سلطنت طلبی
در هیچ کدام از پرچمهای ایران باستان نشان شیر و خورشید وجود نداشته است و پرچمهایی با نشان شیر و خورشید ریشه در تاریخ پس از اسلام دارد. شیر و خورشید بدون شمشیر در دوران صفویه وارد پرچم ایران شد. گرچه نشانهای محدودی از ایران باستان به دست آمدهاند که شبیه به شیر و خورشید هستند، ولی هیچ کدام از آنها را با قاطعیت نمیتوان «شیر و خورشید» دانست و اصلا جنبه ملی نداشتند.
هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان جیرفت، شیر و خورشید باشد. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده میشود و حتی احتمال میرود که این حاشیه از گل و گیاهان الهام گرفته شده باشد نه خورشید! در میان آثار فراوان ایران باستان فقط چند مورد شبیه به نشان شیر و خورشید (مانند آناهیتا ایستاده بر شیر) به دست آمده است که با اطمینان نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند و اصلا جنبه ملی نداشتند.
در فضای مجازی از جمله شبکه X و اینستاگرام تصویری دست به دست میشود که نقشی شبیه به نقش شیر و خورشید در آن دیده میشود. با بررسی تصویر، کاملا آشکار است که این تصویر جعلی است. اصولا نشان شیر و خورشید در سدههای پس از اسلام فراگیر شد. چند نشان محدود از ایران باستان به دست آمده که شبیه به شیر و خورشید هستند ولی با قاطعیت نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند.
مصدق شخصا کاری نکرد بلکه ابتدا با برگزاری رفراندم نظر مردم را جویا شد. آن هم با دو گزینه «انحلال مجلس» یا «انحلال دولت». یعنی صراحتا نظر مردم را درباره کنار رفتن خودش هم جویا شد. دکتر مصدق به دنبال تعامل با شاه بود ولی شاه به نتیجه رفراندم بی اعتنا بود. اگر رای مردم مهم نیست پس باید پذیریم که مردم امکان تحلیل مسئله را ندارند!! انحلال مجلس وقتی رسما اعلام شد که شاه از مملکت فرار کرده بود و طرح کودتای ۲۵ مرداد هم لو رفته بود! پیش از آن جلسات مجلس به دلیل استعفای بسیاری از نمایندگان از رسمیت افتاد و منحل نشده بود…
کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، یک پروژهٔ نافرجام برای سرنگونی دولت محمد مصدق بود که با طراحی و پشتیبانی مالی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و با فرمان محمدرضا پهلوی، شکل گرفت که با شکست روبرو شد.
درباره وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد، مصدقستیزان میگویند شاه حق عزل مصدق را داشت!!! در صورتی که شاه اصلا چنین حقی را نداشت. آنها به نادرست می گویند در زمانی که مجلس منحل شده بود، شاه می توانست نخست وزیر را عزل کند! مشخص است که شاه چه در هنگام وجود مجلس و چه در دوران فترت یعنی زمانی که مجلس وجود نداشت، حق عزل خودسرانه نخست وزیر را نداشته است. به جز این اصلا انحلال مجلس به صورت رسمی پذیرفته نشده بود که شاه بخواهد نخست وزیر را بر کنار کند و حتی پس از رفتن مصدق، همان مجلس تشکیل جلسه داد و کاشانی رئیس مجلس شد!! هفدهمین دوره مجلس شورای ملی در روز ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۳۲، یعنی سه ماه پس از دکتر مصدق، به شکل رسمی و از سوی محمد رضا شاه، منحل شد… شاید خود محمدرضا پهلوی در ابتدا چندان تمایل به کودتا علیه مصدق نداشت اما متاسفانه بیگانگان رهبری این کودتا را بر عهده گرفتند.
پس از تخریبهایی که توسط تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی علیه خِرَدگان صورت میگرفت، حالا شاهد جوسازی سلطنتطلبها علیه پایگاه خِرَدگان هستیم. جالب آنکه این افکار از مهم ترین افکاری هستند که در دوران معاصر باعث عقب ماندگی ما شدهاند.
در تاریخی که ملک الشعرای بهار برای این نامه ذکر می کند (1900 میلادی)، مصدق بسیار بسیار جوان بوده است (نزدیک به 18-19 سال بیشتر سن نداشته است) و اصلا وزیر امور خارجه ایران نبوده است. بهار هم نامی از دکتر مصدق نبرده است و صرفا نوشته است: «وزیر امورخارجه وقت»! متأسفانه آشکارا متن ملک الشعرای بهار را تحریف کرده اند…