زبان آذری، زبان رسمی مردم شمال غرب ایران پیش از ورود زبان ترکی بود. وجود زبان آذری در منطقه آذربایجان در قرون اولیه اسلامی در منابع معروفی آمده است. قدیمی ترین این اشارهها توسط ابن مقفع نوشته شده است. دیگر نوشتهها در این باره، در مفاتیح العلوم خوارزمی و معجم البلدان آمده است (Yarshater, 2011).
پس از نوشتههای ابن مقفع، قدیمیترین اشاره به زبان آذری (هر چند بدون اشاره به نام خاصی) در کتاب فتوح البلدان آمده است. وی می نویسد:« کلمه (هانه) به معنای خانه یا مسافرخانه از کلمات مورد استفاده مردم منطقه آذربایجان است.» اشاره دیگر توسط مسعودی انجام گرفته است. که به اتحاد زبانی مردم ایران و سپس تقسیم آن به زبان های پهلوی، دری و آذری اشاره می کند. همچنین ابن حوقال، در بازه زبان مردم آذربایجان می نویسد:« زبان مردم آذربایجان و ارمنستان ایرانی است. هر چند لهجه فارسی مردم این مناطق چندان خوشایند نیست ولی به گوش دیگر فارسی زبانان قابل فهم است. از نظر گویشی بیشتر به زبان فارسی خراسان( فارسی دری) شباهت دارد. و با فارسی رسمی و درباری بسیار متفاوت است.» این اشارات و نوشته ها شواهدی هستند از این که زبان مردم آذربایجان از قرن ۴ ام تا دهم میلادی فارسی بوده است (همان).
اشاره قبلی مبنی بر این که زبان آذری زبان مخصوص مردم آدربایجان است و تنها برای خودشان کاملا مفهوم است، روشن میسازد که این زبان تا پیش از حمله مغول نیز زبان عمومی بوده است.
در کتاب عطار البلاد نوشته زکریا محمد قزوینی، میخوانیم که: «جز تبریز همه شهر ها توسط ترک ها تسخیر شدند». می شود گفت که حداقل تبریز از نفوذ ترکها تا زمان حمد الله مستوفی در ۳۴۰ میلادی در امان بوده است. وی زبان مردم منطقه مراغه را «پهلوی تغییر یافته» مینامد. یا آنگونه که دیگران گفتهاند، پهلوی عربی شده. مستوفی همچنین زبان مردم زنجان را پهلوی اصلی می نامد. نزدیک به زبان مردم گیلان و دیلم (Yarshater, 2011).
این مطالب و اشارات گوناگون، اعلام می دارد که زبان مردم آذربایجان از شاخه زبان های ایرانی بوده و به نام آن منطقه ، آذری نامیده می شده است. این زبان از قرن هشتم تا ۱۴ میلادی زبان عمومی مردم این منطقه بوده است (همان).
آذربایجان تا پیش از مهاجرت گسترده ترکان، ترک زبان نبوده است!!
همگی مورخان اعم از ایرانی و رومی و ارمنی و تازی، اتفاق نظر دارند که تا قرن ششم میلادی در آسیای مرکزی، ایران کنونی و آسیای صغیر (آناتولی) اقوام ترکها گسترده نبودند.
زیستگاههای اولیه ترکان در حوالی چین بوده است (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: تورکها چه کسانی بودند؟!).
در سده ششم میلادی یعنی زمان ساسانیان (حول و حوش ظهور اسلام در جزيرة العرب) ترکان آرام آرام به جنوب غربی و طرف دریای خوارزم سرازیر شدند و سدهها خارج از آسیای مرکزی می زیستند. حتی سدههای نخست پس از اسلام نیز ترکان در خراسان کهن و آسیای مرکزی نفوذ گسترده نداشتند.
قرارگاه حکومت ابومسلم خراسانی در سده نخست هجری قمری شهر مرو بود که امروز در ترکمنستان واقع شده است. از سده دوم تا چهارم ه.ق طاهریان و سامانیان در خراسان بزرگ فرمانروایی داشتند که بخارا و سمرقند و مرو و تاشکند و خجند زیر فرمان آنان بود. رودکی از نخستین شاعران پارسی گوی وس از اسلام بود که در زمان سامانیان اشعار نابی را به زبان پارسی دری سروده است.
شهر خجند در تاجیکستان است و ساکنان آنجا هنوز هم به فارسی سخن می گویند و کمال خجندی از آن دیار است و رودکی زاییده سمرقند است که شعر او برای تهییج پادشاه سامانی به عزیمت به بخارا: «ای بخارا! شاد باش و دیر زی…میر زی تو شادمان آید همی» پرآوازه است و این شعر می رساند که سمرقند و بخارا (واقع در ازبکستان کنونی) در سده چهارم ه.ق در فرمان شاهان فارسی زبان و در اختیار فارسی زبانان بوده است.
به مرور غلامان ترک زبان در آنجا نفوذ پیدا کردند. همانند: سبکتکین و البتكین که پدر و جد پدری محمود غزنوی باشند و غلام سامانیان بودند و اما در قرون بعدی ترکان به سرزمینهای شمالی خراسان بزرگ سرازیر شدند.
درباره قفقاز هم منابع و شواهد گوناگون نشان می دهد که زبان پارسی جایگاه مهمی داشته است و پیش از مهاجرت گسترده غزنویان و سلجوقیان، زبان ترکی جایگاهی نداشته است.
نظامی گنجوی یکی از ستونهای شعر پارسی که در گنجه میزیست و گنجه یکی از شهرهای مهم اران (دولت باکوی کنونی) به نقل از نامه ای که از شاه گرفته بود اینچنین میگوید:
ترکی صفتی وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بزرگ باشد
او را سخن بزرگ باشد
گویی شاه به سنتها و زبان ترکی به دیده حقارت نگریسته است که البته ما معتدقیم که هیچ زبانی بر دیگری برتری ندارد و البته که شاه زیاده روی کرده است.
اما آنچه از این سخن معلوم میشود این است که در قرن ششم، ترکان به قفقاز راه یافته بودند و زبان ترکی در آن سامان حضور داشت ولی حاکمان این زبان را زبان بزرگان نمیدانستند. موضوع دیگر که مشخص میشود این است که زبان ترکی زبان شعری و موسیقایی چندان محبوبی نبوده است.
زبان غالب، پارسی بوده است و بهترین دلیل آن مقالات شمس تبریزی است، شمس تبریزی هیچگاه به ترکی سخن نگفته است و بنا به نوشته مؤلف كتاب «خط سوم» شمس تبریزی با اینکه عربی خوب میدانست ولی اصرار به گفت و گو به زبان فارسی داشت (ن.ک: گلستان، ۱۳۸۹: ص ۲۴).
مهاجرت گسترده ترکان به آذربایجان و اران
ضعف تدریجی زبان آذری با مهاجرت گسترده اقوام ترک زبان به آذربایجان آغاز شد که در چند مرحله انجام گرفت. برخی از مهاجرتهای ترکان آرام بوده است ولی برخی دیگر با جنگ و کشتار همراه بوده است.
اما این مهاجرتها از نظر نژادی تاثیر زیادی نداشتند و حتی از نظر فرهنگی باید گفت که بسیاری از آداب و رسوم آذربایجان باستانی حفظ شدند. ولی به مرور بر روی زبان آن مناطق تاثیر گذاشت. هرچند زبان ترکی آذربایجانی با زبان ترکی کهن تفاوت بسیار بسیار زیادی دارد و حتی با دیگر زبانهای خانواده زبانی ترکی مانند ازبکی و قزاقی و... تفاوت فاحش دارد.
نخستین مهاجرت گسترده گروه ترکان در زمان حکومت محمود غزنوی به آذربایجان انجام گرفت. دومین دسته غزان حدود سال ۴۲۹ هجری به هنگام سلطنت مسعود غزنوی در خراسان و هسودان در آذربایجان به این سرزمین کوچ کردند. ممکن است پیش از آن هم گروههای ترک زبان حضور یافته باشند ولی آنقدر نبودند که بتوانند بر روی زبان تاثیر بگذارند.
لازم به ذکر است که غزان به غارت و کشتار مردم آذربایجان و ارمنستان دست زدند و در همان سال ۴۲۹ به مراغه تاختند و گروه کثیری از مردمان را کشتند و مسجد آدینه شهر را آتش زدند. گروهی از غزان نیز که در ارومیه بودند به کردستان و ارمنستان تاختند و از کشتار ويغما دریغ نکردند (رضا، ۱۳۶۸: ص ۱۹۶).
اما از زمان تسلط سلجوقیان بود که قبایل ترک با کثرت بیشتری به آذربایجان روی آوردند و در نقاط مختلف آن نشیمن گرفتند. علت اساسی اینکه ترکمنها بیشتر از آذربایجان به شمال ارس و «اران» میرفتند و در آنجا جمع میشدند، بیشتر از آنکه مربوط به شرایط مساعدتر طبیعی برای ترکمنها باشد، در حاشیه قرار گرفتن این منطقه بود.
ترکمن های سلجوقیان آناتولی هم به نواحی حاشیهای رغبت بیشتری نشان دادند. ترکمنهای اران ابتدا تابع ملکها و شاهزادگان سلجوقی و سپس زیر فرمان امیران بزرگ و بیگلربیگیها بودند و در حملات علیه گرجیها شرکت میکردند. در زمان مغولها تعداد ترکمنهای اران فوق العاده افزایش یافته و در همین دوره است که اران تبدیل به منطقه ترکی شده است. مشابه همین تحولات در بیزانس هم رخ داده و ترکمنها که به حاشیههای بیزانس هم علاقه نشان دادهاند اسم شهرهای گرجی و بیزانس را هم ترکی کرده اند (یارشاطر، ۱۳۵۴: ص ۳۹۳).
با توجه به نوشته های تاریخ ابن اثیر میتوان گفت خیل عظیم خانواده ترک از جانب ری به آذربایجان آمده به هم نژادان خود پیوستند دیری نگذشت که سلجوقیان اول خراسان و بعد تمام ایران را به تصرف خود در آوردند در ۴۴۶ طغرل بيك آذربایجان را فتح نمود و سیل ايلات ترك آذربایجان را احاطه کرد و در جلگهها و درههای سبز و خرم منزل کردند و با سکنه بومی به تدریج بنای آمیزش و وصلت گذاشتند ولی با همه این امتزاج بازبين بومیان زبان آذری معمولی بود و یاقوت حموی که در سنه ۶۱۷ به آذریجان آمده مینویسد که زبان اهالی آذربایجان آذری است ولی ترکی نیز بکار میرود.
بعدها هلاکو خان مراغه را پایتخت خود قرار داد تدریجا زبان قوم غالب عمومیت پیدا میکند. کم کم زبان آذری رو به انقراض میگذارد حوادث بعد یعنی تسلط تیموریان و چوپانیان و ایلخانیان و آق قوینلو وقره قوینلو که همه ترك زبان و هر کدام چندی در آذربایجان فرمانفرمایی کردند به کلی چراغ زبان آذری را خاموش میکند (ایزدیار، ۱۳۲۸: ص ۹۳).
قطران تبریزی شاعر مشهور آذربایجان از غدر و مكر ترکان و آواره شدن مردم زنجان و گرگان و آمل و ساری گفته است. او از کشتار و بیداد غزان در سراب هم سخن آورده است. وی تصویری دردناک از حمله غزان ارائه کرده است که ظرف یکساعت دژی را که هم تراز گردون بود، چنان با خاک یکسان می کردند که گویی هرگز نبوده است. اینك بیتی چند از قصيده قطران را از نظر خوانندگان می گذرانیم:
کمر بستند بهر کین شه،ترکان پیکاری
همه یک رو به خونخواری همه یکدل به جراری
خداوندا پراکندی زهم، پیوسته خلقی را
چه از زنگان، چه از گرگان، چه از آمل، چه از ساری
ز تنشان تنها کردی به صحرای سراب اندر
میان تنها کردی ز خونشان جویها جاری
دژی زاهمبر گردون بگردی پست با هامون به
یک ساعت چنان کانجا نبود آن هرگز انگاری
امیر دژ به گیتی در شده آواره، چون غولان
یک ساعت بود کوهی یکی ساعت بود غاری
(رضا، ۱۳۶۸: صص ۱۹۷-1۹۸)
به راستی آنچه توجه عمیق به آن نشده رفتار این مهاجمان با مردم بومی آذربایجان و عکس العمل آنهاست. در این مورد اگر این اصل را بپذیزیم که برخی از شاعران زبان گویای مردم عصر خود و بیانگر احساسات و عواطف اوضاع زمان هستند و اگر قطران تبریزی را از آن جمله شاعران بدانیم باید بگوییم که رفتار این غوزها و ترکان سلجوقی با مردم بومی آذربایجان که تاجیک یعنی ایرانی هستند بسیار بیدادگرانه و زورگویانه و رفتار غالب با مغلوب بوده است.
اینکه بعضی ادعا میکنند که رفتار مهاجمان ترک با مردم ایران همواره یک گونه همزیستی مسالمت آمیز بوده نادرست است و انکار حقایق میباشد. چنانکه شاعر آذربایگان در قصاید خود جا به جا از رفتار بیدادگرانه آنان ناله و شکایت میکند و احساسات خود را به نحوی بر زبان میآورد. قطران از اینها یاد کرده است؛ هرجا پای این مهاجمان و حاکمان ستم پیشه و امیران و سلطانهای سلجوقی به شهری از آذربایگان باز میشده قطران شاعر از آنجا فرار می کرده است (ن.ک: ذکا، ۱۳۹۰).
سلجوقیان پس از شکستی که از خوارزمشاهیان یافتند، تنها به آسیای صغیر و روم بسنده کردند و سلسله سلاجقه روم را تشکیل دادند که تا آغاز امپراتوری عثمانی برقرار بود، پس از خوارزمشاهیان، ایران عرصه تاخت و تاز مغولان شد (رضا، ۱۳۶۸: ص ۲۰۳).
نفوذ ترکان در دستگاه صفوی و رواج زبان ترکی
جنگها و آشوبهایی که در فاصله برافتادن مغولان و برخاستن صفویان در آذربایجان پیش آمد، عده بیشتری از لشکریان ترک را به آذربایجان خواند و در آنجا متوطن گردانید. نفوذ حکومت ترکمانان آق قریرنلو و قره قویونلو در همین فاصله در آذربایجان زبان آذری را پیش از پیش تضعیف نمود. چنانکه خاندان صفوی نیز که در اصل - چنانکه از شرح زندگی آنان آشکار است و از در بینی های شیخ صفی الدین، نیای بزرگ آنها، برمیآید - ایرانی زبان بودند، در همین دوره که مصادف با پیشرفت عنصر ترک در آذربایجان برد ترک زبان شدند (یارشاطر، ۱۳۵۴: ص ۳۹۳).
حکومت صفویان که با پشتیبانی قبایل ترک آذربایجان آغاز شد و نفوذ قزلباش پس از استقرار سلطنت آنان بر رواج ترکی افزود، آذری را اندر مراکز عمده آذربایجان متروک ساخت، به طوریکه کم کم ترکی زبان رایج آذربایجان شناخته شد و حتی کلمه آذری توسط برخی نویسندگان ترک و به تبع آنها از طرف بعضی از خاورشناسان به آن نوع ترکی که در آذربایجان رواج دارد اطلاق گردید (همان).
در روز گار صفویان نیز زمینه برای چیرگی بیشتر زبان ترکی بر آذری فراهم آمد هنگامی که شاه اسماعیل به سلطنت رسید، قبایلی از ترکان در خدمت او بودند و زمام کارها را در دست داشتند.
کسروی به نفوذ ترکان در دربار صفویان اشاره کرده است. سران ایلهای استاجلو، شاملو، تکلو، ورساق، روملو، ذوالقد، افشار و قاجار را از یاران شاه اسماعیل دانسته است. وی در ادامه سخن چنین نوشت:
کار صفویان همه در دست ترکان می بوده و در دربار شان چه در تبریز وچه در قزوین و چه در اسپهان به زبان ترکی سخن گفته شدی و لقبها و نامها نیز بیشتر تر کی بودی همچون: «قرداش و يولداش و سرداش و عمواغلی و قاپوچی و ایشیک آغاسی و ایچ آغاسی و اسمعیل قلی وطهماسبقلی و ایل بیگی و ایلخانی و بیگلربیگی و خانلرخانی وقارنجه بیگ وقورخمس خانو شیخ۔اغلى و حلواچی اغلى و بسیاری مانند این ها (رضا، ۱۳۶۸: ص ۲۰۶).
این ترکان مدتها پیش از ظهور دولت صفویه از مریدان شیخ صفی الدین اردبیلی به شمار میآمدند (انصافپور، ۱۳۷۷: ص ۱۰۷).
تحلیل درباره چگونگی گسترش زبان ترکی
دکتر جمال الدین فقیه در کتاب آتورپاتکان - آذربایجان و نهضت ادبی ایران در فصلی تحت عنوان زبان و ادبیات آذربایجان، درباره گسترش زبان ترکی از قرن ۱۱ هجری به بعد مینویسد:
مردم آذربایجان تا پیدا شدن دولت صفویان همچنان به گویش ایرانی خود (یعنی آذری) تکلم می کردند... مضافا می دانیم با اینکه زبان ترکی از قرن ۱۱ هجری به بعد به مردم آذربایجان تحمیل شد، زبان علامت نژاد نمیتواند باشد... چرا که زبان را حکومتها تحمیل میکنند و هم ممکن است بر اثر علل تاریخی با مهاجرت یا استیلای نظامی و جز آن، زبان قومی معروض تغییر و تبدیل واقع گردد.
اهمیت دادن شاه اسماعیل به زبان ترکی از طرفی و هم از طرف دیگر چون این ترکان بدوی به نیروی کثرت عدد و قرت اسلحه همه گونه استیلا قدرت پیدا کرده و نفوذ و تقرب آنان در پیشگاه سلاطین صفوی به نهایت رسیده بود تمامی این عوامل دست به دست هم داده و موجب این شد تا زبان ترکی در دربار صفویان اهمیت یافت و تا بدان پایه رسید که در آذربایجان به تدریج (طی قرنی) بر زبان و گویش آذری چیره گشت تا اینکه (از قرن ۱۱ هجری به بعد) رفته رفته زبان معمول و متداول آن استان گشت (انصافپور، ۱۳۷۷: ص ۱۱۴).
دکتر محمد امین ریاحی معتقد است علت عمده دگرگشت زبان آذری به زبان ترکی آن بوده که پشتوانه حکومتی زبان ترکی بود و نیاز مردم به تماس با عمال حکومت، موجب آشنایی فزاینده آذری زبانان با زبان ترکی بود (ن.ک: انصافپور، ۱۳۷۷: ص ۱۱۵).
ناصح ناطق برخی از قابلیتهای زبان ترکی در زمان تسلط ترکها را هم مورد توجه قرار میدهد و مینویسد:
زبان آذری (پهلوی فارسی) نه زبان دین بود تا علایق مذهبی به بقای آن کمک کند و نه زبان علم و ادب تا تفوق فرهنگیاش آن را از زوال محفوظ دارد و نه زبان سیاست تا طبقه حاکم و کارگردانان دستگاه اداری از فراموش شدن آن جلوگیری کنند. وانگهی زبانی که ترکان برای آذربایجان به ارمغان آورده بودند زبانی بسیار ساده بود و با زندگی کشاورزی آذربایجان سازگاری داشت.
زیرا در زبان ترکی، برخلاف فارسی، ظریف کاری و پایبندی به قواعد مربوط به حفظ و انسجام و زیبایی سخن که در زبان اهل ادب و قلم و فرهنگ دیده میشود وجود نداشت، و به قول معروف ترکی را هر جور میتوان تلفظ کرد (همان: ص ۱۱۰).
عبدالعلی کارنگ در کتاب تاتی و هرزنی، علت دگرگشت زبان آذری را از قرن های ۱۱ و ۱۲ هجری به بعد به ترکی چنین دانسته است:
پس از روی کار آمدن صفویه و ترویج ترکی به وسیلهی آنان و قتل عام های متوالی مردم آذربایجان توسط ترکان متعصب عثمانی در جنگهای متمادی با ایران، به تدریج زبان آذری از شهرها و نقاط جنگ زده و کشتار دیده آذربایجان رخت بربست و فقط در نقاط دوردست باقی ماند که آن هم در نتیجه مرور زمان و مجبور بودن ساکنین آن نقاط به مراوده باشهرنشینان ترک زبان شده روی به ضعف و اضمحلال نهاد ولی هنوز باز جاهایی هستند که به همین لهجه ها به نام «تاتی و هرزنی» تکلم میکنند (همان: ص ۱۱۷).