در این که سرزمین ترکی زبانان قفقاز هیچگاه نام آذربایجان نداشته است، جای اندک شبهه و تردیدی نیست و بیشتر با نام آران شناخته میشده است. در گذشته مؤلفان و مورخان از بیان این حقیقت ابا نداشتند. ولی بعدها به علل سیاسی این نکته از جهانیان پنهان نگاه داشته شد، چندان که کمتر کسی از نسل جوان و نیز نسل گذشته بر این امر آگاهی دارد.
چگونه نام «آذربایجان» بر«آران» گذاشته شد؟ | نویسنده: سامان بختیار | واپسین به روزرسانی: 12 خرداد 1398 |
مرور داستانی که بر «ایران شمالی» گذشت
تولدی برای جمهوری جعلی آذربایجان
پس از جنگهای ایران و روس در روز گار سلطنت فتحعلشاه قاجار و قرارداد مشهور ترکمانچای، رود ارس مرز میان ایران و روسیه شناخته شد و سراسر قفقاز به تصرف امپراتوری روسیه در آمد. ترکی زبانان مسلمان قفقاز که از نتایج جنگهای ایران و روس ناخرسند و به سبب ضعف دولت ایران از پشتیبانی کشور مذکور نا امید شده بودند ، به دولت امپراتوری عثمانی که هنوز در آن زمان نیرومند بود ، روی آوردند .
اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم در امپراتوری عثمانی دو جریان قوت گرفت . یکی از این دو ، اندیشه «اتحاد اسلام» و دیگری «وحدت ترکان» بود که گروه مشهور «ترکان جوان» مبلغ و مروج آن بودند. این گروه که خواستار اتحاد همه ترکی زبانان جهان بودند ، در سال ۱۹۰۷ حزبی بنام «حزب اتحاد و ترقی» بنیاد نهادند .
دولت امپراتوری عثمانی که ترکی زبان و در عین حال مدعی رهبری بر مسلمین سراسر جهان بود، این دو جریان و دو اندیشه را در هم آمیخت و به خدمت گرفت . ترکی زبانان قفقاز نیز که به علل مذهبی از سیادت امپراتوری روسیه ناخرسند بودند، در جستجوی تکیه گاهی بر آمدند و این تکیه گاه را در میان ترکی زبانان آسیای صغیر یافتند.
پس از شکست ایران و الحاق سراسر قفقاز به امپراتوری روسیه، مردم داغستان در شمال شرق قفقاز به رهبری شیخ شامل علم طغیان برافراشتند ، جنگ مسلمانان داغستان با ارتش روسیه ده ها سال به در ازا کشید و سرشار از قهرمانی هایی بود که« لو تولستوی» نویسنده بزرگ روس بخشی از این قهرمانی ها و دلاوری ها را در کتاب مشهور «حاجی مراد» به شرح آورده است. سرانجام شیخ شامل ناگزیر از جلای وطن و مهاجرت به عربستان و اعتکاف در مکه شد . وی به سال ۱۸۷۱ در شهر مدینه در گذشت.
قیام شیخ شامل که از سوی ارتش امپراتوری روسیه در هم شکسته شد ، بیشتر جنبه مذهبی داشت . ولی از این پس قیامهای مردم قفقاز رنگ سیاسی مذهبی گرفت . این قیامها از سوی دولت عثمانی و گروه «ترکان جوان» که بنیاد گزار جنبش «پان تورکیسم» بودند، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفت .
سال ۱۹۱۱ در شهر باکو حزبی بنام «حزب اسلامی و دموکرات مساوات» تأسیس شد که هر دو جنبه سیاسی و مذهبی را در خود جمع داشت . بنیاد گزاران حزب نامبرده ، رسول زاده ، شریف زاده ، کاظم زاده و چند تن دیگر بودند که از سوی ترکان حمایت می شدند . بنابه نوشته دایرة المعارف بزرگ شوروی « برنامه حزب مذکور اتحاد کشورهای اسلامی تحت رهبری ترکیه بود» .
در ماه فوریه سال ۱۹۱۷ پس از پیروزی نخستین انقلاب روسیه وسقوط تزاریسم ، سران حزب مساوات موافقت خود را با «جمهوری۔ دموکراتیک روسیه » که پس از برکناری امپراتور نیکلای دوم تزار روسیه ، تأسیس یافته بود، اعلام داشتند.
در سال ۱۹۱۷ کنگره مشترک «حزب اسلامی و دموکرات مساوات» با «حزب فدرالیستهای ترک» بر گزار شد. در این کنگره دو حزب نامبرده متحد شدند و نام تازه ای بر گزیدندو خود را «حزب دموکراتیک فدرالیستهای مساوات ترک» نامیدند.
حزب مذکور از این پس ادعای خود مختاری و استقلال را عنوان کرد. در کنگره حزب رسول زاده، گوجنسگی ، او سوبگ اف، آقایف و چند تن دیگر به عضویت کمینه مرکزی انتخاب شدند . ارگان مطبوعاتی حزب مذکور روزنامه «استقلال» بود.
پس از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ و کناره گیری روسیه از شرکت در نخستین جنگ جهانی ، ترکان نفوذ خودرا در قفقاز گسترش دادند . سران حزب مساوات ابتدا با بلشویک های قفقاز نزدیک شدند، ولی سر انجام میانشان اختلاف افتاد و مساواتیان در تاریخ بیست و هفتم ماه مه سال ۱۹۱۸ در شهر تفلیس دولت خود را تشکیل دادند و بنام «جمهوری آذربایجان » اعلام استقلال کردند . دولت مذکور در مادژوئن همان سال مقر خودرا به شهر گنجه انتقال داد.
پانزدهم سپتامبر سال ۱۹۱۸ سپاهیان ترک به فرماندهی نوری پاشا شهر باکو را متصرف شدند . پس از این واقعه دولت مساواتیان که از پشتیبانی ترکان برخوردار بود ، به شهر باکو انتقال یافت. گرچه مساواتیان خود گروهی متشکل و یکدست نبودند، با این همه نفوذ ترکان در آنها بسیار بود. در دایرةالمعارف کوچک شوروی که به سال ۱۹۵۴ در شهر مسکو به چاپ رسید . چنین نوشته شده است :
« مساواتیان از ترکان پیروی می کردند و دولتی پان تورکیست بودند .»
گمان میرود گذاردن نام آذربایجان بر آران و شیروان در قفقاز بنابر خواست و سیاست ترکان بوده است. زیرا ترکان که چند بار به آذربایجان ایران حمله بردند، باوجود کشتار فراوان، همواره مقاومت شدید مردم آذربایجان را برابر خود مشاهده کردند و بنابر این قادر نبودند از راههای مستقیم مردم آذربایجان را به خود متمایل گردانند . از این رو طریق غیر مستقیم را در پیش گرفتند و در صدد بر آمدند نخست قفقاز و آذربایجان را زیر نام واحد « آذربایجان» متحد گردانند و پس آنگاه دو سرزمین نامبرده را ضمیمه خاک خود کنند.
سی ام اکتبر سال ۱۹۱۸ سپاهیان انگلیس به فرماندهی ژنرال۔ تومسون شهر باکو را اشغال کردند و سپاه ترک را که در نخستین جنگ جهانی شکست یافته بود، از آن سرزمین بیرون راندند. ولی «دولت جمهوری آذربایجان» که توسط مساواتیان تأسیس یافته بود، همچنان برسمیت شناخته شد.
دولت مساوات حدود دو سال زیر عنوان «دولت جمهوری آذربایجان» بر آران و شیروان حکومت کرد و این وضع تا ۲۸ آوریل سال ۱۹۲۰ ادامه یافت . در این تاریخ و احدهای ارتش سرخ، شهر باکو را بتصرف آوردند و دولت مساواتیان راساقط و بسیاری از سران حزب و دولت مذکور را دستگیر و اعدام کردند .
از همین تاریخ در باکو و پیرامون آن حکومت شوروی اعلام شد. ولی دولت جدید نیز نام «آذربایجان» را که پان تورکیست ها بر سرزمین آران و شیروان نهاده بودند، همچنان باقی نگاه داشت. بدین روال نام «آذربایجان» نخست از سوی مساواتیان بر بخشی از قفقاز گذارده شد و پس آنگاه از جانب اتحاد شوروی تأیید و تثبیت گردید .
در این که سرزمین ترکی زبانان قفقاز هیچگاه نام آذربایجان نداشته است، جای اندک شبهه و تردیدی نیست و نگارنده بتفصیل مطالبی در این زمینه ارائه کرده است . در گذشته مؤلفان و مورخان از بیان این حقیقت ابا نداشتند. ولی بعدها به علل سیاسی این نکته از جهانیان پنهان نگاه داشته شد، چندان که کمتر کسی از نسل جوان و نیز نسل گذشته بر این امر آگاهی دارد. ولی مؤلفان و مورخان شوروی که پیش از اوج گرفتن برخی نظریه های سیاسی توسعه طلبانه در مسایل سیاست خارجی ، اظهار نظر کرده اند، بر این حقیقت و اقف و بدان معترف بوده اند . استاد «بار تولد» دانشمند شوروی به صراحت این نکته را بیان داشت و اعلام کرد که «نام و عنوان آذربایجان قفقاز » تنها پس از انقلاب ( مقصود انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ است – م) بکار گرفته شده. [1]
استاد بارتولد که در اواخر زندگی از ورود در مسایل سیاسی به شدت پرهیز داشت،در پیرامون سلطه روسها بر قفقاز مطلبی ننوشت. زیرا ممکن بود بیان حقایق با خواست ها و مقاصد سیاستمداران تعارض و تناقض حاصل کند. از این رو، وی در آثار خود اعراض خویش را از بیان حقایق ابراز داشت و چنین اعلام کرد:
«چون از ورود در مسایل سیاسی پر هیز دارم، از این رو در پیرامونسلطه روسها بر قفقاز مطلبی نمی آورم».
حال آن که استاد بار تولد خود سیاستمدار بود و مدتی از عمرش را در وزارت امور خارجه روسیه و خدمت در پیرامون کارهای سیاسی گذراند. ولی با اینهمه استاد در جای دیگر پرده از رازها برداشت و با اشاره ای حقیقت را مکشوف داشت و در پیرامون علت گذاردن نام «آذربایجان» بر قفقاز چنین نوشت:
«نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شده.»
آیا یک دانشمند شوروی در شرایط و اوضاع و احوالی که بر آن کشور حکمفرما بوده و هست ، بهتر و آشکارتر از این می توانست و یا می تواند سخن بگوید ، پرده از رازها بردارد و هدف و مقصود دولتمداران کشور خویش را در گذاردن و باقی نگاهداشتن نام «آذربایجان» بر آران و شیروان بیان کند ؟ از این دانشمند گرانقدر که چون همه بزرگان دانش و معرفت، دوستدار حق و حقیقت بود، اعتقاد داشت که عنوان «جمهوری آذربایجان»برای سرزمین آران، عنوانی است نادرست. اکادمیسین بار تولد با استادی و مهارتی که شایسته دانشمندان است ، نظر خود را در این زمینه اعلام داشت و چنین توصیه کرد:
«هر گاه لازم باشد نامی برگزید که سراسر جمهوری۔ آذربایجان را شامل شود، در آن صورت می توان نام آران رابرگزیده.» [2]
طبق اعتراضات سفارت ایران در استانبول در ماه اواسط و اواخر ماه اوت، در ٢ سپتامبر ١٩١٨ در خطاب به مکاتبات رسول زاده خاطر نشان کرد: «سفارت شاهنشاهی ایران موجودیت یک دولت مستقل تحت نام جمهوری آذربایجان را به رسمیت نمیشناسد…» [3]
اعتراض های ایرانیان نسبت به این اقدام حزب مساوات
- جنبش محمد خیابانی و آزادیستان
مردم آذربایجان که در گذشته بخاطر دفاع از مرز و بوم خویش با سپاهیان دولت عثمانی پیکارها کردند و زن و مرد و کودک از تبریز تا روستاهای دوردست علیه اشغالگران بیگانه بپاخاستند ، با گذاردن نام آذربایجان بر سرزمین دیگری (آران) جز مرز و بوم خویش روی موافق نشان ندادند. در آنروزگار که نام «آذربایجان» بر بخشی از قفقاز (آران) نهاده شد ، شادروان۔ شیخ محمد خیابانی و یارانش به نشانه اعتراض بر این نامگذاری نادرست ، پیشنهاد کردند تا نام آذربایجان تغییر یابد.
خیابانی و یاران میهن پرست او چون از مقاصد توسعه طلبان که در زیر پرده این نامگذاری نهفته بودند آگاه بوده و « آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانیگری چشم پوشی نمیخواستند، از آن نامگذاری سخت رنجیدند» و چون آن نامگذاری شده و گذشته بود، وطن پرستان آذربایجان در فکر تعویض نام استان خود می افتند، تا اینکه «روزی حاجی اسماعیل امیرخیزی که از آزادیخواهان کهن و از نزدیکان خیابانی بوده، پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوششها کرده و آزادی را او بر ایران گرفته، نامش را آزادیستان بگذاریم.» پیشنهاد امیرخیزی مورد قبول خیابانی و دیگران واقع شده و تصویب می گردد. [4]
اعتراض مطبوعات ایرانی
- روزنامه نوبهار
ملک الشعراء بهار پی گرفت که در مقاله ای تحت عنوان «حزب مساوات چیست و چه می گوید؟» ضمن ابراز خوشحالی از انقلاب روسیه، این که «… ملامکتبی بزرگ سکته کرد، درب مکتب خانه شکست یا برای بیرون بردن تابوت آن را کندند، یک دفعه بچه ها، شاگردها هر یکی به طرفی دویدند، دیگر آزاد شده بودند، می بایستی بدوند…»، طرح نام آذربایجان را برای بخش های جنوبی قفقاز (آران)، اقدامی کودکانه و از سر سبکسری دانست.
ملک الشعرا ضمن برشمردن ویژگی های تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی مشخصی که در نهایت مبین هویت ملی ایرانیان است، ترک گرایی مستتر در مرام و مسلک مساواتیان را مورد انتقاد قرار داده و مبنای صحیحی جهت بنیان یک هویت مستقل و پابرجا ندانست. به عقیده نوبهار این چنین تشکیلاتی جز آن که در نهایت «تقدیم ساحت حکومت ترکی داردانل» گردد نمی توانست سرنوشت دیگری در پیش داشته باشد. [5]
- روزنامه کوکب
روزنامه کوکب ایران نیز در تأیید سرمقاله نوبهار، پس از اشاره ای به آن که «… اگرچه در دنیای امروزه واگذاردن مختاریت به نژادهای مختلفه و ریخته شدن آنها به قالب ملل مستقله طرفداران زیادی یافته است» ولی همانگونه که گوستاو لوبون نیز خاطرنشان ساخته بود:
« اساس ملیت های امروزه فقط نژاد تاریخی است. بنابراین زبان ترکی برای تشکیل یک حکومت ترک کافی نیست و رشته های اتصال طوایف مختلفه که ایرانی نژاد هستند به قدری قوی است که آنها را فقط به واسطه زبان نمی توان از آغوش مادر اصلی کَند. اگر خانواده ایرانیت بخواهد اعضای خود را در یک جا جمع آوری نماید، در عوض این که آذربایجانی ایرانی نژاد به قفقاز ملحق بشود و عضو مملکت ترکی زبان گردد، برعکس قفقاز زودتر مجذوب مغناطیس ایرانیت خواهد شد.» [6]
- ارگان نهضت جنگل
در این میان تعدادی از دیگر جراید ایران نیز وارد بحث شدند، از جمله روزنامه جنگل، ارگان نهضت جنگل که در مقاله ای تحت عنوان «افسانه شیرین یا نقل قولی دیرین؛ دیگ همسایه زایید»، مطلب را با این اشاره به حکایت ملانصرالدین آغاز کرد که ملا پس از چند بار قرض گرفتن دیگ همسایه و پس دادن آن به همراه دیگ کوچکی که میگفت دیگ مزبور در این نقل و انتقال زاییده است، روزی دیگ اصلی را پس نداد و در پاسخ به پرس و جوی همسایه از مرحوم شدن دیگ مزبور سخن به میان آورد و در برابر تندی و تغییر صاحب دیگ که چه طور دیگ خواهد مرد؟ جواب شنید آن طوری که بچه آورد همان طور هم مرد.»
واکنش روزنامه جنگل به «جمهوری آذربایجان» (آران) :
« آذربایجان یک عضو مهم ایران، یک ایالت تاریخی، منشاء انقلاب، پیشقدم فداکاری، جزء لاینفک مملکت، مولد زرتشت پارسی، معبد پارسیان سابقه، یکی از قدیم ترین ولایات اصلی ایران قدیم است، اینک چگونه می شود که قفقازیه جنوبی یعنی ولایات جنوبی قفقاز که هر یک از آنها به شهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند، همه فارسی نژاد، همه ایرانی الاصل، غیر از زبانشان که فعلا ترکی است همه چیزشان ایرانی است، امروز اسم آذربایجان را به خود گذاشت؟»
جنگل در ادامه بحث ضمن خاطرنشان ساختن تحولات تاریخی قفقاز در سده های اخیر و از جمله جدایی آن از پیکر ایران بعد از:
«… شکستی که دولت ایران محض خیانت چند نفر خائن وطن فروش از روسیه دید و معاهده معروفه ترکمانچای منعقد گردید، قفقازیه جنوب و شمال و گرجستان، یعنی یک قسمت پر بهای ایران مجزا گشته و به تصرف غاصبانہ دولت روس در آمد…»،
با اشاره به تحولات اخیر و فروپاشی تزاریسم متذکر شد:
«… بدیهی است که استقلال قفقاز و استخلاص آنها غایت آمال و نهایت آرزوی فرد فرد مسلمان ایرانی است… ولی تسمیه به این اسم و عنوان آذربایجان به خود دادن، بالاجبار، خیال ما را متوجه به یک سری اسرار مهمه سیاسی که مدت ها است مطلعیم می نماید که انصافا نمی توان در قبال این نکته لاقید ماند. اگر مقصود برادران قفقازی ما از اتخاذ این اسم، ضمیمه کردن قفقاز به ایران است دیگر شتر سواری دولا ندارد. یک دفعه بگویید قفقاز یکی از ممالک ایران، چنانی که بود، به همان اسامی که داشت. اگر ریگی در کفش نیست دیگر این ژل جدید… چه صیغه ای است…»
روزنامه جنگل نیز که همانند ارشاد این پرده را نیز یکی دیگر پرده های استبداد روس می دانست و مساواتی ها را نیز «مقلد دربار مستبد، روسیه» و در انتهای چنین سودایی نیز جز یک رشته «خونریزی های هولناک» چیز دیگری نمی دید که آن نیز «… ضعف تمام اسلامیان، بر بادی ممالک اسلامی، باز هم استیلای اجانب، مجددا اسارت همه ما را…» به دنبال داشت. [7]
همچنین بنگرید به:
1. آذربایجان و آران (آلبانیای قفقاز)،نوشته:عنایت الله رضا،انتشارات ایران زمین (١٣۶٠) صص ٢١١-٢١۵-٢١۶
2. همان،صص ٢١۶-٢١٧-٢١٨
3. توفان بر فراز قفقاز (نگاهی به مناسبات منطقهای ایران و جمهوری های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دوره نخست استقلال ١٩١٧-١٩٢١) نویسنده : کاوه بیات، مرکز اسناد و دیپلماسی(١٣٨٨)صفحه ۶٧
4. دو مبارز جنبش مشروطه (ستارخان-شیخ محمد خیابانی)، نوشته:رحیم رئیس نیا و عبدالحسین ناهید،انتشارات آگاه(٢۵٣۵)صص٢۴٧-٢۴٨
5. توفان بر فراز قفقاز (نگاهی به مناسبات منطقهای ایران و جمهوری های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دوره نخست استقلال ١٩١٧-١٩٢١) نویسنده : کاوه بیات، مرکز اسناد و دیپلماسی(١٣٨٨)صفحه ۴٧
6. همان صفحه ۴٨
7. همان صص ۴٨-۴٩