آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی – بخش دوم | نویسنده: ایمان کیارسی | واپسین به روزرسانی: 15 اسفند۱۳۹۶ |
آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی (بخش دوم)
برتری نژادی ؟ – نژاد واژه ای منسوخ شده در علم زیست شناسی نوین، و واژه ای کلیدی برای درک هر چه بهتر مطالب انسان شناسی باستانی!
در بخش نخست این نوشتار بررسی کردیم که نوع بشر مسیری یگانه و هماهنگ را طی می کند با این تفاوت که شرایط طبیعی و زیست محیطی، باعث ایجاد تفاوت هایی در میان آنها شده است و همچنین هر مقدار فرهنگ ها با یکدیگر بیگانه بنمایند، دلیل آن دوری بیش از اندازۀ مرمان صاحب فرهنگ، نسبت به یکدیگر است!
برای دانش بیشتر بخش نخست این نوشتار را بخوانید: آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزار های سیاسی – بخش نخست
آیا نژادی بر دیگر نژادها برتری دارد؟
اشاره ای به این گفته در بخش نخست نیز، صورت گرفت. با این تفاوت که در این قسمت می خواهیم بسیار کوتاه به این پرسش پاسخ بدهیم و در بخش های بعدی نیز جامع و کامل به این موضوع می پردازیم که اساسا بنیان گذار تفکر برتریت نژادی چه کسی بوده است!
پاسخ: خیر. اگر منظور از نژاد یک مقولۀ وراثتی است که شرایطی ویژه ای را از نسلی به نسل بعدی منتقل می کند، می بایست بدانیم که چنین تعریفی فاقد زوایای علمی است. پس نژاد شرایطی ویژه را بوجود نخواهد آورد و این تلاش و خِرَد ورزی فردیت بشر است که می تواند او را از دیگر هم نوعان خود متمایز سازد، به همین دلایل است که می توان در جوامع خانواده هایی با پتانسیل علمی و فرهنگی بالایی را یافت که فرزندانشان هیچ گونه وراثتی از آن پتانسیل علمی نبرده اند و بلعکس خانواده هایی هستند که پتانسیل علمی و فرهنگی ضعیفی را دارا می باشند اما فرزندشان بسیار از آنان والاتر می نماید!
با این تفاوت که اگر سلایق را نیز به این مفهوم بیافزایم، می توان گفت که شاید شرایط کیفی یک فرد از فردی دیگر بالا تر بنماید اما سلیقه آن فرد «فروتر»، شرایط فرد «والاتر» را نمی پذیرد پس در دیدگاه خود و یا در دیدگاه هم گروهان خود، کاستی در خود نیابد!
تفخر نژادی
قدیمترین رفتار بشر که گویا پایه های روانی محکمی دارد، زیرا در هر کدام از ما هنگامی که در واقعیت غیر منتظری قرار می گیریم دوباره رخ می نماید – این بوده است که شکل های فرهنگی ناشناخته، اعم از اخلاقی و مذهبی و اجتماعی و هنری را که دور از شکل های فرهنگی متداول و آشنای خودمان باشد یکجا و یکپارچه تر کنیم. سخنان سخیفی از این قبیل: «آداب وحشی ها»، «این رسم ما نیست»، «این کارها معقول نیست»، ترجمان تحاشی و رعشۀ ما در برابر شیوه های زندگی و اعتقاد و اندیشه ای بیگانه با ماست. مثلا در دوران باستان هر چیز که رنگی از فرهنگ یونانی (و سپس یونانی و رومی) نداشت با عنوان مشترک «بربر» نامیده می شد. تمدن غربی بعدا اصطلاح وحشی را در همین معنی به کار برد. و اما قضاوت واحدی در پشت این دو صفت نهفته است: بربر از لحاظ ریشه شناسی ظاهرا به آوای غیر ملفوظ و آشفتۀ پرندگان در برابر زبان ملفوظ و معنی دار آدمیان دلالت می کند و لفظ وحشی هم که به معنای جنگلی است، شیوۀ زندگی حیوانی را در برابر فرهنگ انسانی قرار می دهد. هر دو مورد حاکی از این است که آدمی نمی خواهد واقعیت گوناگونی فرهنگ ها را بپذیرد و ترجیح می دهد تا هر چیزی را که با روال عادی زندگی خودش مطابق نیست به بیرون از حوزۀ فرهنگ، یعنی حوزۀ طبیعت بیفکند (لوی استروس، ۱۳۵۸: صص 15-16).
این درست همان گفته ای بود که بند در بخش نخست این مقاله، به آن اشاره کردم. نداشتن شعور و درک کافی برخی افراد برای درک کردن تفاوت های فرهنگی و … میان اجتماع بشر. در واقع به گمان لوی استروس اگر بپذیریم که بشیریت متشکل از تمامی نژاد ها و فرهنگ هاست، پس اگر گروهی بیاندیشند که هر یک از افراد بشر که چون او نمی اندیشند و زیست نمی کنند، انسان نیستند و بربر هستند، باید بداند که واژۀ بشریت را درک نکرده است و همین رویه نیز در قبال او صورت می پذیرد، بدان معنا که افراد مقابل او نیز آنان را خارج از حوزۀ انسانی خویش قرار می دهند. پس اگر فردی مدعی باشد که واژۀ بشریت را درک کرده است و به دیگر افراد و نژادها که حامل فرهنگ ها و سنت های متفاوت هستند، بگوید بربر یا وحشی یا … خود او نیز چنین است!
بربر در واقع کسی است که به بربریت قائل است (همان).
نژاد در علم زیست شناسی نوین
امروزه اگر بخواهیم علم انسان شناسی را در حوزه های ژنتیکی، بررسی کنیم در میابیم که در هیچ موردی به نژاد اشاره ای نمی شود و اگر هم بشود بیشتر برای آن است که نژاد اگر چه منسوخ شده در علم نوین انسان شناسی است، اما کلید واژۀ بسیار مهم برای یافتن شناسه های جغرافیایی باستانی و تاریخی افراد بشر است.
کُنراد فیلیپ کُتاک انسان شناس برجسته امریکایی در کتاب انسان شناسی خود توضیحات بسیار مفیدی در این باره داده است. هر چند این مطالب طولانی اند اما نیک است که به آنان اشاراتی بشود!
از جهت زیست شناختی، نژاد باید نوعی دسته بندی نوع بشر به جمعیت هایی انسانی باشند که از نظر جغرافیایی جدا از هم باشند. یک چنین شاخه های نوعی باید بتوانند با دسته های دیگر نوع خود آمیزش جنسی داشته باشند، ولی به خاطر جدایی جغرافیایی در عمل نباید بتوانند چنین کاری را انجام دهند. اگر این شاخه های نوعی به اندازه کافی از هم جدا مانده باشند، سرانجام می بایست به نوع های متفاوتی تحول یافته باشند. برخی از زیست شناسان واژۀ «نژاد» را برای اشاره به گونه های نژادی سگ ها یا گل ها به کار می برند. برای مثال یک سگ بولداگ و یک سگ گرگی باید از گونه های متفاوت باشند. این گونه های «نژادیِ» اهلی شده نسل ها است که به وسیلۀ انسان ها به گونه ای جداگانه و با دقت تخم کشی شده اند. ولی جمعیت های انسانی چندان از همدیگر جدا نبوده اند که سرانجام به نژادهای متفاوت تحول یافته باشند. همچنین انسان ها آن نوع تخم کشی نظارت شده که باعث ایجاد انواع سگ ها و گل های جداگانه شده است را تجربه نکرده اند. انسان ها گر چه از نظر زیست شناختی متفاوت اند و صفات ژنتیکی جداگانه ای دارند، ولی میان جمعیت های بشری چندان شکاف عمیقی پیش نیامده است که آنها را شاخه های نوعی یا نژاد های مجزا بدانیم. دگرگونی هایی در فراوانی ژن میان جمعیت انسانی همسایه مشاهده شده اند، ولی این دگرگونی ها تدریجی بوده و صورت حاد و شدیدی نداشته اند. به این دگرگونی های تدریجی «زنجیرۀ» تفاوت های ژنتیک می گویند.به هر روی در میان انسان ها آن تغییرهای حاد در ژن ها و ویژگی های زیست شناختی دیگر را نمی یابیم که بتوانیم آنها را به نژاد های جداگانه تقسیم کنیم (کُتاک، 1386: صص 271-272).
در واقع همان گونه که در قبل گفته شد، تا به مسایل زیست شناسی انسان از جهت های ژنتیکی و فیزیولوژیکی می رسیم «نژاد» به راحتی منسوخ می شود، چرا که کارایی لازم را برای راهبرد مسائل علم نوین زیست شناسی ندارد، برای اینکه نژاد اساسا در واحد های مجزا که با یکدیگر در ارتباط نیستند، معنی می یابد و اگر اینگونه باشد انسان ها می بایست از لحاظ فیزیولوژیکی و ژن ها به دسته های کاملا متفاوت تحول می یافتند. نه اینکه تنها در ظاهر با یکدیگر متفاوت بنمایند اما سیستم درونی بدن آنها کاملا مشترک باشد!
پس در این میان لازم شد که قسمتی از بخش نخست این مقاله را تکرار بنمایم:
تمامی انسان ها از لحاظ قوۀ عقلی و ظرفیت فکری برابراند اما شرایط طبیعی و زیست محیطی ناهموار، مانع ثمر بخشی تلاش های بسیاری از اقوام بشر شده. و برخی از شرایط زیست محیطی نیز محرکی شده است که تلاش های بسیارِ برخی از اقوام دیگر بشر، نتیجۀ بهتری داشته باشد… .
برای دانش بیشتر نگاه کنید به قسمت نخست این نوشتار، بخش «آیا برتری نژادی حقیقت دارد؟»
کُنراد فیلیپ کُتاک در ادامۀ همان گفتار می نویسد:
امروزه طبقه بندی نژادی به دلایل گوناگون، دیگر در زیست شناسی مطرح نمی شوند. مهمترین دلیل این است که دانشمندان در گروه بندی انسان ها به واحدهای نژادی مجزا، با مشکل روبرو اند. فرض بر این است که یک نژاد باید مادۀ ژنتیکی مشترکی را «به وراثت از یک نیای مشترک» منعکس سازد ولی نخستین پژوهشگران نژادی از ویژگی های عارضی «معمولا رنگ پوست» برای طبقه بندی نژادی استفاده کردند. این نوع ویژگی عارضی به مختصات آشکار یک ارگانیسم و یا «زیست شناسی هویدای» آن مانند ساخت اندامی و فیزیولوژی اطلاق می شود. در انسان هزاران ویژگی جسمانی آشکار و قابل تشخیص به چشم می خورند، از رنگ پوست و شکل موی قابل دید گرفته تا نوع خون، کوررنگی و تولید آنزیم که تنها از طریق آزمایش آشکار می شوند… برداشت نژادی مبتنی بر ویژگی های عارضی، اشکال های گوناگون دارد. نخست این که در تقسیم بندی انسان ها به نژاد های متفاوت کدامیک از ویژگی ها را باید ویژگی های اصلی دانست؟! آیا نژادها را باید با قد، وزن، شکل بدن، ویژگی های صورت، دندان ها، شکل جمجمه، یا رنگ پوست مشخص کرد؟ دانشمندان اولیۀ اروپایی و امریکایی، مانند دیگر هم وطن هایشان اولویت را به رنگ پوست داده بودند. آن ویژگی های عارضی، مانند رنگ پوست که برای دانشمندان اولیه از همه آشکارتر بودند، درست همان ویژگی هایی بودند که با یک نوع ارزش فرهنگی من در آوردی برای مقاصد تبعیض نژادی، نیز مناسب بودند. در طبقه بندی نژادی اولیه، از تنوع های ژنتیکی (مانند تفاوت در نوع خون) که مستقیما مشاهده پذیر نبودند، استفاده نمی شد (کُتاک، 1386: ص 272).
سخنی که کتاک در این قسمت ارائه می دهد فوق العاده زوایای عقلانی و وجدانی یک انسان آزاد اندیش را نمایان می سازد. درست است که کتاک بر پایه علم انسان شناسی خود، طبقه بندی های نژادی انسان را بی پایه و من در آوردی می خواند، اما اگر با دقت به گفته او بنگریم، در میابیم که کتاک در درک والاتر از ظاهر قضیه، متوجه مفهوم و پیامد های برداشت های نژادی شده است؛ به این معنا که او می داند نژادها (طبق دانسته هایی که از برداشت های اروپایی ها و امریکایی ها از واژۀ نژاد داشتند) گونه هایی از انسان ها هستند که به صورتی جدا افتاده از هم نوعان خود زیسته اند و ترکیب متفاوتی از لحاظ خصوصیات ظاهری (در آن زمان دانش درک تفاوت های ژنتیکی و شباهت های فیزیولوژیکی بشر وجود نداشت) پدید آورده اند؛ که این خصوصیات ظاهری نیز که اغلب با رنگ پوست طبقه بندی میشد، و در این طبقه بندی ها شناسه های فرهنگی نیز، یدک کشیده میشد تا طبقه های نژادی هر چه بیشتر از یکدیگر متمایز بنمایند، سرطان فکری ای را پدید می آورد که به آن «تبعیض های نژادی یا قومیتی» می گویند.
البته همان گونه که خود کتاک می گوید، به طبقه بندی نژادی معتقد نیست، اما اگر از نگاه اروپاییان و امریکایی ها به موضوع بنگرد، به آن تعریف بالا خواهد رسید که انتهای آن، مصیبتِ تبعیض های نژادی است.
این گونه است که در خصوص هر طبقۀ مشخص از نژادهای بشر رویکردی یکسان به مخاطبین تلقین می شود. مثلا طبقۀ نژادی «ب» از لحاظ ادب و فرهنگ، عقب ماندگی های فراوانی را دارا می باشند. حال چگونه به این تعریف می رسیم؟ به سبب آنکه در فلان روز با چند نفر که از طبقۀ نژادی «ب» بودند، برخوردی داشتم! و در آن برخورد متوجه شدم که افراد طبقۀ نژادی «ب» از لحاظ ادب و فرهنگ عقب افتاده هستند.
آیا در طبقۀ نژادی «ب» هیچ انسان با خِرَدی یافت نمی شود؟ آیا در هیچ جامعه ای انسان بی ادب و یا جانی یافت نمی شود؟
پس در این میان متوجه می شویم که رفتار هر شخص از منش درونی خود آن شخص سرچشمه می گیرد که البته نقش عمدۀ پدید آورنده آن منش، تربیت خانوادگی و اجتماعی است.
حال با این دیدگاه که تر و خشک را با هم می سوزاند، بنگرید به تاریخ، که چه جنایاتی علیه بسیاری از اجتماعات بشر، خصوصا سرخ پوستان و سیاه پوستان، صورت گرفته است تنها به بهانه های واهی برتریت نژادی «آن هم ظاهری، یعنی فرومایه ترین دیدگاه سنجش انسان ها»!
فقط کافی بود انگ وحشی و نژاد پست تر را به اشخاصی بدهند که شناسه نژادی رنگی دارند، تا مجوزی باشد برای استثمار آنها…
پیش داوری و تبعیض
پیش داوری به معنای کم ارزش انگاشتن ( پست دانستن ) یک گروه است، به خاطر اینکه فرض بر این گرفته می شود که آن گروه رفتار ، ارزش ها ،توانایی ها و یا صفات ناخوشایندی دارد… تبعیض به سیاست ها و عملکردهایی راجع است که به یک گروه و اعضایش آسیب می رساند.تبعیض می تواند عملی ( بدون تصویب قانونی ، اعمال شود ) و یا قانونی ( بخشی از قانون ) باشد… (کُتاک، 1386: ص 430).
هدف از این نوشتار دقیقا همین امر است که جوانان این مرز و بوم «ایران» آن مقدار خِرَدگرا و در اخلاق منشی پویا باشند که مفهوم یک خِرَدمند را با خود یدک بکشند و با درک ملیت و ملت تمامی گروه های سازندۀ کشورش را ارج بنهد که خوشبختانه این امر، سالیان درازی است که در حال صورت پذیرفتن است، هر چند که عده ای حقیقتا بی خِرَد و فرومایه که نامشان تا عبد در زباله دان تاریخ قرار خواهد گرفت، عکس این مفهوم ها را دنبال می کنند تا با نفاق و اختلاف و جنگ افروزی، جیب صاحبانشان را پُر پول کنند. هر چند که دسته ای دیگر از روی کم فهمی و تعصبات واقعا جهل گونۀ خود است که به اختلاف افکنی ها دامن می زنند!
پایان بخش دوم
بن مایه ها:
– کیارسی، ایمان: ( 13 اسفند۱۳۹۶). «آریاییان از شناسه های زبانی و جغرافیایی تا ابزارهای سیاسی». پایگاه خردگان.
– نشانۀ رایاتاری:https://kheradgan.ir/p/17405
– لوی استروس (۱۳۵۸). نژاد و تاریخ. ترجمۀ ابوالحسن نجفی. تهران: رشدیه.
– کُتاک، کُنراد فیلیپ (1386). انسان شناسی، کشف تفاوت های انسانی. ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران: علمی.