تاریخ و فرهنگ ایران زمین

آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی (بخش ششم)

آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی | نویسنده: ایمان کیارسی | واپسین به روزرسانی: 27 امرداد 1397|


آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی (بخش ششم) 

بخش ششم ( آخرین بخش ) 

برای درک بهتر نوشتار، بخش های گذشته را نیز بررسی بفرمایید:

بخش نخست :https://kheradgan.ir/p/17335

بخش دوم :https://kheradgan.ir/p/17405

بخش سوم :https://kheradgan.ir/p/17418

بخش چهارم :https://kheradgan.ir/p/17717

بخش پنجم : https://kheradgan.ir/p/18386

نویسنده: ایمان کیارسی

« فراموش نکنیم که کنت دوگوبینو معروف که به نظریه های نژادی ( نابرابری نژادهای بشری ) را نه بطور کمی بلکه به صورت کیفی در نظر می گرفت : به عقیدۀ او نژادهای بزرگ ابتدایی – سفید و زرد و سیاه – که اجتماعات بشری را در آغاز تشکیل می دادند نه از حیث ارزش مطلق بلکه بیشتر به لحاظ قابلیت های ویژه متفاوت بودند.به نظر او فساد نژادی نه از مقام هر نژاد در سلسله مراتب ارزش های مشترک بشری بلکه بیش از آن از پدیدۀ اختلاط نژادها سرچشمه می گیرد.بنابراین سرتاسر جوامع بشری به اقتضاء آنکه روز به روز محکوم به درهم آمیختگی بیشتری است،بی تمایز در معرض انحطاط قرار دارد…. گوبینو با ارتکاب این گناه در راهی افتاد که از یک اشتباه علمی به تائید ناخواستۀ همۀ اقدامات مبتنی بر تبعیض و استثمار منتهی گردید… » (لوی استروس ص 7 ، 8)

گمان می رود که پس از خواندن متن بالا متوجه شدید که چه کسی نخستین بار در عالم صنعتی شدن بشر ، مباحث برتری نژادی را حال چه خواسته و چه ناخواسته ، مطرح نمود!.

آرتور کنت دوگوبینو:

« گرچه تاکنون بسیاری از سفرنامه های با ارزش به وسیلۀ مترجمین عالی قدر به  فارسی ترجمه شده ولی هنوز آثار دیگری باقی است که باید روزی به فارسی برگردانده شود.یکی از این آثار سفرنامه کنت ژوزف آرتور دوگوبینو دیپلمات ،فیلسوف ونویسندۀ فرانسوی است که لرد کرزن سیاستمدار معروف انگلیسی دربارۀ آن چنین اظهار نظرکرده است : ( بهترین کتاب ها را دربارۀ آسیا یک نفر فرانسوی نوشته و او کنت دوگوبینو است )

هر چند گوبینو را کم و پیش در ایران می شناسند ، ولی بی مناسبت نیست یادآوری کنیم که او در 14 ژویۀ 1816 در ویل داوره واقع در حومۀ پاریس به دنیا آمد و در 13 اکتبر 1882 در تورینوی ایتالیا در گذشت.گوبینو در پایان عمر ضمن سر گذشت اوتاریان دریا زن نروژی ادعا کرد خانواده اش از تبار ویکینگها بوده و از قرن پانزدهم در ناحیۀ بوردوی فرانسه مستقر شده است.امادر حقیقت خانوادۀ گوبینو از نجبای درجه دوم شهرستانی بود که چند افسر،روحانی و بازرگان به جامعۀ فرانسه عرضه داشت… » (سه سال درآسیا ص 10)

گوبینو و انقلاب فوریۀ 1848 فرانسه :

« به دنبال انقلاب فوریۀ 1848 و القای سلطنت ، وقتی آکسی دوتوکویل نویسندۀ سیاسی و جامعه شناس مشهورفرانسوی به سمت وزیر امور خارجۀ دولت موقت جمهوری منصوب شد،گوبینو را به ریاست دفتر خود برگزید و بدین سان مشاغل دیپلماتیک گوبینو آغاز که گردید.پس از استعفای توکویل در اکتبر 1849 گوبینو ماموریت خارج گرفت و به ترتیب در برن،هانور،فرانکفورت ،تهران و ارض جدید به عنوان دبیر سفارت خدمت کرد.اقامت گوبینودرتهران در فاصلۀ سال های 1855 و 1858 بود که نیمی از آن را به عنوان دبیر اول و نفر دوم سفارت و نیم دیگر را به عنوان کاردار خدمت کرد و پس از بازگشت به فرانسه کتاب سه سال درآسیا را نوشت که در 1859 منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت.

گوبینو در اکتبر 1861 ازجانب ناپلئون سوم امپراتور فرانسه مجددا مامور در ایران شد و این بار دو سال به عنوان وزیر مختار در کشور ما ( ایران ) خدمت کرد و پس از آن نیز در یونان،برزیل و سوئد همین سمت را به عهده گرفت تا اینکه در سال 1877 بازنشسته شد و بقیۀ عمرش را در ایتالیا گذرانید… » (سه سال درآسیا ص 10،11)

خاور شناس کنت دوگوبینو ، در طول زمانی که در ایران به سر می برد ، با کنجکاوی بسیار رفتارها و شناسه های اجتماعی مردمانی که می دید را مورد بررسی قرار می داد و از این رو گاهی اوقات نیز گمانه زنی های شخصی خودش در باب برخی از رویدادهای اجتماعی ایران قرن هجدهم را بیان می کرد.برای مثال هنگامی که دریافت ایرانیان در خصوص تاریخ کشورشان آگاهی ای نسبی دارند ، و این موضوع که ایران کشوری کهن و تاریخی است، افتخار ایرانیان به این موضوع را به گونه ای حس برتری طلبی قلمداد می کرد. و از رویی دیگر خود شخص او این نوع دانسته های مردم ایران در باب تاریخ کشورشان که البت بیشتر با اسطوره ها نیز مخلوط شده بودند را می ستاید و به نوعی مردم فرانسه را از این خلق و خوی تاریخ دانی و علاقه مندی به تاریخ ، عقب افتاده تر از ایرانیان می داند. (همان ص 211)

« دربارۀ ایرانیان جزئیات بیشتری را می توانم بگویم.چون آنها را بهتر شناخته ام ، ملتی کهن سال اند و شاید همان طور که خودشان می گویند کهن سال ترین ملت جهان باشند که حکومتی منظم داشته و بر روی زمین مثل یک ملت بزرگ عمل کرده است.این واقعیت در روحیۀ هر خانوادۀ ایرانی وجود دارد… / این اولویت و احساس برتری ، یکی از مبانی اخلاقی و بخش مهمی از میراث معنوی ایرانیان را تشکیل می دهد. »(سه سال درآسیا ص 209)

گوبینو  برای نتیجه گیری در باب یک مفهوم، از حمله کردن به هیچ شخص و یا جامعه ای هراسی به خود راه نمی دهد، اگر این نوع افتخار ایرانیان به تاریخ کشورشان را برتری طلبی می داند ، گمانه زنی های بی شمار نمی کند و این برداشت را نهایی می کند ( در واقع جوانب بسیاری را  در نظر نمی دارد و اساسا یک مفهوم را  قالب بر دانسته ها و دیده هایش می سازد ) در صورتی که اگر جامعه ای برتری طلبی را بقول خود گوبینو وارد معنویات خود می ساخت، به کرات می بایست شاهد پیدایش احزابی می بودیم که این مقولۀ برتری طلبی ایرانی را به پهنۀ روابط اجتماعی میان سایر ملل و سایر اقوام بکشاند، اما همانطور که می دانم این چنین نبوده است و مفتخر بودن به تاریخ کهن کشور ممکن است دخالتی بر برتری طلبی نداشته باشد. چرا که برتری طلبی ، برتری را طلب می کند و برای طلب آن مقوله ای را که گمان می کند از خود فرومایه تر است را به زیر می کشاند و این زیر کشانیدن همواره با جنگ و خون ریزی همراه است.درست همانند آلمان نازی که عقاید گوبینیسم در باب برتری نژادی و خواص بودن یک نژاد مشخص را اسبابی بر جنگ افروزی قرار داده بود و این حقیقت بر کسی پوشیده نمانده است!.

« نقش نژاد قوی تر این است که دیگری را در خود حل نماید نه اینکه مانند او شود و اکثر عظمت و قدرت خود را در هم شکسته نوع ضعیف را پایمال می کند این فقط نژاد ضعیف است که از این برخورد ناراحت شده و آن را ظالمانه می داند اما چون مرد ضعیف و محدودی است غیر از تسلیم و رضا چاره ای ندارد زیرا اگر این قانون در دنیا اجرا نشود سایر موجودات ضعیف نیز خود به خود محکوم به فنا خواهند شد.تا آنجا که ما از جریان تاریخ اطلاع داریم، نمونه های بسیار زیادی از این قانون را به ما نشان داده است.نژاد آریا با یک نژاد پائین تر از خود هم خون شد و نتیجۀ این امتزاج و هم بستگی ویرانی و نابودی خودشان بود… نژاد ژرمن ( آریا ) چون یک نژاد پاک باقی مانده و با نژاد دیگر آمیزش نکرده در امریکا آقا و صاحب دنیا شده و تا وقتی که به این وضع باقی باشد برتری خود را حفظ خواهد کرد »(هیتلر آدولف – نبر من ص 171-173)

این نظریه های گوبینو بود که رهبر حزب نازی را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.کنت دو گوبینو در این میان ، سخنانی پریشان و تفکراتی مضحک دارد، به گونه ای که گمان می کند می توان جامعه ای را با مخلوط کردن نژاد ها متمدن ساخت!.

« وقتی اهالی کشوری از نظر جمعیت ضعیف باشد یا با نابودیِ آن یا با مخلوط کردن نژادش می توان آن را متمدن کرد…» (سه سال درآسیا ص 332)

این دیدگاه به راستی جوهرۀ ذهن گوبینو را سست و پریشان نمایان می سازد چرا که گوبینو بارها در این باره سخن گفته است و اختلاط خونی را بسیار تأثیر گذار می دانسته است، در حالی که فرا گیری گستردۀ علم در سراسر جهان ثابت کرده است که سخنان گبینو در باب انحطاط خونی و از دست رفتن مشخصه های عالی به سبب اختلاط خونی سخنی در باور های همان قرن هجدهم است. بدان معنا که بسیار عقب افتاده است!.

« کنت ژوزف آرتور دوگوبینو در سال های بین 1853 و 1855 کتاب چهار جلدی خود را با نام ( بررسی درباره نابراری نژادهای انسان ) منتشرکرد.در این کتاب نویسنده کوشش نموده تا تمام حوادث واقعی تاریخ بشر را به عنوان نتیجه برتری یا پستی یک نژاد و نیز امتزاجی که بین نژاد های عالی و دانی صورت گرفته است بیان نماید.به عقیدۀ او نژاد سفید به علت شجاعت ،انرژی و هوشیاری اش نژاد برتر است.ولی این نژاد هیچ وقت نتوانسته است از امتزاجش با زرد پوستان و سیاه پوستان احتراز نماید. پاکترین یا خالص ترین سفید پوستان ، نژاد آریایی است… »(تاریخ عقاید و مکتبهای سیاسی از عهد باستان تا امروز ص 351)

البته قبل از کنت دوگوبینو، شخصی دیگری نیز به برتری نژاد آریایی بر دیگر نژادها قائل آمده بود.که به نظریات وی اشاره ای نخواهیم کرد چرا که مبحث کنت دوگوبینو بسیار مهم تر از آن است!.کنت دوگوبینو در کتابی دیگر با نام ( تاریخ ایران ، دورۀ باستان ) نیز این عقاید را به صورت واضح تر بیان نموده است که اختلاط های نژادی باعث انحطاط ایرانیان و سایر ملل شده است!.

همین دیدگاه از کنت دوگوبینو که به گمان بنده یک اشتباه بزرگ تاریخی است ، باعث شده تا بسیاری ازانسان های بی گناه کشته و بسیاری از ذهن ها آلودۀ نژاد پرستی بشوند. کنت دو گوبینو به گمان خودش میخواست راز انحطاط برخی از ملت ها ، خصوصا ایرانیان را بیابد و تنها خود او می داند که چگونه ذهنش به این مفهوم رسید که (( نژاد )) می توانست دخالتی بر این وقایع داشته باشد.در زمانی که او در ایران بسر می برد ، نزد خودش بر این باور رسیده بود که زندگانی مردم ایران با آن شکوه باستانی سابقشان بسیارمتفاوت و انحطاط رفته است و دلیل این امر نیز تنها اختلاط نژادی ایرانیان آریایی با سامی نژادان است!.

اما این امر با توضیحاتی که در بخش های پیشین این نوشتار داده شد،غیر ممکن است.چرا که وراثت خونی هر انسانی با یکدیگر برابر است یعنی بدن انسان هنگام آمیزش روالی مشابه را سپری می کند و در این میان تفاوتی میان انسان ها نیست، یعنی هر انسان از لحاظ ظرفیت انسان بودن با دیگری برابر است و خط خونی ، ویژگیِ برتری را از هر لحاظ بجز ظاهر اعمال نمی سازد. بلکه این، نوع تربیت هر شخص و نوع اجتماع و فرهنگ و نوع جغرافیا است که تمامی این تفاوت های رفتاری و فرهنگی را پدید آورده است.

در این میان اگر بخواهیم بر عملکرد ژن های هر انسان که به موجبۀ کد های دی .ان .ای ، تفاوت های رنگی و ظاهری را پدید می آورند ، یک ویژگی خواص بشناسانیم؛ بدان معنا که تفاوت های ظاهری هر انسان موجبۀ برتری بر دیگر افراد را اعمال سازد، باید بگویم که این تفکر احمقانه ترین تفکری است که می توان در قرن بیست و یکم بر آن استوار ماند. هر چند که در این مفهوم ، یعنی واژۀ (نژاد) نیز به کلی خاصیت خودش را از دست می دهد و می بایست به دنبال واژۀ جدیدی باشیم، چرا که اگر در یک خانواده ای با یک نژاد مشخص فرزندانی با تفاوت های ظاهری فراوان ، چه از لحاظ قد و شکل صورت و … متولد شوند ، می بایست میان آنها از لحاظ معیارهای ظاهری تفاوت های فراوانی قائل شد که اگر این امر صورت پذیرد احمقانه ترین عملی خواهد بود که بشر تا کنون انجام داده است.

بسیار حقیرانه است که ظرفیت های عقلی و توان علم آموزی هر شخصی را کنار بگذاریم و به دنبال مسائل ظاهری و خط خونی اشخاص باشیم. علم با تلاش بدست می آید و مسائل وراثتی نیز عملی هستند که طی فرایند های فیزیولوژیکی و بیولوژیکی پیچیده ای صورت می پذیرند، هر شخص که علم بالاتر و والاتری ( علم همراه با خرد و وجدان انسانی ) داشته باشد میتواند از دیگری سبقت بگیرد و هر شخص که فاقد علم نوین روز خود باشد محکوم به عقب ماندگی است و در این میان هر دو شخص دارای خط خونی مشخصی هستند که هیچ برتریِ علمی ای را شکوفا نمی سازد!.

تفاوت توضیح این جانب با تفکر کنت دوگوبینو در این است که : توضیح کنت دوگوبینو درباب انحطاط و فرومایه شدن ایرانیان ، (البته به گمان او) غیر قابل اصلاح است. بدان معنا که اگر بقول او ادغام خون ایرانیان آریایی با دیگر خون های جوامع بشری، موجبۀ انحطاط ایرانیان را فراهم ساخته است، دیگر این انحطاط تا پایان با ایرانیان باقی خواهد ماند چرا که نمی توان خون آریایی که با خون غیر آریایی که در یک بدن ادغام شده است، را از یکدیگر جدا سازیم تا شخص مورد نظر یک آریایی کامل بشمار بیاید و از انحطاط خارج شده و به سوی پیشرفت گام بردارد.

این دیدگاه بسیار احمقانه است که دلیل انحطاط یک جامعه را در خون آن جامعه بیابیم.

توضیح اینجانب این چنین است :

انسان از لحاظ ظرفیت های انسان بودن ( از لحاظ روحی و فیزیکی ) با تمامی هم نوعان خود برابر است و این تنها تلاش و خواست هر شخص است که موجبۀ پیشرفتش را فراهم می سازد.این گفتار این مفهوم را می رساند که عقب افتاده ترین جوامع از لحاظ علم نوین و تکنولوژی و حتی فرهنگ، میتوانند با تلاش و تفکر بجا به سوی آینده ای روشن گام بردارند. یعنی همه چیز به خواست انسان بستگی دارد.اما گفتار کنت دوگوبینو خلاف این مفهوم را می رساند ، و جامعه از لحاظ ظرفیت های خونی طبقه بندی می شوند و این ظرفیت های می تواند موجبیت برتری و پستی نوع بشر باشد که سخنی بسیار عقب افتاده است!.

بقول لوی استروس که می گفت : بربر در واقع کسی است که به بربریت قائل است ، حال شخص پست کسی است که به برتری خود نسبت به دیگران قائل می آید.

یعنی هر آن افرادی که به خرد بالایی رسیده و به گونه ای بلند مرتبه شده اند هرگز قائل بر این امر نخواهند شد که خود و تفکرات خویش را برتر از دیگران بدانند!.

چرا نباید مفتخر نژادی بود :

نوشتن این مقاله برای شخص بنده بسیار دشوار و دلهره آور بود به گونه ای که نوشتن همین چند بخش کوتاه ، شش تا هفت ماه زمان برد!.دلیل عمدۀ این امر نیز چنین بود که هنوز در خود نمی دیدم سخنی را بگویم که حساسیت های بسیاری روی آن اعمال می شود که بیشتر آنها از تعصبات و نا آگاهی های برخی از افراد است. اینکه درک کنیم نژاد نمی بایست با کلمۀ آریایی پیوند بخورد بسیار دشوار است و می بایست درک کنیم که گستردگی فرهنگ آریایی چه از لحاظ زبانی و چه از لحاظ اجتماعی بسیار گسترده و از هند تا ایران و از ایران تا باختر و از باختر تا اروپا می باشد و این گستردگی نه با خط خونی بلکه با آموزش ها ، فراگیرهای متقابل  و تبادلات فرهنگی صورت پذیرفته است.

پس بنده گمان می کنم که جوانان این مرز و بوم آن مقدار فرهیخته شده اند که به سوی آینده گام بردارند و خردگرایی و پویایی را مورد توجه خود قرار داده و تاریخ را با علم و درک بسیار بخوانند تا از آن پند و عبرت بگیرند و در یابند که ایم مملکت از بزرگان به آنان رسیده و در پیش راندن آن به سوی آینده ای مدرن و روشن می بایست کوشا باشند نه اینکه به دنبال مسائلی که امثال کنت دوگوبینو در قرن های 18 و 19 بوده اند آن هم با استدلال های اثبات نشدنی. برتری را خود ما با عقل و خردمان دریافت خواهیم کرد و اگر خرد باشد این برتری و بزرگی تبدیل به اخلاقی فراگیر خواهد شد که دیگر افراد فاقد این نوع برتری علمی و خردگرایی را وارد عرصۀ خود خواهد کرد و آنان را همرنگ با خویش می کنند نه اینکه آنها را ترد و نفی بکنند، هر کس دیگری را نفی کند بدون اینکه تلاشی در اصلاح آن شخص بکند و بدن اینکه درک کند که شاید آن شخص اصلاح او را نخواهد، عملا شخصی فاقد خِرَد است!.

توهین ها به آریاییان :

بسیار مختصر و کوتاه می خواهم در این باب بگویم.نخستین بار که بنده متوجه توهین ها به آریاییان شدم، در تلویزیون صدا و سیما بود.شخصی که اعتبار این نوشتار را از میان میبرد اگر از او نام ببرم، در حال سخنرانی بود که مدعی شد نژاد آریایی در ایران وجود ندارد چرا که اختلاط خونی در ایران پدید آمده است و آریایی ها ادرار گاو را می خورند به عنوان یک نوشیدنی مقدس!.

اینکه آن شخص هنوز سواد لازم را نداشت که بگوید واژۀ نژاد در قرن 21 منسوخ شده است بکنار ( چرا که وی در خصوص اختلاط سخن گفته بود و آمیزش در علم نوین مربوط به مسائل ژنتیکی می شود نه نژادی ) و اینکه نوع تفکرش در خصوص اختلاط نژادی بسیار عقب افتاده بود. اما در عجب مانده بودم که وی بر اساس کدام سند و مدرک می گفتند که ادرار گاو نوشیدنی مقدسی برای آریاییان است؟؟

نبود درک کافی و سواد درست در خصوص مسائل اقوام آریایی باعث شده است که عده ای برای اینکه وابدارند مسئلۀ نژادی فاقد اهمیت است، رو به توهین می آورند گویی مفهومی با توهین فاقد اعتبار می شود. خیر این چنین نیست مفاهیم مختص به آریاییان معتبر است البت از نگاه تاریخ شناسی و قومیت شناسی و کلید واژۀ مهمی در باب شناخت زبان های باستان و مردمان سرزمین های خاورمیانه ، هند و اروپا است. پس توهین به این نوع واژه ( آریایی ) توهین به شناسه های علمی جامع شناسی باستان است که گذشته های ملت های زیادی را در بر گرفته است و این نوع توهین ها امری بسیار ناپسند و بدور از اخلاق است.نیک است اشخاصی که مدعی علم آموزی اند مقداری خردمندانه تر به این نوع مفاهیم بنگرند و در بابشان سخن بگویند.آریایی شناسه ای مهم است که تنها در علم تاریخ شناسی کاربرد فراوان دارد و علم نوین امروزی می بایست به گونه ای باشد که جامعه را هر چه بیشتر پویا تر و مدرن تر سازد!.گمان کنم همین مقدار نوشته ، برای فهماندن سواد اندک برخی از توهین کنندگان کافی باشد!. هر چند که این توهین ها از روی کم سوادی همچنان از سوی ایران ستیزان صورت می گیرد!.

بن مایه ها:

-کیارسی، ایمان (27 مرداد 1397). «آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزارهای سیاسی (بخش ششم)». پایگاه خردگان

–  لوی استروس،نژاد و تاریخ،ترجمۀ ابوالحسن نجفی

–  آرتور کنت دوگوبینو،سه سال درآسیا،ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی،– نشر قطره 1383

– هیتلر آدولف،نبر من،ترجمۀ عنایت

– پرفسور گائتا ناموسکا و دکتر کاستون بوتو،تاریخ عقاید و مکتبهای سیاسی از عهد باستان تا امروز،ترجمۀ دکتر حسین شهید زاده،انتشارات مُروارید

برچسب:
آریایی

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش

درباره بزرگان

درباره زرتشتدرباره کوروش بزرگ
درباره فردوسیدرباره دکتر مصدق
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی (بخش ششم)