
یکی از مشکلات اساسی که همواره در تاریخ پژوهی وجود دارد این است که رویدادهای زمان حال آن هم با اندیشههای کنونی به رویدادهای تاریخی فرافکنی میشود. به طوری که پس از یک واقعه مهم در سالهای اخیر، بسیاری از افراد سعی میکنند رویدادهای زمان باستان را با ذهنیت امروزی تفسیر کنند.
از جمله میتوان به ناآرامیها و تظاهرات اشاره کرد به طوری که وقتی یک قیام یا اعتراض در زمان حال رخ میدهد برخی از افراد به یک ناآرامی در زمان باستان اشاره میکنند و میخواهند اینها را باهم مقایسه کنند.
می دانیم در ابتدای دوران داریوش بزرگ ناآرامیهای فراوانی وجود داشت و سراسر کشور در شورش بود. این روزها برخی از افراد میخواهند آن ناآرامیها را با تظاهرات و اعتراض به موارد معیشتی در کشورهای گوناگون ربط دهند. مردم معترض در خیابانها را در جای گئومات و ندینتَبَیره میگذارند و داریوش بزرگ را با سرکوب گران مقایسه میکنند تا به اهداف خود برسند.
طبیعی است که این کار اشتباه بزرگی است و در این میان گروههای تجزیهطلب و ایرانستیزان سعی میکنند از این موارد بیشترین سوءاستفاده را کنند تا به اهداف خود برسند.
برای روشن شدن موضوعِ شورشهای زمان داریوش پیش از هر چیز باید ماهیت آن شورشها را بررسی کنیم. آیا به راستی آن ناآرامیها، اعتراضهای اقتصادی مردمی بود یا نا آرامیهایی ناشی از جنگ در میان سپاهیان برای رسیدن به قدرت؟
اساسا در تاریخ جهان و به ویژه در جهان باستان بارها شاهد آن بودیم که در شرایطی که چالشهایی برای جانشینی پادشاهان مشروع پیش میآمد، درگیریهای فراوانی در میان سپاهیان و سرداران به وجود میآمد که هر کدام خود را مشروعتر از دیگری میدانستند و حداقل به دنبال تکهای از قلمروی پادشاه پیشین هستند. از جمله پس از الکساندر مقدونی که جنگهای خانمان سوز و طولانی مدت رخ داد و قلمروی وسیع الکساندر میان سردارانش تقسیم شد. پس از کمبوجیه و بردیای دروغین هم چنین شرایطی پیش آمد و سرداران و سپاهیان به دنبال قدرت بودند اما از آنجایی که داریوش مشروعیت و محبوبیت بیشتری داشت توانست همه رقیبان را شکست دهد.
شورشی شدن سپاهیان همان چیزی است که در ترجمههای معتبر از کتیبه بیستون میبینیم. در ترجمه معتبر لوکوک از کتیبه بیستون اینچنین آمده است:
… یک مرد، یک بابلی به نام ندینتَبَیره پسر آینیره، در بابل شورش کرد؛ او به سپاه این چنین دروغ گفت: «من نبوکودرچره، پسر نبونید هستم» آنگاه، تمام سپاه بابل یکپارچه با ندینتَبَیره هم پیمان شد (کتیبه بیستون، بند ۱۶).
البته در برخی از ترجمهها از واژه مردم استفاده شده است که البته اکثرا ترجمههای قدیمی هستند و همین موضوع باعث سوء تعبیرها است. این اختلاف به دلیل واژه «کاره» است که به مردان و افراد اشاره دارد.
سوال آنجاست که آیا در این شورشها اصلا خواستههای مردمی مطرح می شود که ما این واژه را به مردم ترجمه کنیم؟ هر چه در متن میبینم جنگ بر سر جانشینی و تصرف مناطق است.
با توجه به سیاق متن کتیبه بیستون که درباره جنگها و پیروزیهای داریوش بزرگ است منظور افرادی هستند که با سلاح شورش کردند و به دنبال قدرت بودند. با توجه به آنکه در این بخش به جنگ میان مردان و افراد اشاره میشود و همچنین هیچ خواست مردمی مطرح نیست همانطور که در ترجمه لوکوک میبینیم منظور سپاهیان است. در ادامه بیشتر به تشریح این موضوع میپردازیم.
در دوران باستان فرزندان شاه، یک نوع مشروعیت سیاسی داشتند. شاید این مشروعیت از آن جهت ایجاد میشد که فرزندان شاه از کودکی برای پادشاهی تربیت میشدند. کسانی که به دروغ خود را فرزند پادشاهان پیشین مانند هووخشتره، نبونئید و کوروش معرفی میکردند به دنبال مشروعیت سیاسی بودند.
در کتیبه بیستون از اشخاص زیادی نام برده میشود که به دروغ خود را فرزند پادشاهان پیشین سرزمینها دانستند. برای مثال بر اساس کتیبه بیستون، گئومات به دروغ خود را بردیا پسر کوروش مینامید. کتیبه بیستون از شخص دیگری هم نام میبرد که خود را به دروغ بردیا پسر کوروش معرفی میکند. یا مردی فرورتیش نام، خود را از تخمه هوخشتره (از پادشاهان ماد) میدانست. همچنین فرد دیگری به نام چی ثرتخم خود را از تخمه هوخشتره دانسته است.
مشخص است که برای گردآوری نیروهای مزدور و جلب توجه سپاهیان و بزرگان نیاز به نوعی مشروعیت سیاسی بوده است و این افراد خود را به پادشاهان پیشین متصل میکردند تا این مشروعیت سیاسی را برای خود ایجاد کنند.
اما برخی بدون هیچ سندی میگویند شورشهای زمان داریوش، قیامهای مردمی بودند! اینکه یک ناآرامی و یک نارضایتی سرچشمه مردمی داشته باشد باید دارای ویژگیهایی باشد که با مردم و خواست مردم در ارتباط است اما در این شورشها اصلا از خواست مردم سخن نمیگفتند بلکه صرفا از انتساب خود به شاه یا شاهان پیشین سخن میگفتند. در واقع جامعه هدف این شورشیان، سپاهیان بوده است؛ نه مردم عادی.
این در حالی است که در همان زمان باستان و در بابل با نارضایتیهای مردمی فراوانی از نبونئید (آخرین پادشاه بابل) مواجه میشویم. اگر به جنس نارضایتیها از نبونئید توجه کنیم، متوجه میشویم که توهین به دین اکثریت مردم، بیگاری کشیدن ناحق از مردم، کشتار بی گناهان و… دلایل نارضایتی از نبونئید بوده است که همه و همه جنس مردمی دارند. اما کدامیک از این موارد در شورشهای زمان داریوش دیده میشود؟
فقط و فقط شورشیان به دنبال ایجاد مشروعیت سیاسی برای خود هستند تا بتوانند سپاهیان را با خود همراه کنند نه خواستها و دردهای مردمی و این یکی از دلایل مهمی است که نشان میدهد نا آرامیها اصلا با خواست مردم در ارتباط نبوده است.
البته نباید فراموش کنیم که داریوش برخورد بسیار خشنی با سپاهیان شورشی داشت که امروز به هیچ وجه پسندیده نیست ولی در آن زمان این گونه شکنجهها رواج داشته و حتی در دولت های آشوری و بابلی موارد خشن تری هم اجرا می شده است. قطعا اگر داریوش بزرگ با تسامح بیشتر برخورد میکرد برای ذهنیت امروزی جالب و قابل تحسین بود.
با این حال داریوش اصلا مردم عادی را سرکوب نکرد و در کتیبه بیستون فقط به جنگهای خود با سپاهیان و مجازات سرداران آنها اشاره کرده است.
این در حالی است که در دوران پیش از هخامنشیان کشتار و به اسارت گرفتن مردم و نگارش این کارها در کتیبهها رواج داشته است. به طوری که در کتیبه آشوربنیپال (پادشاه برجسته آشور) اینچنین میخوانیم:
من دختران شاهان، همسران شاهان، همه خانوادههای قدیم و جدید شاهان ایلام، شهربانان، شهرداران شهرها… تمامی متخصصان، ساکنان مرد و زن… چهار پایان بزرگ و کوچک را که تعدادشان از ملخ بیشتر بود به عنوان غنیمت جنگی به سرزمین آشور روانه ساختم… (مجید زاده، ۱۳۸۰: ص ۳۳۷).
اما مواردی از این نوع را در کتیبه بیستون و شورشهای زمان داریوش مشاهده نمیکنیم. در بررسی یک متن باستانی نظیر کتیبه بیستون باید توجه داشته باشیم که در چه زمانی نوشته شده است تا به ارزش آن متن پی ببریم.
آیا داریوش بزرگ با دین شورشیان مخالفت داشت؟
اخیرا باستانستیزان به بخشی از کتیبه بیستون اشاره میکنند و نتیجه میگیرند که به دلیل آنکه اعتقادات برخی از اقوام با داریوش بزرگ تفاوت داشت، این شاهنشاه آنها را سرکوب کرد! باستانستیزان حتی پا را فرا تر میگذارند و میگویند اصلا احترام به ادیان گوناگون در زمان هخامنشیان وجود نداشته و این فقط شایعه باستانگرایان است.
برای روشن شدن این موضوع ابتدا به دیگر کتیبههای داریوش اشاره میکنیم که در آنها به اعتقادات و باورهای اقوام گوناگون احترام گذاشته شده است تا نادرستی گفتار باستانستیزان درباره شورشهای زمان داریوش آشکار شود.
در قطعهای از یک رونوشت بابلی همین کتیبه بیستون، که در بابل و بر یک یادمان سنگی کنده شده بود، خدای رهنمای داریوش، که همو نیز داریوش را به شاهی برگزیده به جای اهورامزدا در متن اصلی، بِل خوانده شده است. که خواننده بابلی از آن مردوک را برداشت خواهد کرد؛ یعنی همو که رهنمای کوروش نیز بود و اکنون رهنمای داریوش است (ن.ک: استالپر، ١۳۹۴: ص ۹۴). این نکته نشان میدهد که فرمانهای پادشاهان هخامنشی متناسب با محل صدور آن ویژگیهای دینی و فرهنگی آن محل را به خود میگرفته است و این کار در راستای تساهل مذهبی هخامنشیو جهان بینی آنان انجام میگرفته است.
احترام داریوش به ادیان بومی مصر در کتیبههای به جا مانده از وی در مصر آشکار است. در پشت لوح مشهور داریوش در آن دیار، یک کتیبه مصری وجود دارد و بالای این کتیبه نقش خدای رع (قرص خورشید بالدار) و نقش خدایان هپی در حال انجام مراسم آیین گره زدن گلهای لوتوس و پاپیروس دیده میشود. جالب آنکه داریوش در آثار مصری فرعون خوانده میشود و نام وی در کتیبه های مصری آنتریوش ثبت شده است (محمدپناه، ۱۳۸۴: ص ۹۰).
حتی سندی در دست است که داریوش بزرگ به باور اقوام یونانی هم احترام ویژهای میگذاشته است. یکی از جالبترین اسناد یونانی، نامه داریوش به نمایندهاش گاداتاس است. این نامه بر سنگ نوشته شده و نسخه موجود آن به قرن دوم تعلق دارد (بادامچی، ١٣٩١: ص ۲۱).
به هر حال در این سند احترام به معبد آپولو دیده میشود. داریوش به گاداتاس اینچنین نوشته است:
متوجه شدهام که تو به طور کامل از دستورهای من اطاعت نمیکنی. چون تو در زمینهای من کشت می کنی از (ایالت) ماورای فرات (سوریه) درختان میوه آوردهای و در نواحی غرب آسیا کاشتهای، من هدف تو را تحسین میکنم و در نتیجه تو در دربار شاه بسیار محبوب هستی (قدر تو را میدانیم). اما چون تو دستورهای من در امور دینی را زیر پا گذاشتهای، اثر خشم مرا خواهی دید، مگر اینکه رفتارت را عوض کنی، زیرا باغبانهای مقدس معبد آپولو مجبور شدهاند به تو مالیات بدهند و به دستور تو مجبور شدهاند که زمین غیر مقدس را شخم بزنند… (همان: ص ۲۳).
میبینیم که اسناد گوناگون نشان دهنده تسامح مذهبی در دوران داریوش بزرگ هستند. حتی در همان مناطقی که در ابتدا شورشی شدند مانند بابل و مصر احترام به باورهای محلی آشکارا به چشم میخورد.
اما بخشی از کتیبه بیستون به شورش برخی از ایلامیها و سکاییها اشاره میکند که گویا این شورشها کمی با شورشهای دیگر تفاوت داشته است و اساسا این بخش از کتیبه بعدها اضافه شده است.
داریوش در این بخش مینویسد که این افراد پیمان شکستند و از خائنان بودند و اهورامزدا را نمی پرستیدند:
داریوش شاه می گوید: این آن کاری است که من در دومین و سومین سال کردم، پس آنگاه که شاه شدم…
این ایلامیان از خائنان بودند و اهورامزدا را نمیپرستیدند، من اهورامزدا را می پرستیدم…
…
آنگاه با سپاه به سکستان رفتم، سپس سکاییان تیگرخوده علیه من راه افتادند…
این سکاییان از خائنان بودند و اهورامزدا را نمی پرستیدند، من اهورامزدا را می پرستیدم… (کتیبه بیستون، بندهای ۷۱ تا ۷۵).
همانطور که دیدیم باورهای دینی مناطق دیگری که شورشی شده بودند بارها مورد احترام داریوش بزرگ بوده است و در این بخش هم به خدای این اقوام اشاره نمیشود بلکه صرفا نوشته شده که اهورا مزدا را نمیپرستیدند! این موضوع ابهاماتی را درباره این بخش به وجود آورده که منظور داریوش از این بخش چه بوده است؟!
لوکوک درباره این بخش مینویسد:
در ستون پنجم سنگ نوشته بیستون، در این متنی که بعدها بدان اضافه شده است، با تعجب متوجه میشویم که داریوش شورشیان ایلامی و سکایی را به خاطر ستایش نکردن خدای بزرگ سرزنش می کند…. یک توضیح محتمل است: این عبارت صرفا معنای سیاسی دارد. به رسمیت شناختن ارجحیت اهوره مزدا، حتی بدون بجا آوردن مناسک عملی برای او، به معنی قبول سلطنت مطلق داریوش است (لوکوک، ۱۳۸۹: ص ۱۷۰).
اما جدا از این تحلیل نکته مهم آنجاست که داریوش بزرگ به پیمان شکنی و خیانت این شورشیان اشاره میکند به طوری که احتمالا ابتدا افرادی بودند که با داریوش بزرگ پیمان بسته بودند و سپس خیانت کردند و تاکید اصلی داریوش هم روی این موضوع است. در واقع هنگامی که جنگ بر سر جانشینی به پایان رسیده بود در سالهای دوم و سوم برخی از هم پیمانان سابق داریوش پیمان شکستند. چه بسی در همان زمان به صورت ظاهری خود را پرستنده اهورامزدا معرفی میکردند یا مناسک مزدا پرستان را به جا میآوردند یا ارجحیت اهورامزدا را در ظاهر بیان میکردند تا به درگاه داریوش نزدیک تر شوند و اشاره داریوش هم این است که آنها پرستنده واقعی اهورامزدا نبودند و از خیانت کاران بودند. وگرنه اگر با دین محلی آنها مشکل داشت میتوانست خدایان آنها را نام ببرد و آنها نفرین کند و یا معابد آنها را تخریب کند و در کتیبهاش هم با افتخار بنویسد! کاری که در دوران پیش از هخامنشیان رایج بوده است.
برای مثال در کتیبههای آشوربنیپال اینچنین آمده است:
… معابد ایلام را با خاک یکسان کردم و خدایان و الهههای آن را به باد یغما دادم. سپاهیان من به بیشههای مقدس آنان که تا آن هنگام هیچ بیگانهای از کنار آنها گذر نکرده بود گام نهادند، اسرار آن را دیدند و به آتش کشیدند. من قبور شاهان قدیم و جدید آن را… ویران و متروک کردم… (مجید زاده، ۱۳۸۰: ص ۳۳۷).
بنابراین بخش مورد اشاره کتیبه بیستون مخالفت با دین و آیین شورشیان نیست بلکه اشاره به فریب کاری و پیمان شکنی افرادی دارد که زمانی همپیمان داریوش بزرگ بودند و پیمان خود را شکستند. اساسا در شورشهای زمان داریوش اختلاف مذهبی اصلا برجسته نبوده است.
سخن پایانی
همواره در تاریخ پژوهی باید شرایط زمانی و مکانی را مورد توجه قرار دهیم و به ماهیت رویدادها دقت کافی داشته باشیم. نباید ذهنیت امروزی را به گذشته تحمیل کنیم بلکه باید با هم نفسی با روزگاری که یک واقعه اتفاق افتاده است، آن را بررسی کنیم.
شورشهای زمان داریوش بیش از هر چیز تحت تاثیر بحران جانشینی بود که پس از مرگ کمبوجیه به وجود آمد. متاسفانه از آنجایی که کمبوجیه بردیا را به قتل رسانده بود، گئومات از فرصت استفاده کرد و خود را بردیا فرزند کوروش بزرگ معرفی کرد. اینکه شخصی خود را به دروغ بردیا معرفی کرده فقط در کتیبه بیستون نیامده است بلکه همه منابع یونانی از جمله هرودوت و کتزیاس هم در این موضوع اشتراک دارند و موضوعی نیست که بخواهیم به دلخواه آن را رد کنیم.
شاید اختلاف رفتار گئومات با شیوه حکمرانی کوروش بزرگ و فرزندش مهمترین دلیلی بود که دروغ گئومات بر ملا شد. بر اساس کتیبه بیستون گئومات پرستشگاههای دیگر ادیان را ویران میکرد (کتیبه بیستون، بند ۱۴). در زمان کوروش بزرگ کاملا خلاف این موضوع رایج بود، پرستشگاهها بازسازی میشدند و به ادیان گوناگون احترام گذاشته میشد. داریوش بزرگ آنطور که هدف خود را ذکر می کند: «آنچه گرفته شده بود باز پس گرفتم» و میگوید معابدی که گئومات ویران کرده بود دوباره کامل کرده است.
با این حال در سراسر قلمروی هخامنشیان افراد دیگری هم بودند که خود را شایسته حکمرانی میدانستند و برتر از داریوش میپنداشتند بنابراین هر کدام سر به شورش برداشتند تا حداقل بخشی را به فرمان خود در بیاورند. اما داریوش با توجه به مشروعیت و محبوبیت بیشتری که داشت توانست همه رقیبان را شکست دهد و البته برخورد خشنی با آنها کرد که از نگاه امروزی پسندیده نیست.
پس از آن داریوش با فرمانروایی خود رضایت عمومی را فراهم کرد به طوری که حتی دشمنانش از فرمانروایی او تقدیر کردند تا جایی که در نمایشنامه پارسیان اثر آیسخولوس درباره داریوش بزرگ اینچنین آمده است:
و راستی را که با ایزدی خِرَد بر مردمان فرمان میراند…
او که داریوش شاه بود…
ای خداوندگار ما برخیز و فراپیش ما بیا ای شهنشاه و ای خدایگان، بر بلندای گور خود بر آی.
بیا تا برآید تابش سرخ پای افزارت
بیا تا برآید فروزش دیهیم شاهوارت
بشنو ای پدر ما، ای تاریکی از تو دور
(آیسخولوس، ۱۳۹۰: صص ۴۰۲-۴۰۳)