1308:ص207)
تحریف نظر بارتولد و سانسور عبارت «معماری مصری»
باستان شناسان عموما دو یا چند الگو و سبک معماری را در شکل دهی به آرامگاه کوروش موثر دانسته اند چنانکه دکتر بارتولد نیز معماری مصری و حتی یونانی را نام میبرد .
در زمانی که جناب بارتولد در مورد تعلق این بنا به کوروش نظرات مختلف را یاد آور میشود کاوش های باستان شناسی در این منطقه انجام نشده بود و دیدگاه ها پیرامون آرامگاه کوروش محدود به نظرات سیاحان اروپایی بود.
نخستین بار یوهان فن ماندلسو در سال 1638 میلادی در مورد تعلق این بنا به مادر حضرت سلیمان (ع) تردید میکند، پس از او جیمز موریه با توجه به روایت های مورخین یونانی از شکل آرامگاه کوروش این مکان را متعلق به کوروش و نه مادر حضرت سلیمان (ع) میداند اما چندی بعد با این تصور که آرامگاه کوروش باید در نواحی جنوبی تر باشد فرضیه خود را پس میگیرد پس از او ویلیام اوزلی نیز چنین موضعی میگیرد .
اولین کسی که قاطعانه هویت حقیقی آرامگاه را پذیرفت ، دانشمند آلمانی گروتفند (Grotefend) بود که نظریاتش در سال 1818 به چاپ رسید و معتقد بود این مکان مربوط به کوروش است (آستروناخ،1379:ص18).
کرپورتر (Poeter Ker) در حدود 200 سال پیش یعنی در سال 1811 میلادی این آرامگاه را با توجه به پیشرفت هایی که در مورد خط شناسی پارسی باستان و روایت های یونانیان، متعلق به کوروش شاه ایرانی میداند. پس از کرپورتر اغلب سیاحان مانند لرد کرزن و سر پرسی سایکس این مکان را هخامنشی و متعلق به کوروش دانستند (نجف زاده،1392:صص46-49).
با توجه به پژوهش های جدید دیگر جای هیچ تردیدی نیست که این آرامگاه متعلق به کوروش شاه هخامنشی است.
نتیجه گیری پیرامون معماری آرامگاه کوروش:
« یک طرح کلی از شیوه معماری آرامگاه کوروش میتوان ارائه داد ، این آرامگاه پیش از آنکه تحت تاثیر نفوذ عناصر خارجی قرار بگیرد ریشه ای بس کهن در خود فلات ایران دارد . بدین معنی که کوروش ، ساختار گور هایی با سقف خرپشته ای (که بویژه در گور های هزاره اول در فلات ایران رایج بود) را با سکو هایی برگرفته از زیگورات های ایلامی انطباق کرده که هم ساختار شکوهمندی را در زادگاهش بوجود آورد و هم این تلفیق حال و هوایی مقدس گونه داشته باشد . افزون بر این به خاطر بکار گیری سنگ تراشان لیدیایی و ایونی ، برخی عناصر همچون نحوه چینش سنگ ها منظم و تراش خورده ، استفاده از بست های دم چلچله ای و کلاف های تزئینی که در هنر آسیا صغیر رایج بوده در آرامگاه کوروش معمول شده است.» (نجف زاده، 1392:ص 63)
استاد حسن راهساز نیز در مورد معماری آرامگاه کوروش مینویسد:
«آرامگاه کوروش تلفیقی از معماری ایلامی _ اوراتویی دانست. به نحوی که ایجاد سکو های بنا به صورت زیگورات الگویی از معماری ایلامی است. ساخت بام شیب دار (خرپشته ای) الگویی از معماری اوراتویی است. و حجاری و اجرای بنا با رعایت اصول معماری هخامنشی اثری منحصر به فرد را در تاریخ معماری جهان به یادگار گذاشته است.» (راهساز،پاییز و زمستان 1386:ص91)
« این تنها راه اثبات یونانی بودن آن (آرامگاه کوروش) نیست. در حقیقت مهندسان یونانی سبک خاصی برای ساخت ابنیه های خود به کار میبردند که یکی از آنها علامت گذاری سنگ های ابنیه بوده است.
(نقل قول از آستروناخ): در دیوار های تل تخت بیش از 70 علامت متفاوت مربوط به سنگ تراشان تقابل جالبی را با علائم شناخته شده در تخت جمشید ارائه میکند… این کشف جالب است که علائم سنگ تراشان در تل تخت را میتوان به دو گروه وسیع تقسیم کرد. علائمی که با حرف O مشخص میشوند در نیمه شمالی و علائمی که با حرف U مشخص شده اند در نیمه جنوبی دیده میشوند … این امکان را که بسیاری از نشانه های تل تخت به فضای یونانی مربوط است … شاید بتوان با نبود همین علائم در تخت جمشید تقویت کرد.. » (پورپیرار، مجعولات مجلل: دقیقه 3 تا4، قسمت دوم)
علائم یونانی بر روی سنگ ها (کلیپ مجعولات مجلل)
پاسخ به این ادعا:
دکتر آستروناخ این علائم را متعلق به فضای یونانی میداند و منشا چنین علائمی را در لیدی (کشوری باستانی در غرب ترکیه امروزی) و آناتولی جستجو میکند (آستروناخ، 1379:ص41) وجود علائم و نشانه های لیدیایی و ایونی در تل تخت و آرامگاه کوروش دلایل تاریخی دارد. لیدی یکی از کشور های باستانی واقع در شمال غربی ایران امروزی و تقریبا در ترکیه کنونی واقع بوده است که طی اتفاقاتی روابط نزدیکی با ایران و حکومت هخامنشیان پیدا میکند.
آستروناخ آرامگاه کوروش را متاثر از معماری لیدیایی ارزیابی میکند و سنگ تراشان آن را لیدیایی تبار میداند (آستروناخ، ۱۳۷۹: ص ۶۳). اکنون این سوال پیش می آید که معماران لیدیایی به چه علت بر روی آرامگاه کوروش کار میکرده اند؟
پاسخ این سوال در تحولات سیاسی است که در دوران کوروش بزرگ رخ نمود ؛ این تحولات از حمله آستیاگ پادشاه ماد به کوروش و شکست خوردنش شروع میشود، کتیبه رویداد نامه نبونئید علت اصلی شکست پادشاه ماد از کوروش را پیوستن سپاهیان ماد به کوروش نگاشته اند. (سال ششم رویداد نامه نبونئید؛ ن.ک: ارفعی، ۱۳۸۹: صص ۱۲-۱۳)
اتحاد ماد و پارس و سقوط دولت آستیاگ حکومت های قدرتمند آن زمان همچون لیدی، بابل و مصر را به هراس افکند و چنانکه هرودوت گزارش میکند این هراس باعث شکل گیری یک اتحاد نظامی توسط این سه دولت قدرتمند علیه کوروش شد (تاریخ هرودوت، کتاب یکم، بند ۷۷)، آن ها با یک دیگر پیمان بستند در نبرد علیه کوروش یک دیگر را با پول و سرباز یاری کنند.
این اتحاد نظامی به جسارت کروزوس آخرین پادشاه لیدی افزود و او عملا با عبور از رود هالیس و ورود به خاک ایران جنگ علیه کوروش را آغاز کرد هرودوت در این مورد مینویسد:
«کروزوس پس از گذر از رود هالیس به کاپادوکیه رسید که آن را پتریا مینامند ، در آنجا اردو زد و به تاراج کشتزار های سوریان پرداخت ، پایتخت مردم پتریا را تسخیر کرد و اهالی آنجا را به بردگی گرفت، و نیز تمامی نواحی مجاور را تصرف کرد و باآنکه سوریان به او هیچ بدی نکرده بودند آنان را از سرزمینشان بیرون راند. اما کوروش نیز سپاهیان را گرد آورد و به سوی کروزوس رهسپار شد و در راه تاجایی که میتوانست نیروی کمکی گرفت و بر قوای خود افزود. او پیش از حرکت پیک هایی نزد ایونی ها فرستاد و کوشیده بود آنان را علیه کروزوس بر انگیزد اما نتیجه ای نگرفته بود.پس به قصد پتریا حرکت کرد و به محض رسیدن به کروزوس در برابر اردوی او جبهه آراست و طرفین بیدرنگ به سنجش نیرو های یک دیگر پرداختند . نبرد شدید بود و از هر دو سو بسیاری کشته شدند تا آنکه شب فرا رسید و دو سپاه بی نتیجه دست از جنگ کشیدند » (تاریخ هرودوت، کتاب یکم، بند ۷۶)
سر انجام دست تقدیر جنگ را به نفع ایرانیان رقم زد و به لطف تاکتیک های نظامی کوروش سارد پایتخت لیدی تصرف شد و کروزوس پادشاه متجاوز دستگیر گردید، مورخان نوشته اند که کوروش از جان کروزوس گذشت کرد و بر خلاف رسم روزگار اورا به عنوان مشاور خویش همواره در پیش خود داشت (تاریخ هرودوت،کتاب یکم، بند های ۸۶تا۹۰؛ کوروش نامه، دفتر ۷، بخش ۲، بند ۲۹). موضوع یکی شدن تمدن لیدی و ایران در تمام منابع مورخان و کتیبه های تاریخی آمده است و اثبات این مسئله محدود به تاریخ هرودوت نیست.
از این هنگام که لیدی به بخشی از حکومت ایران تبدیل شد، کوروش از هنرمندان و صنعتگران لیدی بهره جست ، زنده یاد علیرضا شاپور شهبازی در این مورد مینویسد:
« _کوروش_ پادشاه لودیه را که بر او تاخته بود، شکست داد و کشور او و تمامی آسیای صغیر (آناتولی) را به انضمام ایران در آورد. هنرمندان و استادان را به پارس آورد تا در ساختن بنا های پاسارگاد با وی همراهی کنند »(شهبازی، ۱۳۷۹: ص ۳۰).
علائم و نشانه های سنگتراشی آرامگاه کوروش هم به دلیل استفاده از صنعتگران لیدیایی در پاسارگاد مشاهده میشود، باید توجه کرد که آرامگاه کوروش را فقط هنر هنرمندان لیدیایی شکل نداد بلکه عناصر معماری ایرانی و بومی نیز در آن تجلی یافته اند به عنوان نمونه جناب نجف زاده اتابکی و جناب حسن راهساز معماری آرامگاه را دارای ریشه ای کهن در خود ایران میدانند و از عناصر ایلامی و اوراتویی در آن یاد میکنند ، لیدیایی ها نیز بخشی از کار سنگتراشی را بر عهده داشتند و عناصر فرهنگ خود را به آن افزوده اند.
ادعای پورپیرار:
«از نشانه های آشکار دیگر یونانی بودن ساخت پاسارگاد اشیای یافت شده در مجموعه ی آن است که برای نمونه حتی یک شی هخامنشی از میان خاک ها و خرابه های پاسارگاد بیرون نکشیده اند» (پورپیرار، مجعولات مجلل، دقیقه 4تا 5، قسمت دوم).
پاسخ به این ادعا:
بر خلاف این ادعای سراسر نادرست اتفاقا اشیای هخامنشی بسیاری در مجموعه پاسارگاد کشف شده است. اما مطرح کنندگان این ادعا نتایج بررسی ها و کاوش های باستان شناسی را سانسور میکنند و یا نادیده میگیرند.
اشیای هخامنشی:
در کتاب دکتر آستروناخ فهرست وسیعی از آثار و اشیای متعلق به دوران هخامنشی آورده میشوند. ارائه تمام آن آثار در این نوشتار امکان پذیر نیست و تنها در اینجا به چند نمونه اشاره خواهیم کرد، آستروناخ در مورد کشف این اشیا چنین مینویسد:
« بعد از چند روز کاوش در کوشک B وقتی که کار در بازوی جنوبی ایوان جنوب غربی آن در حال انجام بود ، بقایای یک کوزه بزرگ نخودی رنگ دوره هخامنشی که قبلا در خود کوشک یا باغچه های اطراف آن مورد استفاده بود، به دست آمد … در انتهای آن مجموعه با ارزشی از جواهرات قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد قرار داشت » (آستروناخ،1379:ص233)
جواهرات هخامنشی پاسارگاد(آستروناخ ،1379:ص570)
دکتر شهبازی نیز توضیح سودمندی در مورد این اشیای زینتی هخامنشی ارائه میکند:
«در 1342 گروه باستان شناسی انگلیس و ایران به سرپرستی دیوید آستروناخ در نزدیکی ایوان جنوب غربی «تک ساختمان ب» باقی مانده کوزه ای نخودی رنگ سفالین را یافت که قسمت اعظم آن به واسطه شخم زنی مداوم از میان رفته بود و در درون آن و در زیر لایه ای 15 سانتیمتری از خاک، گنجینه بسیار مهمی از زیور آلات هخامنشی پنهان کرده بودند. این گنجینه که مهم ترین یافته گرانبها از یک کاوش علمی است و به نحو عالمانه ای توسط آستروناخ توصیف و تصویر شده است 162 قلم اشیای خرد و کلان را در بر میگرفت که به سی و دو دسته کار هنری تعلق داشت و در فواصل تاریخ میانه نیمه دوم سده پنجم پیش از میلاد تا میانه سده چهارم ساخته شده بود. آستروناخ احتمال میدهد که صاحب این گنجینه آن را به هنگامی که اسکندر به پاسارگاد نزدیک میشده، در این جا پنهان کرده است» (شهبازی، 1379:ص76).
«تمام سفال های بدست آمده از سه فصل کار ما در پاسارگاد به تل تخت تعلق دارد لایه های تثبیت شده متعلق به اوایل دوره هخامنشی وجود ندارد و آنچه که در نقوش 22-106 نشان داده شده به قرن چهارم و سوم پس از میلاد مربوط است. آستروناخ/پاسارگاد/ ص251» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل:دقیقه 5 تا 6،قسمت دوم)
« بدین ترتیب در پاسارگاد نه تنها سکه بلکه هیچ سفال هخامنشی یعنی فراوان ترین شی کاربردی در محیط های تجمع بومی یافت نشده و به جای آن به وفور سفال های سلوکی میابیم و از اینجا مشخص میشود که پاسارگاد یک سایت کاملا یونانی و متعلق به پس از فروپاشی هخامنشیان است و انتساب قسمتی از آن به گور کوروش هنگامی که علائم مهندسان یونانی را حتی بر روی سنگ های آن مقبره نیز میبینیم، یک نام گذاری توطئه آمیز نا مستند است» (پورپیرار، کلیپ مجعولات مجلل: دقیقه اول ، قسمت سوم)
پاسخ به این ادعا:
در این گفته های پورپیرار نیز تلاش وافر او به وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی را میبینیم. به گونه ای که ایشان مدام بر این اصرار می ورزد که پاسارگاد و علل خصوص آرامگاه کوروش «یک سایت کاملا یونانی است» و حتی چنانکه در متن توضیحات او میبینیم این مکان را با توجه به سفال ها! یونانی و سلوکی میداند! و برای این گفته خویش به متنی گزینش شده از کتاب دکتر آستروناخ استناد میکند.
ایشان حتی به صورت غرض ورزانه ای تاریخ سفال های هخامنشی را در نقل قول از کتاب دکتر آستروناخ اشتباه به مخاطب معرفی میکند. چنانکه در متن کتاب آستروناخ تاریخ سفال ها به این صورت نقل شده است:
« آنچه که در نقوش 22-106 نشان داده شده در اصل به قرن چهارم و سوم پ.م [پیش از میلاد] مربوط است» (آستروناخ، 1379:ص251)
برخلاف تصور اشتباه پورپیرار که علامت اختصاری «پ.م» را مختصر شده «پس از میلاد» میداند، این اختصار در کتاب دکتر آستروناخ به معنای «پیش از میلاد» آورده شده است و این نکته با دقت در متن کتاب دکتر آستوناخ قابل فهم است ، قرن سوم و چهارم پیش از میلاد دقیقا مصادف با اواسط و اواخر حکومت هخامنشیان است.
سفال های مورد اشاره دکتر آستروناخ سفال هایی است هخامنشی و نه سلوکی. دکتر آستروناخ هخامنشی و یا فرا هخامنشی بودن سفال را در کتاب خود زیر هر عکس مشخص کرده است.
کوتاه سخن اینکه بر خلاف ادعای تحریفگران دکتر آستروناخ در کتاب خود از کشف سفال های هخامنشی فراوان گزارش میدهد.
زمانی که بخش سفال های کتاب پاسارگاد اثر دکتر آستروناخ صفحات 320 تا 359 را ورق میزنیم، میبینیم که بر خلاف ادعای پورپیرار سفال های هخامنشی بسیاری از محوطه پاسارگاد کشف شده (آستروناخ، 1379: صص 320-359) و از آنجایی که تل تخت در دوران اسلامی نیز آباد بوده سفال های اسلامی نیز میان سفال های ذکر شده دکتر آستروناخ دیده میشود.
دکتر هرتسفلد در مورد سفال های هخامنشی جلگه مرغاب که پاسارگاد در آن واقع است میگوید:
«سفال شکسته های هخامنشی را همه جای جلگه مرغاب یافته اند» (شهبازی، 1379: ص21)
پورپیرار در حالی ادعا میکند که «هیچ سفال هخامنشی در پاسارگاد یافت نشده است» که نه تنها مطالب خود کتاب دکتر آستروناخ گفته ها و ادعا هایش را باطل میسازد بلکه یافته ها و کاوش هایی که در همین دهه اخیر انجام گرفته است نادرستی ادعای او را اثبات میکند.
دکتر موسوی در مورد نتایج کاوش های گروه باستان شناسی پیرامون برج سنگی پاسارگاد (معروف به زندان سلیمان) میگوید:
«یافته های کاوش در این فصل شامل تراشه های زائد حاصل از ساخت مکعبهای سنگی زندان سلیمان، سفال شاخص هخامنشی و نیز سرپیکان سه پره مفرغی از همان دوره است» (کریمی، خبرگزاری مهر، 16 مرداد 1395)
پورپیرار با استناد به نوشته دکتر آستروناخ ادعا میکند که تمام سفال ها سلوکی و یونانی اند!! این در حالی است که دکتر آستروناخ هیچگاه در کتاب خود سفال های پاسارگاد را سلوکی و یونانی نمیخواند ، نتایج باستان شناسی جدید نیز ادعای پورپیرار را باطل میشمارد. از سویی حتی اگر اشتباه گوینده کلیپ در معنا کردن عبارت اختصاری «پ.م» نادیده بگیریم و این اختصار را «پس از میلاد» بخوانیم باز هم با نتیجه گیری های پورپیرار جور در نمیاید. چراکه قرن سوم و چهارم پس از میلاد مربوط است به دوران حکومت ساسانیان و با زمان حکم رانی سلوکیان بیش از 250 سال فاصله دارد.
ادعای پورپیرار:
نقل قول پورپیرار از دکتر آستروناخ:
«این بخش به سکه های هلنی بدست آمده در کاوش های سال 1962 و 1963در تل تخت در پاسارگاد مربوط است. دو گروه اصلی سکه ها شامل دفینه یک است که همراه با جواهرات متفرقه در اتاق 82 بدست آمد و دفینه دو که در دالان اتاق 187 پیدا شده که شامل.
الف) سکه های ضرب شده برای اسکندر مقدونی در خلال زندگی و بلافاصله بعد از مرگ وی
ب) سکه های سلوکوس اول از نوعی که عمدتا در تخت جمشید ضرب شده است. آستروناخ/پاسارگاد/ص254» (پورپیرار، مجعولات مجلل:دقیقه 5 تا 6، قسمت دوم)
سکه های هلنی پاسارگاد (کلیپ مجعولات مجلل)
«در میان انبوهی از سکه ها با نقوش و نام اسکندر و فلیپ و تصاویر و نام خدایان یونانی حتی یک سکه کوچک هخامنشی پیدا نکرده اند»(پورپیرار، مجعولات مجلل، دقیقه 4تا 5، قسمت دوم)
پاسخ به این ادعا:
این ادعای پورپیرار که میگوید «حتی یک سکه کوچک هخامنشی» در پاسارگاد یافت نشده به واقع سخنی گزاف و بی مایه است حتی یکی از ضرابخانه های هخامنشی در پاسارگاد واقع بوده و ما سکه های هخامنشی ضرب شده در پاسارگاد را یافته ایم.
سکه هخامنشی ضرب شده در پاسارگاد (16 تیر 1396 موزه نارنجستان ، شیراز)
کتاب پاسارگاد نوشته آستروناخ زمانی که به بحث سکه میرسد تنها به ارائه یک مقاله از همکارش «ج.ک.جنکینز» اکتفا میکند، که نخستین سطر این مقاله نشان میدهد که موضوع پرداختن به تمام سکه های یافت شده نیست بلکه قرار است فقط سکه های هلنی یافت شده را مورد بررسی واقع شود. (آستروناخ،1379:ص254)
کاملا طبیعی است که وقتی ایشان دامنه بحث را فقط به سکه های هلنی محدود میکند در مورد دیگر سکه ها صحبتی نکند ، دکتر آستروناخ هیچگاه در کتاب خود نگفته است که سکه هخامنشی در پاسارگاد نبوده است. کما اینکه سکه های دوران اسلامی نیز در پاسارگاد کشف شده اما دکتر آستروناخ در مورد آن ها صحبتی نمیکند.
– آستروناخ ، دیوید (1379) « پاسارگاد: گزارشی از کار های انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا » ترجمه حمید خطیب شهیدی ، سازمان میراث فرهنگی کشور
– ارفعی، مجید (1389) «فرمان کوروش بزرگ»، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران
– احمدی،داریوش (1384)«هزاره های پرشکوه»، چاپ دوم، موسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان
– امیر شاه کرمی، عبد العظیم (بهار 1384) « فصل نامه بیمه و توسعه»
– بارتولد (1308)«جغرافیای تاریخی ایران»،ترجمه حمزه سردادور،چاپ اول
– پورپیرار، ناصر ( بی تا) ،کلیپ « مجعولات مجلل»
-راهساز، حسن (پاییز و زمستان 1386)، «عملیات نجات بخشی آرامگاه هخامنشی گور دختر»، انتشارات اثر (فصل نامه علمی، فنی، هنری)، شماره 42 و 43
– سامی، علی (1330). «پاسارگاد: قدیمیترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران». شیراز: انتشارات معرفت.
-شهبازی، علیرضا شاپور (1379). «راهنمای جامع پاسارگاد». بنیاد فارس شناسی. چاپ اول،شیراز