سلطنت طلبی
هیچ شواهد قطعی وجود ندارد که نشان جیرفت، شیر و خورشید باشد. حاشیه تزئینی اینچنینی در بسیاری از آثار دیده میشود و برای ایجاد جلوه درخشندگی به کار میرفتهاند. موضوعی که بعدها در آثار هخامنشی هم دیده میشود. نشان شیر و خورشید در سدههای پس از اسلام فراگیر شد هرچند نشانهایی شبیه به شیر و خورشید از ایران باستان همانند بسیاری از تمدنهای دیگر وجود دارند.
در هیچ کدام از درفشهای ایران باستان نشان شیر و خورشید وجود نداشته است و درفشها و پرچمهایی با نشان شیر و خورشید ریشه در تاریخ پس از اسلام دارد. شیر و خورشید بدون شمشیر در دوران صفویه و احتمالا با رویکرد شیعی وارد درفش ایران شد. گرچه نشانهایی از ایران باستان به دست آمدهاند که شبیه به شیر و خورشید هستند، ولی هیچ کدام از آنها بر روی درفش میهنی جای نداشتند.
به دلیل فرسودگیهای فراوانی که این نقش برجسته دارد نمیتوان تشخیص داد آن چیزی که پشت شیر ترسیم شده است، دقیقا چیست! نشان شیر و خورشید در سدههای پس از اسلام فراگیر شد. چند نشان دیگر از ایران باستان به دست آمده که شبیه به شیر و خورشید هستند ولی با قاطعیت نمیتوان گفت که آنها شیر و خورشید هستند.
اعلان انحلال مجلس در یک تصمیم ناگهانی انجام نشد بلکه ابتدا رفراندم برگزار شد؛ آن هم با دو گزینه «انحلال مجلس» یا «انحلال دولت». دکتر مصدق به دنبال تعامل با شاه بود ولی شاه به نتیجه رفراندم بی اعتنا بود! انحلال مجلس وقتی اعلان شد که شاه کشور را ترک کرده بود و طرح کودتای ۲۵ مرداد هم لو رفته بود! بنابراین در زمانی که شاه نامه برکناری مصدق را نوشته بود، هنوز انحلال مجلس اعلان نشده بود.
با بررسی قوانین آن دوران در مییابیم که شاه حق عزل مصدق را نداشت. شاه چه در هنگام وجود مجلس و چه در دوران فترت یعنی زمانی که مجلس وجود نداشت، حق عزل خودسرانه نخست وزیر را نداشته است. به جز این اصلا انحلال مجلس به صورت رسمی پذیرفته نشده بود که شاه بخواهد نخست وزیر را بر کنار کند.
کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، یک پروژهٔ نافرجام برای سرنگونی دولت محمد مصدق بود که با طراحی و پشتیبانی مالی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و با فرمان محمدرضا پهلوی، شکل گرفت که با شکست روبرو شد.
پس از تخریبهایی که توسط تجزیهطلبان و افراطیهای به ظاهر مذهبی علیه خِرَدگان صورت میگرفت، حالا شاهد جوسازی سلطنتطلبها علیه پایگاه خِرَدگان هستیم. جالب آنکه این افکار از مهم ترین افکاری هستند که در دوران معاصر باعث عقب ماندگی ما شدهاند.
در تاریخی که ملک الشعرای بهار برای این نامه ذکر می کند (1900 میلادی)، مصدق بسیار بسیار جوان بوده است (نزدیک به 18-19 سال بیشتر سن نداشته است) و اصلا وزیر امور خارجه ایران نبوده است. بهار هم نامی از دکتر مصدق نبرده است و صرفا نوشته است: «وزیر امورخارجه وقت»! متأسفانه آشکارا متن ملک الشعرای بهار را تحریف کرده اند…









