تاریخ و فرهنگ ایران زمین

زندگی نامه کوروش بزرگ

زندگی‌نامه کوروش بزرگ

نویسنده: مجید خالقیان (دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ، دانشگاه تهران)

کوروش بزرگ، بنیان‌گذار سلسله هخامنشیان، یکی از خوشنام‌ترین و پیروزمند‌ترین فرمانروایان تاریخ جهان است. آنچه درباره این شخصیت، جالب می‌نماید همسخنی و اشتراک منابع تاریخی درباره نیک سیرتی وی می‌باشد. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند؛ آن هم منابعی که توسط اقوام و ملل گوناگون نگارش یافته‌اند. این در حالی است که آثار باستانی به جا مانده از دوره باستان، چهره‌ای مثبت از کوروش ترسیم می‌کنند. از جمله می‌توان به کتیبه‌های باستانی به ویژه استوانه کوروش بزرگ اشاره کرد که به منشور حقوق بشر کوروش بزرگ هم مشهور می‌باشد.

همبستگی کوروش بزرگ با مادها که آذربایجان کنونی یکی از جایگاه‌های اصلی مادها بوده، بسیار قابل توجه است، به طوری که در برخی از منابع می‌بینیم حکومتی که کوروش بنیان نهاد، حکومت مادها و پارس‌ها خوانده شده است.

در دوران کوروش بزرگ، به سبب اقدامات این فرمانروا، تحولات مثبتی در سطح جهان رخ داد و شاید بتوان دوران کوروش را نقطه عطفی در تاریخ جهان دانست. توانایی ستودنی کوروش بزرگ در امور نظامی و کشورداری، باعث شد که کوروش بزرگ منطقه را در صلح و امنیت حفظ کند و اقوام و ملل گوناگون او را ستایش کنند.

در این باره آثار هنری و ادبی به جا مانده از عصر باستان قابل توجه می‌باشند. کوروش در منابع تاریخی و ادبی یونانی جایگاه قابل توجهی دارد، کما اینکه آیسخولوس نمایشنامه نویس مشهور یونانی درباره او می‌نویسد:

کوروش جوان‌بخت که کامیاب‌ترین آدمیان بود و آرامش و آبادانی بر مردم وفادار ارزانی داشت… ایزدان بر او خشم نگرفتند که بخشنده بود و بخشایشگر (۱).

گزنفون از شاگردان سقراط، که کتابی مفصل درباره کوروش به رشته تحریر در آورده است درباره محبوبیت این پادشاه می‌نویسد:

مهر کوروش آن چنان ژرف در دل مردمان نشسته بود، که هر تیره از مردمان می‌پنداشت که اگر نیکوترین و پربهاترین کالاها، گیاهان، جانوران و یا هنرهای مردمان سرزمین خویش را از بهر وی گسیل ندارد، لغزشی گران کرده است (۲).

اگر این رویکرد صرفاً در منابع یونانی بود شاید کمتر مورد اعتنا قرار می‌گرفت اما دیگر منابع، از جمله منابع یهودی هم سرشار از ستایش کوروش بزرگ است و در متون مقدس یهودیان، کوروش تا حد منجی از جانب خداوند بالا رفته است (۳). این رویکرد منابع مقدس، مهم‌ترین گزینه‌ای بود که بسیاری از پژوهشگران را بر آن داشت تا کوروش را محتمل‌ترین گزینه برای ذوالقرنین (ع) در قران کریم بدانند.

اما با ارزش‌ترین مواردی که چهره مثبتی از کوروش بزرگ ترسیم می‌کنند، آثار و الواحی که از زندگی روزمره مردم آن روزگار باقی مانده است که نوشته‌های استوانه کوروش را تایید می‌کنند (۴).

زندگی کوروش بزرگ شگفت آور است چرا که همواره با پیروزی همراه بوده و مورد استقبال اقوام گوناگون قرار می‌گرفته است. شاید این موضوع به دلیل سیاست مردم‌مدارانه او بود، چرا که کوروش بر خلاف بسیاری از فرمانروایان آن دوران به آیین مردمان گوناگون احترام گذاشت و در جنگ‌ها فقط با سپاهیان سر جنگ داشت و نه مردم.

کودکی کوروش بزرگ

درباره دوران کودکی زندگی کوروش بزرگ داستان‌ها و افسانه‌های فراوانی را ذکر کرده‌اند که البته چنین داستان‌هایی درباره دیگر فرمانروایان بزرگ تاریخ هم ذکر شده است و باید پذیرفت که دانش تاریخی ما درباره این دوران اندک است. مورخان یونانی مانند هرودوت، گزنفون و کتزیاس هر کدام درباره کودکی کوروش مطالبی را نوشته‌اند که اشتراک ندارند. اما این منابع تقریبا اشتراک دارند که نام پدر کوروش بزرگ، کمبوجیه است که تباری پارسی داشته است و نام مادر کوروش بزرگ هم ماندانا بوده است که از شاهزادگان ماد بوده است (5). با توجه به استوانه مشهور کوروش می‌توان با قاطعیت گفت که نام پدر کوروش، کمبوجیه بوده است.

مشهورترین افسانه‌ای که درباره کودکی کوروش نقل شده افسانه هرودوت است. بر اساس این افسانه آستیاگ پادشاه ماد، شبی در خواب دید که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از تعبیر خواب توسط مغان، آستیاگ سخت به هراس افتاد و حتی دختر خود را به بزرگان مادی نداد بلکه به یک پارسی به نام کمبوجیه داد که سرشتی آرام داشت. در سال یکم زناشویی ماندانا و کمبویجه بار دیگر آستیاگ خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. این بار خواب‌گزاران گفتند که فرزند دخترش روزی جانشین او خواهد شد. بنابراین قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد. آستیاگ به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ که در کشور ماد مردی صاحب قدرت بود، فرمان داد که کودک را با خود برده و سر به نیست کند. هارپاگ خود این کار را نکرد و این کار را به یک شبان به نام میتراداد واگذار کرد. اما هنگامی که میتراداد کودک را به چراگاه می‌برد، همسرش که به تازگی کودکی مرده به دنیا آورده بود، میتراداد را از کشتن کودک باز داشت و کوروش جای فرزند مرده آنها را گرفت. هنگامی که کوروش به سن نوجوانی رسید، روزی هنگام بازی با کودکان که یکی از آنها از بزرگ زادگان بود، اتفاقاتی افتاد که به نزد آستیاگ رفتند و در نهایت هویت واقعی کوروش فاش شد. به هر حال با توجه به اینکه کوروش هنگام بازی در کوچه خود را پادشاه نامیده بود و با این کار به نظر مغان خواب آستیاگ تعبیر شد و دیگر خطری از سوی کوروش پادشاهی آستیاگ را تهدید نمی‌کرد. کوروش هم به پیش پدر و مادرش به پارس رفت (6).

خواب های پریشان آستیاگ بر اساس افسانه هرودوت
خواب های پریشان آستیاگ بر اساس افسانه هرودوت

داستان‌هایی مانند این، در داستان‌های حماسی ایرانیان نظیر فریدون و کیخسرو آمده است اما به نظر نمی‌آید از نظر تاریخی قابل پذیرش باشند. درباره کودکی کوروش نوشته‌های گزنفون به نظر منطقی‌تر می‌رسد چرا که بر اساس کوروپدیای گزنفون، کوروش همانند شاهزادگان پرورش یافته و آموزش‌های نظامی و اخلاقی را دیده است. گویا افسانه‌ای که هرودوت نقل کرده است، به دنبال داستان سازی درباره علت اختلاف آستیاگ و کوروش بوده و این اختلاف را به دوران کودکی کوروش پیوند زده است. چه بسی چنین داستان‌هایی میان مردم کوچه و بازار ایرانی رواج داشته است ولی اصل داستان‌ها به دست ما نرسیده است.

همبستگی کوروش با مادها و پیروزی بر آستیاگ

علت اختلاف آستیاگ با کوروش بزرگ هر چه بود، اسناد معتبر باستانی نشان می‌دهند که سپاهیان ماد به کوروش پیوستند. با توجه به این موضوع به نظر می‌رسد، یک قیام به رهبری کوروش بزرگ علیه آستیاگ رخ داده است. بر اساس رویدادنامه نبونئید، در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، پادشاه ماد با سپاهیانش به کوروش یورش برد اما سپاهیان ماد بر آستیاگ شوریدند و او را تحویل کوروش دادند (7). بنابراین همه وسعت قلمروی کوروش بزرگ، به دلیل تصرفات خود او نبود بلکه کوروش توانست بدون جنگ خاصی سرزمین وسیع ماد را به فرمان خود در آورد و از آن به بعد پادشاهی پارس‌ها و مادها توسط کوروش که از یک سو پارسی بود و از سوی دیگر مادی، بنیان نهاده شد. این همبستگی تا پایان دوران هخامنشی باقی ماند و در منابع گوناگون به پادشاهی هخامنشیان، پادشاهی مادها و پارس‌ها گفته‌اند برای مثال در کتاب دانیال رویایی نقل می‌شود که در آن از یک قوچ صاحب دو شاخ، سلطنت مادها و پارس‌ها یاد می‌شود و بزی که آن را شکست می‌دهد پادشاه یونان خوانده می‌شود (کتاب دانیال، باب ۸، آیات ۲۰ و ۲۱). در نقش برجسته‌های پارسه، به کرات حضور مادها و پارس‌ها را در کنار هم می‌بینیم که در حال گفتگو و مهرورزی به یکدیگر می‌باشند.

بزرگان پارسی و مادی در حال مهرورزی به یکدیگر
بزرگان پارسی و مادی در حال مهرورزی به یکدیگر

 

پس از پیروزی کوروش بر آستیاگ دانش تاریخی ما درباره کوروش بزرگ بیشتر می‌شود و می توانیم با اطمینان بیشتری درباره رویدادها و دلایل رخ دادن آنها سخن بگوییم چرا که هم منابع اشتراک بیشتری با هم دارند و هم اسناد و آثار باستانی گزارش‌های بیشتری می‌دهند.

اتحاد کشورهای همجوار علیه کوروش و واکنش کوروش

کوروش بزرگ پس از پیروزی آرام بر آستیاگ، با یک تهاجم بزرگ از طرف کشورهای همجوار روبرو شد. اتحاد مشهوری میان بابل (واقع در بین النهرین و کشور عراق کنونی)، لودیه (واقع در آسیای صغیر) و مصر به سرکردگی پادشاه لودیه یعنی «کرزوس» علیه کوروش به وجود آمد (8). کرزوس عملا جنگ را علیه ایرانیان آغاز کرد و شاید تصور می‌کرد پس از آستیاگ فرمانروایی تازه و متزلزلی به وجود آمده که راحت می‌تواند آن را شکست دهد. موضوعی که بابل و مصر هم از آن استقبال کردند. غافل از آنکه قدرت نظامی و سیاسی مادها از میان نرفته بود و حتی همبستگی ایرانیان بیشتر شده بود. کوروش بزرگ هم دارای قدرت و ثروت فراوان شده بود و می توانست مدیریت خوبی در امور نظامی داشته باشد.

کوروش به آنها واکنش نشان داد و عملیات جنگی را علیه کرزوس آغاز کرد و در سال ۵۴۷ پیش از میلاد جنگ بزرگی بین سپاهیان کوروش و سپاهیان کرزوس روی داد که ایرانیان پیروز میدان بودند. سرانجام سارد پایتخت لودیه هم فتح شد. نکته مهم رفتار خردمندانه کوروش بزرگ با کرزوس است. با توجه به اشتراک منابع یونانی می‌توان گفت که کوروش بزرگ کرزوس را نکشت و حتی کرزوس به عنوان مشاور در کنار کوروش قرار گرفت. با آنکه برخی به کتیبه بابلی رویدادنامه نبونئید اشاره می‌کنند و ادعا می‌کنند بر اساس این رویدادنامه، کوروش، کرزوس را کشته است، اما باید توجه داشت که در آن بخش از رویدادنامه، شکست دادن پادشاه دشمن مد نظر است و نه کشتن پادشاه! در زبان بابلی، dâku هم معنای کشتن می‌داده و هم معنای شکست دادن و غلبه کردن، طبیعی است که در این بخش که ما گفته‌هایی از یونانیان هم در دسترس داریم که همه در نکشتن کرزوس اشتراک دارند، باید معنای غلبه کردن را بپذیریم که البته کاربرد این واژه در بندهای دیگر هم این موضوع را نشان می‌دهد.

کرزوس پادشاه لودیه که پس از اتحاد با بابل و مصر قصد یورش به کوروش بزرگ را داشت (نقاشی اثر کلود وینون)
کرزوس پادشاه لودیه که پس از اتحاد با بابل و مصر قصد یورش به کوروش بزرگ را داشت (نقاشی اثر کلود وینون)

آمادگی برای واکنش به بابل

با آنکه پس از فتح لودیه یک پیروزی بزرگ برای کوروش بزرگ به دست آمد، ولی خطر دشمنان هنوز رفع نشده بود چراکه اتحاد دوباره قدرت‌های بزرگ منطقه یعنی بابل و مصر می‌توانست خطر آفرین باشد اما ابتدا نیاز به انسجام داخلی و سامان دهی به اوضاع کشور وجود داشت و شاید کوروش ترجیح داد به امور کشور بپردازد و در فرصت مناسب خطر دشمنانی مانند بابل را رفع کند.

این سیاست کاملا به جا بود به طوری که 8 سال پس از پیروزی کوروش بر لودیه، نارضایتی مردم بابل از نبونئید (پادشاه بابل) که با کودتا بر بابل حکم فرما شده بود (9)، راه را برای کوروش بزرگ هموار کرد. دکتر شاهرخ رزمجو با توجه به اسناد بابلی تحلیل خوبی از اوضاع بابل در آن زمان ارائه داده است:

نبونئید با تحمیل باورهای دینی خود به مردم و عدم حضور در پایتخت، باعث بروز نارضایتی در مردم و آشفتگی اجتماعی و سیاسی در بابل شده بود. در یک متن بابلی به نام «روایت منظوم»، نبونئید دیوانه معرفی شده و در آن گفته شده که نبونئید به زبان خود به بزرگان بابل گفته بود نمی‌تواند با قلم بنویسد (بی‌سواد است)، اما ادعا می‌کرده که با خدایان و عالم غیب در ارتباط است. در همین متن گفته شده است که او اندکی پس از به قدرت رسیدن، به تیمه در شمال شرقی عربستان و نزدیک دریای سرخ لشکرکشی کرد، شاه آنجا را کُشت و در همان‌جا اقامت گزید. نبونئید حدود ده سال به بابل بازنگشت. طبق این متن، او به جای رسیدگی به بابل، به ساخت و ساز در تیمه دست زد و برای این کار از مردم آنجا بیگاری کشید. همچنین در این متن، به کشتار مردم، از جمله زنان و کودکان در تیمه اشاره شده است. این رفتارها و بی‌توجهی او به بابل، باعث تنفر اهالی بابل از او شده بود و بدون شک افرادی از بابل این نارضایتی را به کوروش منتقل کرده بودند. کوروش و حکومت هخامنشی نیز، به‌درستی زمان مناسب را برای این اقدام تشخیص دادند (10).

نقش برجسته ای از نبونئید. نبونئید با کودتا در بابل پادشاه شده بود
نقش برجسته ای از نبونئید. نبونئید با کودتا در بابل پادشاه شده بود

فتح آرام بابل و تحولات جهانی

سرانجام پس از 8 سال از پیروزی بزرگ کوروش بر لودیه، عملیات علیه بابل که در اتحادیه مهاجمان به کشور کوروش، شرکت داشت شروع شد. کوروش از نواحی شرقی بابل وارد قلمروی نبونئید شد و از اوپیس گذر کرد (11). بر اساس کتیبه‌های باستانی شهرهایی مانند سیپار و بابل (پایتخت) بدون جنگ فتح شدند (12). با توجه به این کتیبه‌ها تاریخ دقیق این فتوحات هم به دست می‌آید به طوری که در روز 12 اکتبر (20 مهر) سال ۵۳۹ پیش از میلاد (روز شانزدهم ماه تشریتوی بابلی)، اوگبرو یکی از سرداران ارتش کوروش، بدون جنگ، شهر بابل را فتح کرد و چندین روز بعد، یعنی در 29 اکتبر (7 آبان) همان سال (روز سوم ماه ارخسمنوی بابلی) خود کوروش وارد شهر بابل شد و با استقبال با شکوه مردم روبرو شد.

در یکی از کتیبه‌های باستانی اینچنین آمده است:

در ماه اَرَخسمنو (Arahsamnu=ماه هشتم)، روز سوم (=هفتم آبان ماه) کوروش به بابل اندر آمد. شاخه‌های سبز در برابر (=زیر پای او) گسترده شد (13).

همه اسناد و مدارک به دست آمده در همان زمان‌ها، نوشته‌های رویدادنامه نبونئید و استوانه کوروش بزرگ درباره فتح بدون جنگ شهر بابل را تایید می‌کنند (4).

کوروش با حمایت‌های بابلیان باز هم توانست پیروزی بزرگی بدون تلفات زیادی به دست بیاورد. می‌دانیم که همسر یکی از پادشاهان مشهور بابل یعنی بخت نصر، آمیتیس، یک بانوی ایرانی و از شاهزادگان ماد بوده است (14) از طرفی مادر کوروش بزرگ هم ماندانا، شاهزاده ماد بوده است و در نتیجه کوروش با پادشاهان بابل خویشاوند بوده و شاید همین موضوع باعث ایجاد مشروعیت برای کوروش در بابل شده است.

پس از فتح صلح جویانه بابل، تحولات زیادی در سطح جهان رخ داد و استوانه کوروش بزرگ که به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته می‌شود، نگاشته شد. کوروش بر خلاف فرمانروایان آن عصر که وقتی شهری را فتح می‌کردند کتیبه‌هایی درباره قتل عام مردم می نگاشتند، کتیبه‌ای درباره احترام به انسان‌ها نگاشت و با تسامح دینی خود، منطقه را در صلح قرار داد که کمابیش این صلح و امنیت در دوران هخامنشیان پایدار ماند. ارتباط میان شرق و غرب عالم به وجود آمد و از آن دوران به بعد می‌بینیم که فیلسوفان بسیار بزرگی در یونان باستان ظهور کردند که به عقیده بسیاری از پژوهشگران تحت تأثیر فرهنگ شرق بودند.

نگاره ای خیالی از شکوه بابل در دوران باستان
نگاره ای خیالی از شکوه بابل در دوران باستان

کشورداری کوروش بزرگ

بسیاری از فرمانروایان پیش از کوروش یعنی سلاطین بابلی، ایلامی، آشوری و… یکی از افتخاراتشان این بود که معابد کشورهای مغلوب را ویران کنند و تندیس‌ها را ضمن سایر غنایم به اسارت برند. این بی‌حرمتی‌ها به ادیان ملل باعث شد تا قرن‌ها جنگ‌هایی بر سر باز پس گیری تندیس‌ها صورت گیرد و هزاران انسان در این جنگ‌های خونین کشته شوند. اما کوروش با خردمندی و با انجام اقدامات پدافندی مرزها را امن ساخت. از طرفی با رفتار مناسب با مغلوبین به جنگ‌ها پایان داد و در منطقه صلح حکم فرما شد.

کوروش پس از فتح بابل با فرصت بیشتر به امور کشوری پرداخت به طوری که کشورداری کوروش، برای برخی از افراد سرشناس یونانی نظیر گزنفون و افلاطون بسیار جالب بوده است. گزنفون نوشته است که کوروش به پیشرفت و فرهنگ و ادب مردم توجه ویژه‌ای داشت (15). افلاطون هم درباره کوروش گفته است که کشور به رهبری کوروش بزرگ از هر لحاظ پیشرفت کرد و مردم از آزادی و رفاه بی سابقه‌ای برخوردار بودند و آنچنان نسبت به یکدیگر محبت می‌ورزیدند که گویی همه با یکدیگر خویشاوندی دارند (16).

این موارد نشان می‌دهند که کوروش بزرگ در کشورداری به ویژه پس از فتح بابل که ارتباط میان شرق و غرب عالم به وجود آمد، موفق عمل کرده است.

قطعا کوروش بزرگ جنگ‌ها و فتوحات بیشتری داشته است از جمله می‌توان به حضور کوروش بزرگ در ارمنستان اشاره کرد که گزنفون مورخ یونانی از ساختن دژهایی برای جلوگیری از یورش اقوام بیابانگرد به ارمنستان با کمک کوروش بزرگ در مناطق قفقاز سخن می‌گوید (17). همچنین حضور کوروش بزرگ در نواحی آسیای مرکزی که شهری به نام کوروش در آن نواحی وجود داشته است. این موارد توجه کوروش به عمران و آبادانی را را به ذهن می‌آورد.

کاخ‌های پاسارگاد با هنر خاصی که در هنر پارسه (تخت جمشید) هم تاثیر گذار بوده است، از دید هنری بسیار ارزشمند می‌باشند چرا که از شیوه‌های هنری تیره‌ها و مردمان گوناگون بهره برده است. به راستی چرا کوشش شده است در هنر هخامنشی، این همه هنر گوناگون جای گیرد؟! هنگامی که به چگونگی فرمانروایی کوروش و هخامنشیان نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که تیره‌های فراوانی در شاهنشاهی جای داشتند و می‌توان گفت گردآوری این همه هنر در کنار یکدیگر، نشانی از پاسداشت فرهنگ و هنر تیره‌های گوناگون در شاهنشاهی هخامنشی بود.

نقش برجسته کوروش بزرگ در پاسارگاد
نقش برجسته کوروش بزرگ در پاسارگاد. پاسداشت هنر تیره های گوناگون در این نقش برجسته آشکار است

مرگ کوروش بزرگ

منابع تاریخی درباره چگونگی مرگ کوروش اشتراک ندارند. بسیاری از آنها مرگ کوروش را ناشی از جنگی در نواحی آسیای مرکزی و شرقی می‌دانند. برخی از منابع هم به مرگ طبیعی کوروش بزرگ اشاره می‌کنند. نمی‌توان به یقین پاسخ این پرسش‌ها را داد که آیا مرگ کوروش به صورت طبیعی بوده است؟! یا در جنگ کشته شده است؟! یا در جنگ زخم برداشته است و سپس در قلمروی خود از دنیا رفته است؟! اما تردیدی نیست که پیکر کوروش به قلمرویش آمده و آرامگاه کوروش بزرگ هم در پاسارگاد واقع در استان فارس کنونی ایران قرار دارد.

گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی سخن گفته است و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از او نقل کرده است (18). برخی مورخان دیگر مانند کتزیاس، نوشته‌اند که کوروش در جنگ زخم برداشت ولی سپاهیان کوروش پیروز میدان بودند. با این حال کوروش پس از وصیت و اندرز، درگذشت (19). بروسوس کلدانی مرگ کوروش را در جنگ با قبیله داهه می‌گوید (20). اما گفته هرودوت از همه مشهور تر است که مرگ کوروش را در جنگ با ماساگت‌ها می‌پندارد (21).

همانطور که مشخص است اکثر کسانی که به جنگ پایانی اشاره کردند به جنگ در نواحی شرق و شمال شرقی اشاره کردند. در اینکه سپاهیان کوروش بزرگ به نواحی شرقی رفته‌اند تردیدی نیست چرا که شهری با نام کوروش در ناحیه باستانی سغد وجود داشته است و نشان دهنده پیروزی‌های کوروش در آن نواحی است. اما اینکه جنگ‌های آن نواحی باعث مرگ کوروش شده باشد قطعی نیست.

در این میان گفته‌های هرودوت از دیگر گفته‌ها افسانه‌ای‌تر و داستانی‌تر است. حتی خود هرودوت آشکارا نوشته است که درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده است، اما روایتی را که نقل کرده، بیش از بقیه برای خودش درخور اعتماد می‌نماید (22). به عبارتی خود هرودوت اعتراف کرده که بر اساس تمایل خودش این داستان را روایت کرده است و گویی درباره چگونگی مرگ کوروش تردید داشته است.

هرودوت می‌نویسد که کوروش از ماساگت‌ها شکست خورد و حتی پیکر کوروش در نزد ملکه ماساگت‌ها (تومیریس) ماند و آن ملکه سر کوروش را از تن جدا کرد! نادرستی گفته هرودوت از جایی آشکار می‌شود که مورخان، بازمانده‌های پیکر کوروش در آرامگاهش را دیده‌اند و ثبت کرده‌اند بنابراین مشخص می‌شود که پیکر کوروش در نزد ملکه ماساگت‌ها نمانده است. از مشهورترین مورخانی که از آرامگاه کوروش یاد کرده‌اند می‌توان به «آریان»، «استرابو» و «کنت کورس» اشاره کرد که سخن آریان بسیار با اهمیت است که از قول اریستوبولوس، یکی از همراهان اسکندر گفته می‌شود حتی بقایای پیکر کوروش بزرگ را در تابوت دیده است (23).

تناقضات بسیار زیادی در گفته‌های هرودوت وجود دارد از جمله اینکه چطور امکان دارد کمبوجیه پس از شکست کوروش، اقدامی برای جبران شکست انجام نداده باشد و با خیال راحت به سراغ فتح مصر رفته باشد؟! این یک تناقض آشکار است. در داستان هرودوت جنبه‌های افسانه‌ای زیادی وجود دارد؛ راوی از خصوصی‌ترین مکالمات قبل از لشگرکشی کوروش خبر داشته است و مشخص نیست چه کسانی این مکالمات را به هرودوت رسانده اند! این موضوع در کل نوشته‌های هرودوت دیده می‌شود. تا جایی که حتی هرودوت از گفتگوی داریوش و آتوسا در هنگام همبستری خبر می‌دهد (24). باید بررسی کرد که قلمروی اقوام بیابانگردی مانند ماساگت‌ها آن هم در سرزمین دوردست که بنا به گفته خود هرودوت دشتی پهناور است که تا چشم کار می‌کند بی پایان است (25) به چه درد کوروش می‌خورده است؟! به هر حال اگر هم جنگی میان اقوام بیابانگرد و کوروش رخ داده، طبیعی است که ناشی از مزاحمت‌های اقوام بیابانگرد بوده، چرا که تصرف سرزمین آنها سودی برای کوروش نداشته است.

اما این روزها دیده می‌شود که عده‌ای حتی نوشته‌های هرودوت را هم تحریف می‌کنند و می‌گویند، کوروش در جنگ با ملکه آذربایجان به قتل رسید!! این تحریف‌کنندگان، ماساگت‌ها را آذربایجانی و تومیریس را ملکه آذربایجان می‌خوانند و عجیب آنکه به هرودوت استناد می‌کنند. اگر بر اساس هرودوت، ماساگت‌ها را آذربایجانی بدانیم شاید پیش از هر چیز توهین به آذربایجانی‌ها باشد. چرا که هرودوت رسم‌هایی مانند فاحشگی عمومی و آدم‌خواری را به ماساگت‌ها نسبت می دهد. هرودوت درباره رسومات ماساگت‌ها می‌نویسد:

… زنان به همگان تعلق دارند… هر مرد ماساگت که زنی را بخواهد به جلوی کلبه او ترکش خود را می‌آویزد و با خیالی آسوده، با او در می‌آمیزد. … هنگامی که مردی به نهایت پیری رسید همه نزدیکان او گرد می‌آیند و او را همزمان با چند رأس حیوان قربانی می‌کنند، بعد گوشت‌ها را می‌پزند و با آنها یک ضیافت ترتیب می‌دهند… (26).

اما نکته مهم آنجاست که تردیدی نیست که ماساگت‌ها در شرق دریای کاسپی ساکن بودند و ربطی به آذربایجان، اران و قفقاز نداشتند. خود هرودوت صراحتا نوشته است که ماساگت‌ها در شرق دریای کاسپی و بالای رود آراکس (Araxes) ساکن بوده‌اند (27). گفتار هرودوت درباره آراکس کمی مبهم است اما به نظر می‌رسد منظور از رود آراکس همان جیحون یا آمودریا (Oxus) است (28). در هنگام تهاجم اسکندر مقدونی و دردسرهایی که در همان نواحی شرق و شمال شرق (آسیای مرکزی) پیدا کرد باز هم در منابع تاریخی از ماساگت‌ها یاد می‌شود و دیگر شکی باقی نمی‌ماند که ماساگت‌ها در نواحی شرقی و شمال شرقی ساکن بوده‌اند (29).

می‌بینیم که ماساگت‌ها هیچ ربطی به آذربایجان و اران نداشتند و آداب و رسومی هم که هرودوت گفته است هیچ ربطی به آذربایجانی‌ها نداشته است. پیش از این ذکر شد که همبستگی کوروش بزرگ با مادها که آذربایجان کنونی یکی از جایگاه‌های اصلی مادها بوده، بسیار قابل توجه است. اقوام دیگر در قفقاز هم ربطی به ماساگت‌ها نداشتند. پس اینکه گفته شود کوروش در جنگ با ملکه آذربایجان کشته شد، بدون تردید تحریف تاریخ است و نشر آن هم نشر اکاذیب می‌باشد.

اساسا حضور شخص کوروش بزرگ در جنگ‌های پایانی با چالش جدی روبرو است. کوروش در آن زمان پیرمردی سالخورده بود و دو پسر جنگاور به نام‌های بردیا و کمبوجیه داشت. حتی کمبوجیه پس از پدرش مصر را فتح کرد که نشان دهنده جنگاوری او می‌باشد. پس چرا باید کوروش در دوران سالخوردگی شخصا در جنگ‌های پایانی شرکت کند؟! علاوه بر گزنفون، روایات دیگری هم وجود دارند که خلاف کشته شدن کوروش بزرگ بر اثر جنگ است به طوری که استرابون جنگ کوروش بزرگ را با سکاها کاملا پیروز مندانه می‌داند (30).

با وجود ابهام درباره چگونگی مرگ کوروش، درباره سال مرگ کوروش بزرگ، ابهامی نیست چرا که با توجه به اسناد بابلی در می‌یابیم که کوروش بزرگ در سال ۵۳۰ پیش از میلاد از دنیا رفته است چرا که در اسناد بابلی این سال، به عنوان سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه فرزند کوروش بزرگ درج شده است (31).

آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد

سخن پایانی

کوروش بزرگ نزدیک به 2550 سال پیش از دنیا رفت اما نام نیکی از خود به یادگار گذاشت. در طول این چند هزار سال، کوروش بزرگ همواره در منابع تاریخی، خوشنام بوده است و حتی در جهان امروز هم این فرمانروای بزرگ، گرامی داشته می‌شود. شناخته شدن منشور کوروش به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر، یادبود منشور کوروش بزرگ در دادگاه لاهه، نقش برجسته کوروش بزرگ در سیدنی استرالیا، نقاشی کوروش بزرگ در کاخ ورسای فرانسه، خیابان کوروش بزرگ در لندن، یابود منشور کوروش بزرگ در لس‌آنجلس، یادبود منشور کوروش بزرگ در پارک بالبوآ سن دیگو و… تنها بخشی از بزرگداشت کوروش بزرگ در جهان امروز هستند.

پانویس:

* با سپاس از کوروش-شهرکی

۱– آیسخولوس، مجموعه آثار. ترجمه عبداله کوثری. تهران: نشر نی، ۱۳۹۰، ص ۴۰۹.

۲- گزنفون، زندگی کوروش (تربیت کوروش). ترجمه ابوالحسن تهامی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۹، ص ۳۵۲ (دفتر ۸، بخش ۶، بند ۲۳)

۳- ن.ک: کتاب اشعیای نبی، باب‌های ۴۴ و ۴۵

۴- دکتر شاهرخ رزمجو پژوهشگر موزه بریتانیا و استاد دانشگاه تهران که متن اصلی بابلی استوانه کوروش را به فارسی ترجمه کرده است، در سومین همایش یادبود استوانه کوروش بزرگ که توسط انجمن علمی دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران برگزار شد (۷ آبان ۱۳۹۲)، بیان کرد: مدارکی از بابل در اختیار داریم که شامل لوح­ها و کتیبه­های گلی هستند. دکتر شاهرخ رزمجو با نشان دادن تصویر یکی از لوح­ها، ادامه داد: «این لوح مربوط به دو روز پس از فتح بابل می شود. زمانی که هنوز خود کوروش وارد بابل نشده بود و سپاهیان ایران بابل را تصرف کرده بودند. در اینجا یک معامله شرح داده می­شود که در آن گوسفند رد و بدل می­کنند برای پرداخت». با توجه به این موضوع می توان گفت در زمانی که نظامیان کوروش وارد بابل شدند و در این شهر حضور نظامی دارند، سیستم اداری بابل به طور عادی کار می کند. دکتر رزمجو در ادامه با اشاره به این موارد اظهار داشت: این به ما می گوید که مردم مشغول زندگی عادی خود هستند و کشتار و غارت به نظر نمی­آید زیرا این اسناد باید در دیوانخانه­ها تنظیم می شد، شاهدان باید حضور می­یافتند و تأیید و امضا می­کردند. ما مجموعه­ای از این لوح­های مربوط به روزهای بعد از سقوط بابل داریم که نشان می­دهد همه چیز سر جای خودش است.

5- کوروپدیای گزنفون، دفتر ۱، بخش ۲، بند ۱؛ تاریخ هرودوت، کتاب ۱، بند ۱۰۷

6- ن.ک: هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧-122. هرودوت. تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. بر اساس ترجمه آندره بارگه. تهران: اساطیر. ١٣٨٩، ص 150-158

7- رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بند های ۱ و ۲

8- ن.ک: هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳؛ گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵

9- دریایی، تورج. «مذهب کوروش بزرگ». در کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. ترجمه آذردخت جلیلیان. تهران: توس. ۱۳۹۳، صص ۲۳-۲۴.

10- رزمجو، شاهرخ. استوانه کوروش بزرگ. تهران: فرزان روز. ١۳۸۹، ص ۷۰

11- عده‌ای از پژوهشگران غربی با توجه به ترجمه‌های اشتباه مواردی درباره قتل عام مردم توسط کوروش در اوپیس مطرح کرده بودند که اصلا با بندهای بعدی و همچنین دیگر منابع همخوانی نداشت. تا آنکه پرفسور لمبرت (یکی از بهترین متخصصان خط میخی دنیا) به این موضوع پرداخت و سطر را با دقت بیشتری ترجمه کرد و مشخص شد در واقع شکست سپاهیان نبونئید توسط کوروش در آن بخش آمده است (ن.ک: رزمجو، همان، صص ۷۰ -۷١). هر چند احتمالاتی وجود دارد که این بند به سرکوبی نبونئید در شهر بابل اشاره می‌کند که همزمان با حضور کوروش در اوپیس بود. با توجه به آمدن واژه «اکد» (که معادل بابل است و خیلی اوقات اشاره به شهر بابل دارد)، و با توجه به اینکه در بندهای پیشین همان رویدادنامه ذکر شده است که نبونئید به بابل برگشته بود، می‌توان برداشت کرد که باشندگان بابل (سپاهیان یا مردم) در خود شهر بابل علیه نبونئید شورش کرده بودند و نبونئید آنها را سرکوب کرد (ن.ک: ارفعی، عبد المجید. فرمان کوروش بزرگ. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.۱۳۸۹، ص 14).

12- رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بندهای 14-19

13- همان، بندهای 18-19، ارفعی، عبد المجید. فرمان کوروش بزرگ. تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.۱۳۸۹، ص 14.

14-  Dandamayev, Muhammad Abdoulkadyrovitch. “BABYLONIA i. History of Babylonia in the Median and Achaemenid periods”. Encyclopedia Iranica. August 19, 2011. Available online at “iranicaonline.org/articles/babylonia-i”.

15- کوروپدیای گزنفون، دفتر 8، بخش 2، بند 14

16- افلاطون، کتاب سوم قوانین، برگرفته از: مجله سخن، دوره 11، شماره 12. 1340، صص 1281- 1285

17- کوروپدیا، دفتر ۳، بخش ۲

18- همان، دفتر ۸، بخش ۷

19- کتزیاس. خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ. ١٣٨٠، کتاب ۶، بندهای ۲ و ۴؛ کتاب ۸، بندهای ۱ و ۵ و ۶

20- پیرنیا،حسن. تاریخ ایران باستان. جلد اول، انتشارات نگاه،۱۳۹۱، ص ۳۹۱.

21- تاریخ هرودوت، کتاب 1، بندهای ۲۰۱-۲۱۶

22- همان، کتاب ١، بند ٢١۴

23- Arrian, Anabasis 6.29.1-11

24- تاریخ هرودوت، کتاب ۳، بند ۱۳۴

25- همان، کتاب 1، بند ۲۰۴

26- همان، بند ۲۱۶

27- همان، بندهای ٢٠١ و ٢٠۴

28- توضیحات آندره بارگه درباره نوشته‌های هرودوت. ن.ک: هرودوت. تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. بر اساس ترجمه آندره بارگه. تهران: اساطیر. ١٣٨٩، ص ۲۲۹، پی‌نوشت ۲۲۳.

29- دانی، ا. ح. «لشکرکشی اسکندر در آسیای‌مرکزی». ترجمه صادق ملک شهمیرزادی. در تاریخ تمدن‌های آسیای‌مرکزی پژوهش یونسکو. ج ۲، ب ۱. تهران: وزارت امور خارجه. ۱۳۷۵، صص ۶۸-۷۰.

30- استرابون. جغرافیای استرابو: سرزمین های زیر فرمان هخامنشیان. ترجمه همایون صنعتی زاده،نشر بنیاد موقوفات ایرج افشار، تهران. ۱۳۸۱. ص۳۳.

31- هینتس، والتر. داریوش و ایرانیان. ترجمه پرویز رجبی. تهران: ماهی. ۱۳۸۷، ص ۸۷.

تماس با نویسنده:


دیدگاه خود را با نویسنده در میان بگذارید:

دیدگاه‌ها


دیدگاه خود را در اینستاگرام در میان بگذارید:

خِرَدگان در تلگرام و اینستاگرام

کانال تلگرام خردگانبرگه اینستاگرام خردگان

خط میخی

خط میخی پارسی باستان - سامانه بومیش
با ما همراه باشید:
Instagram
Telegram
به کار گیری یا روگرفت از نوشته‌های این پایگاه تنها پس از پذیرش قوانین پایگاه امکان پذیر است: قوانین پایگاه خِرَدگان
توسعه نرم افزاری: مجید خالقیان
زندگی نامه کوروش بزرگ